Rosa Jamali/رزا جمالی
دانش آموخته کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران شاعر، نویسنده، مترجم، منتقد ادبی، نمایشنامه نویس شش کتاب شعر یک نمایشنامه مقالاتی در شعر ده کتاب در ترجمه شعر و آثاری به زبان انگلیسی
Show more274
Subscribers
No data24 hours
-37 days
-630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
مادرِ موسی
شعری از پروین اعتصامی
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود
ما بسی گم گشته، باز آوردهایم
ما، بسی بی توشه را پروردهایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
کشتئی زاسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند
قوتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اندکی است
ناخدای کشتی امکان یکی است
بندها را تار و پود، از هم گسیخت
موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول، وهله، چون طومار کرد
تند باد اندیشهٔ پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، برویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خلخالش مکن
مار را گفتم، که طفلک را مزن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم، مکاهش کودک است
گرگ را گفتم، تن خردش مدر
دزد را گفتم، گلوبندش مبر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه، چاه
چاهها کندند مردم را براه
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصهها گفتند بیاصل و اساس
دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد
رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بیفسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حی جلیل
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
رهنمون گشتند در تیه ضلال
توشهها بردند از وزر و وبال
از تنور خودپسندی، شد بلند
شعلهٔ کردارهای ناپسند
وارهاندیم آن غریق بینوا
تا رهید از مرگ، شد صید هوی
آخر، آن نور تجلی دود شد
آن یتیم بیگنه، نمرود شد
رزمجوئی کرد با چون من کسی
خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانیها بزرگ
شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
برق عجب، آتش بسی افروخته
وز شراری، خانمانها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و فکندیمش ز پای
پشهای را حکم فرمودم که خیز
خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز
تا نماند باد عجبش در دماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چون میبریم
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسیِ عمران کند
این سخن، پروین، نه از روی هوی ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
#موسی
#بنی_اسراییل
#قوم_یهود
@rosajamali
مادر موسی/ شعری از پروین اعتصامی
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود
ما بسی گم گشته، باز آوردهایم
ما، بسی بی توشه را پروردهایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
کشتئی زاسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند
قوتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اندکی است
ناخدای کشتی امکان یکی است
بندها را تار و پود، از هم گسیخت
موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول، وهله، چون طومار کرد
تند باد اندیشهٔ پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، برویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خلخالش مکن
مار را گفتم، که طفلک را مزن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم، مکاهش کودک است
گرگ را گفتم، تن خردش مدر
دزد را گفتم، گلوبندش مبر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه، چاه
چاهها کندند مردم را براه
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصهها گفتند بیاصل و اساس
دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد
رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بیفسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حی جلیل
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
رهنمون گشتند در تیه ضلال
توشهها بردند از وزر و وبال
از تنور خودپسندی، شد بلند
شعلهٔ کردارهای ناپسند
وارهاندیم آن غریق بینوا
تا رهید از مرگ، شد صید هوی
آخر، آن نور تجلی دود شد
آن یتیم بیگنه، نمرود شد
رزمجوئی کرد با چون من کسی
خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانیها بزرگ
شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
برق عجب، آتش بسی افروخته
وز شراری، خانمانها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و فکندیمش ز پای
پشهای را حکم فرمودم که خیز
خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز
تا نماند باد عجبش در دماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چون میبریم
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسیِ عمران کند
این سخن، پروین، نه از روی هوی ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
در میان مترجمان بزرگ دیگر که آثارِ او را ترجمه کردهاند میتوان به فرانکلین لوئیس مترجم نامی مولانا و دیک دیویس مترجم نامی شاهنامه اشاره کرد.
شعر او با پیشنهادهای بسیارش تاثیری آشکار بر شعرِ این چند دهه گذاشته است؛ در همهی دورههای کارش و تنوعِ فراواناش جریانهایی را در شعر خلاق و شیوههای نوشتنِ شعر پدید آورده است؛ خاصه جاپای شعرِ او را بدون شک می توان بر نسلی از شاعرانِ جوانتر و به شکل غیر قابلِ انکاری در زنانِ شاعر بررسی و پژوهش کرد؛ این مسئله نه تنها در سبک و فرم کارش بلکه در اندیشهای که پسِ پشتِ شعرها ارائه کرده است در طول سه دهه قابل پیگیری و نگارشِ مقالات پژوهشی ست.
همچنین داوری چند جایزه مهم شعر و ترجمهی ادبی از جمله جایزهی شعر شاملو، ترجمیک، جایزهی ملی جم را به عهده گرفته است.
