cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

دیوانگارد

از دیوانه بترس t.me/HidenChat_Bot?start=94088397

Show more
Advertising posts
3 494
Subscribers
-224 hours
-207 days
+7430 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

بفرمایید: https://t.me/dvngrd/6078
Show all...
دیوانگارد

#برنامه #می_خواستم_نویسنده_شوم_آشپز_شدم #مه_سا تاریخ شروع و پایان مطالعه: شنبه ۲۸ مرداد تا جمعه ۳ شهریور ۹۶ ص.

محل ارسال ماچ و بوسه هم توی بیوی کاناله.
Show all...
گزارش یه سریای دیگه رو اینجا گذاشتم: https://t.me/c/1357406338/6078
Show all...
خرید اینم ضروری نیست فقط خواستم یه چیزی تو این دسته بهتون معرفی کنم.
Show all...
خریدن این کتاب هم ضروری نیست ولی قشنگ و ساده است اگه تونستید یه زمانی بخونیدش
Show all...
مثلاً اینو ببینین از بس دوسش داشتم گذاشتمش البته ضروری نیست خریدنش و اگه جایی دیدین بخونیدش هرچند الان نشر نیلوفر مجددا چاپش کرده و نمی‌دونم چقدر با اون نسخۀ قدیمی‌ای که من خوندم میتونه تفاوت داشته باشه.
Show all...
سعی کردم گزارش کتابایی رو بفرستم که به نظرم اگه بخریدشون پولتون رو تلف نکردید وگرنه کتابای قشنگی مثل «بیلی» و «می‌خواستم نویسنده شوم آشپز شدم»، «هنر زندگی آسوده»، «پاتوق‌ها» و ... بود که هنوزم دوسشون دارم کتابی بود که می‌دونستم توی نمایشگاه نیست پس اسمشون رو نیاوردم مثل کتاب بسیار ارزشمندی که محمد بهارلو نوشته به نام «نامه‌های صادق هدایت» درمورد آثار صادق هدایت چون خودم نسخه‌های قدیمی رو خوندم و نمیدونم توی نمایشگاه چجوری عرضه میشه (با سانسور یا نه) چیزی نگفتم یه سری کتابا هم بود که می‌شناسینشون و نیازی به تکرار دوباره نداشت مثل خداحافظ گاری کوپر از رومن گاری یا ۱۹۸۴ جورج اورول و ... که اگه می‌خواید یه سیاسی جذاب بخونید اون فونتامارایی که گزارشش رو گذاشتم کتاب خوبیه و اگه به خودم بود همۀ آثار هرمان هسه رو اضافه می‌کردم. همین دیگه امیدوارم این گزارشا کمکتون کنه.
Show all...
#گزارش #پاتوق‌ها #جومپا_لاهیری ترجمۀ #امیرمهدی_حقیقت #نشر_چشمه #مه_سا یه کتاب کم حجم (۱۳۸ ص) در وصف تنهایی یا بهتر بگم زندگی‌ای که به تنهایی می‌گذره. راوی یه زن میان‌ساله که داره از زندگی معمولش، آمد و شد شب و روزش، کارایی که انجام میده و جاهایی که میره میگه. با آدم‌ها در ارتباطه ولی تنها زندگی می‌کنه یا تنها زندگی می‌کنه ولی با آدم‌ها در ارتباطه. یه جورایی میشه گفت توی این کتاب می‌تونید مزایا و معایب تنها زندگی کردن رو ببینید. انگار که یه نفر دیگه این کار رو انجام داده باشه و حالا شما فرصت اینو داشته باشید که ببینید -به‌طور تقریبی و کلی- اگه زندگیتون اینطور پیش بره چه آینده‌ای در انتظارتونه. با این حال، تصمیم نداره جوابی به شما بده. نمی‌خواد به این نتیجه برسه که در نهایت تنها زندگی کردن خوبه یا بد، فقط داره نشون میده که زندگی‌ای که به تنهایی -بدون تشکیل خانواده- بگذره چجوری می‌تونه باشه؛ یه‌جاهایی ممکنه به حالش غبطه بخورید و یه جاهایی دلتون براش بسوزه؛ یه جاهایی حتی انگار دل خودشم داره برای خودش می‌سوزه. با این حال، تنهایی انتخاب خودش بوده و ازش پشیمون نیست ولی اون غمی که گه‌گاه یقه‌اش رو می‌گیره واقعی و قابل توجهه. داستان روایت خطی نداره. شروع می‌کنه به تعریف کردن و در اون بین به خاطرات گذشته‌اش هم رجوع می‌کنه. اینجوری میشه که شما در طول کتاب کم‌کم با این آدم آشنا میشید. کتاب رو دوست داشتم. پایانش رو ولی نه. می‌دونم می‌خواسته کجا تمومش کنه ولی درست تمومش نکرده بود. موضوعش رو دوست داشتم؛ بیانش رو، روندش رو؛ روون بود و آدمو خسته نمی‌کرد. قبلا یه کتاب دیگه از این نویسنده خونده بودم و راضی‌ام نکرده بود، این بود که نمی‌خواستم بازم چیزی ازش بخونم. این یکی رو بعد از خوندن چند صفحۀ اول شروع کردم؛ میشه گفت از قبلی (مترجم دردها) تجربۀ بهتری بود ولی میگم که پایانش چندان راضی‌ام نکرد. همین.
