MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
🍀 نقد و نظر خود را دربارهی مطالبی که اینجا منتشر میشود، میتوانید به این نشانی با نگارنده در میان بگذارید: @MMMojahedi
Show moreData loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 دیدار صغارت و قساوت
مراودات رضا پهلوی و اسرائیل در ماههای اخیر پربسامدتر و نزدیکتر شده است. ملاقات او با وزیر مبارزه با یهودی ستیزی اسرائیل نمادی از دیدار صغارت و قساوت است و نمونهای اخیر از توسعهی این مراودات.
مضحکهی تلخ و غریبی است. رژیم اسرائیل از یک سو وزارت مبارزه با یهودیستیزی دارد، و از دیگر سو به عنوان تنها دولت اشغالبنیاد که هر یک روز بقایش در مرزهای فعلی دستکم مستلزم تداوم تروریسم سازمانیافتهی دولتی و استمرار نقض خشونتبار قطعنامههای شورای امنیت است، به جای وزارت جنگ و تروریسم و نسلکشی، وزارت «نیروهای دفاعی اسرائیل» دارد؛ برعکس نهند نام رنگی کافور.
تنها ایدهئولوژی مدرنِ قومـ/نژادـپرستانهی حیوحاضر و فعال در جهان، سارقانه و متجاوزانه، از سنت یهودی یک ماشین مدرن آدمسوزی ساخته آن هم در مقیاس یک دولت، و با آن ماشین، به عنوان ابزار دولتسازی و ملتسازی، یک دولت امنیتی تمامعیار و یک ملت خود-مستثناپندار با تشریفات دموکراتیک تولید کرده که تروریسم متجسد و جنایت متجسم در قالب یک دولت است (یا به تعبیر دیگر، اسرائیل: ترکیب غصب و جنایت و تروریسم اگر دولت بود). همین ایدهئولوژی قومـ/نژادـپرستانه عنصر مقوم ساختار و شیوهی حکومتگری و سیاستگزاری در اسرائیل هم بوده است.
وجود وزارت مبارزه با یهودیستیزی در چنین حکومتی برای چنین دولتی همانقدر عادی است که برپایی بزرگترین کمپ آدمسوزی برای نسلکشی پایانناپذیر فلسطینیان و کشتار هر «دیگری» مزاحمی، مرتبط یا نامرتبط (حتی اگر خبرنگار یا پزشک یا نیروهای امدادرسان سازمان ملل باشند)، و باز همان قدر عادی که توجیه این کشتار و تداوم آن در حد اعلای جنایت به نام دفاع ملی یا تلافی.
طنز تلخ و هولناکی است که در چنین وضعی، «شازده»ینهچندان«کوچولو»ی پهلوی که خود را وارث ملک و تخت و بخت و جام جم میپندارد و در خیال عدهای قرار است منجی ایران باشد، تبدیل شده است به حامی بیقیدوشرط اسرائیل و رفیق صمیمی و خانوادگی نتانیاهو، آن هم بهویژه همان هنگام که اسرائیل و رهبران آن در دادگاههای بینالمللی متهم و محکوم شدهاند و حتی نزدیکترین حامیان اسرائیل هم با اسرائیل و دستکم با نتانیاهو و همدستان او و اقدامات نسلکشانهی آنان، تحفظکنان، فاصلهی ایمنی و بهداشتی خود را حفظ میکنند مبادا در نظر افکار عمومی بیآبرو(تر) و نزد نظام حقوق بینالملل متهم به دست داشتن در نسلکشی یا حمایت از جنایتکاران جنگی بشوند.
این است احتمالا بخشی از آن بلایی که ترکیبی از کمخردی و جاهطلبی و صغارت شخصیتی و فروپاشیدگی اخلاقی میتواند خصوصا بر سر شاهزدگان و خودمنجیپنداران بیاورد، و این نوبت بر سر شاهزادهای که در بحبوحهی جنبش زن، زندگی، آزادی سراسیمه از راه رسید و غنیمتجویانه و خاماندیشانه در کوششی سرد و نافرجام در پی وکالت گرفتن از مردم ایران برای نجات دادن ایشان افتاد و ازجمله پاسخ گرفت:
با وکالت به این و آن دادن
کار ملت نمیرود از پیش
خاصه شهزادهای که نیست مگر
وارثِ شاهِ ماتِ با یک کیش
نخورد ملتی گَزیدهی مار
از یکی مارگه دو مرتبه نیش
ملتی گر نجات خود جوید
دست همت زند به زانوی خویش
@mmojahedi
۱۸ خردادماه ۱۴۰۳ | 1 508 | 53 | Loading... |
02 🔹 به زودی در مدرسۀ تردید
معرفی فصل سوم دیپلم تخصصی فلسفۀ سیاسی
👤 با حضور
کاوه بهبهانی
محمدمهدی مجاهدی
مصطفی مهرآیین
محمدمهدی هاتف
⬅️ کانال تلگرام دوره:
@tardidschool_poliphilo
اطلاعات بیشتر به زودی منتشر خواهد شد.
@tardidschool | 338 | 2 | Loading... |
03 بازنشر به مناسبت انتخابات زودرس ریاستجمهوری
انتخابات یازدهم اسفند ۱۴۰۲: اندیشههایی برای فردا
محمدمهدی مجاهدی
۱۲ اسفندماه ۱۴۰۲
پس از فرونشستن «غبار بیسوار» انتخابات، اکنون شاید بتوان با چشمی گشودهتر به افق فردا چشم دوخت و پرسید از انتخابات پرهزینهی دیروز چه عبرتهایی میتوان برای زندگی فردای ایرانیان برگرفت. آنچه در پی میآید اندیشههایی است در پاسخ به این پرسش.
الف. اقلیتهایی خوداکثریتپندار
۱. امروز در ایران، گروههای درگیر در سیاست همگی در اقلیت اند. هیچیک از این گروهها رأی اکثریت را ندارد ولی همه خود را اکثریت میپندارند.
۲. قواعد رقابت میان اقلیتهای سیاسی (یعنی همهی نیروهای رقیب و بدیل در ایران امروز) بهکلی متفاوت است با قواعد رقابت میان دو گروه بزرگ یا قواعد رقابت میان چند گروه اقلیت و یک گروه اکثریت.
۳. در بازی اقلیتهای سیاسی، هر گروهی که کمتر اقلیتبودگی خود را باور کند و خود را اکثریت را بپندارد، بیشتر غافلگیر میشود و سختتر شکست میخورد.
۴. یکی از معانی این وضعیت برای حکمرانی این است که نمیتواند تنها متکی به یک پایگاه سیاسی حکومت کند، وگرنه در موضع اقلیت قرار خواهد گرفت. حکمرانی اقلیت بر اکثریت برای حکومت و برای جامعه، پرهزینه، فرساینده و خودویرانگر خواهد بود.
ب. اکثریت نمایندهای ندارد
۵. مشارکت انتخاباتی به حداقل رسیده است. درون ساخت سخت قدرت، خواستها و صداهای متکثر اکثر شهروندان نمایندگی و بازنمایی نمیشود.
۶. خط تیرهی میان دولت-ملت، که باید خط وصل باشد، با فقدان نمایندگی و بازنمایی نشدن اکثریت، به خط فصل تبدیل شده است. هرچه این شکاف بیشتر دهان باز کند، احتمال سقوط حکومت و جامعه به هاویهی آشوب بیشتر میشود.