فهرستِ کتابها
نمایهی آثار
شعر:
- این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی ( ویستار، ۱۳۷۷)
- دهن کجی به تو (نقش هنر، ۱۳۷۷)
- برای ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام ( آرویج ۱۳۸۰)
چاپ دوم شعربلند ابتدای کتاب ( ایهام، ۱۴۰۲)
- این ساعتِ شنی که به خواب رفته است ( چشمه، ۱۳۹۰) ( چاپ دوم: ۱۳۹۴)
- بزرگراه مسدود است ( بوتیمار، ۱۳۹۲) ( چاپ چهارم: ۱۳۹۷)
- اینجا نیروی جاذبه کمتر است ( مهر و دل، ۱۳۹۸) ( چاپ دوم: ۱۳۹۹)
(چاپِ چهارم؛ ناهونته ۱۴۰۲)
- و این چه کسی است که دو هزار سال گریه کرده است بر دامنم؟ ( گزینه ی اشعار به زبان انگلیسی) ( هند، ۲۰۱۹)
- این رسم الخط فارسی نیست ( در دست انتشار)
نقد ادبی:
- مکاشفاتی در باد ( مجموعه ای از مقالات بر شعر احمد شاملو، علی باباچاهی ، نازنین نظام شهیدی، گراناز موسوی، علی عبدالرضائی، رضا براهنی، یدالله رویایی، رضا چایچی، بیژن جلالی، سید علی صالحی و ... ) ( این مقالات پیش ازین در نشریانی نظیر نامه ی کانون نویسندگان ایران، جهان کتاب، کارنامه، آدینه، بیدار، زنان، بررسی کتاب ، عصر پنج شنبه و.. منتشر شده اند.) ( نشر هشت، ۱۴۰۰)
- مقالاتی پژوهشی به زبان انگلیسی در تحلیل شعر
نمایشنامه:
- سایه ( سیب سرخ، ۱۳۹۸)
ترجمه:
- ترجمه ی کتاب خانهی ادریسی های غزاله علیزاده به انگلیسی
- دریانوردی به سمت بیزانس، گزینهی اشعار ویلیام باتلر ییتس (نشر ایهام، ۱۳۹۹)
- لبه، آنتولوژی شعر انگلیسی زبان ( انتشارات مهر و دل، ۱۳۹۸)
( ویرایشِ دوم:۱۴۰۰)
- لاله ها، ده شاعرِ زن ( ایهام، ۱۴۰۰) (چاپِ دوم ۱۴۰۲)
- زبان منشوری ست، گزیدهی اشعار امیر اور (نشر مهر و دل، ۱۳۹۹)
( چاپ دوم: ۱۳۹۹)
- فردا و فردا و فردا،صد قطعه از ویلیام شکسپیر
( نشر ایهام، ۱۴۰۰)
(چاپ دوم، ۱۴۰۲)
- درخت کاج، هانس کریستین آندرسن
( نشر ترنجستان، ۱۴۰۰) (چاپِ دوم، ناهونته ۱۴۰۲)
(چاپ دوم: نشر ناهونته ۱۴۰۲)
- شن و زمان، امیر اور ( نشر هشت، ۱۴۰۰)
- زنبقِ وحشی، لوئیز گلوک (نشر ایهام، ۱۴۰۱) (چاپِ دوم، ۱۴۰۲)
-زنی که همیشه هست، گزینهای از آثارِ دوروتی پارکر (ترنجستان،۱۴۰۱)
(چاپ دوم: نشر ناهونته ۱۴۰۲)
- کلمات، سیلویا پلات ( نشر ثالث: چاپ دوم ۱۴۰۱)
- پسرِ کُنگو، یک داستانِ عامیانهی آفریقایی؛ بازنویسیِ مولی کلارک (ناهونته، ۱۴۰۲)
- زمینِ سوخته، گزینهای از شعرهای تی. اس. الیوت (نشر ایهام، ۱۴۰۲)
رمان:
زندانیِ درهی یمگان ( در دستِ انتشار)
فیلمنامه:
سیاهکل
شماری از فعالیتها:
داوری جوایز شعر
داوری جوایز ترجمه ادبی
سردبیری نشریات و مجلات
دبیر بخش ترجمه ادبی بسیاری از نشریات
مشاور شاعران جوان و مدرس نوشتن خلاق در فرهنگسراها و خانههای فرهنگ
مدرس و سخنران (به دو زبان فارسی و انگلیسی) درهمایش های ادبی داخلی و بین المللی
( آثارِ رُزا جمالی موضوع دهها مقاله وپایاننامهی دانشگاهی بوده است.)
