cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

*از این دست فکرها*

مهدیه جاهد

Show more
Advertising posts
277
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
-130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

در زندگی لحظاتی پیش می آید که انسان نه کسی را دوست دارد، نه دلش می خواهد کسی او را دوست داشته باشد، از همه چیز و همه کس حتی از وجود خود بیزار است. مثل اینکه تمام نیروها و رشته های زندگی را از او بریده اند، نه میل کار کردن دارد و نه اشتهای خوردن. دلش می خواهد خاموش و تنها گوشه ای بنشیند و به نقطه ی ثابتی خیره شود، یا اینکه صورت اشک آلود خود را در متکا فرو برد و به هیچ چیز نیندیشد. - علی محمدافغانی
Show all...
👍 7
شما که سواد داری، لیسانس داری روزنامه خونی با بزرگون می‌شینی، حرف می‌زنی همه چی می‌دونی، شما که کله‌ت پُره، واسه هرچی که می‌گن جواب داری، در نمی‌مونی بگو از چیه که من دلم گرفته؟ راه میرم دلم گرفته، می‌شینم دلم گرفته گریه می‌کنم، می‌خندم، پا می‌شم، دلم گرفته...! محمد‌ صالح‌ علاء
Show all...
💔 9
متاسفانه مهم‌ترین دلیل کتاب نخواندنم را نمی‌دانم.
Show all...
👍 3👌 3
از مهم‌ترین دلایل کتاب خواندن من رفتن به دنیاهای دیگر است. اینکه حتی وارد دنیای ادم‌های ساختگی نویسنده‌ها بشوم. اینجور که فکر کنم دنیای تصورات نویسندگان چقدر سطح و عمق وفراز و فرود دارد. بعد وسعت تخیلم را بسپارم دست آدم های مختلفی که رفته‌اند توی کلمات کتاب. @dastnevisme
Show all...
7👍 1
وقتی کسی را بخاطر مرگ از دست می‌دهی دیگر چشم‌هایت به در نیست، به خواب است. که خوابت ببرد که خوابش را ببینی...
Show all...
😢 4
این‌هایی که اسم وبلاگ یا پیجشان را می‌گذارند جهان کوچک من را درک نمی‌کنم. جهان شخصی من خیلی بزرگ است. خیلی بزرگتر از اینکه کوچک بناممش. اینقدر وسیع است که خودم گاهی لا‌به لایش گم می‌شوم. @dastnevisme
Show all...
7👏 1🕊 1
مادر از همه ما ضعیف‌تر بود نه بخاطر غصه‌های مشترکمان، بلکه بخاطر غصه‌های خصوصی هر کدام از ما که خورده بود ! - فرانتس کافکا
Show all...
😢 8
متن بالا را روی این موزیک بخوانید🖤
Show all...
دوست دارم از روزمره هایم بنویسم. مثلا بنویسم امروز صبح بیدار شدم، پرده‌ی پذیرایی را رو به خورشید کنار زدم، مراقب بودم دخترک از صدای ریل پرده بیدار نشود. چای تازه دم کردم و برای بار هزارم از صدای تق تق فندک گاز حس زنده بودن گرفتم. دوباره به صبحانه فکر کردم. اینکه کدامشان چه می‌خورند. پنیر؟ نیم‌رو؟ مربا؟ و همینطور روزم را به پایان برسانم. وقتی کرم دستم را می‌زنم و می‌خزم توی رخت‌خواب، وقتی نزدیک دویست بار میانش بلند می‌شوم و به صدای مامان چیچ ( جیش) لبیک می‌گویم. وقتی فکر می‌کنم الان دیگر می‌خوابم اما تا دوساعت بعدش هنوز صدای خنده و جیغ دخترها توی خانه می‌پیچد. این روزمره‌ها را باید بنویسم. باید بنویسم برای روز‌هایی که صدای تق تق فندک تنها دلیل حس زندگی‌ام باشد. @dastnevisme
Show all...
😍 8
آدم‌ها شبیه والدینشان می‌شوند. شبیه‌تر به همان خلق‌هایی که عمری از آن نفرت داشتند.
Show all...
👍 7💔 1