cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

دكتر آذرتاش: دلنوشته ها

زندگي مهارتي آموختني است. لازم به ذكره همه نظراتي كه ارسال شده نظرات مردم و غير كارشناسيست به جز نظراتي که اسم کارشناس و مقطع تحصیلی او زیر آن قید شده. ارسال دلنوشته @drazartash_admin

Show more
Advertising posts
11 757Subscribers
-624 hours
-257 days
-14530 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViewsSharesViews dynamics
01
Media files
3370Loading...
02
💎 کمی تأمل ؛ لطفا مطالعه بفرمایید 🙏 *متنی زیبا و در عین حال تلخ که بسیار عبرت‌آموز است* تلنگری برای اهل دنیا و واقعیتی تلخ برای همه کسانی که‌ دل به دنیا بسته‌اند، دلنوشته یک نویسنده کهنسال : زندگی من، قبل ازشروع، تمام شد..!! لحظه ای بیش نبود، من ۹۷ سال عمرکردم فقط ثانیه ای بود. 👈نشر این مقاله در اینترنت باعث برانگیخته شدن تفکرِ بیشتر مخاطبین راجع به زندگی شده است. مقاله توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانه ی سالمندان به نگارش در آورده است. ▪️دارم به خانهء سالمندان میروم، مجبورم. وقتی زندگی به نقطه ای میرسه که دیگه قادر به حمایت از خودت نیستی، بچه هات به نگهداری از فرزندان خودشان مشغولند و نمی توانند ازت نگهداری کنند، این تنها راه باقیمانده است. ▫️خانه ی سالمندان شرایط خوبی داره، اتاقی ساده، همه نوع وسایل سرگرمی داره، غذا خوشمزه است، خدمات هم خوبه، فضا هم بسیار زیباست اما قیمتش ارزان نیست، حقوق بازنشستگی من به سختی می تونه این هزینه رو پوشش بده. البته اگه خونهِ خودم رو بفروشم به راحتی از پس هزینه اش برمیام. میتونم در بازنشستگی خرجش کنم تازه ارث خوبی هم برای پسرم بذارم. پسرم این را خوب میفهمه : «پولها و اموالت باید به خودت لذت بده، ناراحتِ من نباش.» ▫️حالا من باید برای رفتن به خونه سالمندان آماده بشم، به هم ریختن خانه به خیلی چیزها برمیگرده : 1⃣ جعبه ها،چمدانها،کابینت و کشوها که پر از لوازم زندگیست، لباسها و لوازم خواب برای تمام فصول. 2⃣ از جمع کردن خوشم میامد. کلکسیون تمبر، دهها نوع قوری دارم. کلکسیونهای کوچک زیاد، مثل گردنبندهای از سنگ کهربا و چوب گردو و از این قبیل. 3⃣ عاشق کتابم. کتابخانه‌ام پر از کتابه. انواع شیشه و بطری مرغوب خارجی. از هر نوع وسایل آشپزخونه چند ست دارم. 4⃣ دیگ و قابلمه و بشقاب و هر چه که میشه در یک آشپزخانه پر تصور کرد. ده ها آلبوم پر از عکس و... 5⃣ به خانه پر از لوازم نگاه می‌کنم و نگران میشم. ▫️خونه ی سالمندان تنها یک اتاق با یک کابینت، یک میز، یک تخت، یک کاناپه، یک یخچال یک تلویزیون، یک گاز و ماشین لباسشویی داره. دیگه جایی برای اونهمه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام نداره. ▫️یک لحظه فکر میکنم مالی که جمع کرده ام دیگه متعلق به من نیست. در واقع این مال متعلق به دنیاست. ثروتی هم که در آینده خواهد آمد تعلق به کسی ندارد. ▫️قصرِ چه کسی شهر ممنوعه است؟ امپراطور فکر می کرد قصر متعلق به خودشه ولی امروز متعلق به مردم و جامعه است. ▫️به اینها نگاه می کنید، با آنها بازی می کنید، از آنها استفاده می کنید ولی نمی تونید آنها را با خودتون به گور ببرید. ▫️می خوام همه اموالم رو ببخشم ولی نمیتونم. هضمش برام مشکله. از طرفی بچه ها و نوه هایی که برای کارم و جمع آوری این همه چیز ارزش قایل باشند کم هستند. می تونم تصور کنم که آنها با این همه چیزی که با سختی جمع کرده ام چطور برخورد میکنند : همه ی لباسها و لوازم خواب دور ریخته میشه. عکسهای با ارزش نابود میشه، کتابها فله‌ای فروخته میشه. کلکسیونهام چی؟ اگه دوستشون نداشته باشی از خودت دورشون میکنی. مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته میشه. درست مثل پایان عمارت قرمز میمونه: تنها یک تکه ی تمیز سفید به جا میمونه. ▫️از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم چند تکه برداشتم، چند تا وسیله ی آشپزخونه، و چند تا از کتابهای مورد علاقه‌ام، و چند تا قوری چای. کارت شناسایی و شهروندی ، بیمه ، سند خونه و البته کارت بانکی. تمام. 😭 این همه متعلقات منه. میرم و با همسایه‌ها خداحافظی می‌کنم.... سه بار سرم را به طرف درب خانه خم میکنم و آن را به دنیا می سپارم. بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازیست. 👌بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند : ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم. 1⃣ دور خودتان را برای خوشحال شدن شلوغ نکنید. 2⃣ رقابت برای شهرت و ثروت خنده داره. 3⃣ زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست. 4⃣ افسوس که هر چه برده ام. باختنی ست، 5⃣ برداشته ها، تمام بگذاشتنی ست، 6⃣ برداشته ام، هر آنچه باید بگذاشت، 7⃣ بگذاشته ام، هر آنچه برداشتنی ست... ✅ پس ، در لحظه و حال زندگی کنید.  زیاد درگیر تجملات، خانه، ماشین و.... نباشید ، در یک کلام انبار دار نباشید. سبکبال باشید، از زندگی لذت ببرید، خوب باشید با خودتان، با دیگران، با همه خوب بخورید، خوب بپوشید، خوب سفر کنید، زندگی را زیاد سخت نگیرید، به خودتان احترام بگذارید، به خودتان متعهد باشید. 🥗 بهترین رفیق خودتان باشید 👌💐 @DrAzartash_delneweshteh
76920Loading...
03
سلام #۸۱ اکثرا در حالت دراز کش باشید تا حد امکان از ایستادن خودداری کنید ناگهانی نشست و برخواست نکنین از توالت فرنگی استفاده کنید دخول عمیق نداشته باشید ارضا شدن هم ممنوعه انشالله ک ب سلامتی ب دنیا بیاد 💗
7020Loading...
04
#کاربر۸۱،باسلام من هم دقیق ۱۳سال پیش همین حال شماروداشتم سرکلاژ،دهانه رحم کوتاه،استراحت مطلق وهرروزم بااسترس می‌گذشت که نکنه خدایی نکرده اتفاقی بیافته،امروزدخترقشنگم کلاس هفتمه😍😍گلم به خودت استرس نده مطمئن باش پسرنازت بسلامتی به دنیامیادواین روزابرات خاطره میشه
7130Loading...