کتابهای پژوهشیِ بسیاری موجود هستند که فصلی از خود را به تحلیلِ آثار رُزا جمالی اختصاص دادهاند.
دربارهی رُزا جمالی:
- اتاقِ تاریک (گزینهای از مقالاتِ پژوهشی، دانشگاهی و ژورنالیستی در خوانش شعرهای رُزا جمالی)
گزینش و گردآوری: رضا شالبافان
(چاپ دوم: نشر ناهونته ۱۴۰۲)
- ویژهنامهی رُزا جمالی در صدایِ لیراو
به کوششِ حمیدرضا اکبریشروه
کتابِ هرمز
رُزا جمالی (شاعر، نویسنده و مترجم)
زندگی و آثارِ رُزا جمالی
زندگی و آثار رُزا جمالی
رُزا جمالی در تاریخ بیست و هشتم آبان سال ۱۳۵۶ در شهر تبریز به دنیا آمد و در دوران کارشناسی در دانشگاه هنر ادبیات نمایشی خواند و بعدها مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتهی ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران گرفت. ازین قلم تاکنون شش مجموعه شعر، یک نمایشنامه، یک مجموعه مقاله، دو گلچینِ ترجمه شعر انگلیسی، ده عنوان کتاب در عرصهی ترجمهی شعر جهان و دو کتابِ در دستهی ترجمهی داستان کودک منتشر شده است.
***
اولین شعری که از او منتشر شد در سن شانزده سالگی در نشریهی شباب بود، تاریخ پائین شعر تیر ۱۳۷۳ است:
سکوت
سکوت / سکوت/ غمگینترین آوازِ ذهن تو / و سایهی شبیه اسارت/ روی پنجههای صدایم
سکوت/ سکوت میوزد بر مرداب/ نیلوفری چکید روی قلبم/ فریادی بزرگ/ در حنجرهی زخمی ناگزیر
اولین کتاب اش «این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی» در سال ۱۳۷۷ طرحی نو درافکند. این کتاب پیشنهادات بسیار تازهای را برای شعر فارسی به ارمغان آورد. پیشنهاداتی نظیر شعر چندصدایی، چندزبانی، استفاده از لحنهای مختلف زبان، استعاره سازی، نشانه سازی، نوسازیِ واژگان و ترکیبها، آشنایی زدایی و... . در این مجموعه مشخصهی شعرها معطوف به هویت درهم ریختهی اشیاء است. نحوهایی که گاهی شکسته می شوند، عباراتی که به شکلی قطعه قطعه و کلاژگونه کنار هم قرار میگیرند.
شاعرِ «دهن کجی به تو» سبکهای مختلف نظیر تصویرگرایی و زبانگرایی را تجربه میکند. در اینجا به گفتهی بسیاری از منتقدان زبان شاعر نسبت به کتاب قبلی پختهتر شده و شاعر گاه دنیایی رمزآلود را با کلماتی ساده و ذهینتی غریب توصیف می کند؛ بازیهای زبانی بسیار، سطرهایی گاه بسیار بلند و گاه بسیار کوتاه؛ گاه کاملا ادبی و گاه محاوره و عامیانه ؛ ذهنیتی که زنجیرهی بی پایانی از دلالت ها را می آفریند و دستِ خواننده را برایِ تاویل و تفسیر باز میگذارد.
کتاب «برای ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام» که در سال ۱۳۸۰ توسط نشر گیو و آرویج منتشر شد ۱۳۰ صفحه دارد:در شعرِ بلند «برای ادامهی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کردهام» شعری نمایشی و چند صدایی را تجربه می کند، شعری که با گاه زنِ داستان بوف کور گفتگو می کند و زنهای گذشته را فرا میخواند؛ قهرمانان زنی که مسلط به روزگار خود شدهاند و با خلق این «خود» نمایشی به مثابهی قهرمان زن زمانهی خود را عوض کردهاند.
در این متن خشونت بر علیه زنان را موردِ واکاوی قرار میدهد؛ متن از لحاظ تمهیدات روایی مابین یک نمایشنامه، شعر نمایشی یا داستان جنایی ست. روایتِ زنی از قطعه قطعه شدن و قطعه قطعه کردن. تکگوییهای راوی شبیه به ادبیاتِ نمایشی یونان باستان نوشته شده است: شما را به یاد مدهآ می اندازد که بر علیه خیانت همسرش و جامعه قیام میکند و یا آنتیگونه که نمی داند جسد برادرش را کجا خاک کند، مهم ترین دغدغه ومسئلهی او روایت است؛ روایتِ این همه سنگدلی که بر او رفته است و نمی خواهد که آنرا به فراموشی بسپارند.
