cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کافه رمانکده

برترین منبع رمان های جدید نویسنده‌های معروف با موضوع: طنز، کلکلی،ترسناک، پلیسی هیجانی، همخونه‌ای، عاشقانه بدون سانسور، انتقامی، خارجی و.. درخواست رمان داری؟ 👇: t.me/romaan_kadeh_link . تبلیغات در چنل و ارتباط با مدیر👇 https://t.me/romaan_kadeh_ads2

Show more
Advertising posts
20 556
Subscribers
+2224 hours
+777 days
+15030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

نظرت راجع‌به این رمان چیه؟👆🏻
Show all...
👍
👎
#چیزی_شبیه_باور ⬆️📚 نویسنده: #یلدا_اسماعیلی ژانر: #عاشقانه #مذهبی صفحات: 179 خلاصه: دختری به نام گیسو که روانشناسی میخونه و دختر مقید و چادریه که قراره همسایه رو به رویی جدیدی بیاد به محلشون… از قضا پسر این همسایه رو قبلا ملاقات کرده… پسره بر عکس گیسو یه پسر دختر باز و بی اعتقاده و … چیزی شبیه باور @romaan_kadeh ❤️
Show all...
chezis shabeh bavar.epub1.19 KB
chezis shabeh bavar.pdf8.45 KB
chezis shabeh bavar.apk7.27 KB
نظرت راجع‌به این رمان چیه؟👆🏻
Show all...
👍
👎
#تا_ابدیت 📚⬆️ نویسنده : نگار جوینده ژانر : #عاشقانه خلاصه: فنجان را که در دست گرفتم، داغی اش انگشتانم را به گز گز انداخت. سرم را با طمانینه به سمتش برگرداندم و نگاهش کردم. مانند همیشه بود... محکم، استوار، آرام و با چشمانی قیر مانند در انتهایی ترین نقطه ی اقیانوس محبت. ضربان قلبم را کنار گوشم احساس می کردم. کوبشش از برکت گرمای او بود و حضورش. چشمانش خندید. لب هایش هم! انگشت اشاره اش را تا نزدیک صورتم پیش آورد و من گر گرفتم! صدای 《 یک، دو، سه ، شوک!》، گفتنِ فردی غریبه در گوشم زنگ زد..! کوه استوارم خمیده شد. تصویرش هر لحظه در مه غلیظی فرو رفت و مات و مات تر شد. با تمام جان و توانم به سمتش خیز برداشتم اما پاهایم به زمین میخ شده بود. صدای بوق در گوشم زنگ زد، فنجان از دستم رها شد...دست هایم هم، یخ کرد...! تا ابدیت @romaan_kadeh ❤️
Show all...
@Novel_cafe. Ta abadiyat.apk7.18 KB
👍 5
@Novel_cafe. Ta abadiyat.epub5.99 KB
👍 1
@Novel_cafe. Ta abadiyat.pdf5.89 MB
👍 2
بهش میگن گورکن، جاسوس حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمی‌زاره... تشنه به خون و زخم دیدست... رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه... چشمان آبی نافذش و هیکل تنومندش همچون گرگی درندست... حالا چی میشه؟ اگه یه دختر هر چند ناخواسته تو کارش سرک بکشه! و با چهره‌ی واقعی او آشنا بشه... حکم میگه که باید اسیر بشه، اسیر او اما...😈🔥 تیکه ای از رمان🍻🍃 فکم ول میکنه به سمت شیشه های شکسته میره و یه تیکه تیزش رو برمیداره دوباره نزدیکم میشه و شیشه رو نزدیک چشمام میکنه میگه آراد: چطوره چشات کور کنم تا دفعه دیگه به جای گریه کردن و نگاه کردن جواب منو بدی توله سگ +ن نه نه خواهش میکنم بزار حرف بزنم اراد:می‌شنوم داشتم فکر میکردم چی بگم که داد میکشه آراد: بنال دیگه توله +باشه من داشتم لباس ها رو جمع میکردم که صدای جیغ مامان شنیدم ترسیدم ففکر کردم که خورده زمین برای همین اومدم پایین ولی وقتی دیدم میخوای بامشت بابام بزنی چون میدونستم دستت سنگینه خب بابامه دوست نداشتم بهش آسیبی برسه پوزخندی میزنه که قلبم آتیش میگیره آراد:من بهونه ات رو قبول ندارم😈 https://t.me/+3kAA5erhrtZiYTdk
Show all...
بی رَحــم تَــ 💙ــریـن عــ🦋ــاشِــق

بــه نــآم نــآمــی یــزدآن ☆♥☆♥☆♥☆♥☆♥☆♥☆ رُمـــآنــمــون: بی رَحــم تَــ 😍ــریـن عــ🦋ــاشِــق ☆♥☆♥☆♥☆♥☆♥☆♥☆ کپی پیگرد قانونی دارد...

👍 6
#آرام_بغل_بگیر_مرا 📚⬆️ نویسنده: ریحانه کیامری ژانر: #عاشقانه #اجتماعی تعداد صفحات: 866 خلاصه: این رمان روایت زندگی یک زن به نام سارا است که بعد از فوت همسرش حمید،به شدت از طرف خانواده شوهرش بخاطر پول بیمه و خونه ایی که قبلا شوهرش به نامش زده تحت فشار قرار میگیره.از طرفی سارا تو شرکتی کار میکنه که با خواهر رئیس شرکت(بهزاد) رابطه نزدیکی داره اما بعد از یک سفر کاری با بهزاد بهش تهمت دزدی میزننو و... پایان خوش آرام بغل بگیر مرا ❌فاقد فرمتهای دیگر❌ @romaan_kadeh ❤️
Show all...
@Novel_cafe. Aaram baghal begir mara.pdf3.16 MB
👍 4
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.