پ. منابع قطبیشدن دولت و ملت
۷. بینمایندگی و بازنمایی نشدن اکثریت، درون ساخت سخت قدرت، فقط حاصل خالصسازی استصوابی نیست؛ این حلقهی اخیر زنجیرهای بلند از روندهای ناعادلانه است. دیگر حلقههای این زنجیره عبارتند از:
- رادیکالیسم: گروههای درون و بیرون حکومت (همگی یا اغلب) رادیکال اند، یعنی، موفقیت خود را نهتنها در شکست حریفان، بلکه در حذف آنها میبینند. همچنین، اغلب این گروهها میخواهند تغییرات و سیاستهای مطلوب خود را یکجا و ناگهانی، و نه تدریجی و با ایجاد توافق، دنبال کنند؛
- تحدید و تهدید رسانه و مطبوعات و جریان آزاد اخبار و اطلاعات؛
- تحدید و تهدید ظرفیتهای انتقادی دانشگاه و مطبوعات و روشنفکران که باید در خدمت کشف و حذف مجاری فساد و فقر و خشونت و تبعیض باشند؛
- تحدید و تهدید ظرفیتهای کارشناسی، تحلیلی، علمی، آموزشی و پژوهشی که باید برنامههای متکثر سیاسی و اجتماعی را بپرورند و نیروهای سیاسی را درون و بیرون ساخت قدرت تغذیه کنند تا رقابت میان ایشان صرفا بر سر تصاحب صندلیهای بیشتر و بالاتر نباشد، بلکه جان و مایهای از جنس برنامه و سیاست داشته باشد؛
- به رسمیت نشناختن نیروهای رقیب و بدیل، و در نتیجه، بیگانه و دشمن پنداشتن آنها و کوشش برای حذف یا اسکات آنها زمین حکمرانی را ناهموار کرده است. چنین زمینهای به فرسایش مدام جامعه و حکومت و نیروهای سیاسی انجامیده، حکمرانی پرهزینهتر، و جامعه بیگانهتر، نومیدتر و بیقرارتر شده است؛
- چرخهی معیوب توزیع و بازتوزیع ارجها و منابع و منافع قدرت: بخشی از جامعه برخوردار از این ارجها و منابع و منافع، و بخشی بزرگتر از آنها محروم مانده است و در نتیجه، تشکلیابی ناممکن و توسعهی رانت و تبعیض و فساد روانتر شده است.
ت. اهمیت نیروی حد وسط
۸. نیروی حد وسط حاصل همگرایی مجموعهای از نیروها حول ارزشهای میانهروی و آیندهنگری سیاسی است. ترکیب این نیروها چنین است:
- بخشهایی از جامعهی فاقد نمایندگی و بازنماییناشده و تشکلنایافته؛
- بخشهایی از نیروهای رادیکال رقیب و بدیل که ناکارایی و بیعدالتی ناشی از رادیکالیسم را در هر دو قطب دریافتهاند.
۹. این نیرو در پی دگرگونیهای ناگهانی نیست.
۱۰. این نیرو به اقلیتبودگی دیگر نیروها واقف است، و خود را هم در اقلیت میداند. از این رو در پی حذف دیگران نیست، بلکه هدفش قطبیتزدایی از فضای سیاسی و روزنهگشایی در سد سکندری است که راه را بر گفتوگوی انتقادی و تعامل همافزا میان حاملان منافع و ارزشهای پایهی متکثر و ناسازگار بسته و همه را فرسوده است.
۱۱. از رهگذر قطبیتزدایی و روزنهگشایی، این نیرو به جای کوشش برای حذف دیگر اقلیتها، در پی کشف و حذف خطاهای سیاسی و سیاستی است.
۱۲. اینچنین، این نیرو علیرغم اراده و عمل همهی اقلیتهای واگرا، در پی همگرا کردن دولت و ملت است تا این شکاف فزاینده بیش از این جامعه و حکومت را در خود فرو نکشد.
@mmojahedi | 1 022 | 15 | Loading... |
04 بازنشر به مناسبت وضعوحال زمانه
اصلاحطلبی و ضرورت بازتعبیر یک رؤیای اجتماعی
محمدمهدی مجاهدی
۱۵ امردادماه ۱۳۹۶
@mmojahedi
اشاره: آنچه در پی می آید، پاسخی است اجمالی و استعجالی پرسش اقتراح شمارهی ۴۴ نشریهی «اندیشهی پویا» ست.
☘ پرسشی که محور اقتراح این شمارهی نشریهی اندیشهی پویا ست، پرسشی مفصل و مرکب و چندوجهی است. بخشی از آن پرسش که در این نوشته به آن پرداختهام چنین است:
«اندیشهی پویا: [...] به نظر میرسد که فکر اصلاحی، پس از تجربه چند دهه حکمرانی، به یک صفبندی جدیدی رسیده است که بخشی از آن، طرف مقابل را در مسیر ناکجاآبادگرایی تعریف میکند، و بخش دیگر، طرف مقابل را در مسیر محافظهکاری و تقلیل اصلاحطلبی میداند. آيا این تعاطی و تقابل فکری، به معنی عبور از دورهای از اصلاحطلبی است؟ و آیا این صفبندی از این پس باید حاملان روشنفکری، نظری و سیاسیِ متفاوتی داشته باشد؟»
☘ این پرسش را در نوشتهی زیر در هفت محور پاسخ دادهام:
مختصات معرفتی این پرسش مرکب و فربه، در دامنهی فراخ دانش سیاسی، در یک محور، به جامعهشناسی سیاسی و در ذیل آن، به جریانشناسی سیاسی ناظر است،و در محور دیگر، به اندیشهی سیاسی، بهویژه به نظریههای سیاسی مقایسهای معطوف است، و در دیگر محور، سویهای گریزناپذیر از اقتصاد سیاسی دارد. در این یادداشت کوتاه خواهم کوشید به قدر وسع، پیرنگی هرچند ناگزیر تقریبی و حداقلی، تنها دربارهی محور نخست این پرسش ترسیم کنم.
جریانشناسی اصلاحطلبی
▪️ ۱. تفاهم بر سر مفاهیم: واقعیت و اصالت
جریانهای دیرپای سیاسی همهجا از پاسخهایی اصیل (authentic) به مسائل و نیازهای سیاسی، هویت و شکل میگیرند که به اعتبار ریشه داشتنشان در واقعیت و توهمی نبودنشان، این مسائل را میتوان واقعی (original) خواند.
اصالت یا authenticity در این تعبیر، وصف رویکرد و چارچوب حل مسأله است، در حالی که واقعی بودن یا originality صفت خود مسائل است.
مسألهای original است و ریشه در واقعیت دارد که دو ویژگی را همزمان داشته باشد. مسألهای واقعی یا original است که هم مهم و مربوط یا بهقول انگلیسیزبانها relevant باشد، یعنی حل کردن یا منحل کردن آن به نحوی محسوس و ملموس گرهی از زندگی عموم مردم بگشاید، و هم در چشم و دل مردم، اهمیت و مرتبط بودن آن مسأله کمابیش روشن باشد (familiarity)، هرچند تصویری واضح و ایدهای روشن برای صورتبندی آن نداشته باشند (implicit)، که معمولاً هم چنین است. و به همین دلیل هم عرضهی صورتبندی قابل تفاهم از مسأله هنری است که پیشگامان یک جریان سیاسی و رهبران آن حتماً باید داشته باشند. همین روشنایی و آشنایی مسأله در چشم و دل مردم است که، حتی ضمنی و اجمالیاش، میتواند بهمرور دستمایهی رضایت (consent) و به تبع آن، سبب شکلگیری اجماع (consensus) شود. و اما صورتبندی پیشگامان و رهبران جریانهای سیاسی از این «مسائل هامّ و حائل» (relevant) باید اصیل و authentic هم باشد.
اصالت یا authenticity یعنی بدلی و تقلیدی و تقلبی و موجسوارانه و توجیهگرانه و (صرفاً) مردمانگیزانه نبودنِ همان چارچوب نوینی که یک جریان سیاسی برای تشخیص و صورتبندی و مواجهه با مسألهای مهم و نیازی بر زمین مانده، و حل و فصل آن یا انحلال آن، با مردم و نخبگان در میان مینهد.
حالا، اگر شاخص هویتیابی هر جریان سیاسی برآیندی از همینauthenticity و originality باشد، روشن است که این شاخص نمیتواند ثابت بماند و ازجمله همگام با ضرباهنگ دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی، افت و خیز میکند.
