cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

جوان مومن انقلابی

#هدف: * آموزش و تربیت جوانان در راستای تبیین آرمانهای انقلاب اسلامی* ✨ مدیران جبهه جوانان مومن انقلابی 🔅روابط عمومی ☎️🎙 @andishehamin

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
253
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

شصت
Show all...
برگزاری مراسم اعیاد شعبانیه وتجلیل از همکاران گرانقدر جانباز با حضور مدیریت و کارکنان شرکت آبفای شهرستان سمنان. مهمان وسخنران مراسم: پدر شهید عباس دانشگر
Show all...
#هر پگاه يك پيام 18 بهمن 94 بود که برای پرواز «تندم» و در واقع آمادگی برای سقوط آزاد با چتر آمده بود. عملیات سقوط آزاد را انجام داد. آن روز خاطره خیلی خوبی برای ما شد. افراد خاصی در جهان به دنبال سقوط آزاد می‌روند. بعد از عملیات، حس و حال 25 ثانیه سقوط با سرعت 240 کیلومتر در ساعت را از عباس پرسیدم. گفت:«چیز خاصی نبود! عادی بود. فکر می‌کردم از این سخت‌تر باشه. اگه بگن تنها بپر، تنها می‌پرم.» توی دلم گفتم:«این پسر دیوونه س!» دومین روز حضور در حلب وقتی پشت بیسیم صدایش را شنیدم، کلمه «تندم» را استفاده کردم. من را شناخت. گفت:«ابویاسین شمایی؟» قراری گذاشتیم تا همدیگر را ببینیم. تا قبل از آن همیشه صدای عباس را در بیسیم می‌شنیدم. سر قرار که حاضر شدم دیدم یک جوان قد بلند دارد می‌آید! صورتش ریش نداشت! آن‌جا بود که برای اولین‌بار در حلب یک دل سیر عباس را دیدم. نقل از :حسین جوینده-همرزم شهید كانال جوان مومن انقلابي @javanemomeneenghlabi
Show all...
#هر پگاه يك پيام گفت:«میای بریم با قناسه داعشی‌ها رو بزنیم؟» قبول کردم و با هم رفتیم. کار همیشگی‌اش بود. بیکار که می‌شد می‌رفت و کمین می‌کرد و چند داعشی را یا زخمی می‌کرد و یا به هلاکت می‌رساند. این وجه «اشداء علی‌الکفار» شخصیت عباس بود. در مقابل با نیروهای خودش مهربان بود و به آن‌ها می‌رسید. حالشان را می‌پرسید و با آن‌ها شوخی می‌کرد. هروقت عباس بین آن‌ها بود، از او روحیه می‌گرفتند. او مصداق آیه «اشداء علی‌الکفار رحماء بینهم» بود. نقل از :حسین جوینده-همرزم شهید كانال جوان مومن انقلابي @javanemomeneenghlabi
Show all...
#هر پگاه يك پيام قبل از اعزام می‌گفتیم باید از خدا بخواهیم که حرف و عملمان یکی شود و آن‌وقت برویم. حالا در حلب وقت آن رسیده بود که نشان بدهیم چقدر حرف و عملمان یکی است. انگار باید تأثیر تمام این بیست و چند سالی که زیارت عاشورا خوانده بودیم و سینه‌زنی کرده بودیم را در چند روز عملا نشان می‌دادیم. کسی که حرف و عملش یکی است، یک قدم هم به سمت عقب برنمی‌دارد. صبح روز اول در حلب، رفتیم برای گرفتن تجهیزات. آن روز عملیات انجام و درگیری‌ها کم‌تر شد اما پیکر یکی از نیروهای عباس در زمین دشمن مانده بود. عباس بی‌قرار بود؛ انگار که چیزی گم کرده باشد. می‌خواست هرطور که شده خودش را به خط درگیری برساند و پیکر نیروی جامانده را بیاورد. آن‌جا بود که با خودم گفتم عباس مردِ عمل است. نقل از :حسین جوینده-همرزم شهید كانل جوان مومن انقلابي @javanemomeneenghlabi