استفاده از لحنِ نمایشی و تکنیکهای نمایشنامه نویسی این شعر را به عنوانِ شعری نمایشی در زبان فارسی بیسابقه کردهاست، شعری با دموکراسی ذهنی صداها و چند راوی؛ درهم آمیختگی سوژه و ابژه، ذهنیت و عینیت. این شعر ارتباطات بینامتنی بسیاری با متون و شخصیتهای دنیای کهن، کتاب مقدس و اساطیر برقرار میکند.
در مجموعهی «این جا نیرویِ جاذبه کمتر است» که دفتر دوم این کتاب است، دست به تجربهی خلقِ استعارات و تصاویر تازه میزند، این دفتر شامل فضاسازیهایی ست که شاعر از یک زندگی امروزی و اشیاء درگیر با آن ارائه می دهد. در دفترِ آخر«من با پسر نوح قراری داشتم؛ سر قرار نیامد، با این مردمان کور چه کنم؟» تلمیحاتی به متون کهن و مذهبی دیده میشود که شاعر خودش را به جای شخصیتهای کتاب مقدس می گذارد: زلیخا و صفورا و ایوب ... و به بازخوانی و یادآوری روایات و داستانها میپردازد.
«این ساعت شنی که به خواب رفته است» حاوی تجربههای او در زمینهی عرفان مدرن و اشیاء است. بیواسطه نوشتن و نزدیک شدن به فضاهای بکر و شهودی در این مجموعه به شکل مشخصی نمایان است. شاعر با نگاهی فلسفی و اسطورهای به پدیدههایی نظیر عشق و مرگ نگاه میکند، ذهنیتی که آدمی همیشه با آن درگیر بوده است. در این کتاب شعری با عنوان «زوایای این قاب» وجود دارد که انگار بازخوانی رباعیِ خیامی ست، هر قطعه از این شعر چهارخط دارد و به چیستیِ جهان و هستی و مرگ می پردازد، پرسشگرست و معماساز و ایهام و ایجاز از ویژگی های آن ست؛ گفتگوی بین نور و تاریکی در این کتاب رگههایی از فلسفهی اشراق را در ذهن متبادر می کند، این کتاب کند و کاوی در طبیعت، زمین و زیستبوم است.
گزینهی اشعارش «بزرگراه مسدود است» توسط انتشارات بوتیمار منتشر شد که چاپِ چهارمِ آن در بازار موجود است.
«شهرِ ممنوعه» توصیف شهر تهران و نمادها و نشانههاییست که در شهر گنجانده شده است. راویِ شعر زنیست که از زندگی سراسیمه در این شهر به تنگ آمده؛ عبور و مرور شهری، ساختمان سازی، آلودگی هوا، آلودگی صوتی و ضربآهنگ تند شهر را با تمهیدات زبانی روایت میکند.
در «این رسم الخط فارسی نیست» به نظر میرسد که تاریخ و روایت را مورد دست آزمایی قرار داده است. شماری از شعرهایش به اساطیر ایرانِ باستان بر میگردند و روایات تاریخی را از دل اساطیر و گیاهان بیرون میکشند همجون «علف هفت بند» ، «سرخس»، «به خطِ سریانی نوشتم» و... .
بسیاری دیگر با مکتبِ جدید تاریخگرایی تحلیل میشوند: «سرخس» و...
شعر «به وقتِ گرینویچ» نقدِ پسااستعماریِ جنگهای خاورمیانه است.
منتقدان در شعری نظیرِ «زن-گرگ-کرکس-ببر» الگوی مکتبِ فمینیستی آمازون را تحلیل میکنند.
«اینجا نیروی جاذبه کمتر است» گزیدهی دیگری شاملِ سیزده شعرست،اثری روانکاوانه از اعماق روح و فرآیند آفرینش در ذهنِ خلاق .
