cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

اندیشه

«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.» - والتر لیپمن

Show more
Advertising posts
29 176Subscribers
+2024 hours
-1147 days
-15230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

- دیگر بمب اتمی هم به برتری نظامی در برابر غرب کمکی نمی‌کند! اگر می‌خواهید تا به درکی نسبی از جنگ مدرن امروزی برسید، باید به دو واقعیت مهم توجه کنید: اول اینکه آن کس که از روی زمین شلیک می‌کند، هر چقدر هم که پرتابه‌ها و سلاح‌های ویرانگری داشته باشد، حریف کسی که از آسمان شلیک می‌کند، نخواهد شد، همانطور که یک گروهان سرباز که در جادهٔ پایین کوه مستقر است، حریف یک جوخهٔ سرباز که در بالای کوه موضع گرفته است، نمی‌شود. واقعیت دوم آن است که آن کس که در حوزهٔ الکترونیک و فناوری پیشرفتهٔ اطلاعات، ضعیف‌تر و عقب‌تر است، حریف کسی که در این زمینه پیشتاز است نخواهد شد. ما امروز در عصر جنگ پساصنعتی یا جنگ عصر اطلاعات زندگی می‌کنیم. در پارادایم قبلی جنگ، یعنی جنگ عصر صنعتی، پیش‌فرض آن بود که گلوله‌ها و پرتابه‌ها اولاً پس از شلیک هدایت نمی‌شوند، بنابراین به شلیک انبوهی گلوله نیاز بود و دوماً اینکه هر دو طرف جنگ قادر خواهند بود انبوهی پرتابه به سوی یکدیگر شلیک کنند و پرتابه‌ها را پس از شلیک نمی‌توان در آسمان منهدم و دفع کرد. یعنی ممکن است به هدف نخورند اما بالاخره جایی در اطراف هدف به زمین خواهند رسید. بنابراین چنین جنگی جنگ بسیج انبوه نیروی انسانی و تجهیزات و تلفات وحشتناک نظامیان و غیر نظامیان و ویرانی انبوه شهرها و منابع طبیعی بود. در این جنگ آن کسی برنده می‌شد که گلوله‌های بیشتر و قدرتمندتری شلیک می‌کرد. بمب اتمی نقطهٔ انتهای جنگ عصر صنعتی و به عبارت دیگر بن‌بست تئوریک آن بود، چراکه اگر بنا بود جنگ به انهدام کامل دو جانبه و نابودی سیارهٔ زمین منجر شود، دیگر دانش نظامی و استراتژی جنگی چه معنایی داشت؟ جنگ عصر اطلاعات که تولد و تکامل پیوسته‌اش از میانه دههٔ هفتاد میلادی آغاز شد و هنوز هم به شکل نهایی خود نرسیده، این بن‌بست را شکست و تمام پیش‌فرض‌های جنگ آتش انبوه عصر صنعتی را تغییر داد. حالا دیگر به مدد دانش جدید الکترونیک و فناوری اطلاعات پرتابه‌ها پس از شلیک به دقت تا رسیدن به هدف هدایت می‌شدند و به علاوه برای نخستین بار می‌شد که پرتابه‌های دشمن را در آسمان دفع و منهدم کرد. همچنین دیگر بنا نبود که دو طرف بتوانند هدف را ببینند و گلوله‌های زیادی شلیک کنند. حالا دیگر تنها طرفی که برتری فناوری داشت قادر به این کار بود. این انقلابی در مقیاس انگشت شمار انقلاب‌های فنی سراسر تاریخ بشر بود. بدین‌ترتیب دیگر نیازی نبود میلیون‌ها پرتابه شلیک کرد و همچون جنگ دوم جهانی تمام نیروها و قلمرو دشمن را نابود نمود. کور کردن چشم الکترونیک او و انهدام مراکز ثقل ارتباط و فرماندهی‌ و بخشی از سلاح‌ها و عناصر انسانی کلیدی‌اش کافی بود. در پایان می‌خواهم بگویم خبر بسیار بد برای کسانی که می‌خواهند با این برتری و سیطره الکترونیک/اطلاعاتی مقابله کنند این است که بمب اتمی هم کمکی به آن‌ها نخواهد کرد. بمب اتمی سلاحی متعلق به پارادایم قبلی نبرد و به‌تدریج در حال منسوخ شدن است، چراکه استفاده از آن در شرایط جنگ نوین به هیچ‌وجه به‌صرفه نخواهد بود. سناریوهایی که امروزه دربارهٔ جنگ جهانی سوم در اندیشکده‌های مهم راهبردی نوشته می‌شود، عمدتاً جنگی بدون سلاح اتمی را به تصویر می‌کشد که ویرانی و تلفات بسیار محدودی خواهد داشت اما ساختار قدرت نظامی طرف بازنده