Show all...
#گزارش #خیابان_چرینگ_کراس_شماره‌ی_۸۴ #هلین_هانف #ترجمه_لیلا_کرد #مه_سا آه من این کتابو خیلی دوست داشتم! خیلی تاثیرگذار بود :( مدت‌ها بود که کتابی که بشه یه سره خوند به دست نگرفته بودم. تجربه قشنگی بود. این کتاب مجموعه نامه‌های رد و بدل شده بین نویسنده یعنی خانم هلین هانف نمایشنامه‌نویس آمریکایی و کتاب‌فروشی مارکس و شرکا واقع در شماره ۸۴ خیابان چرینگ کراس لندنه؛ جایی که کتاب‌‌های دست دومی که می‌خواست رو براش پیدا می‌کردن و می‌فرستادن. این نامه‌ها حول محور کتاب‌هایی که این خانم سفارش میده شکل می‌گیره و بعد موارد جذاب‌تری رو هم دربرمی‌گیره... داستان، نامه‌ها، آدم‌ها و اسامی واقعی و دوست‌داشتنین. داشتم به این فکر می‌کردم اگه واقعی نبودنم جذاب میشدن و بعد با به یادآوردن اینکه این شخصیت‌ها، آدم‌های واقعی و این داستان یه داستان واقعی بوده یه جورایی حیرت زده شدم! مثل اینکه فیلمش هم ساخته شده و مطمئنا با اشتیاق اونو هم خواهم دید‌. در کل تجربه جذاب و لذت‌بخشی بود :)
Show all...
#گزارش #ناتور_دشت #جی_دی_سلینجر #ترجمه_محمد_نجفی #مه_سا هولدن کالفید پسر خوبیه؛ این چیزیه که خیلی زود متوجهش می‌شید. اتفاقات بی‌ربط زیادی افسرده‌اش می‌کنن؛ چون افسرده است. میگه که کلمات زیادی بلد نیست‌ ولی از تنهایی‌اش نمیگه؛ چیزی که با تکرار همون کلماتی کمی که بلده به‌خوبی نشونش میده. آدمی که چون کسیو نداره انگار هیچ‌جایی نداره؛ تنهایی‌ای که آدمو سرگردون می‌کنه؛ تنهایی‌ای که همه‌چیو افسرده‌کننده می‌کنه. میگه زیاد با آدما نمی‌جوشه ولی بهشون توجه می‌کنه، بهشون اهمیت میده و حتی براشون دل می‌سوزونه. هولدن کالفید اونیه که تو کلمه‌هاشه، همونی که فقط تو ذهنش میگذره نه اونی که آدمای بیرون می‌بینن؛ مثل همه ما. شخصیت‌پردازی این کتابو خیلی دوست داشتم؛ خیلی خوب نشون داد که یه آدم می‌تونه چقدر با تصورات ما متفاوت باشه و چقدر هم که شخصیت خوبی برای اینکار انتخاب شده بود. یه کتاب روون که خوندنش لذ‌ت‌بخشه و با اینکه یه روایت ساده به‌ نظر می‌رسه می‌تونه یه جایی برای فکرکردن به‌ خودش تو ذهنتون باز کنه. ماجرای اسم کتابم خیلی قشنگه؛ نمی‌گم که لذتش تو همون کتاب باقی بمونه. + رفتم و یه دور دیگه داستان «اقیانوس پر از گوی‌های بولینگ» از کتاب #داستان‌های_پس_از_مرگ همین نویسنده رو خوندم تا یه سری چیزارو دوباره چک کنم -می‌گفتن که اون داستان پیش‌درآمدی بر این کتابه- باید بگم که نمیشه دقیقا بهش گفت پیش درآمد -درسته که وقایع برای قبل از این کتابه ولی شاید بشه گفت اینم از همون کاراییه که سلینجر با شخصیت‌های مورد علاقه‌اش می‌کنه؛ مثل ماجرایی که سر شخصیت‌های #فرانی_و_زویی اومده؛ منظورم دنباله‌دار نوشتن ازشونه. خب یه تفاوت‌هایی هم وجود داشت: - «الی» برادر کوچکتر هولدن توی کتاب «ناتور دشت»، «کنت» توی داستان «اقیانوس پر از گوی‌های بولینگ» بوده؛ همینطور که «د.ب» برادر بزرگش «وینسنت» بوده. - «جین» دوست هولدن توی ناتور دشت «هلن» دوست‌دختر وینسته. دیگه اینکه اگه بگیم مترجم «اقیانوس پر از گوی‌های بولینگ» خیلی خوب ترجمه‌اش کرده میشه گفت که این داستان پختگی کمتری نسبت به «ناتور دشت» داره. راوی «ناتور دشت» هولدنه و راوی «اقیانوس پر از گوی‌های بولینگ» ویسنت؛ شخصا خوشحالم که لحنشون با هم متفاوت بود ولی چیزی که وجود داشت این بود که توی داستان «اقیانوس پر از گوی‌های بولینگ» نامه‌ای از هولدن خونده میشه که یه مقدار شاید لحنش متفاوت به نظر برسه که ممکنه به‌خاطر تفاوت مترجم این دو کتاب باشه. در نهایت من این کتابو دوست داشتم و به شما هم -اگه نخوندینش تا الان- پیشنهادش می‌کنم.
Show all...