نمایشنامهی «سایه» تلفیقی ست از عناصر نمایش ابزورد با داستان پردازی جنایی که به دنیایِ روانکاوانهی زنِ امروز میرود؛ دو زن که در جستجوی هویت خود به جدالی بیپایان کشیده شدهاند؛ این نمایشنامه از سوی «انتشارات سیب سرخ» منتشر شده است:
«تا به حال یازده زن که چهرهای شبیه قاتل داشته اند دستگیر شده اند؛ پلیس در جستجوی زنانِ دیگری ست. همهی این زن ها کاملا شبیه هم بودهاند. نمایشنامه با پناه بردن زنی به یک پناهگاهِ ساکت آغاز می شود، اتاقی ساده با اندک اشیائی روی میز. چندی نمی گذرد که زن دیگری هم درست به همانجا پناه می آورد. زنی که درست مشخصات زن پیشین را دارد؛ با چهرههایی یکسان و اغراق شده و ملبس به لباسی بلند و سیاه. آنها در یک روز به دنیا آمدهاند و یک نام دارند، این دو در چالشهای روانیای که با هم دارند، در جستجوی هویتی هستند که نامعلوم است، هویتی که برای به دست آوردنِ آن ناچار به تخریب دیگری هستند، در پایان نمایش این دو زن همدیگر را به قتل می رسانند اما در صحنهی پایانی زن دیگری که کاملا شبیه به دو زن پیشین است تکه روزنامهای را در سطل کنار میز می یابد که حاکی بر این است که پلیس تا کنون سیزده زن که کاملا شبیه به هم بودند را دستگیر کرده و دو زن ازین تعداد مرده پیدا شده اند.» منتقدانِ زن-محور این اثر، زاویهی دید نویسنده در نگرش انتقادی به کلیشههای جامعهی سنتی را واکاوی کردهاند.
از او مقالات، مصاحبهها و سخنرانیهای بسیاری در نظریه پردازی بوطیقای شعر وجود دارد چنانچه در گفتگوهایش و در سخنرانیهایش از منظرهای مختلفی به شعرِ مینگرد: فرمالیستی، ساختارزدایانه، خواننده محور، فمینیستی، زیست-بوم گرایانه و پسااستعماری... مقالاتش که بیشتر در دههی هفتاد نوشته شده است ابتدا در نشریاتی نظیر نامهی کانون نویسندگان ایران، جهان کتاب، آدینه، کارنامه، عصرپنج شنبه، بیدار، بررسی کتاب، معیار، دنیای سخن و... منتشر شدهاند وبعدتر در گزینهای به نام «مکاشفاتی در باد» توسط نشر هشت گردآوری شد. در «مکاشفاتی در باد» به روایت تک صدایی انتقاد میکند و راوی دانای کل مطلق را به چالش میکشد؛ به طرح مسئلهی استحالهی سوژه و ابژه میپردازد، درهم ریختن ذهنیت و عینیت و دنیایِ بیرون و درون و شاعر دنیایی را به تصویر میکشد که ما به ازای خارجی ندارد.
این نویسنده و مترجم شناختهشدهی جهانی، شعر جهان را نیز در کتابهای فراوانش ترجمه و بازسرائی کرده است: جوزف برادسکی، آلن گینزبرگ، ویلیام باتلر ییتس، ویلیام شکسپیر، سیلویا پلات، والت ویتمن، الیوت، تد هیوز، آدرین ریچ، راجر مگاف، لوئیز گلوک، ناتاشا ترتوی، دوروتی پارکر، جان اشبری، لانگ فلو، رابرت فراست، آدرین ریچ، هیلدا دولیتل، استیوی اسمیت، ادیت سیتول، ازراپاوند، راپرت بروک، اما لازاروس، امیلی دیکنسون و...
سخنرانی در کتابخانهی ملی بریتانیا، حضور در کتابخانهی کنگره و مراکز مطالعهی زبان فارسی در آمریکا، شرکت درکانون های شعر و داستان در ایالات متحده، تدریس ادبیات خلاقه به زبان انگلیسی در آکادمی هنر استکهلم، شعر خوانی درفستیوالهای ادبی و جشنوارههای شعر در کشورهای هند، بنگلادش، سوئد، هلند، آلبانی، لهستان، کلمبیا، ترکیه و ... از جمله برنامههای بینالمللیِ او بوده که میتوان به آن اشاره کرد.
شعرهایش به زبانهای انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی، ترکی، عربی، بنگالی، هندی، چک، سوئدی، آلمانی، اسپانیایی، اسپرانتو، کردی، اسلوانی، ویتنامی، رومانیایی و… ترجمه شده و در معتبرترین نشریات و گلچینهای ادبی شعر پیشرو جهان منتشر شدهاست. مترجم انگلیسی بسیاری از اشعار خود اوست و گزینه ای از این آثار در هند با عنوان «و این چه کسی ست که دو هزار سال گریه کرده است بر دامنم؟» منتشر شده است.