05
سلام خدمت دوستای عزیزم من 25 سالمه و همسرم 33 ..بعد از یکسال و نیم دوستی ازدواج کردیم دوسال عقد و بعد از یکماه عروسی ناخواسته باردار شدم با اینکه از لحاظ روحی امادگیشو نداشتیم ولی الان هردو عاشقشیم یه پسر کوچولوی شیطون ...مشکل اصلیم اینه که هفته سیزده طول سرویسکم 25 بود سرکلاژ و پساری رحم انجام دادم الان بیست هفته و سه روزمه و طول سرویسکم با سونو شکمی شده 22🥺 خیلی روحیمو از دست دادم و کلا استراحت مطلقم خیلی کم تو خونه راه میرم و یه دستشویی..خونه مامانم نرفتم و خونه خودم موندم همسرم حسابی هوامو داره همه کارارو انجام میده ولی نمی‌دونم که تا 37 هفته میتونم برسم ؟ خیلی نگرانم کسی تجربه مشابه به منو داشته ؟ چ کارایی انجام دادین ممنون میشم تجربه هاتونو در اختیارم بزارین #81
9370Loading...
06
⭕️ #اعتیاد_به_رنج ■چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم. من همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم. برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم و وقتی رفتم داخل کوپه، دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن □قسمت پایین یه خانم با پسر حدوداً ۹ ساله و یک خانم میانسال نشسته بودن. منم بناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم. ●بعد از گذشت یکی دو ساعت متوجه شدم خانمی که پسر بچه همراهش بود داره گریه میکنه و خانم میان سال روبروش باهاش صحبت میکنه. ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم. ○گویا مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بودند و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده و به او گفته بود برو ببین در مورد من چی می‌گن. پسر بچه برگشته بود و هر چه را که شنیده بود از سبر تا پیاز برای مادرش تعریف کرده بود.... ظاهرا حرفهای خوشایندی نزده بودند! ■خانم میانسال که زنی با کمالات بود به این مادر گفت: تا زمانی که *اعتیاد به رنج کشیدنت* را ترک نکنی، اوضاع همین است. برایم جالب بود. مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن هم میشویم؟! □من آموختن را دوست دارم.  به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه می‌تواند در کلاسهای آن شرکت کند و انتخاب کند چه بخواند. اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کرده بودم ... مادری معتاد به رنج و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند. من هم سر تا پا شوقِ آموختن. .استاد(خانم میانسال) رو به خانم گریان کرد و گفت: از کی معتاد شدی؟! ▪︎خانم گریان گفت: من اصلاً معتاد نیستم! به خدا من هیچی مصرف نمیکنم. ▪︎استاد گفت: چرا! تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده. مگر تو امروز مسافر نیستی؟ ▪︎گریان خانم گفت: چرا، داریم میریم سفر. ▪︎استاد گفت: تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر، رنج مصرف نکرده بودی. اما تا در کوپه نشستی، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کند و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی! ○دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود. خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود گریه اش متوقف شد و گفت: ولی اونا خیلی بد هستن، چرا باید پشت سرم حرف بزنند؟! ■استاد گفت: شغل مواد فروش، فروش مواده. تو چرا مواد آنها را میخری؟ تا زمانی که تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمی‌دهد و ادامه داد: در این دنیا همه فروشنده هستند؛ تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی: خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی یا خریدار رنج و اندوه! □من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم. برایم زیباترین تعبیری بود که تاکنون شنیده بودم. استاد ادامه داد: اگر در طول روز از خودت بپرسی که امروز میخوام چه چیزی را بخرم که برای زندگی ام مفید باشد بابت اجناس بنجل پولی نمیپردازی! ▫️بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد. واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید: تنبلی و بطالت، رنج و اندوه، شادی آرامش و یا یک هدف و رضایت!؟ یادتان باشد ما انسانها دارای حق انتخاب هستیم، پس بر ماست که از آن به درستی بهره بگیریم. @DrAzartash_delneweshteh
96227Loading...
07
#۸۰ سلام بر همه دوستان دوست عزیز من خرید اینترنتی زیاد انجام میدم و روستا هم هستم و خداروشکر همیشه هم ب دستم رسیده مثلاً یکیش اینه ک پیچ یا سایت و مدتها مثلاً چند ماه دنبال میکنم کامنتها رو میخونم ...اگه سایت داشته باشند چک میکنم...کد پیگیری مشتریاشونو... فک کنم هر پیچی ی مدت دنبال میکنی...میفهمی چ کاره هست... حتی میتونی اول برای اطمینان ی خرید کوچولو بکنی..‌. ولی بنظرم پیچ های فیک زود مشخص میشن...موفق باشی با تشکر از ادمین جان
1 2690Loading...
08
کاربر ۸۰ من کلا خریدهای اینترنتی انجام میدم واقعا دیگه حال و حوصله بازار گردی ندارم هم قیمت مناسبن هم کیفیت کار بهتری دارن هیچ وقتم سرم کلاه نرفته چون از پیج های معتبر و سایت های معتبر خریدم میکنم عصر تکنولوژی هستش و قرار نیست همه کلاه بردار باشن چون قطعا همه دنبال دزدی نیستن و میخوان لقمه حلال در بیارن
1 2540Loading...
09
سلام در پاسخ به کاربر ۷۹ خواهر گلم به خودت مسلط باش،وهیچ کاری نکن اول با مشاور صحبت کن وهمه چی وتعریف کن چون ممکنه تو این حالت کاری کنی که بعد پشیمونی بشه ونکته مهم اینکه به هیچچچ وجه نزار کسی از این جریان باخبر بشه فقط مشاور من بهتون خانم دهقان عزیز دپیشنهاد میکنم کا تو کارشون درجه یک هستن امیدوارم حال دلتون خوب بشه
1 1780Loading...
10
سلام کاربر 79 میدونم خیلی سخته ولی حالا که تا اینجا پیش رفتی بی گدار به آب نزن مدرک محکم جور کن که زیرش نزنه و طلبکار نشه. اگر میتونی از چت شون اسکرین شات بگیر برا خودت ارسال کن که داشته باشی. توی خونه یه دوربین های خیلی کوچیک شبیه لامپ هستن نصب کن برای مواقعی که نیستی(البته من خودمم سررشته ای ندارم پرس و جو کن و یه دوربین مناسب بخر☺️). و از همه مهم تر با مشاور باتجربه مشورت کن ارزشش رو داره حتی اگر یه تیکه طلا بفروشی و مشاوره بگیری. البته مشاوره کاربلد و ماهر. امیدوارم به حقت برسی. 🙏🙏
1 1640Loading...
11
در پاسخ۷۸ سلام ایا در تمام این سالها همسرتان مثل شما دغدغه این موضوع رو داشت یا خیر آیا تلاشی کرد ورودی کنه که به مادرش بفهمونه که داره اینجا و به این صورت به همسر من بی دلیل بی احترامی میشه ؟! خاطرشون مکدر می‌شده که بشه که خانم داماد داره مگه تقصیر شما بوده خیلی سختش بود آقا می‌رفت دختر مجرد می‌گرفت !! چه اداهای بی معنایی. مادر زنتون همانطور که فکر شخصیت شوهرشه! فکر شخصیت دامادشم باید باشه و این مهم * رو باید همسر شما بیشتر برای همه اونها جا می انداخت مثلاً اگر خانواده شما با همسر شما مشکلی داشت آیا شما ورود نمی‌کردید حمایت نمی‌کردید !! خودتون هم بی تقصیر نیستید چرا باید برای یه سوال پرسیدن که حقتون هست شش ماه طول بکشه از همسرتون بپرسید !رودروایسی داشتین ! اصلا چرا همسرتون همون اول توضیحی دلداری چیزی مثلاً بگه آقا براش قابل هضم نیست شما به دل نگیر شما ببخش زمان بگذره و این حرفا ، من صحبت میکنم انشالا مسئله حل بشه ! چرا باید وقتی ریش سفید میاد میگه برو ادا احترام ،همسرت ورود نکرد و چرا خودتون قبول کردید ! الانم خیلی سر سنگین و محدود در میان این جمع حاضر بشید برای سلامت روح و روان خودتون دیگه بهشون فکر نکنید مغزتون رو زباله دان نکنید و حتما دغدغه و ناراحتیتون رو با همسرتون در میان بزارید بگید که توقع داشتید که شما یعنی همسرتون درین مورد ورود میکرده و برای حل و فصل موضوع با مادر شوهر مادر و همون ریش سفید ها صحبت میکرده بطوریکه احترام شماهم محفوظ میمانده ازین به بعد رفتارهای حساب شده با سیاستی با آنها در پیش بگیرید
1 1810Loading...