Show all...
#هر پگاه يك پيام وقتی به فرودگاه دمشق رسیدیم، شهید طهماسبی گفت:«حسین! تا می‌تونی این یکی دو روز بگیر بخواب!» گفتم:«چطور؟» گفت:«تا قبل از اعزام به حلب، جز زیارت و خواب هیچ کار دیگه‌ای نکن!» گفتم:«قضیه چیه؟» گفت:«اونجا خواب و خوراک ندارید! کلا 24 ساعته بیدارید و درگیر» حال خاصی به من دست داد. در فرودگاه هم می‌فهمیدند به حلب می‌رویم طور دیگری نگاهمان می‌کردند. حسابی به ما می‌رسیدند و پذیرایی می‌کردند! انگار دو دقیقه بعد می‌خواهند سرمان را ببرند! بالاخره به مقرمان در حلب رفتیم. صدای عباس از پشت بیسیم می‌آمد که دائم می‌گفت:«مهمات بریزید، دفاع کنید، من کمک می‌خوام» صدایش را که شنیدیم خوشحال شدیم. گفتم:«دمش گرم! چقدر مرد شده این عباس!» فرمانده گروهان شده بود و مدیریت می‌کرد. دوست داشتیم زودتر برویم و عباس و بچه‌ها را ببینیم. نقل از :حسین جوینده-همرزم شهید كانال جوان مومن انقلابي @javanemomeneenghlabi
Show all...
#هر_پگاه_يك_پيام تازه نامزد کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام عید بود. خیلی‌ها منتظرند که ایام عید فرابرسد تا از قوم و خویش‌ها دیدن کنند. تعطیلات نوروز برای خیلی‌ها مهم است. اما عباس باید این لذت را زیر پا می‌گذاشت. آتش درونش هر لحظه شعله‌ورتر می‌شد. به من گفت:«عیدم باشه میام.» گفتم:«گذرنامه چی میشه؟» گفت:«همه‌چی هماهنگه» یک‌بار با آن شور و حالش زنگ ‌زد و گفت:«حسین! گذرنامه‌ها رو هماهنگ کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم، شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از خدامونه!» ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق می‌افتاد. خیلی از شهدا را به ایران آورده بودند و از بچه‌های ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ دل کندن از دنیا بود. و عباس از دنیا دل کنده بود. نقل از: حسین جوینده-همرزم شهید كانال جوان مومن انقلابي
Show all...
#هر_پگاه_يك_پيام عباس با شور و شوق خاصی در دوره‌های آمادگی برای اعزام شرکت می‌کرد. هرچه اساتید می‌گفتند یادداشت می‌کرد و زیاد سوال می‌پرسید. در کلاس‌ها حتی یک دقیقه هم او را آرام نمی‌دیدی. دغدغه این را داشت که استاد بیش‌تر درس بدهد و او بیش‌تر یاد بگیرد. از بقیه هم می‌پرسید تا درباره موضوع درس چیزی فراتر از آن‌چه که گفته شده بود بداند. یکی از ویژگی‌های خوبش این بود که اگر مطلبی را نمی‌دانست، راحت می‌گفت نمی‌دانم! این شاخصه افرادی است که روحشان درجات بالایی از معرفت را چشیده باشد. وجود این شاخصه در عباس در این سن و سال مرا به وجد می‌آورد. همین ویژگی‌ها بود که علاقه مرا به عباس بیش‌تر و بیش‌تر می‌کرد. دوره‌ها را که گذراندیم قرار شد تا در ایام عید نوروز اعزام شویم. اکثر افراد دوست دارند که در این ایام در کنار خانواده باشند اما عباس وظیفه‌اش را خوب می‌شناخت. نقل از: حسین جوینده-همرزم شهيد كانال جوان مومن انقلابي
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.