▪️ ۲. پرسش از اصالت و واقعیت
معطوف به این مقدمات، و ناظر بر موضوع این اقتراح، پرسشهای زیر در محور جریانشناسی اصلاحات، شایستهی بررسی است:
الف. کانونیترین یا بنیادینترین مسألهی جریان اصلاحطلبی از آغاز چه بود؟
ب. این مسأله چقدر original بود و ریشه در واقعیت داشت، یعنی چقدر علاوه بر «هامّ و حائل بودن» (relevance)، به چشم و دل مردم آشنا میآمد، ولو آشنایی مبهم و اجمالی (implicit familiarity)؟
ج. چارچوبی که اصلاحطلبی برای تشخیص و صورتبندی و مواجهه با آن مسأله و حل و فصل یا انحلال آن پیش نهادند، چقدر اصیل و authentic بود؟
د. وضع و حال کنونی مسألهی اصلاحطلبی هم از نظر اصالت و هم از نظر نسبتش با واقعیت چیست؟
▪️۳. فرصت نخست: دگردیسی جنبش به جریان
من اینجا دیدگاه خود را در نهایت اختصار مطرح میکنم. آنچه بعدها به نام «جریان اصلاحطلبی» شناخته شد، در نخستین دورهی ظهور و بروز خود، در واقع، یک «جریان سیاسی» نبود، بلکه به معنای دقیق کلمه، جنبشی اجتماعی بود، ...
... متن کامل مقاله در پیوند زیر، و نیز در قالب پیدیاف که پیوست مطلب بعدی است، آمده است: 👇
https://goo.gl/2nHk8A | 471 | 13 | Loading... |
05 بازنشر بهمناسبت وضعوحال زمانه:
گریز از سیاست، ستیز با اخلاق
محمدمهدی مجاهدی
۳ مرداد ۱۴۰۰
در این مصاحبه استدلال شده است چرا پناه بردن به اخلاق سیاستستیز و اخلاق سیاستگریز، هیچیک، پویشی اخلاقی نیست، بلکه، پوششی است برای گریزی ناخودآگاه یا خودآگاه از مسؤولیت سیاسی و مدنی در قبال خیر عمومی. همچنین، با نشان دادن پیوستگی ترازهای خرد و کلان اخلاق مسؤولیت، استدلال شده است که یکپارچگی اخلاقی مستلزم پیروی از اخلاق سیاستپذیر در همهی ترازهای زندگی مدنی است.
@mmojahedi | 407 | 7 | Loading... |
06 بانشر بهمناسبت وضعوحال زمانه:
سیاستورزی در عصر عسرت و مسؤولیتپذیری جمعی
محمدمهدی مجاهدی
شوکران سیاستورزی در عصر عسرت آمیزهای است از شرنگِ تلخِ نومیدی و انگبینِ خوشِ عاملیتی افقگشایانه و خیرخواهانه، در راه تأمین خیرات عمومی؛ تکلیف و تکاپویی سهلِ ممتنع.
از تلخیهای سیاست در عصر عسرت یکی هم این است که به سیاستورزی دقیقا هنگامی بیشتر نیاز داریم که ممتنع و ناممکن به نظر میرسد، همان هنگامهی «از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود»، همان جا که انتخابهای سیاسی همه خطیر و دشوار و پرخطر و مسؤولیتزاتر از همیشه اند.
در عصر عسرت سیاست که انتخابها همگی میان بد و بدتر نوسان میکنند، «هر» انتخابی، «هر» کنشی، ناگزیر بد است، یعنی دستکم، پیآمدهایی ناگوار و نامطلوب دارد. تصمیمها همگی در تاریکی است، ماه و راه و چاه را مهدودی از ابهام پوشانده است.
بیش از هر هنگام و هنگامهای، در چنین وضعیتهایی است که جهتیابی و کنشگری جمعی لازم است و البته مستلزم مسؤولیتپذیری همگانی برای کمینه کردن شروری که خیرات عمومی را تحدید و تهدید میکنند.
در چنین وضعیتی، همه در قبال برداشتن هر گام و پیآیندهای آن مسؤولیت مشترک دارند. با این حال، همیشه در چنین وضعیتی، گروهی حقبهجانب سر بر میآورند که به این و آن پرخاش میکنند.
در چنین وضعیتی، فرافکنی یکی از مکانیسمهای شناختهشده و رایج برای تخلیهی خشم و رهایی کاذب از بار مسؤولیت جمعی است: این و آن را به انواع عتابها و اتهامها نواختن، و مقصریابیهای ناسنجیده، و ستیزهجویی، و دشنامگویی، و فراموشی پیامدهای سوء انتخابهای گروه همکنش خودی، و همهی تقصیرها را به نشانی دیگران حوالت دادن.
رواج این سکه تقلبی میتواند نقد اخلاق مسؤولیت سیاسی را از آنچه هست، بیاعتبارتر کند.
نقادی روشمند و مضبوط و منضبط، و متقارن و متقابل، و منصفانه و متوازن، حلمسألهای و چارهجویانه، درسآموزانه از گذشته ولی یکسره آیندهنگرانه، و انعکاسی و خویشتننگرانه، اکسیر شفابخش این ناخوشاحوالی است.
مهار عواطف و احساسات منفی، خصوصا یأس و خشم و نفرت و ترس، شرطِ اولْقدم برای بر تخت نشاندن سنجشگریهایی از این دست است.
ولی فراتر از این، سیاستورزانی مرد میدانی چنین غبارآلود و لغزنده اند که زیر سنگباران توهین و تهمت، جنم قهرمانان را در نبرد با خدایان در کار میکنند و به قول ماکس وبر میگویند: «علیرغم همهی اینها ...».
۳ تیرماه ۱۴۰۰
@mmojahedi | 362 | 6 | Loading... |
07 بازنشر بهمناسبت وضعوحال زمانه:
🍀 ماکس وبر و نسبت اخلاق و سیاست: چه کسی جنم سیاستورزی دارد؟
محمدمهدی مجاهدی
۱۳ تیرماه ۱۳۹۵
برخی از ناقلان اندیشههای اجتماعی و سیاسی این تصور نادرست و گمراهکننده را میپراکنند که متفکری در تراز ماکس وبر (یکی از مهمترین اندیشهوران سیاست و اقتصاد و از پیشروان اندیشهی اجتماعی مدرن) سیاستورزیِ حرفهای را ساحتی مستقل و بینیاز از اخلاق دانسته است. این برداشت نادرست معمولا به خوانشی سطحی و گزینشی از آثار ماکس وبر خصوصا «سیاست بهمثابهی حرفه» (Politik als Beruf) بازمیگردد، سطحی مثل همان برداشتی که مطابق آن برخی از ناقلان آرای ماکس وبر معتقد اند وبر به تقدم ساحت فرهنگ بر ساحتهای اقتصاد و سیاست معتقد بوده است و این برداشت وارونه از آرای وبر را هم معمولا به خوانشی دست وپاشکسته و گزینشی از کتاب معروف او، «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» (Die protestantische Ethik und der Geist des Kapitalismus) مستند میکنند.
یکی از درخشانترین تعابیری که دربارهی نسبت اخلاق و سیاستورزی از ماکس وبر در دست داریم، به دومین سخنرانی او از یکی از مجموعهسخنرانیهای او باز میگردد که برای یک تشکل سیاسی دانشجویی در سال ۱۹۱۹ در مونیخ ایراد کرده است. همین سخنرانی است که بعداً به نام «سیاست بهمثابهی حرفه» (Politik als Beruf) منتشر شده است. در پایان این سخنرانی وبر دربارهی اخلاق و سیاست و دشواریهای سیاستورزی خطاب به اعضای آن تشکل سیاسی دانشجویی اشارات مهمی میاورد. آنچه در پی میاید ترجمهی من از متن سخنان او ست:
☘ […] اخلاق غایات نهایی و اخلاق مسؤولیت [سیاسی] با یکدیگر در تضاد نیستند، آنها مکمل یکدیگر اند، و تنها در کنار هم انسانی بهراستی شایسته میسازند که بتواند مشغلهی حرفهایاش سیاست باشد.
