🔍هگل یا اسپینوزا:
🎯
جوهر، سوژه و مارکسیسم انتقادی
۱. چکیده :
اسلاوی ژیژک به احیای و تأیید مجدد نقد
هگل بر
اسپینوزا پرداخته است، یعنی این نقد که برداشت اسپینوزا از جوهر نمیتواند شرح بسندهای از
سوبژکتیویته ارائه دهد. با این حال، به پیروی از
پییر ماشری و میشل فوکو، من دیدگاه ژیژک را به چالش میکشم و نشان میدهم که اسپینوزا دیدگاه بدیلی ارائه داده است که به نظر میرسد برای توسعهی مارکسیسم انتقادی مفیدتر از هگل باشد.
اسلاوی ژیژک به طرح این پرسش دست یازیده که آیا دوست نداشتن اسپینوزا ممکن است؟ در واقع، او میپرسد «چه کسی میتواند علیه یهودیِ تنهایی موضع بگیرد که، علاوه بر این، از سوی خودِ جامعه رسمی یهودی تکفیر شد؟» یکی از تأثیرگذارترین تجلیهای این دوست داشتن شیوهای است که اغلب ظرفیتهای تقریباً الهی را به او نسبت میدهد – مانند پییر ماشری، که در [کتاب] تحسینشدهی هگل یا اسپینوزا (با استدلالی علیه انتقاد هگلی از اسپینوزا)، ادعا میکند که نمیتوان از تصور اینکه اسپینوزا پیشاپیش هگل را خوانده و از قبل به سرزنشهای او پاسخ داده است، اجتناب کرد.» گرچه ژیژک در مورد هدف ماشری در كتاب مزبور و مقالات مرتبط با آن کاملاً دچار اشتباه شده است، اما نمیتوان از تصور اینكه یک قرن پیش لنین پیشاپیش ژیژک را خوانده، و از قبل، به سرزنشهای متعدد وی علیه چرخش مارکسیسم معاصر به سوی اسپینوزا پاسخ داده است، اجتناب کرد.
در دفترهای فلسفی لنین به گزیدههایی از کتاب
ولادیمیر میخائیلویچ شولیاتیکوف، توجیه سرمایهداری در فلسفه اروپای غربی (1908)، برمیخوریم. در آنچه آن زمان آشکارا یک تاریخ جدی مارکسیستی از فلسفه دانسته میشد، شولیاتیکوف ادعا کرده بود که
«وقتی اسپینوزا درگذشت، چنانکه مشهور است، نخبگان بورژوازی هلند کبکبه و دبدبهی فراوان، نعشکشهایی را که جسد او را حمل میکردند، همراهی میکردند. و اگر از نزدیک با حلقهی آشنایان و طرفهای مکاتبهی وی آشنا شویم، بازهم با نخبگان بورژوازی نه تنها در هلند بلکه کل جهان روبرو میشویم… بورژوازی به اسپینوزا، ترانهسرای خود احترام میگذاشت. درک اسپینوزا از جهان، ترانهی سرمایهی پیروزمند است، سرمایهی تمامعیار و کاملاً متمرکز. هیچ موجودی، هیچ چیزی وجود ندارد که جدا از جوهر واحد باشد؛ تولیدکنندگان جدا از کارخانهی تولیدی بزرگ-مقیاس فاقد موجودیتاند.»
لنین به این نتیجهگیری مطمئن شولیاوتیویچ مبنی بر اینکه «برداشت اسپینوزا از جهان ندای سرمایهی پیروزمند، سرمایهی تمامعیار و کاملاً متمرکز» است، به طرزی نیشدار با یک کلمه در حاشیهی دفتر خود پاسخ میدهد: «کودکانه». گویی لنین پیشاپیش این اظهارنظر سادهلوحانهی ژیژک را نکوهش میكند كه اسپینوزا مظهر
«ایدئولوژی سرمایهداری متأخر» است! چگونه مارکسیستها میتوانند از دوگانهی کاذب عشق ورزیدن به اسپینوزا، یا نفرت از او اجتناب کنند؟ شاید با تلاش برای درک اسپینوزا، با خوانشِ دقیق و مسئولانهی او ــ و اتخاذ انتقادی برخی از مفاهیم او.
ژیژک و بدیو علیه اسپینوزا
ژیژک در صفحههای متعددی از کتاب جدید و بزرگ خود کمتر از هیچ: هگل و سایهی ماتریالیسم دیالکتیک، انتقادات اولیه خود از برداشت مارکسیستی از اسپینوزا را با تلاش در جهت شناسایی «نقطه دقیقی» تصحیح میکند که به تصور او در آن
«تقابل بین هگل و اسپینوزا در نابترینِ شکل خود ظاهر میشود». ژیژک با نسخهی لکانی خود از شکایت معروف هگل آغاز میکند: «مطلق اسپینوزا، جوهری است که خود را در صفات و حالاتش بدون نقطهی
آجیدنی (quilting point) سوبژکتیوشدنی بیان میکند.» سپس ژیژک به محدودیتهای آنچه گزارهی مشهور اسپینوزا میخواند، یعنی «هر تعینی، نفی است»، اشاره میکند که «به ظاهر هگلی است» اما درواقع «ضدهگلی است»؛ درحالیکه دو راه ممکن برای درک چیستی و نحوهی آنچه نفیشده وجود دارد. از یک طرف، «اگر نفی به خود مطلق ارجاع دهد، بیانگر نکتهای منفی-الاهیاتی است: هر تعین مثبتی از مطلق، هر محمولی که ما بر آن حمل میکنیم، نابسنده است، قادر به درک ذات آن نیست و بنابراین پیشاپیش آن را نفی میکند»؛ از طرفی دیگر، اگر «به چیزهای تجربی خاص ارجاع دهد، نکتهای را در خصوص ماهیت فانی و گذرای چیزهای مزبور بیان میکند: هر وجودی که از طریق تعین خاص دیگر چیزها معین میشود دیر یا زود به مغاک آشفتهای میپیوندد که از بطن آن به وجود آمده است. زیرا هر تعین خاص، قسمی نفی است؛ نه تنها به این معنا که شامل نفی سایر تعیینات خاص میشود… بلکه به معنایی رادیکالتر که به بیثباتی طولانیمدت آن اشاره دارد.»....
📌برای مطالعه متن کامل
کلیک کنید
✍️ تد استولز
♻️ترجمه : آرمین عیدی
https://telegram.me/ce7en