Radiorezvan
اینستاگرام#_rezvannavabi- مجموعه یادداشتها اشعار موزون و سپید اینجا به صورت ناشناس با من حرف بزن https://t.me/HarfinoBot?start=rezvannavabi ———————
Show more198
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
اي عاشقان اي عاشقان امروز ماييم و شما
افتاده در غرقابه اي تا خود که داند آشنا
گر سيل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود
مرغان آبي را چه غم تا غم خورد مرغ هوا
ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهي را بود دريا و طوفان جان فزا
اي شيخ ما را فوطه ده وي آب ما را غوطه ده
اي موسي عمران بيا بر آب دريا زن عصا
اين باد اندر هر سري سوداي ديگر مي پزد
سوداي آن ساقي مرا باقي همه آن شما
ديروز مستان را به ره بربود آن ساقي کله
امروز مي در مي دهد تا برکند از ما قبا
اي رشک ماه و مشتري با ما و پنهان چون پري
خوش خوش کشانم مي بري آخر نگويي تا کجا
هر جا روي تو با مني اي هر دو چشم و روشني
خواهي سوي مستيم کش خواهي ببر سوي فنا
عالم چو کوه طور دان ما همچو موسي طالبان
هر دم تجلي مي رسد برمي شکافد کوه را
يک پاره اخضر مي شود يک پاره عبهر مي شود
يک پاره گوهر مي شود يک پاره لعل و کهربا
اي طالب ديدار او بنگر در اين کهسار او
اي که چه باد خورده اي ما مست گشتيم از صدا
اي باغبان اي باغبان در ما چه درپيچيده اي
گر برده ايم انگور تو تو برده اي انبان ما
چی افتاده سر زبونت؟
یه تصنیف که میخوند : ای رشک ماه و مشتری
با ما و پنهان چون پری
خوش خوش خوشانم میبری اما نگویی تا کجا
نوشتن، رها کردن کلمات است
یا رها شدن از کلمات ..
کلمات، محبوس ما هستند یا ما محبوس در کلمات هستیم
#رضوان_نوابی
دفعتا آتش میگیری ای زن بداهه
که لبخندت بداهه است
و کلماتت بداهه است
و پروپاچه سکوتت که ذهن
بازار را به سرگیجه میاندازد
🎧 آااااه کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت
Homayoun Shajarian Havaye Zemzemehayat.mp311.23 MB
گوش به دیوار چسباندم
به استراق سمع
نوایِ سماع صوفیان
آه کشیدم
آه در سرم به هوهو افتاد
باید اینها را مینوشتم که مدیونت نباشم
این که همین قلم
همین انگشت های زمخت بی نوا
همین مفاصل متورم از کاشت و داشت و برداشت
همین یال جزغاله
همین کلمات گُنگ هم به برکت حضور توست
مدادتراش ام که رنج را میتراشد و از شگمش گنج بیرون میزند
#رضوان_نوابی
#برش
و در تاریکروشن
هیچکس آگاه نبود آنکه که به خود میلرزد مترسک است یا مادیانی که از عشق باردار است
سالسا یاد گرفتم و شافل
بلکه از زندگی جلوبزنم
اما پیراهنم را از پشت دریدی
و ساقهای سرکشم را قلم کردی
#برش
قسمت دوم
کشتزار تو بودم
در من خرافه و زیتون کاشته بودی
لبخندم پاک شده بود و پیراهن کهنه راه راه تو را پوشیده بودم و ایستاده بودم در باد
و به هوس هر کلاغ و گنجشکی، دهن کجی میکردم
قلبم بوی پونه میداد
دهانم خنکای توت فرنگی افتاده در صبح رود
پاهایم گیرکرده در گل و لای
قلبم اما شیهه میکشید
سرمیچسباندم به زمین
و و دلم از ابهت هشت ریشتر عشق،
یال می پراکند
#برش
#رضوان_نوابی
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.