[…] مهم نیست که حالا در ظاهر کدام گروه ممکن است پیروز باشد؛ این که فرارُوی ما ست، باری، تابستان شکوفایی و بارآوری نیست، که شبی قطبی، یخبندانِ تیرگی و دشواری، است. [...] این شب که نرمنرمک پایان پذیرد اما از میان شما، آنها که بهارشان چنین شاداب و شکوفان به نظر میرسد، چه کسی جان به در برده است؟ و تا آن هنگام، چه برسرِ هریک از شما آمده است؟ آیا تلخ یا درگیر لقمهای نان خواهید بود؟ آیا بهسادگی و برای رفع تکلیف تسلیم روزگار و کاروبار خواهید شد؟ یا سهم شما سومین امکان، که بههیچروی کمیابترین هم نیست، خواهد بود: فراز گرفتن رازورزانه از واقعیت، برای کسانی که استعدادش را دارند، یا، چنان که هم رایج است و هم ناخوشایند، برای کسانی که با خودشان کلنجار میروند که از این مد روز پیروی کنند. در همهی این حالتها، نتیجهای که من میگیرم این است که این افراد برای کاری که دارند می کنند، ساخته نشدهاند. آنها برای جهان چنان که واقعا در گردش امور روزمرهاش جریان دارد، مناسب نیستند. بیطرفانه و واقعبینانه که بنگریم، ایشان حرفهی سیاست را در عمیقترین معنای آن تجربه نکردهاند، در حالی که به زعم خودشان دارند تجربه می کنند. ایشان موفقتر میبودند اگر صرفاً روابطی برادرانه در مناسبات شخصیشان برقرار کرده بودند. و باقی افراد هم که بایستی هوشیارانه پی زندگی روزمرهشان میرفتند.
سیاست یعنی عبوری سخت و کند از خلال موانعی درشت و دشوار؛ عبوری شورمندانه و همزمان سنجیده. این کاملاً درست است، و همهی تجربهی تاریخ گواه درستی آن است، که اگر کسی پیشتر سودای رسیدن به هیچ ناممکنی را در سر نپرورانده و سخترویانه در جهان پی نگرفته بود، آنچه امروز امکانپذیر است، هرگز ممکن نمیشد. ولی برای این کار فرد باید رهبر و پیشرو باشد، و نهتنها رهبر و پیشرو، بلکه باید همچنین، به معنای بسیار دقیق کلمه، یک قهرمان باشد. و حتی کسانی که نه رهبر و پیشرو اند، نه قهرمان، باید چندان شجاع و دلاور باشند که دلشان حتی از فروریختن همهی امیدها نلرزد. این ویژگیها همین امروز ضرور است، در غیر اینصورت، همان هم که امروز ممکن و در دسترس است به کف نخواهد آمد. فقط کسی جنم سیاستورزی دارد که مطمئن باشد اگر جهان [روزی] در چشم او، برای آنچه او در سر دارد، خیلی ابلهانه و حقیرانه هم به نظر رسید، باز هم او از پا نمینشیند. فقط کسی جنم سیاستورزی دارد که بهرغم همهی اینها باز هم [در چنان روزی] بتواند بگوید: «علیرغم همهی این ها.»
@MMojahedi
(متن انگلیسی این بخش از سخنان ماکس وبر 👇) | 324 | 5 | Loading... |
08 امیدواری مسؤولانه
بازنشر بهمناسبت وضعوحال زمانه
۸ بهمنماه ۱۳۹۷
محمدمهدی مجاهدی
@mmojahedi
امید آیندهباورانه از آسمان نمیبارد، بلکه از زمین کنشهای مسؤولانه میروید و ریشهاش، از جمله، از جویبار این حکمت آیندهباورانه آب میخورد که راهحل مسائل را نمیشود یافت یا کشف کرد؛ ولی اگر مسؤولیت حل آنها را بر عهده بگیریم، و خلاقانه کوشش کنیم، احتمال این که بشود راه حل مسائل را ساخت یا اختراع کرد، بسیار بالاتر از هنگامی است که مسؤولیت چنین کوشش خلاقانهای را بر عهده نگیریم.
ما امروز به پروردن و گستردن بذر چنین امیدی مسؤولانه و کنشگرانه نیازمندیم، نه آویختن در دامان امید محال و نه پناه بردن بر در امید بیمحل. امید محال یعنی آرزواندیشی بر ضد دلیل، وامید بیمحل یعنی امید بیعمل.
این مطلب را پیشتر، از جمله، در این یادداشت و مقالهی پیوست آن توضیح دادهام:
https://t.me/MMojahedi/631 | 376 | 4 | Loading... |
09 بازنشر بهمناسبت وضعوحال زمانه:
🍀چشمانداز «سیاست امید» در عصر عسرت
🖋 محمدمهدی مجاهدی
۱۱ اسفندماه ۱۳۹۶
@mmojahedi
امید اجتماعی رشتهی پیوند و مایهی قرار و رمز بقای سامان سیاسی است. این رشتهی پیوند که سست شود یا بگسلد، سامان سیاسی دستخوش بیقراری و نااستواری میشود. هرچه ژرفا و گسترهی امید اجتماعی بیشتر فروکش کند، سیاستگری و حکمرانی دشوارتر، پرهزینهتر، خشنتر، فسادآلودتر، و ناکارآمدتر، و زندگی جمعی به وضعیت پیشاسیاسی و ماقبلمدنی شبیهتر میشود، به قول هابز: «نه هنری، نه ادبیاتی، و نه جامعهای؛ و بدتر از همهی اینها، ترسی پایدار و خطر مرگی خشونتبار؛ و زندگی آدمی که تنها، فقیرانه، حقیرانه، وحشیانه، و کوتاه است.»
بر اساس آخرین پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان، در جامعهی امروز ما، نزد نزدیک به هشتاددرصد مردم، چشمانداز فردا روشنتر از افق امروز نیست و میزان اعتماد اجتماعی (که یکی از شاخصههای امید اجتماعی است) چه میان مردم، چه میان نخبگان، و چه میان مردم و نخبگان به پایینترین سطح خود در چند دههی اخیر رسیده است. در چنین جامعهای، یافتن مغاکهایی تیره که خاکستر نومیدی بر سر و روی جامعه و سیاست میپاشند، همانقدر بههنگام و بلکه ضرور و فوری است، که شناسایی سرچشمههای روشن امید اجتماعی که اگر باز بجوشد، میتواند غبار نومیدی را از چشم و دل جامعه و سیاست بشوید. در واقع، شناخت منابع امید اجتماعی در گرو کشف و حذف دشمنان آن است.
امید اجتماعی دشمنانی عام دارد که بسیاری از آنها بهویژه در جامعهی ما فعال اند. دشمنان خانگی امید اجتماعی مخربترین دشمنان آن اند. یعنی خطرناکترین دشمن امید اجتماعی رویکردها و ایستارهایی است که خود در لباس مبدَّل امید ظاهر میشوند و از درون، موریانهوار مایهها و پایههای امید اجتماعی را میجوند و میتراشند و میانتهی میکنند. این دشمنان خانگی را در دو خانوادهی عمده میتوان شناسایی کرد که نام خانوادگی هر دو امید است: یکی «امید مُحال» و دیگری «امید بیمحل.»
«امید مُحال» امیدی است برخلاف دلیل، یعنی امید خردستیزانه، ضدواقعگرایانه، آرزواندیشانه، وهمآلود، خیالزده و محالاندیشانه. همان است که میتوان با ترکیبی نو از کلام رندانهی حافظ، از آن پرهیز داد:
«گره به باد مزن [...]»
«[...] ور سخن نمیشنوی
«به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش»
و نیز
خیالِ حوصلهی بحر میپزد هیهات
چهها ست در سر این قطر محالاندیش
«امید بیمحل» یا امید دربرابر عمل، امید برخلاف دلیل نیست، بلکه امیدی بیدلیل است به بیعملی. امید بیمحل نافی و رافع عاملیت فعال و مؤثر (agency) میشود، مانند امید تقدیرباورانه و جبرگرایانه و بختانگارانه، همان امیدی که حصول یا عدم حصول مطلوب را به علل و عواملی کاملاً خارج از اراده و عمل ما حواله و تفویض میکند و دستآخر، سر از بیعملی یا تعلیق کنش درمیآورد. چنین امیدی در جامعه و سیاست این سامان، سکهای رایج بوده است و نقش سنگین آن بر پیشانی ادب و فرهنگ ما، چنان که بر ذهن و زبان ما، بهدرشتی نشسته است، از جمله وقتی به همدلی با حافظ که، به قول بهاءالدین خرمشاهی، حافظهی ما ست، در ناخرسندی از وضعوحال شهر، با انفعال محض همنفس میشویم که
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
در آنچه از پی میآید، نخست دو خانوادهی خطرناک «امید مُحال» و «امید بیمحل» را معرفی میکنم، و سپس، در تقابل با این دو گونه امید باطل، خواهم کوشید شاخصههای اصلی «سیاست امید» را که «امید بهمثابهی بهبودباوری فعالانه» است، روشن کنم. در «افقگشایی» پایانی این مقال بجای جمعبندی و نتیجهگیری، مسیری برای پیگیری اندیشیدن به امید و ورزیدن «سیاست امید» پیشنهاد میشود.