12
اول یه مدت بهتره پیج رو زیر نظر بگیرید. به صورت رندوم چند تا از شناسه ارسال بسته ها که داخل پیج شون هست رو توو سایت پست مرکزی میزدید و مبدا و مقصد و کالا رو چک می‌کردید که مطمئن بشید و مطابقت داره... کامنت ها و نظرات رو هم بررسی کنید.. امیدوارم هزینه زیادی برای خرید شون که به دستشون نرسیده انجام نداده باشن...🌹🙏
1 1635Loading...
13
🌺باید و نباید های رابطه 🔴از معجزه بغل و‌ لمس دستاش غافل نشو، چون تموم هورمون های آرام بخش مثل اکسی توسین رو توی بدنت ترشح میکنه.... 🔹 📌کارهای کوچیک و جزییات رو بی ارزش ندون 🔴یه پیام صبح بخیر و شب بخیر شاید بنظرت بی اهمیت بیاد اما  این حس رو به طرفت میده که اولین چیزیه که تو موقع بیدار شدن بهش فکر کردی 🔹 📌 بی احترامی و اصرار نکن 🌺وقتی میگه نه بپذیر و بهش چیزیو تحمل نکن، یادت باشه بی احترامی شاید بخشیده بشه اما فراموش نمیشه 🔹 📌وقتی ناراحتت کرده ازش دور نشو 🔴درمورد ناراحتیت، انتظاراتت حرف بزن که حرف زدن خودش یه تراپی برای رابطه‌ست 🔹 📌جزییات رابطه‌ت رو پیش بقیه نبر 🔴رابطه عاشقانه تون رو  «خصوصی» نگه دارید، نه «مخفی»! این دوتا خیلی باهمدیگه فرق داره 🔹 📌حرفی نزن که نتونی بهش عمل کنی 🔴چون باعث میشی دیگه هیچکدوم از حرفات رو جدی نگیره. 🔹 📌به چیزهایی که بابتشون ذوق میکنه بی توجه نباش. 🔹 واقعیت اینه؛ رابطه خوب پیدا شدنی نیست ساختنیه! ─═हई @DrAzartash ईह═─ ┄┄┅━❅✍❅━┅┄┄
1 23520Loading...
14
سلام به همه دوستان، من تو روستا در یک شهرستان کوچک زندگی میکنم تا حالا اینترنتی خریدنکردم چون یه بار خواهرم از یه پیج خریدکردند بعد طرف پول رو که واریزکردند دیگه جواب نداد به نظر بلاک شون کرد میخواستم بپرسم کسانی که اینترنتی خرید می‌کنند چطوری اعتماد می‌کنند؟؟؟ #80
1 1700Loading...
15
با سلام خدمت همه دوستان خواهش میکنم هر چه زودتر جواب منو بدین و از هم گروه های عزیز که تجربه داشتن، کارشناسهای محترم درخواست راهنمایی اورژانسی دارم. 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 منو شوهرم ازدواج عاشقانه ای داشتیم و نزدیک ۸ساله که ازدواج کردیم.یه پسر ۵ ساله داریم.بخاطر شغل شوهرم از خانواده ها دوریم و یه شهر دیگه زندگی میکنیم.از همون اوایل به شوهرم شک داشتم اما خداییش خیلی پیله نمیشدم.آدمی نبودم که گوشی شوهرم چک کنم.اونم همینطور ...چند روز پیش اتفاقی گوشیش دست پسرم بود گذاشت زمین.برداشتم یهو به سرم زد چک کنم تلگرام رو باز کردم دیدم بلهههه با خانوما چت کرده ... شماره شون رو نداشت فقط آیدی طرف بود خیالم راحت شد که شخص واقعی نبود و ازین الاف های مجازی بوده...‌از ترس سریع گذاشتم کنار گوشی رو.اما فکرم خیلی مشغول شد و مُصر شدم رمز گوشیش رو بفهمم تا با خیال راحت چک کنم.خلاصه انقد زیر نظر داشتم که متوجه شدم و رفتم گوشیش رو باز کردم دیدم یکی ازون خانوما دختر همسایه مون هس که تازه جدا شده😐خیلیم حرفای سکسی باهم رد و بدل کرده بودن😔 متاسفانه نشد همه چت هاشون رو بخونم.خیلی ترسیدم شوهرم متوجه بشه رفتم سر گوشیش. واقعا چرا بعضیا وجدان ندارن میبینن طرف زن و بچه داره بازم باهاش وارد رابطه میشن...اینم بگم میدونم شوهر منم علیه السلام نیس و ممکنه شروع رابطه حتی از طرف شوهرم بوده باشه...اما بازم اون دختر خانوم نباید قبول میکرد. جالبه خانواده خیلی مذهبی و ظاهرا با فرهنگی هستن😐 چند وقتیه دختره و مادرش با من صمیمی شدن هی به بهانه های مختلف میان در خونمون واسمون چیزی میارن،چند شب پیش من رفته بودم آرایشگاه اومدم شوهرم گفت این همسایه پیراشکی آورده.حالا که فکر میکنم میگم نکنه دختره بوده .نکنه اومده داخل خونه حتی. من بارها پیش اومده رفتیم شهر خودمون یه هفته ۱۰ روز موندم و شوهرم اینجا تنها بوده🤦‍♀ میگم نکنه واقعا با این دختره رابطه داشته باشن🤦‍♀یا ازین به بعد بخواد هی بیاد پیش شوهرم خیلی حالم بده از استرس مشکل گوارشی گرفتم😭  احساس بی کسی میکنم😢 آخه به کی بگم این ماجرا رو، مگه میشه گفت اصلا😔به خواهرام بگم نگاهشون به شوهرم عوض میشه ، به دوستم بگم بازم این وسط ممکنه چیزیایی بگه خودم بیشتر ضربه بخورم تورو خدا هر کی تجربه داشته بگه من چه غلطی بکنم مستقیم برم سراغ دختره و بهش هشدار بدم؟ آخه اخلاق شوهرمو میدونم اگه به روش بیارم اول طلبکار میشه چرا رفتی سراغ گوشی من. بعدشم دلم نمیخواد روی ما بهم باز بشه و اینجوری قضیه لو بره فکر کنم پروتر بشه ازتون خواهش میکنم هر چه زودتر راهنمایی کنید دارم دیونه میشم😔😭 #79
1 1841Loading...
16
سلام دوست و کابر ۷۴ که میخاد عمل ابدو انجام بده اصلا نگران نباش پشیمان نمی‌شوی من انجام دادم خیلیم راضی هستم منکه درد آنچنانی نداشتم دوران نقاهت یک هفته بیشتر نیست ارزشش رو داره فقط در انتخاب پزشک  دقت کنید خیلی مهمه در موردش تحقیق و برسی کنید دکتر من چنگیز دلاوری فوق تخصصی جراحی پلاستیک و زیبایی در تهران هستن اگه سوالی بود من در خدمتتون هستم
1 15812Loading...