را بطور کامل نابود و فلج خواهد کرد. به‌تدریج قدرت پدافند ضد موشک ایالات متحده و بلوک غرب در حال افزایش است. دو دهه پیش تصورش هم دشوار بود که سبستمی مانند پاتریوت بتواند در مقابل موشک‌های بالستیک به نرخ انهدام ۹۸ درصد برسد. شرایط امروز به گونه‌ای تغییر کرده که سال گذشته آمریکا اعلام کرد که اگر روسیه در اوکراین از سلاح اتمی تاکتیکی استفاده کند، پاسخ آمریکا از طریق سلاح‌های متعارف غیر اتمی خواهد بود. معنای این حرف روشن است. سیستم هوشمند نبرد بلوک غرب به‌قدری پیشرفت کرده که بدون نیاز به استفاده از سلاح هسته‌‌ای می‌تواند، قدرت اتمی و ساختار نظامی راهبردی روسیه را فلج نماید. امروز و در آینده دشمنان آمریکا و غرب رغبتی به استفاده از سلاح اتمی نخواهند داشت، چراکه می‌دانند در بهترین حالت تعداد بسیار ناچیزی از پرتابه‌های اتمی به قلمرو دشمن خواهد رسید ولی در عوض خودشان به طور کامل نابود خواهند شد. توس طهماسبی نویسنده و پژوهش‌گر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ •• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe
Show all...
شاید آمار این نقشه قدری جای اما و اگر داشته باشد؛ شاید کسانی مخالفان حجاب را بیشتر یا کمتر بدانند. اما به هر حال همه می‌دانیم کمابیش همین است؛ و حجاب نه فقط بیرق جمهوری اسلامی بلکه همچنین نمایهٔ اسلام و دین محسوب می‌شود. این نقشه حرفی مهمتر از جغرافیای حجاب در ایران دارد. این نقشه می‌گوید ایرانیان امروز نه فقط پیشروی سکولاریسم در خاورمیانه بلکه حتی شاید جهان باشند. دین‌گریزی (اگر نگوییم دین‌ستیزی!) وجه غالب حتی دوردست‌ترین و حاشیه‌ای‌ترین مردم ایران است و این شاید در اروپای غربی هم این‌قدر پررنگ نباشد. جمهوری اسلامی شاید تا چهل سال قبل، تا همان اوایل دههٔ شصت، تناسبی نسبی با جامعهٔ ایران داشت. اما حالا فقط ماشین سرکوب و خونریزی است که مردم عجالتاً زورشان به آن نرسیده؛ همین. ناصر کرمی ـــــــــــــــــــ •• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe
Show all...
- شما به بن‌بست رسیده‌اید! خب حالا گیرم شما امشب یا فردا یکی دو تا موشک به تل‌آویو زدید و پشت بندش در تلویزیون دولتی خودتان اعلام کردید که ابهت رژیم پوشالی اسرائیل را درهم شکستید و در میدان فلسطین هم شربت و شیرینی پخش کردید و سرداران معظم سپاه و ارتش هم برای یکدیگر پیام‌های تبریک ارسال کردند و غیره. آیا فکر بعدش را هم کرده‌اید؟ ای شمایی که در حرکتهای تاکتیکی (مثل طوفان الاقصی) نابغه‌اید و در استراتژی جاهل به تمام معنا، آیا به قدر کافی عقلتان می‌رسد که بفهمید طرف مقابل با قدرتی ده برابر شما پاسخ حمله موشکی یا پهپادی شما را خواهد داد و تحقیر حمله به کنسولگری را ده برابر بیشتر به شما تحمیل خواهد کرد؟ بعدش چه کار خواهید کرد؟ تا کجا ادامه خواهید داد؟ صد تا موشک می‌زنید و او هزار موشک به شما می‌زند. طرف مقابل شما صدها بمب اتمی دارد و فقط کافی است یکی دو تا از این بمب‌ها را به کار بگیرد یا تأسیسات اتمی شما را یا قرارگاه‌های نظامی شما را بمباران کند. شما با کدام سلاح، با کدام نیرو، با کدام امکانات مالی، با کدام حمایت مردمی توان شرکت در این جنگ را دارید؟ لابد می خواهید به رآکتور اتمی دیمونا حمله کنید؟ یا شاید مثل آقای رفسنجانی گمان کرده‌اید که ایران کشور وسیعی است و تحمل چند حملهٔ اتمی را دارد؟ یا شاید دلخوش کرده‌اید که رژیم صهیونسیتی به زودی فرو خواهد پاشید و حق بر باطل پیروز خواهد شد؟ نکند تصور می‌کنید با شعار و پروپاگاندا می‌توان حریف قدرت نظامی اسرائیل و آمریکا و اروپا شد؟ شما به بن‌بست رسیدید. شما با اشتباهاتی که پشت سر هم مرتکب شده‌اید هم خودتان را به مرز نابودی نزدیک کرده‌اید هم کلیت ایران را. خارج شدن از این بن‌بست نیاز به شجاعت و درایتی دارد که در وجود شما نیست. مردم را به چنان استیصالی کشانده‌اید که حتی حملهٔ اتمی به کشورشان را راه نجاتی برای خلاص شدن از شر شما می‌پندارند. بیژن اشتری، نویسنده و مترجم ــــــــــــــــــ •• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe
Show all...
- پروفسور پوپ و آرزوی خاکسپاری در ایران «آرتور آپهم پوپ»، متولد سال ۱۲۵۹ (۱۸۸۱ میلادی)، استاد و مورخ شهیر آمریکایی و متخصص در حوزهٔ آثار هنری ایران بود. معروفترین اثر وی کتاب «بررسی هنر پارسی» است که در سال ۱۹۳۹، توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در شش جلد به چاپ رسید. این نخستین باری بود که چنین گزارش مفصلی از تاریخ هنر ایران، به جامعهٔ غرب معرفی می‌شد. این اثر تا به همین امروز هم از مفصل‌ترین بررسی‌های آثار تاریخ هنر ایران به‌شمار می‌آید. از آثار مهم دیگر پوپ می‌توان به «مقدمه‌ای بر هنر پارسی از قرن هفتم میلادی به این سو»، «شاهکارهای هنر ایران» و «معماری ایران» اشاره کرد. از نظر اهمیت ایران‌شناسی شاید بتوان گفت که از مهمترین اقدامات پوپ، گنجینهٔ تصاویری است که وی به همراه همسرش از ایران تهیه کرده است. پوپ در میانهٔ سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ مجموعاً نزدیک به ده‌هزار تصویر از بناهای تاریخی ایران عکس‌برداری کرد که هنوز هم پس از سال‌ها در دانشگاه‌های دنیا مورد استفادهٔ ایران‌شناسان قرار می‌گیرند. پوپ در چهارمین «کنگرهٔ جهانی هنر و باستان‌شناسی» درخواست کرد تا پس از مرگ، پیکرش را به ایران منتقل کنند و او را در اصفهان به خاک بسپارند. باغ شهرداری اصفهان در کنار زاینده‌رود در شرق پل‌خواجو با موافقت پروفسور پوپ برای این کار تعیین شد و نقشهٔ آرامگاه را طبق تمایل او، فروغی (فرزند ذکاءالملک) در خردادماه ۱۳۴۸ تهیه کرد. آرامگاه پوپ توسط «انجمن آثار ملی در ایران» در سال ۱۳۴۹ ساخته شد. پوپ در مورد علت انتخاب اصفهان جهت بنای آرامگاهش چنین می‌نویسد: «اصفهان مورد عشق من است. در آنجا مهمترین کارهایم را انجام داده‌ام. هدف عمده‌ام از انتخاب آخرین منزلم در اصفهان، این است که به مردم ایران نشان دهم که اندیشمندان بزرگ، هنرمندان، سخنوران و رهبران خلاق و دانشمندان آن‌ها، چنان اوصاف و خصائلی دارند که باعث ژرف‌ترین ستایش‌های متفکران مشابه سایر کشورهاست و نیز بدین‌جهت که ابراز سپاسگزاری و اخلاصم به ایران عزیز تنها زبانی نباشد و به زائرانی که بدانجا می‌آیند، ثابت کند اگر کسی در ایران به خاک سپرده شده، بدین سبب نیست که تصادفاً در آنجا جهان را بدرود‌ گفته، بلکه در اثر اعتقاد راسخ به مقدس‌ بودن آن سرزمین است و برای کسانی که به مقام معنوی ایران پی‌برده‌اند، مزیت و افتخاری است که ایران را آخرین منزلگاه خود قرار دهند تا بدین‌وسیله ایمان خود را به این سرزمین کهن و مردان بزرگ آن و آیندهٔ باافتخاری که برایش پیشگویی می‌کنند، ابراز دارند». در نهایت پروفسور پوپ در سوم سپتامبر ۱۹۶۹ (هشتم شهریور ۱۳۴۸) در سن هشتادوهشت‌سالگی درحالی‌که ریاست افتخاری «موسسهٔ آسیا» در شیراز را بر عهده داشت، درگذشت. پیکر وی به اصفهان منتقل و در آرامگاهش به خاک سپرده شد. همسر وی، دکتر «آکرمن» نیز پس از فوت در سال ۱۳۵۵، در کنار شوهر خود دفن شد. ــــــــــــــــــ •• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe
Show all...
اندیشه