@mmojahedi
🍀 متن کامل این مقاله در پیوند زیر آمده است:
https://goo.gl/gzAqZo | 423 | 9 | Loading... |
10 🍀چشمانداز «سیاست امید» در عصر عسرت
🖋 محمدمهدی مجاهدی
۱۱ اسفندماه ۱۳۹۶
@mmojahedi
امید اجتماعی رشتهی پیوند و مایهی قرار و رمز بقای سامان سیاسی است. این رشتهی پیوند که سست شود یا بگسلد، سامان سیاسی دستخوش بیقراری و نااستواری میشود. هرچه ژرفا و گسترهی امید اجتماعی بیشتر فروکش کند، سیاستگری و حکمرانی دشوارتر، پرهزینهتر، خشنتر، فسادآلودتر، و ناکارآمدتر، و زندگی جمعی به وضعیت پیشاسیاسی و ماقبلمدنی شبیهتر میشود، به قول هابز: «نه هنری، نه ادبیاتی، و نه جامعهای؛ و بدتر از همهی اینها، ترسی پایدار و خطر مرگی خشونتبار؛ و زندگی آدمی که تنها، فقیرانه، حقیرانه، وحشیانه، و کوتاه است.»
بر اساس آخرین پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان، در جامعهی امروز ما، نزد نزدیک به هشتاددرصد مردم، چشمانداز فردا روشنتر از افق امروز نیست و میزان اعتماد اجتماعی (که یکی از شاخصههای امید اجتماعی است) چه میان مردم، چه میان نخبگان، و چه میان مردم و نخبگان به پایینترین سطح خود در چند دههی اخیر رسیده است. در چنین جامعهای، یافتن مغاکهایی تیره که خاکستر نومیدی بر سر و روی جامعه و سیاست میپاشند، همانقدر بههنگام و بلکه ضرور و فوری است، که شناسایی سرچشمههای روشن امید اجتماعی که اگر باز بجوشد، میتواند غبار نومیدی را از چشم و دل جامعه و سیاست بشوید. در واقع، شناخت منابع امید اجتماعی در گرو کشف و حذف دشمنان آن است.
امید اجتماعی دشمنانی عام دارد که بسیاری از آنها بهویژه در جامعهی ما فعال اند. دشمنان خانگی امید اجتماعی مخربترین دشمنان آن اند. یعنی خطرناکترین دشمن امید اجتماعی رویکردها و ایستارهایی است که خود در لباس مبدَّل امید ظاهر میشوند و از درون، موریانهوار مایهها و پایههای امید اجتماعی را میجوند و میتراشند و میانتهی میکنند. این دشمنان خانگی را در دو خانوادهی عمده میتوان شناسایی کرد که نام خانوادگی هر دو امید است: یکی «امید مُحال» و دیگری «امید بیمحل.»
«امید مُحال» امیدی است برخلاف دلیل، یعنی امید خردستیزانه، ضدواقعگرایانه، آرزواندیشانه، وهمآلود، خیالزده و محالاندیشانه. همان است که میتوان با ترکیبی نو از کلام رندانهی حافظ، از آن پرهیز داد:
«گره به باد مزن [...]»
«[...] ور سخن نمیشنوی
«به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش»
و نیز
خیالِ حوصلهی بحر میپزد هیهات
چهها ست در سر این قطر محالاندیش
«امید بیمحل» یا امید دربرابر عمل، امید برخلاف دلیل نیست، بلکه امیدی بیدلیل است به بیعملی. امید بیمحل نافی و رافع عاملیت فعال و مؤثر (agency) میشود، مانند امید تقدیرباورانه و جبرگرایانه و بختانگارانه، همان امیدی که حصول یا عدم حصول مطلوب را به علل و عواملی کاملاً خارج از اراده و عمل ما حواله و تفویض میکند و دستآخر، سر از بیعملی یا تعلیق کنش درمیآورد. چنین امیدی در جامعه و سیاست این سامان، سکهای رایج بوده است و نقش سنگین آن بر پیشانی ادب و فرهنگ ما، چنان که بر ذهن و زبان ما، بهدرشتی نشسته است، از جمله وقتی به همدلی با حافظ که، به قول بهاءالدین خرمشاهی، حافظهی ما ست، در ناخرسندی از وضعوحال شهر، با انفعال محض همنفس میشویم که
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
در آنچه از پی میآید، نخست دو خانوادهی خطرناک «امید مُحال» و «امید بیمحل» را معرفی میکنم، و سپس، در تقابل با این دو گونه امید باطل، خواهم کوشید شاخصههای اصلی «سیاست امید» را که «امید بهمثابهی بهبودباوری فعالانه» است، روشن کنم. در «افقگشایی» پایانی این مقال بجای جمعبندی و نتیجهگیری، مسیری برای پیگیری اندیشیدن به امید و ورزیدن «سیاست امید» پیشنهاد میشود.
@mmojahedi
🍀 متن کامل این مقاله در پیوند زیر آمده است:
https://goo.gl/gzAqZo | 1 | 0 | Loading... |
11 بازنشر بهمناست وضعوحال زمانه: | 416 | 7 | Loading... |
12 پوشهی شنیداری
قلمرو اعتبار فقه سیاسی
کرسی علمیـترویجی
۵ خردادماه ۱۴۰۳
پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر
در این نشست، محور سخن سنجش معرفتشناختی عیار اعتبار مجموعهای از احکام فقهی بود که برخی نواندیشان حوزوی آن را «فقه سیاسی» خوانده و دانشی در عرض فلسفهی سیاسی و در گفتوگو و «همروی» با آن پنداشته و برایش اعتباری مطلق یا مقید قائل شدهاند.
ضمن گزارش مقالهی «اعتبار محدود فقه سیاسی،» در سخن دکتر سیدصادق حقیقت این مدعا بسط یافته است که برای فقه سیاسی میتوان محدودهای از اعتبار قائل شد.
در نقد این مدعا، استدلال کردهام که سنجش عیار اعتبار فقه سیاسی منطقا تابعی است از امکان فقه (سیاسی) در دوران جدید، امکانی که به مرزهای امتناع رانده شده است، و به تبع، اعتبار فقه سیاسی، خواه محدود یا نامحدود، بهتقریب، سالبه به انتفاء موضوع شده است.
در پوشهی شنیداری پیوست، پس از گزارش دکتر حقیقت، نقد من بر مقالهی ایشان از لحظهی ۰۰:۴۳:۴۰ تا لحظهی ۰۱:۵۴:۲۰ ثبت شده است. در ادامه، جناب آقای مهاجرنیا نکتههایی را بر این مباحثه افزودهاند و پرسشهای برخی حاضران پاسخ داده شده است.
@mmojahedi | 299 | 10 | Loading... |
13 چرا صدا و سیما همان روزهای نخست، این فاجعه را در صدر اخبار خود قرار نداد؟ چه مسالهای از گمشدن بیدلیل دختری در روز روشن و وسط شهر مهمتر است؟ یاوهبافی کدام مسئول و گزافهگویی کدام مدیر؟ کدام افتتاح مکرّر و کدام اختلاس مقرّر؟ لاف امنیت ایران گوش فلک را کر کرده است. چرا پیگیر نشدید؟ چرا هر شب در اخبار اطلاعیه ندادید؟ چرا با مستند و گزارش و آگهی افکار عمومی را برای یافتن این دختر بسیج نکردید؟ مگر موضوعی از این مهمتر وجود دارد؟
راستی ای جماعت غیور و باتقوی و خدمتگزار!