17
سلام وقت بخیر ممنون از کانال خوبتون من برودجریم رسم و رسومات ازدواج به خانواده ها بستگی داره ولی بیشتر چیزی که تو استان لرستان یا همون بروجرد هست تمام وسایل منزل رو دختر میگیره بجز وسایل بزرگ مثل گاز و تلویزیون و یخچال و ماشین لباسشویی اینا هم حتی بعضی خانواده ها می بینی خودشون میگیرن ولی من کلی گفتم  بعد ما طرف داماد باید خرج یه وعده عروسی رو بده بعضی از خانواده ها هم خرج میگیرن مثلا یه مقدار پول می نویسن که کمک خرج خانواده عروس باشه و خانواده داماد باید تقدیم کنه که الان ۹۰ درصد خانواده ها دیگه این کمک رو نمی گیرن و هر چی دوست دارن برای جهیزیه دخترشون میگیرن  دیگه طلا و اینا هم بستگی به دو طرف و خانواده ها داره
1 1631Loading...
18
🍃✨زندگی زیباتر از آن است که 🌸✨اخــــم کــــنـــی 🍃✨شادتر از آن است که 🌸✨غــصــه بــخـــوری 🍃✨و کوتاه تر ازان است که 🌸✨بــیــهــوده تــلـف کـنـی 🌸✨الهی تو این گردش روزگار 🍃✨هر چی غم و ناراحتی 🌸✨ازتـــون دور بــشــه 🍃✨و هر چی خوبی و قشنگیه 🌸✨نصیب لحظه هاتون بشه 🍃✨زنـدگـیـتـون بر وفـق مـراد 🌸✨شروع هفته تون پر برکت @DrAzartash_delneweshteh
1 3074Loading...
19
سلام ادمین لطفابزاریدکانال دوستانی که ازبروجردهستن بفرماییدرسم وروسومات دخترپسرکه ازدواج میکنن چطوره؟مثلاازبروجرددخترمیگیرن ازرسماشون بگیدسنگینه یاسبک؟؟ ممنون ازمحبتتون
1 6221Loading...
20
🌺شوهر من با مردم خیلی آروم و منطقی و خوش مشربه ولی توی خونه بی حوصله و عصبی و پرخاشگره! 📌به نظر شما چرا اینطوریه؟! 🔰یک دلیل مهم این رفتار میتونه تایید طلبی و توجه گرفتن از دیگران باشه بطوریکه ناراحتی و خشم خود رو سرکوب و انکار میکنن و خیلی آروم و منطقی خودشون رو نشون میدن. 🔰دلیل مهم دیگه این رفتار میتونه ترس باشه ترس از قضاوت شدن ترس از طرد شدن ترس از درگیر شدن یا تنبیه شدن یا رفتار متقابل و . 🔰گاهی هم این رفتار یه مکانیزم دفاعی بنام جابجاییه یعنی فرد در بعضی از موقعیت ها زورش نمیرسه خشم خود رو ابراز کنه و اون خشم رو سر همسر و بچه های خود خالی میکنه. 🔰انگار فرد خیالش راحته که همیشه همسر و بچه هاش دوسش دارن و ترکش نمیکنن و اطمینان داره که رفتارش پیامد سنگینی براش نداره و برای همین در ارتباط با این افراد پرخاشگری و تکانشگری میکند! 🔰ولی چیزی که این افراد باید بدونن اینه که عصبانیت و پرخاشگری در رابطه و خانواده آسیبهای عاطفی زیادی به همراه خواهد داشت که شاید التیام اونها به راحتی ممکن نباشد. 🔰پرخاشگری و تکانشگری در رابطه باعث کاهش کیفیت رابطه عاطفی زوج سرد شدن و کاهش تمایل جنسی همسر و کاهش رضایت زناشویی همسر و ایجاد احساس انزجار و سردی در او می شود. ─═हई @DrAzartash ईह═─ ┄┄┅━❅✍❅━┅┄┄
1 62418Loading...
21
⭐️ٖٖ·ٖٖٜ.,ٖٖٖٜ¸ٖٖٖٖٜ¸ٖٖٖٜ,.ٖٖٜ·ٖٜٖٜ⭐️·ٖٖٜ.,ٖٖٖٜ¸ٖٖٖٖٜ¸ٖٖٖٜ,.ٖٖٜ·ٖٜٖٜ⭐️·ٖٖٜ.,ٖٖٖٜ¸ٖٖٖٖٜ¸ٖٖٖٜ,.ٖٖٜ·ٖٜ⭐️    #داستان ♥️مامان صدا زد: امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم. 🗯مامان گفت: خب، دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم. گفتم: چرا سنگک، مگه لواش چه عیبی داره؟ ♥️مامان گفت: می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره. گفتم: صف سنگک شلوغه. اگه نون می‌خواید لواش می‌خرم. 🗯مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. ♥️این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شسته بودم، داد زدم: من اصلاً نونوایی نمی‌رم. هر کاری می‌خوای بکن! 🗯داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور می‌شه به جای نون، برنج درسته کنه. اینطوری بهترم هست. ♥️با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ۱۰ کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. 🗯راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصابم خرد بود. ♥️یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم، صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. 🗯دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خرد می‌کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می‌اومدم تصادف شده و مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود. گفتم: نفهمیدی کی بود؟ گفت: من اصلاً جلو نرفتم. ♥️دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود. 🗯دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره. تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم. ♥️وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که می‌گفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟ 🗯تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: الهی شکر و با خودم گفتم: قول‌هایی که به خودت دادی یادت نره! ♥️پدر و مادر از جمله اون نعمت‌هایی هستند كه دومی ندارند ‌پس تا هستند قدرشون رو بدونيم! افسوسِ بعد از اونها هيچ دردی رو دوا نمی‌كنه؛ نه برای ما، نه برای اونها... ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@DrAzartash_delneweshteh
1 93236Loading...
22
سلام و درود در پاسخ به کاربر ۶۰ این حالتی که شما گفتین به نظرم اومد شاید از تیرویید باشه دختر من  تقریبا این مشکل رو داشت دکتر غدد رفتیم و بعد از معاینه. و یونوگرافی متوجه شدن گره در تیرویید داره. لطفا به یک دکتر غدد مراجعه کنین و نظر ایشون رو بپرسین
1 5331Loading...
23
🌸صبح یعنى 🍃صراحت ابراز عشق، 🌸به آنهایی که دوستشان داریم💓 🌸امروز همه را دوست بدار، 🍃ببخش و شاد کن  💓 🌸ایمان داشته باش 🍃روز زیبائی خواهد بود💓 🌸روزت آکنده از 🍃عشق و شادی و نیکبختی💓 @DrAzartash_delneweshteh
1 6724Loading...
24
Media files
1 7020Loading...
