cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

📖کانال حقوق خصوصی

مطالب مفید حقوقی و کاربردی برای وکلا و دانشجویان حقوق https://telegram.me/joinchat/C-_5kT6TOBtquKlbNo5Csg

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
237
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

💠 نکته 💠 💠 فقه 💠 ✅درتعارض استصحاب با قاعده‌ی صحت: قاعده‌ی صحت براستصحاب،مقدم است. ✅درتعارض استصحاب باقاعده‌ی فراغ: قاعده‌ی فراغ براستصحاب، مقدم است. ✅درتعارض استصحاب باقاعده‌ی تجاوز: قاعده‌ی تجاوز براستصحاب، مقدم است. ✅درتعارض استصحاب باظاهرحال: ظاهرحال بر استصحاب، مقدم است. ✅درتعارض استصحاب با اماره‌ی نسب: اماره‌ی نسب براستصحاب، مقدم است. ✅درتعارض استصحاب با قاعده‌ی قرعه: استصحاب برقاعده‌ی قرعه، مقدم است.
Show all...
سالگرد تأسیس کانون وکلا مبارک باد 20 آبان هشتادوششمین سالگرد افتتاح رسمی کانون وکلا است. تیرماه 1309 بود که داود پیرنیا (رئیس اداره احصاییه امور قضایی) تعدادی از وکلای مشهور آن زمان را به منزل خود دعوت و تصمیم علی‌اکبر داور (وزیر عدلیه) را مبنی بر لزوم تشکیل کانون وکلا به آن‌ها اعلام کرد. در همان جلسه، وکلا تصمیمات اولیه را برای تشکیل کانون وکلا اتخاذ کردند. سپس، در 20 آبان 1309، مراسم افتتاح رسمی کانون وکلا با سخنرانی علی‌اکبر داور برگزار شد. داور در این مراسم گفت: «آقایان، این مؤسسه‌ای که خودتان تأسیس کرده‌اید، علاوه بر کمکی که به مردم می‌کند، کمک زیادی هم به عدلیه می‌کند که هر وقت محتاج به مساعدتی باشند که در نتیجه، کارشان تکمیل گردد، باید از طرف شما مساعدت شود. کمکی که من از آقایان انتظار دارم این است که سعی کنیم و کاری کنیم که محاکمات کاملاً خوب و صحیح جریان یابد... .» در این نشست، به تقاضای وکلا، علی‌اکبر داور و داود پیرنیا به ترتیب رئیس و نایب‌رئیس کانون شدند. ـ به نقل از «درآمدی بر تاریخ کانون وکلای دادگستری از آغاز تا 1376»، نوشتۀ وکیل عبدالرضا دیوسالار، انتشارات مسافر، ص34-35. کانال هنر دفاع
Show all...
@joorvajoora_story #داستان موقعیت زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و برروی یک صندلی نشست و درآرامش شروع به خواندن کتاب کرد... مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.» ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد.   وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟» مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! او حسابی عصبانی شده بود. در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه  اعلام شده رفت.  وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که : جعبه  بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد... در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود.  و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود... چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند : 1.    سنگ ... پس از رها کردن! 2.    حرف ... پس از گفتن! 3.    موقعیت... پس از پایان یافتن! 4.    و زمان ... پس از گذشتن! @joorvajoora_story
Show all...