وقتی جنازهء رئیس جمهور و همراهانش را تا ساعتها نمییافتید هیچ به یاد این دختر افتادید؟ وقتی خدا صاف گذاشت در کاسهءتان و ناچار شدید از کشورهای دور و نزدیک تقاضای کمک کنید چه؟ وقتی در ترکیه پوستر منتشر ساختند و تحقیرتان کردند هیچ یادتان آمد از جستجویی که برای دختر بینوا و پدر دلشکستهاش نکردید؟
یک پیشنهاد دارم؛ لااقل بکُشید این مردِ مستاصل را تا خلاص شود از این درد جانکاه که از طاقت بشر بیرون است.
تو گویی فراموشِ مردم شدهست
که از ما و او پنج تن گم شدهست
یکی دختر از او به نام سما
شرف، رحم، وجدان، مروّت ز ما
https://t.me/rezamousavitabari | 219 | 7 | Loading... |
14 اذانِ صبح بعد از حمله اسرائیل به کمپ پناهندگان در رفح
صبحِ آن شبی که در آن اسرائیل به «چادرهای امن سازمان ملل» حمله کرد.
بغضی که در این صدا هست گویی بغض رسای همه آزادگانِ جهان برای مظلومیت مردمِ رفح و غزه مخصوصا کودکان کشته شده است.💔
...گرچه دست زخمی است!
و بازو کبود!
و خرگاهها میسوزند!
اما ماه
همچنان میتابد در نهانگاه... | 327 | 14 | Loading... |
15 عادیسازی جنایت
سرمقاله هممیهن
۹ خرداد۱۴۰۳
🔹🔹این سرمقاله هممیهن است که با توجه به وضعیت تاسفبار موجود در غزه و رفح آن را در اینجا تقدیم میکنم.
اخبار و تصاویری که هر روز از غزه مخابره میشود، فراتر از یک جنایت عادی و جنگی است. مضمون واقعی آن را باید در نحوه رفتار غرب در این ماجرا جستوجو کرد؛ چهبسا هزینه اصلی آن در آینده را نیز کشورهای غربی خواهند پرداخت.
آنچه که درباره هولوکاست و با روایت مورخان غربی گفته میشود، فارغ از اینکه ابعاد آن چقدر باشد، حتی در کمترین ارقام قطعی نیز جنایتی انکارناپذیر بود؛ جنایتی که در آلمان و از سوی یکی از ستونهای تمدن غرب علیه یهودیان روا داشته شد. ولی آن جنایت با آنچه که امروز در غزه میگذرد چند تفاوت فاحش دارد؛ اول اینکه آن جنایت اصالتاً فقط از سوی یک رژیم و کشور انجام میشد. درحالیکه اکنون بخش اصلی کشورهای غربی مستقیم یا غیرمستقیم در این جنایت دخالت دارند؛ مستقیم با ارسال کمک نظامی و مالی و اطلاعاتی، و غیرمستقیم هم با حمایت رسانهای و دیپلماتیک مسئولیت دارند.
تفاوت دیگر آشکار بودن جنایت در غزه در برابر ارتکاب پنهانی هولوکاست است. در واقع حتی هیتلر هم میکوشید که جنایتهای خود را پنهان انجام دهد و زشتی و قباحت آن را درک میکرد، به همین دلیل ابعاد آن ماجرا فقط پس از پایان جنگ دوم روشن شد. درحالیکه جنگ در غزه بهطور مستقیم در حال نمایش است؛ این امری فراتر از جنایت و نسلکشی است.این قبحزدایی از معنای جنایت است.
این رفتار چند گام فراتر از اصل جنایت است. در واقع سکوت در برابر این اتفاقات، سکوت مصداقی نیست،
بلکه سکوت مفهومی یا عبور کردن غرب از معنا و مفهوم جنایت است. این وضع گرفتار شدن در تله معیارهای دوگانه است. نمونه روشن آن تهدید دادستان دادگاه کیفری بینالمللی از سوی آمریکاییها است.
تفاوت فاحش سوم صدور حکم علیه اسرائیل و شخص نتانیاهو و وزیر جنگ اوست.
این وضعیت به معنای آن است که شرایط جنگ غزه از مرحله سیاسی و اخلاقی عبور کرده و وارد مرحله حقوقی شده است. به عبارت دیگر جای بحث و مجادله و اما و اگر باقی نمیگذارد و در عین حال کشورهای غربی هنوز حاضر به انجام هیچ اقدام بازدارنده جدیای علیه رژیم اسرائیل نشدهاند.
روزی که ۱۱ سپتامبر رخ داد خیلیها ناراحت شدند؛ هم به لحاظ ماهیت کار و اخلاق و هم به لحاظ تبعاتی که میتوانست برای جهان داشته باشد. در نتیجه آن را اقدامی تروریستی دانستند. ولی هنگامی که گرد و خاک آن رخداد خوابید این پرسش جدی مطرح شد که آیا این اقدام ریشه در سیاستهای منطقهای ایالات متحده هم داشته است یا خیر؟
یکی از پاسخهای پرتکرار مواضع غرب در مورد فلسطین و اسرائیل بود. نقدی که کاملاً هم درست بوده. ریشه بخش مهمی از رادیکالیسم سیاسی در خاورمیانه در این سیاستهای یکسویه در دفاع از اسرائیل بود. ولی اکنون که این حمایت حتی با نقض بدیهیترین اصول و ارزشهای ادعایی غرب همراه شده چه باید گفت؟ تردیدی نیست که هر کنش و سیاستی دیر یا زود با واکنشی مناسبِ خود مواجه خواهد شد. جوانان و کودکانی که تجربه وضعیت کنونی را دارند در ادامه چه رفتاری و چه شیوه سیاسیای را پیش خواهند گرفت؟
مشکل اصلی غرب، حمایت از اسرائیل و پذیرش ضمنی این جنایت است که خود را در برابر بدترین اقدامات خلع سلاح و خلع منطق نموده است. آنان با چه رویی خواهند توانست که در آینده، حتی بدترین اقدامات علیه خود را با عناوینی چون تروریسم، و جنایت محکوم و با آنها از منظر اخلاقی مقابله کنند؟ حتی در دفاع از دموکراسی هم دچار لکنت زبانی خواهند شد. این چه نوع دموکراسیای است که میتواند انجام جنایت علیه دیگران را بهعنوان سیاست رسمی خود اجرایی کند؟
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-16765
@hammihanonline | 273 | 8 | Loading... |
16 ❤️🔥دخترکشی
سعدیا دیگر بنیآدم برادر نیستند
جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند
عضوهای بیشماری را به درد آورده چرخ
عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند
کودک چشمآبی غرب و سیهچشم عرب
در نگاه غربیان با هم برابر نیستند
شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زندهاند
تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند
از نگاه غربیان انگار در مشرقزمین
مادران داغ کودکدیده مادر نیستند
نزد آنانی که میگریند در سوگ سگان
صحنههای قتل انسان گریهآور نیستند
کاش بیبیسی سوال از باربیسازان کند:
این عروسکها که میسوزند دختر نیستند؟
ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ
گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند
بیمروت! کودکاند اینها نه مردان حماس
خانهاند اینها که شد ویرانه، سنگر نیستند
کودکان هرچند بسیارند در ویرانهها
ساقههای ترد ریحاناند لشکر نیستند
خادمان کعبه سرگرماند در کابارهها؟
یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟
بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟
یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟
پشتهها از کشتهها پیداست، دنیا کور نیست؟
آسمان از ناله پر شد، گوشها کر نیستند؟
تا به کی کودککشی در غزه؟ آیا غربیان
در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟!
✍🏻افشین علا
کانال رسمی افشین علا📚
@afshinala
B2n.ir/d72245 | 285 | 8 | Loading... |
17 سخنرانی اختتامیه پنجمین همایش بینالمللی صلح و حل منازعه در دانشگاه تهران با عنوان «فارماکون صلح ایرانی»
۸ خردادماه ۱۴۰۳
در این مقاله استدلال شده است که مفهوم «صلح ایرانی» در سه تراز و به سه شیوه، مفهومی فارماکون است.
@mmojahedi | 330 | 9 | Loading... |
18 بحران
«جهان کهنه و کهن
بر آستان ناگزیر مرگ،
فسرده، چشم بر امید بسته،
خفته است.
جهان نوتراز و نوپدید،
در کشاکش سترون خیال،
در گمان کور زایشی محال،
در کمان گور تیرهای بیمجال،
نهفته است.