25
کاربر 78# با سلام. من معمولا در این گروه پیام ها و پاسخ ها رو میخونم و زیاد در بحث ها شرکت نمیکنم اما روی  مورد شما چون تجربه مشابهی رو برام تداعی کرد مکث کردم. خدمتتونم عارضم که بنده هم با خواهر شوهر ناتنی ام همین مشکل رو دارم.ایشان به هیچ عنوان پذیرای من نبوده که بماند،اگر در مهمانی با هم‌میبودیم کاری میکرد که اشک من دربیاد و دایما از خودم سوال کنم که آخر چرا؟ بعد از ۱۵سال چرا چرا کردن و دلخوری از خواهر و برادران دیگرش که مساله رو کلا ندید میگرفتن و براشون  بی احترامی های خواهر ناتنی مهم نبود  و قطع امید از همسرم که هرگز پشتیبانم نبود برای سوالات ذهنی ام پاسخی پیدا کردم. ۱.اولا که مطمئن شدم و پذیرفتم  مشکل از ایشونه و ایشون یه بیمار روانی هستش که حتی عروس های خانواده خودشون هم از دستش اشکریزانند. ۲.  بعد از پذیرش  این واقعیت در ذهن خودم سعی کردم اصلا بهش فکر نکنم.مگه  برای آدم روانی غریبه چقدر باید هزینه اعصاب کرد؟ در عوض سعی کردم دنیا رو از دریچه چشم آدم مریض نگاه کنم.نتیجه این بود که فهمیدم همچین شخصی  با چنین کاراکتری همیشه دنبال راهی برای جیزک دادن به دیگرانه. بالاخره کار بجایی رسید که ما کلا رو در رو نشیم مگر در عزا و عروسی. ۳. خیلی ها بمن میگفتند ببخش و فراموش کن که از من ساخته نبود. واقعا بهم برخورده بود. بعدها فهمیدم این عدم توانایی در رها کردنش و این گیر دادن ذهنی نتیجه اینه که من خودم رو "ارزشمند" نمیدونم و بدنبال تایید و توجه دیگرانم.تمام خوش خلقی وخدمات و لطف هایی که به دیگران میکردم برای این بود که دوستم بدارند.  و این بی ارزشی منو  داشت روزگارم رو تباه میکرد.همه چیز را به ضرر خودم تعبیر میکردم. -تلفن رو جواب نداد=  بی احترامی .فنجان چایی کریستال نبود=بی احترامی دیر سلام دادند=بی احترامی و...و... در نهایت با تغییر سبک و نگرش خودم تونستم ازون حس نفرت خلاصی پیدا کنم .به شما هم توصیه میکنم اعصاب خودت رو پای این مسائل خرج نکنید.حیف از جوانی و انرژی که پای این موضوع بره.شما انسان گرانقدری هستید و مشخصه اصول انسانی رو بخوبی رعایت کردین و همسرتون رو در این باره مبرا دونستید. ارزش خودتون رو بدونید و خودتون رو در جایگاه بالاتر مستقر بدونید. انسانی وارسته که وقتی دیگران بچه بازی دربیارن عین خیالش هم نیست.ببخشید پرگویی کردم موفق باشید .
1 7203Loading...
26
سلام آقای کاربر ۷۸ ازنوشتتون متاثر شدم وکاملا بهتون حق میدم که ناراحت شده باشید رفتار زشت شوهر مادر خانومتون واطرافیان هیچ توجیحی نداره باید ازاول هم به همسرخودتون نشون میداد ازاین رفتار خانواده اش ناراحتید . شما هم واسه خودتون شخصیت دارید دلیل نمیشه بخواید نادیده گرفته بشید در ضمن خوبه به مادرزنتون محرم هستيد این اداها رو در آوردند حالا بار اول پیشقدم شدید برای ارتباط گیری با ایشون به چه علت خودتونو چند بار کوچیک کردید ؟! مگه خدایی نکرده عيب وایرادی دارید که ایشون حس پدرانه گرفتند وفکر می‌کنند لیاقت دخترشون البته معذرت میخوام بگم بیشترازشما بوده؟ حالا گذشته ها گذشته فقط یه سری خاطرات بد براتون مونده میتونم درکتون کنم که این فکرو خیال ها چقدر آدمو اذیت میکنه ازاین به بعد سعی کنید تو روابطشون زوم نکنید هر چی ازشون کمتر بدونید کمتر اذیت میشید بهتره برای اینکه حال دلتون خوب بشه زمانی که یاد خاطرات بدتون افتادید سرخودتونو با یه کار گرم کنید به اتفاقات بد انرژی ندید تا زورشون بیشتر از کنترل مغز شما بشه ازاین به بعد هم با هرکس هم مثل خودش رفتار کنید دلیل نمیشه چون میخواید همسرتون ناراحت نشه شما مجبور به تحمل هر رفتار ناشایستی نسبت به خودتون باشید.هردورهمی که احترام نمیزارن نرید و برا خودتون و همسرتون برنامه بزارید برید تفریح تا بدونن ارزش شما چیه
1 7100Loading...
27
سلام خدمت کاربر78 من یک خانم هستم که تقریبا همین مشکل به صورت دیگه برای ما هم پیش اومده،این مسئله بین فامیل هستش،ولی هم خودم هم همسرم هر وقت فهمیدیم مهمانی بدون ما برگزار شده،اصلا برامون مهم نیست،و برای خودمون برنامه ای میچینیم،مگر چقدر قراره عمر کنیم که بخاطر افرادی از این قبیل فکر و ذهن خودمون رو درگیر کنیم،تازه بعضی وقتا میبینن ما عکس العملی نداریم ،خودشون بیشتر عذاب می‌کشن
1 6421Loading...
28
سلام کاربر ۷۸ من مرد هستم واقعا تعجب میکنم از دیدگاه خودم. ک چرا این چیزا برات مهم هست چرا بخاطر بحث مهمونی  باید  اعصاب  خودتو خورد کنی زندگیتون ارزش اینو نداره به خاطر کسی خودتون ویا همسرت دلخور بشید ،خوش باشید و اونا براشون مهم نیست برا شما اصلا مهم نباشه ،هرمحیطی هم بی‌احترامی دیدید دیگه نرید
1 6820Loading...
29
سلام آقا هستم از اصفهان. مشکلاتی یکطرفه با خانواده همسر دارم خواهشمندم بانوان گرامی و درصورت امکان کارشناس محترم راهنمایی نمایند. ده ساله ازدواج کردیم، مادر همسرم خیلی سال پیش ازدواج مجدد داشته اند. و من میدونستم و اصلا یک تار مو برام مهم نبود. از همان ابتدای ازدواج ، خانواده بزرگ همسرم (پدربزرگ و خاله و...) و همگی ، من رو از شوهر مادرزنم پنهان کردند. چه مهمانی ها و چه دورهمی ها که بعدها متوجه می‌شدم بدون ما برگزار کردند. بعد از شش سال جوری که همسرم خیلی ناراحت نشه پرسیدم علت چیه؟ گفت آقا براش قابل هضم نیست که خانومش داماد داشته باشه! (پروسه ی به همین جواب رسیدنم بالای شش ماه طول کشید). گذشت و من واقعا دلخور و متاثر بودم، حتی اون مهمونی هایی که نوبت من بود شرکت کنم(بالا گفتم یا آقا باید میرفتن مهمونی یا باید اعلام میکردن نمیان تا بعد به ما خبر بدن که بریم), با حال بد شرکت میکردم و کوچکترین حرکتی چه عامدانه چه سهوی باعث کدورت من میشد. ضمنا دیگه بحث بعد هفت هشت سال بالا گرفته بود و من واقعا از این رفتار خانواده همسر کاملا ناراحت بودم طوری که در تعاملم با اونها تاثیر گذاشته بود. بعد از یک مدتی ریش سفیدی اومد و گفت من تماس بگیرم و خواهش و اینا که دعوتشون کنم خونم تا آقا بیان و قضیه حل بشه(قضیه ای که خودمم نمی‌دونم چی بود واقعا). بعد از کلی کلنجار رفتن تماس گرفتم و بازهم ناراحت شدم از برخورد ایشان. البته تقریبا ۹۰درصد دلخوری ها رو پیش همسرم بروز نمی‌دادم چون واقعا بی تقصیر بود. گذشت و شدت ناراحتی های من از این رفتارها بالا گرفته بود و همین که می‌دیدم هیچکس حتی به روی خودش نمیاره که هشت سال به من چی گذشته بیشتر ناراحت میشدم. بعد یه مدت دوباره ریش سفیدی گفت آقا فلان جا مراسم دارن تو (من) برو ادای احترام کن. بخدا فقط برای خانومم رفتم ( دیگه واقعا نه تنها برام مهم نبود حتی از همه خانواده اونها بدم اومده بود). رفتم و کم کم یخ آقا با ما بازشد بعد ده سال و بلاخره مهمونی ها با حضور هر دوی ما برگزار میشد. سوالم اینه بنده حالا بعد این همه مدت، برام سخته بتونم رفتارهای همه اون جماعت رو، نادیده گرفتن من رو و همسرم رو و .... فراموش کنم. الان به محض اینکه در جمعشون قرار میگیرم تمام اون لحظاتی که غرورم بخاطر حضرت والا شکسته شد و کسی دم نزد و حتی خود من از همه جا بی‌خبر دوبار منت آقا رو کشیدم، میاد جلو ذهنم. نمیتونم اصلا باهاشون تعامل کنم، حتی اگر یک نفر تو این مدت میومد می‌گفت حق داری معذرت که انقدر تحقیر شدی بازم برام حل میشد. ولی انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و همه چی از اول اوکی بوده. درصورتیکه من این وسط واقعا زخم برداشتم. چکار کنم که فقط بخاطر خانومم بتونم کنار بیام؟! #78
1 7714Loading...