- این تصویر، نمایی از آرامگاه پروفسور پوپ در اصفهان است. آن را اغلب در فضای مجازی به‌اشتباه، آرامگاه ایران‌شناس، ریچارد فرای خوانده‌اند. گرچه فرای هم وصیت کرده بود پس از مرگ در ایران دفن شود اما جمهوری اسلامی اجازهٔ دفن وی در ایران را نداد؛ فرای در سال ۲۰۱۴، در بوستونِ آمریکا درگذشت.

- قومیت‌گرایی، حمام خون! رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور (بخوانید تریبون‌های اتنیک‌بازان و قوم‌گرایان) زبان به کام گرفته‌ و خود را به ندیدن و نشنیدن زده‌اند. رادیو زمانه برداشتن تخم‌مرغ با نقش‌ها و زبان مغولی از پارکی در تبریز را به تمامیت ارضی ربط داده است(!) و ایران‌اینترنشنال هم «تصادفاً» وقت و بی‌وقت مستند دربارهٔ فرهنگ و موسیقی مغولی پخش و بازپخش می‌کند! هیچ‌یک هم به روی خود نمی‌آورند که بلژیک و سپس آلمان، آوردگاه قوم‌گرایان و دعواهای پان‌کردها و پان‌ترک‌ها شده‌اند. این تصاویر تکان‌دهنده که عمدتاً از رسانه‌های غیرفارسی‌زبان پخش شده‌اند، هنوز هم نمی‌توانند تصویر دقیقی از همان آشی باشند که قوم‌گرایان برای فردای ایران تدارک دیده‌اند. تازه بلژیک، برخلاف ایران، نه همسایه‌ای دارد که بخواهد برای تقویت این جدال و برهم زدن تمامیت ارضی‌اش نقشه بکشد و نه این دو گروه غرق در هویت قومی و عاری از هویتی ملی و پیونددهنده در آن کشور مسلح هستند. روزهای موعود قوم‌گرایانی که خواب پاره‌پاره شدن ایران را می‌بینند، زمانی است که پان‌کردها و پان‌ترک‌ها با همین میزان نفرت و با تفنگ و نارنجک به جان هم بیفتند و دود سلاح و بوی باروت و ترکش‌های‌ جنگ‌های‌شان سایر بخش‌های ایران را هم درگیر و زخمی کند. به این تصاویر خوب دقت کنید. این رفتار و ترجمهٔ عملی طرز فکر کسانی است که برای خود هیچ هویتی جز هویت قومی قائل نیستند. سرشار از نفرت و در سودای سرزمینی با مردمی از نژاد واحد، یکدیگر را می‌درند و شگفت اینکه باورمندان به امکان همزیستی اقوام مختلف در یک کشور را «فاشیست» می‌خوانند! قول می‌دهم بسیاری‌شان تعریف اولیهٔ فاشیسم را هم نمی‌دانند وگرنه از باورها و رفتارهای خود، غرق در شرم می‌شدند. این صحنه‌ها ماکت شیک و اولیه‌ای‌ هستند از آنچه رسانه‌های فارسی‌زبان با تریبون دادن به تروریست‌ها و نوچه‌ها و به اصطلاح کارشناسان فاندبگیر آن‌ها برای فردای ایران و در غیاب حاکمیت فراگیر و ملی در آن تدارک می‌بینند. وضعیتی که ایران را برای دهه‌ها و چه‌بسا برای ابد به میدان جنگی بدل می‌کند که افغانستان در برابر آن بهشت خواهد بود. در پس تأکید بر هویت قومی به جای هویت ملی، سودای تبدیل ایران به چنین حمام خونی نهفته است. پوریا ذوالفقاری، نویسنده و روزنامه‌نگار ــــــــــــــــــــــــ •• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe
Show all...
اندیشه