ز تنگنای برزخی چنین
ـــ میان مرگ ناگزیر و زایش محال،
ز ژرفنای تنگهای چنان
ـــ میان نوترازِ نوپدید و کهنهی کهن،
در آن غروب روشناییِ وِداد،
در این غیاب سنجههای داد،
شرارههای شرِّ پرشمار
ـــ نشانگان درد مرگخوی ـــ
جَسته است.»
«زمان زمان غولها
و دور دور اژدها ست.»
م. م. مجاهدی
۱۹ تیرماه ۱۴۰۰
“The crisis consists precisely in the fact that the old is dying and the new world struggles to be born; in this interregnum* a great variety of morbid symptoms appear.”
“Now is the time of monsters.”**
—— Antonio Gramsci (ca. 1930)
@mmojahedi
* در رُم باستان، interregnum نام دورهای برزخی بود میان مرگ امپراتور پیشین و برآمدن جانشین. در برزخ میان سامان رفته و سامان نیامده، روشنایی روانِ «سنجههای داد،» حکم قانون (the rule of law)، به تاریکی میگرایید و فرمان سناتورهای متنفذ روان میشد.
** این جمله افزودهای است در برگردان فرانسوی متن گرامشی که مبنای ترجمهی مشهور ژیژک از این جمله به انگلیسی قرار گرفته است. در ترجمهی ژیژک این افزوده به جای جملهی دوم گرامشی که حاوی اشارهی او ست به برزخ (interregnum) و نشانگان درد مرگخو (morbid symptoms)، نشسته است. | 1 | 0 | Loading... |
19 بحران
«جهان کهنه و کهن
بر آستان ناگزیر مرگ،
فسرده، چشم بر امید بسته،
خفته است.
جهان نوتراز و نوپدید،
در کشاکش سترون خیال،
در گمان کور زایشی محال،
در کمان گور تیرهای بیمجال،
نهفته است.
ز تنگنای برزخی چنین
ـــ میان مرگ ناگزیر و زایش محال،
ز ژرفنای تنگهای چنان
ـــ میان نوترازِ نوپدید و کهنهی کهن،
در آن غروب روشناییِ وِداد،
در این غیاب سنجههای داد،
شرارههای شرِّ پرشمار
ـــ نشانگان درد مرگخوی ـــ
جَسته است.»
«زمان زمان غولها
و دور دور اژدها ست.»
م. م. مجاهدی
۱۹ تیرماه ۱۴۰۰
“The crisis consists precisely in the fact that the old is dying and the new world struggles to be born; in this interregnum* a great variety of morbid symptoms appear.”
“Now is the time of monsters.”**
—— Antonio Gramsci (ca. 1930)
@mmojahedi
* در رُم باستان، interregnum نام دورهای برزخی بود میان مرگ امپراتور پیشین و برآمدن جانشین. در برزخ میان سامان رفته و سامان نیامده، روشنایی روانِ «سنجههای داد،» حکم قانون (the rule of law)، به تاریکی میگرایید و فرمان سناتورهای متنفذ روان میشد.
** این جمله افزودهای است در برگردان فرانسوی متن گرامشی که مبنای ترجمهی مشهور ژیژک از این جمله به انگلیسی قرار گرفته است. در ترجمهی ژیژک این افزوده به جای جملهی دوم گرامشی که حاوی اشارهی او ست به برزخ (interregnum) و نشانگان درد مرگخو (morbid symptoms)، نشسته است. | 357 | 5 | Loading... |
20 امروز در اختتامیه پنجمین همایش بینالمللی صلح و حل منازعه در دانشگاه تهران، مقالهام را با عنوان «فارماکون صلح ایرانی» عرضه خواهم کرد. در این مقاله استدلال شده است که مفهوم «صلح ایرانی» در سه تراز و به سه شیوه، فارماکون است. | 429 | 2 | Loading... |
21 ⚡مراسم معرفی و رونمایی از کتاب "صلح ایرانی" در اختتامیه پنجمین همایش بینالمللی صلح و حل منازعه در دانشگاه تهران
▫️با سخنرانی:
دکتر نعمتالله فاضلی
دکتر محمدمهدی مجاهدی
📌 سهشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۳
🕕 ۱۸ الی ۱۹
🚩 کارگر شمالی. بین خیابان پانزدهم و شانزدهم. پردیس شمالی دانشگاه تهران. دانشکده مطالعات جهان. سالن حنانه
👥حضور برای همه آزاد است. | 510 | 7 | Loading... |
22 در این نشست محور سخن سنجش معرفتشناختی عیار اعتبار مجموعهای از احکام فقهی است که برخی نواندیشان دینی آن را فقه سیاسی خواندهاند و آن را دانشی در عرض فلسفهی سیاسی و در گفتوگو و «همروی» با آن پنداشتهاند و برایش اعتباری مطلق یا مقید قائل شدهاند.
@mmojahedi | 564 | 6 | Loading... |
23 Media files | 669 | 16 | Loading... |
24 درباره احوال و آثار عمر خیام
🎙سخنرانی ارزشمند دکتر #حسین_معصومی_همدانی در گفتوگوی با علی بهرامیان
🗓 ۲۶ آذر ۱۳۹۷
📍بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
۲۸ اردیبهشتماه زادروز حکیم عمر #خیام نیشابوری شاعر، فیلسوف، ریاضیدان، منجم و طبیب مشهور ایرانی و روز بزرگداشت وی
@Jaryaann | 609 | 22 | Loading... |
25 به نام خداوند جان و خرد
تناقضوارگی و تناقضآلودگی
پاسخی به نقد آقای دکتر جعفر نکونام
محمدمهدی مجاهدی
در متنی با عنوان فرعی «تناقضوارهی اِحکام و تشابه» استدلال صوری فشردهای را دربارهی آیهی هفتم سورهی آلعمران صورتبندی کردم برای این مدعا که صدر «آیهی هفتم سورهی آلعمران» متضمن «تناقضوارهای» است و افزودم که این تناقضواره «انحلالپذیر» است (دربارهی معنا و منشأ «تناقضواره،» و تفاوتش با گزارهی «تناقضآلود،» ن.ک.: پیوست، شمارههای ۱ و ۲ و ۳ و ۴). متن حاضر، با سپاس از آقای دکتر نکونام، پاسخی به نقد و نظر ایشان دربارهی آن متن است. در متن حاضر، مقدمات بحث را با عنوان «پیوست» در جایگاه مؤخره نشاندم و در ضمن متن، علاقهمندان را به آنها ارجاع دادم.
این پیوند به متن پاسخ به نقد آقای دکتر نکونام راه میبرد. همچنین، متن پاسخ در قالب پیدیاف به این پیام پیوست شده است.
۲۶ اردیبهشتماه ۱۴۰۳
@mmojahedi | 975 | 17 | Loading... |
26 Media files | 409 | 3 | Loading... |
27 #درسگفتار مقولات مستشرقانه در شناخت تاریخ و فرهنگ (۱)
با ارایه
#حسین_کمالی
جمعه ۱۰ می ۲۰۲۴
#حلقه_دیدگاه_نو @didgahenochannel | 476 | 10 | Loading... |
28 #اخبار
💢 نامه دکتر روحانی خطاب به ملت ایران در رابطه با ردّصلاحیت توسط شورای نگهبان:
این دفاعیه شخصی من نیست، دفاع از جمهوریت است/ نامه شورای نگهبان کیفرخواستی علیه نهاد ریاستجمهوری بود/ رؤسایجمهور آینده با این کیفرخواست دیگر آزادی سیاسی ندارند/ در برابر این ظلم سکوت نخواهم کرد/ شورای نگهبان انتخابات را دومرحلهای کرده است
🔻حجتالاسلاموالمسلمین دکتر حسن روحانی در نامهای خطاب به ملت ایران، گزارشی از دلایل طرح شده توسط شورای نگهبان برای ردصلاحیت او در انتخابات ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری ارائه داد و اعلام کرد: «این دفاعیهٔ شخصی من نیست، بلکه دفاع از جمهوریت (و اسلامیت) نظام است؛ دفاعیهای برای نهاد ریاستجمهوری که به عنوان وکیل مستقیم همه ملت ایران نباید بیش از این تضعیف شود.»