30
سلام کاربر۷۷ اصلا جای نگرانی نداره اگه دقت کرده باشین اکثربچها ها تو این سن این مشکل رو دارن درسته کلمه ها رو واضح بیان میکرده الان وقت جمله گفتنه بیشتر برای اینکه تمرکز داشته باشن وهمچنین عجله درگفتنش دارن،باعث میشه که به کندی وبالکنت بیان کنن فقط باید حوصله داشته باشین وبه حرفهاشون خوب گوش بدین
1 7090Loading...
31
سلام کاربر ۷۷ بچه آتون از چیزی ترسیده خیلی هم ترسیده جلوش از دزد یا چیزای دیگه حرف نزدید؟؟؟با کسی یا خونه کسی تنهاش نگذاشتید؟؟نگران نباش حل میشه باهاش حرف بزنید و به روی خودتون نیارید لکنت داره و کلمه را شما تمام نکنید براش .....فقط خواهشا جایی و پیش هیچکس تنهاش نزارید امیدوارم متوجه منظورم شده باشی.
1 8410Loading...
32
سلام مامان #۷۷ دختر منم مث بچه شما شده بود دقیقا تو همون سن و سال و بعد ی مدت درست شد چیزی ک من بهش توجه کردم این بود ک بچه من اولا بخاطر اینکه داشت جملات طولانی تری میگفت برمیگشت از اول و هر کلمه رو چ اولش چ کامل چندبار تکرار میکرد تا مطمعن شه جمله بندیش درسته دوما همزمان به معنی کلمه ها هم فکر میکرد تا بتونه درست و دقیق بما بفهمونه ک داره چیکار میکنه و چی میخواد بخاطر همین با مکث و هی اول کلمه ای رو ک میخواست بگه رو تکرار میکرد دقیقا مثل لکنت زبان برای اینکه مطمعن بشه اون کلمه ای ک میخواد بگه منظورشو کامل میرسونه یا نه کلمه کامل تری پیدا میکنه سوما اینکه اضطراب میگرفت انگار که میخواست سریع یه حرفیو بزنه ک زود تموم شه و ما نظرمونو بگیم یا از خودش دفاع کنه یا ما حوصلمون سر نره ی همچین حسایی من دکتر نبردم و فقط توجهم رو به حرفاش بیشتر کردم و زمانی ک صحبت میکرد فقط به حرفای ایشون توجه میکردم و سوال ازشون راجب حرفی ک زده بود میپرسیدم  یا میگفتم جدی میگی؟ و ایشون تایید میکرد یا جواب سوالمو میداد و همین باعث شد تا بفهمه ک اگه کلمه ای رو اشتباه بگه یا نتونه منظورشو بفهمونه میتونه تو جمله بعدی اصلاحش کنه و هردفعه از تعداد تکرار کم شد بعد چندماه دیگه کاملا درست شد و الان منو دو لپی و سرراست قورت میده ولی شما اگه خیلی نگرانی یه گفتار درمانی ببر تا تشخیص بدن و اصلا و اصلا نگران نباش چون من تو بچه های دیگه هم این موضوع رو دیدم ک بعدا حل شده.
1 8370Loading...
33
کاربر ۷۵ یک النگو بخرن بندازن دستشون هم لذتش رو ببرن هم ارزش پولشون حفظ بشه برای روز مبادا . بانک فقط نابودی پولتون هست .
1 7592Loading...
34
سلام کاربر۷۶ خواهر گل همسرت عادت کرده وپرتوقع شده متاسفانه قدردان نیست که هیچ طلبکار هم شده عزیر ودل آیا شما طلا دادید درقبال بنام زده یا جبران کرده یا طلاتون رو پس داد؟؟؟ اگه که نه الان قهرش بهتر از کوتاه اومدن شماست اگر قصد قرض دادن دارید مستقیم اینکارو نکنید اگر مادر یا خواهر دارید بدید اونا بهش قرض بدن مثلا دورهم بودید بحث رو بکشید وسط و اونا بگن قرعه برنده شدیم و میتونیم قرض بدیدم در این حالت هم اونا عزیز میشن هم پول دوباره برمیگرده و همسرت میفهمه که باید پس بده قهرش هم بزارید ادامه داشته باشه، شما نشون ندید ناراحت هستید ،آهنگ شاد بزارید و نشون بدیذ که قهرش عادی هست براتون تا خودش کوتاه بیاد
1 9063Loading...
35
خانم #۷۶ عزیز خب چ کاریه ک طلا ندی پول بدی بعدم بفهمه پس انداز داری توقعش بره بالا فک کنه شما همیشه باید پس انداز داشته باشی؟؟؟ خب ب همون اندازه پول طلاتو بده بعدم با پولت برو طلا بخر اینبار قایم کن ازش تا دفعه بعد نخواد خانمای قشنگ چرا هر چی میاد دستتون  ب جا لباس و رسیدگی ب وضعیت جسمانیتون و پس انداز مخفی میدین طلا میخرین میکنین تو چشم شوهراتون بعدم وقتی ازتون طلب میکنه نمیدین و دشمنی ایجاد میکنین؟ یا هم اگر ب همه چیزتون رسیدگی میکنن و پول بهتون جدا میدن و طلا هم جدا میخرن خب چرا نمیدین بهشون؟ طرف خریده هروقت لازم داشت بفروشه دیگه!! اگرم خودتون خریدین بزارین ی گوشه یا بگین امانته خواهری مادری چیزیه ک شوهرتون چششو از اونا جمع کنه
1 8324Loading...
36
سلام کار بر ۷۶ پولتو برای خودت نگه دار زن باید پس انداز داشته باشه... .بزار خودش یاد بگیره چطوری کاراشو ردیف کنه ته تهش  ی مقدار کم از طلاهاتو بهش بده زبانش کوتاه بشه ولی روش زندگیتو عوض کن و حواست به خودت باشه ...من این راه را رفتم ولی خداراشکر از نصفه راه متوجه شدم
1 7081Loading...