دکتر روحانی در نامه خود نوشته: «آنچه در نامهٔ دبیر شورای نگهبان به عنوان ادلهٔ عدم احراز صلاحیت بنده در انتخابات خبرگان آمده است، نه تنها جرم و حتی تخلفی نیست بلکه در برخی از موارد مایهٔ افتخار من است.»
rouhanihassan.com/Fa/News/111168
@rouhanioffice | 506 | 6 | Loading... |
29 ♻️ نابغه ای برای در هم کوبیدن کلیشه ها
🔻 زادروز مریم میرزاخانی و روز جهانی زن در ریاضیات گرامی باد.
شاید تا قبل از سال ۲۰۱۴ کمتر کسی باور میکرد که یک ایرانی بتواند برنده مدالی بشود که بزرگترین ریاضیدانان جهان آرزوی رسیدن به آن را دارند
اما مریم میرزاخانی کاری را انجام داد که حتی از رویا هم باور نکردنی تر بود.
او اولین زن در جهان و اولین فرد در ایران بود که به مدال فیلدز دست پیدا کرد.
🔹 سالروز تولد مریم میرزاخانی ۲۲ اردیبهشت از سوی اتحادیه بین المللی انجمن های ریاضی جهان با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران به عنوان روز جهانی زن در ریاضیات نام گذاری شد.
نام و یادش جاودان.
➖➖➖➖➖➖➖➖
💢 https://t.me/farasoo_th | 539 | 10 | Loading... |
30 🖋 یادداشت راهبرد: حالا دیگر کابوس نمیبیند...
👈 محمدجواد روح
✍ حالا دیگر گرفتندش. دیگر جای سوال و جوابی نماند. شاید با خیلی تحلیلهایش موافق نباشیم. شاید بگوییم دچار سندرم پرگویی و همهچیزگویی بود. اما او هر چه میکرد و هرچه میگفت، خودش بود.
✍ میاندیشید. جدی هم میاندیشید. در برادرفورد انگلیس بود و میتوانست شیمیاش را بخواند و زندگی آرامی داشته باشد. اما مثل خیلی از دانشجویان نسل خود، دغدغه داشت. دغدغه داشتن در عصر او و نسل او، یک ارزش وجودی بود. نمیشد دانشجو باشی و نیاندیشی و کاری نکنی. مسئولیت اجتماعی در آن نسل، امری درونی بود.
✍ راه را اشتباه رفتند. و بعد که به پیروزی رسیدند، برخی چون او همچنان به اندیشیدن ادامه دادند. به اینکه چرا انقلاب هم کردند و نتوانستند به آنچه میخواستند برسند.
✍ پس به اندیشیدن ادامه داد. پرسش جدی و مقدر را به میان انداخت که "ما چگونه ما شدیم؟". هر روز، هر لحظه میاندیشید و بیهراس از منتقد و مخالف و سیستم، آنچه به ذهناش میرسید و آنچه با مطالعاتاش درمییافت، میگفت. چنین بود که صادق زیباکلام شد.
✍ کار او نبود جز اندیشیدن و گفتن و نوشتن و درس دادن. اما پرسشی مقدر را پیش روی خود میدید. هرجا میرفت از او میپرسید: "چرا شما را نمیگیرند آقای زیباکلام؟!". پرسشی که از فرط مخاطب آن شدن، برایش تبدیل به کابوس شده بود. پرسش در خواب هم رهایش نمیکرد.
✍ گویی، او این بخش از "ما شدن ما" را انکار کرده بود. بدبینی اجتماعی به کنشگری فعال، به سخن گفتن مدام، به نوشتن پیگیرانه.
✍ شاید پیش خود فکر میکرد این مخاطبان بیش از حد بدبین هستند. اما حال، دریافته که هر بدبینی ریشه در تجربه تاریخی دارد. تجربهای که او هم حالا، مصداقی از آن شده. حالا در زندان میتواند آرام بخوابد و کابوس نبیند...
@javadrooh | 437 | 4 | Loading... |
31 زمینههای اجتماعی انقلاب ایران
✍حسین بشیریه
ترجمه علی اردستانی | 514 | 27 | Loading... |
32 Media files | 1 203 | 76 | Loading... |
I was pleased to meet with Minister @AmichaiChikli to discuss the solidarity between the Iranian and Jewish diasporas. This Biblical relationship is not merely a relic of the past. It can inspire a new era of lasting peace for our region including Iranians, Israelis, and Arabs.
محمدمهدی مجاهدی اشاره: آنچه در پی می آید، پاسخی است اجمالی و استعجالی به پرسش اقتراح شمارهی ۴۴ نشریهی «اندیشهی پویا». پرسشی که محور اقتراح این شمارهی نشریهی اندیشهی پویا ست، پرسشی مرکب و چندوجهی است. بخشی از آن پرسش که در این نوشته به آن پرداختهام، چنین است: «اندیشهی پویا: در مباحثات سیاسی-روشنفکری جاری، عدهای معتقدند که گفتمان اصلاحطلبان از آرمانگرایی فاصله گرفتهاست و گفتمان اصلاحطلبی با اتخاذ رویکرد اعتدالگرایانه و با ترویج نوعی از واقعگرایی در تصمیمگیریها، عملا به توجیه و ترویج بیعملی…
«...علیرغم همهی اینها!» محمدمهدی مجاهدی «[…] مهم نیست حالا در ظاهر کدام گروه ممکن است پیروز به نظر برسد؛ این که فرارُوی ما ست، باری، تابستان شکوفایی و بارآوری نیست، که شبی قطبی، یخبندانِ تیرگی و دشواری، است. [...] این شب که نرمنرمک پایان پذیرد اما از میان شما، آنها که بهارشان چنین شاداب و شکوفان به نظر میرسد، چه کسی جان به در برده است؟ و تا آن هنگام، چه برسرِ هریک از شما آمده است؟ آیا تلخ یا درگیر لقمهای نان خواهید بود؟ آیا بهسادگی و برای رفع تکلیف، تسلیم روزگار و کاروبار خواهید شد؟ یا سهم شما سومین امکان، که بههیچروی کمیابترین هم نیست، خواهد بود: فراز گرفتن رازورزانه از واقعیت هم برای کسانی که استعدادش را دارند، و هم، چنان که رایج و ناخوشآیند است، برای کسانی که با خودشان کلنجار میروند که از این مد روز پیروی کنند. در همهی این حالتها، نتیجهای که من میگیرم این است که این افراد برای کاری که دارند می کنند، ساخته نشدهاند. آنها برای جهان چنان که واقعا در گردش امور روزمرهاش جریان دارد، مناسب نیستند. بیطرفانه و واقعبینانه که بنگریم، ایشان حرفهی سیاست را در عمیقترین معنای آن تجربه نکردهاند،…
این مقاله نخستین بار در مجلهی مروارید، شمارهی هفتم از سال ششم، دی و بهمن ۹۶، صفحات ۳۴ تا ۳۹، به مناسبت برگزاری نخستین همایش علمی و ملی امید اجتماعی منتشر شد. @mmojahedi جستارگشایی امید اجتماعی در فهم معمول و متعارف، برآیندی است از تصویرها و برداشتهایی که مردم از چشمانداز فردای یک سامان سیاسی در مقایسه با امروز و دیروزش دارند. امیدواری اجتماعی قدرمشترکی است از باورهای مردمان یک سامان سیاسی به این که فردای آن سامان، اگر حتماً بهتر از امروز نیست، دستکم میتواند بدتر هم نباشد. اینچنین، امید اجتماعی…
این مقاله نخستین بار در مجلهی مروارید، شمارهی هفتم از سال ششم، دی و بهمن ۹۶، صفحات ۳۴ تا ۳۹، به مناسبت برگزاری نخستین همایش علمی و ملی امید اجتماعی منتشر شد. @mmojahedi جستارگشایی امید اجتماعی در فهم معمول و متعارف، برآیندی است از تصویرها و برداشتهایی که مردم از چشمانداز فردای یک سامان سیاسی در مقایسه با امروز و دیروزش دارند. امیدواری اجتماعی قدرمشترکی است از باورهای مردمان یک سامان سیاسی به این که فردای آن سامان، اگر حتماً بهتر از امروز نیست، دستکم میتواند بدتر هم نباشد. اینچنین، امید اجتماعی…