37
سلام وقت همگی بخیر عاجزانه از کارشناسان گروه و همچنین دوستان مجازی تقاضا دارم اگر ممکنه منو راهنمایی کنید. پسر من ۳ سال و ۹ ماهشه خیلی زود حرف زدن رو شروع کرد و اصلا مشکلی توی صحبت  کردن نداشت و کاملا واضح صحبت می‌کرد اما یک هفته ای میشه که بدون هیچ دلیل واضحی موقع صحبت کردن در اول کلمات گیر میکنه و چند بار حرف اول رو تکرار میکنه تا بتونه کلمه رو بگه در واقع لکنت زبان پیدا کرده. البته گاهی اوقات اینطور هست گاهی هم بدون هیچ مشکلی صحبت میکنه لطفا اگر تجربه ای دارین منو راهنمایی کنید. اینکه چه کاری انجام بدم و پیش چه دکتری ببرم خیلی نگران پسرم هستم. #77
1 7690Loading...
38
صبح آمده برخیز که خورشید تویی... در عالم ناامیدی، امید تویی... در جشن طلوع صبح در باغ وجود آن گل که به روی صبح خندید تویی ... روزتون شاد و پر از رنگهاى اميد و محبت @DrAzartash_delneweshteh
1 7593Loading...
39
🌺#موسیقی_شب ─═हई @DrAzartash ईह═─ ┄┄┅━❅✍❅━┅┄┄
1 7718Loading...
40
کاربر ۷۵ ۵۰ میلیون رو برای مادرتون طلای بدون اجرت بخرید تا ارزش پولتون حفظ بشه سال دیگه این پول با این همه تورم کاملا بی ارزش میشه دوران پول گذاشتن تو بانک و امید به سودش خیلی وقته سر اومده
1 7752Loading...
💎 کمی تأمل ؛ لطفا مطالعه بفرمایید 🙏 *متنی زیبا و در عین حال تلخ که بسیار عبرت‌آموز است* تلنگری برای اهل دنیا و واقعیتی تلخ برای همه کسانی که‌ دل به دنیا بسته‌اند، دلنوشته یک نویسنده کهنسال : زندگی من، قبل ازشروع، تمام شد..!! لحظه ای بیش نبود، من ۹۷ سال عمرکردم فقط ثانیه ای بود. 👈نشر این مقاله در اینترنت باعث برانگیخته شدن تفکرِ بیشتر مخاطبین راجع به زندگی شده است. مقاله توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانه ی سالمندان به نگارش در آورده است. ▪️دارم به خانهء سالمندان میروم، مجبورم. وقتی زندگی به نقطه ای میرسه که دیگه قادر به حمایت از خودت نیستی، بچه هات به نگهداری از فرزندان خودشان مشغولند و نمی توانند ازت نگهداری کنند، این تنها راه باقیمانده است. ▫️خانه ی سالمندان شرایط خوبی داره، اتاقی ساده، همه نوع وسایل سرگرمی داره، غذا خوشمزه است، خدمات هم خوبه، فضا هم بسیار زیباست اما قیمتش ارزان نیست، حقوق بازنشستگی من به سختی می تونه این هزینه رو پوشش بده. البته اگه خونهِ خودم رو بفروشم به راحتی از پس هزینه اش برمیام. میتونم در بازنشستگی خرجش کنم تازه ارث خوبی هم برای پسرم بذارم. پسرم این را خوب میفهمه : «پولها و اموالت باید به خودت لذت بده، ناراحتِ من نباش.» ▫️حالا من باید برای رفتن به خونه سالمندان آماده بشم، به هم ریختن خانه به خیلی چیزها برمیگرده : 1⃣ جعبه ها،چمدانها،کابینت و کشوها که پر از لوازم زندگیست، لباسها و لوازم خواب برای تمام فصول. 2⃣ از جمع کردن خوشم میامد. کلکسیون تمبر، دهها نوع قوری دارم. کلکسیونهای کوچک زیاد، مثل گردنبندهای از سنگ کهربا و چوب گردو و از این قبیل. 3⃣ عاشق کتابم. کتابخانه‌ام پر از کتابه. انواع شیشه و بطری مرغوب خارجی. از هر نوع وسایل آشپزخونه چند ست دارم. 4⃣ دیگ و قابلمه و بشقاب و هر چه که میشه در یک آشپزخانه پر تصور کرد. ده ها آلبوم پر از عکس و... 5⃣ به خانه پر از لوازم نگاه می‌کنم و نگران میشم. ▫️خونه ی سالمندان تنها یک اتاق با یک کابینت، یک میز، یک تخت، یک کاناپه، یک یخچال یک تلویزیون، یک گاز و ماشین لباسشویی داره. دیگه جایی برای اونهمه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام نداره. ▫️یک لحظه فکر میکنم مالی که جمع کرده ام دیگه متعلق به من نیست. در واقع این مال متعلق به دنیاست. ثروتی هم که در آینده خواهد آمد تعلق به کسی ندارد. ▫️قصرِ چه کسی شهر ممنوعه است؟ امپراطور فکر می کرد قصر متعلق به خودشه ولی امروز متعلق به مردم و جامعه است. ▫️به اینها نگاه می کنید، با آنها بازی می کنید، از آنها استفاده می کنید ولی نمی تونید آنها را با خودتون به گور ببرید. ▫️می خوام همه اموالم رو ببخشم ولی نمیتونم. هضمش برام مشکله. از طرفی بچه ها و نوه هایی که برای کارم و جمع آوری این همه چیز ارزش قایل باشند کم هستند. می تونم تصور کنم که آنها با این همه چیزی که با سختی جمع کرده ام چطور برخورد میکنند : همه ی لباسها و لوازم خواب دور ریخته میشه. عکسهای با ارزش نابود میشه، کتابها فله‌ای فروخته میشه. کلکسیونهام چی؟ اگه دوستشون نداشته باشی از خودت دورشون میکنی. مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته میشه. درست مثل پایان عمارت قرمز میمونه: تنها یک تکه ی تمیز سفید به جا میمونه. ▫️از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم چند تکه برداشتم، چند تا وسیله ی آشپزخونه، و چند تا از کتابهای مورد علاقه‌ام، و چند تا قوری چای. کارت شناسایی و شهروندی ، بیمه ، سند خونه و البته کارت بانکی. تمام. 😭 این همه متعلقات منه. میرم و با همسایه‌ها خداحافظی می‌کنم.... سه بار سرم را به طرف درب خانه خم میکنم و آن را به دنیا می سپارم. بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازیست. 👌بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند : ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم. 1⃣ دور خودتان را برای خوشحال شدن شلوغ نکنید. 2⃣ رقابت برای شهرت و ثروت خنده داره. 3⃣ زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست. 4⃣ افسوس که هر چه برده ام. باختنی ست، 5⃣ برداشته ها، تمام بگذاشتنی ست، 6⃣ برداشته ام، هر آنچه باید بگذاشت، 7⃣ بگذاشته ام، هر آنچه برداشتنی ست... ✅ پس ، در لحظه و حال زندگی کنید.  زیاد درگیر تجملات، خانه، ماشین و.... نباشید ، در یک کلام انبار دار نباشید. سبکبال باشید، از زندگی لذت ببرید، خوب باشید با خودتان، با دیگران، با همه خوب بخورید، خوب بپوشید، خوب سفر کنید، زندگی را زیاد سخت نگیرید، به خودتان احترام بگذارید، به خودتان متعهد باشید. 🥗 بهترین رفیق خودتان باشید 👌💐 @DrAzartash_delneweshteh
Show all...
💯 10👍 4👌 4😭 2 1
سلام #۸۱ اکثرا در حالت دراز کش باشید تا حد امکان از ایستادن خودداری کنید ناگهانی نشست و برخواست نکنین از توالت فرنگی استفاده کنید دخول عمیق نداشته باشید ارضا شدن هم ممنوعه انشالله ک ب سلامتی ب دنیا بیاد 💗
Show all...
#کاربر۸۱،باسلام من هم دقیق ۱۳سال پیش همین حال شماروداشتم سرکلاژ،دهانه رحم کوتاه،استراحت مطلق وهرروزم بااسترس می‌گذشت که نکنه خدایی نکرده اتفاقی بیافته،امروزدخترقشنگم کلاس هفتمه😍😍گلم به خودت استرس نده مطمئن باش پسرنازت بسلامتی به دنیامیادواین روزابرات خاطره میشه
Show all...
3
سلام خدمت دوستای عزیزم من 25 سالمه و همسرم 33 ..بعد از یکسال و نیم دوستی ازدواج کردیم دوسال عقد و بعد از یکماه عروسی ناخواسته باردار شدم با اینکه از لحاظ روحی امادگیشو نداشتیم ولی الان هردو عاشقشیم یه پسر کوچولوی شیطون ...مشکل اصلیم اینه که هفته سیزده طول سرویسکم 25 بود سرکلاژ و پساری رحم انجام دادم الان بیست هفته و سه روزمه و طول سرویسکم با سونو شکمی شده 22🥺 خیلی روحیمو از دست دادم و کلا استراحت مطلقم خیلی کم تو خونه راه میرم و یه دستشویی..خونه مامانم نرفتم و خونه خودم موندم همسرم حسابی هوامو داره همه کارارو انجام میده ولی نمی‌دونم که تا 37 هفته میتونم برسم ؟ خیلی نگرانم کسی تجربه مشابه به منو داشته ؟ چ کارایی انجام دادین ممنون میشم تجربه هاتونو در اختیارم بزارین #81
Show all...
4🤔 2👍 1
⭕️ #اعتیاد_به_رنج ■چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم. من همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم. برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم و وقتی رفتم داخل کوپه، دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن □قسمت پایین یه خانم با پسر حدوداً ۹ ساله و یک خانم میانسال نشسته بودن. منم بناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم. ●بعد از گذشت یکی دو ساعت متوجه شدم خانمی که پسر بچه همراهش بود داره گریه میکنه و خانم میان سال روبروش باهاش صحبت میکنه. ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم. ○گویا مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بودند و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده و به او گفته بود برو ببین در مورد من چی می‌گن. پسر بچه برگشته بود و هر چه را که شنیده بود از سبر تا پیاز برای مادرش تعریف کرده بود.... ظاهرا حرفهای خوشایندی نزده بودند! ■خانم میانسال که زنی با کمالات بود به این مادر گفت: تا زمانی که *اعتیاد به رنج کشیدنت* را ترک نکنی، اوضاع همین است. برایم جالب بود. مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن هم میشویم؟! □من آموختن را دوست دارم.  به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه می‌تواند در کلاسهای آن شرکت کند و انتخاب کند چه بخواند. اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کرده بودم ... مادری معتاد به رنج و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند. من هم سر تا پا شوقِ آموختن. .استاد(خانم میانسال) رو به خانم گریان کرد و گفت: از کی معتاد شدی؟! ▪︎خانم گریان گفت: من اصلاً معتاد نیستم! به خدا من هیچی مصرف نمیکنم. ▪︎استاد گفت: چرا! تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده. مگر تو امروز مسافر نیستی؟ ▪︎گریان خانم گفت: چرا، داریم میریم سفر. ▪︎استاد گفت: تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر، رنج مصرف نکرده بودی. اما تا در کوپه نشستی، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کند و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی! ○دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود. خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود گریه اش متوقف شد و گفت: ولی اونا خیلی بد هستن، چرا باید پشت سرم حرف بزنند؟! ■استاد گفت: شغل مواد فروش، فروش مواده. تو چرا مواد آنها را میخری؟ تا زمانی که تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمی‌دهد و ادامه داد: در این دنیا همه فروشنده هستند؛ تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی: خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی یا خریدار رنج و اندوه! □من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم. برایم زیباترین تعبیری بود که تاکنون شنیده بودم. استاد ادامه داد: اگر در طول روز از خودت بپرسی که امروز میخوام چه چیزی را بخرم که برای زندگی ام مفید باشد بابت اجناس بنجل پولی نمیپردازی! ▫️بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد. واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید: تنبلی و بطالت، رنج و اندوه، شادی آرامش و یا یک هدف و رضایت!؟ یادتان باشد ما انسانها دارای حق انتخاب هستیم، پس بر ماست که از آن به درستی بهره بگیریم. @DrAzartash_delneweshteh
Show all...
👏 15👍 4
#۸۰ سلام بر همه دوستان دوست عزیز من خرید اینترنتی زیاد انجام میدم و روستا هم هستم و خداروشکر همیشه هم ب دستم رسیده مثلاً یکیش اینه ک پیچ یا سایت و مدتها مثلاً چند ماه دنبال میکنم کامنتها رو میخونم ...اگه سایت داشته باشند چک میکنم...کد پیگیری مشتریاشونو... فک کنم هر پیچی ی مدت دنبال میکنی...میفهمی چ کاره هست... حتی میتونی اول برای اطمینان ی خرید کوچولو بکنی..‌. ولی بنظرم پیچ های فیک زود مشخص میشن...موفق باشی با تشکر از ادمین جان
Show all...
👌 8👍 2
کاربر ۸۰ من کلا خریدهای اینترنتی انجام میدم واقعا دیگه حال و حوصله بازار گردی ندارم هم قیمت مناسبن هم کیفیت کار بهتری دارن هیچ وقتم سرم کلاه نرفته چون از پیج های معتبر و سایت های معتبر خریدم میکنم عصر تکنولوژی هستش و قرار نیست همه کلاه بردار باشن چون قطعا همه دنبال دزدی نیستن و میخوان لقمه حلال در بیارن
Show all...
👍 13👎 4
سلام در پاسخ به کاربر ۷۹ خواهر گلم به خودت مسلط باش،وهیچ کاری نکن اول با مشاور صحبت کن وهمه چی وتعریف کن چون ممکنه تو این حالت کاری کنی که بعد پشیمونی بشه ونکته مهم اینکه به هیچچچ وجه نزار کسی از این جریان باخبر بشه فقط مشاور من بهتون خانم دهقان عزیز دپیشنهاد میکنم کا تو کارشون درجه یک هستن امیدوارم حال دلتون خوب بشه
Show all...
👌 14🙏 2
سلام کاربر 79 میدونم خیلی سخته ولی حالا که تا اینجا پیش رفتی بی گدار به آب نزن مدرک محکم جور کن که زیرش نزنه و طلبکار نشه. اگر میتونی از چت شون اسکرین شات بگیر برا خودت ارسال کن که داشته باشی. توی خونه یه دوربین های خیلی کوچیک شبیه لامپ هستن نصب کن برای مواقعی که نیستی(البته من خودمم سررشته ای ندارم پرس و جو کن و یه دوربین مناسب بخر☺️). و از همه مهم تر با مشاور باتجربه مشورت کن ارزشش رو داره حتی اگر یه تیکه طلا بفروشی و مشاوره بگیری. البته مشاوره کاربلد و ماهر. امیدوارم به حقت برسی. 🙏🙏
Show all...
👍 14👎 6🙏 2 1👌 1