گوشه‌‌ای از درگیری‌های میان پان‌ترک‌ها و پان‌کردها در بلژیک.

- قومیت‌گرایی، حمام خون! رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور (بخوانید تریبون‌های اتنیک‌بازان و قوم‌گرایان) زبان به کام گرفته‌ و خود را به ندیدن و نشنیدن زده‌اند. رادیو زمانه برداشتن تخم‌مرغ با نقش‌ها و زبان مغولی از پارکی در تبریز را به تمامیت ارضی ربط داده است(!) و ایران‌اینترنشنال هم «تصادفاً» وقت و بی‌وقت مستند دربارهٔ فرهنگ و موسیقی مغولی پخش و بازپخش می‌کند! هیچ‌یک هم به روی خود نمی‌آورند که بلژیک و سپس آلمان، آوردگاه قوم‌گرایان و دعواهای پان‌کردها و پان‌ترک‌ها شده‌اند. این تصاویر تکان‌دهنده که عمدتاً از رسانه‌های غیرفارسی‌زبان پخش شده‌اند، هنوز هم نمی‌توانند تصویر دقیقی از همان آشی باشند که قوم‌گرایان برای فردای ایران تدارک دیده‌اند. تازه بلژیک، برخلاف ایران، نه همسایه‌ای دارد که بخواهد برای تقویت این جدال و برهم زدن تمامیت ارضی‌اش نقشه بکشد و نه این دو گروه غرق در هویت قومی و عاری از هویتی ملی و پیونددهنده در آن کشور مسلح هستند. روزهای موعود قوم‌گرایانی که خواب پاره‌پاره شدن ایران را می‌بینند، زمانی است که پان‌کردها و پان‌ترک‌ها با همین میزان نفرت و با تفنگ و نارنجک به جان هم بیفتند و دود سلاح و بوی باروت و ترکش‌های‌ جنگ‌های‌شان سایر بخش‌های ایران را هم درگیر و زخمی کند. به این تصاویر خوب دقت کنید. این رفتار و ترجمهٔ عملی طرز فکر کسانی است که برای خود هیچ هویتی جز هویت قومی قائل نیستند. سرشار از نفرت و در سودای سرزمینی با مردمی از نژاد واحد، یکدیگر را می‌درند و شگفت اینکه باورمندان به امکان همزیستی اقوام مختلف در یک کشور را «فاشیست» می‌خوانند! قول می‌دهم بسیاری‌شان تعریف اولیهٔ فاشیسم را هم نمی‌دانند وگرنه از باورها و رفتارهای خود، غرق در شرم می‌شدند. این صحنه‌ها ماکت شیک و اولیه‌ای‌ هستند از آنچه رسانه‌های فارسی‌زبان با تریبون دادن به تروریست‌ها و نوچه‌ها و به اصطلاح کارشناسان فاندبگیر آن‌ها برای فردای ایران و در غیاب حاکمیت فراگیر و ملی در آن تدارک می‌بینند. وضعیتی که ایران را برای دهه‌ها و چه‌بسا برای ابد به میدان جنگی بدل می‌کند که افغانستان در برابر آن بهشت خواهد بود. در پس تأکید بر هویت قومی به جای هویت ملی، سودای تبدیل ایران به چنین حمام خونی نهفته است. پوریا ذوالفقاری، نویسنده و روزنامه‌نگار ــــــــــــــــــــــــ •• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe
Show all...
اندیشه

گوشه‌‌ای از درگیری‌های میان پان‌ترک‌ها و پان‌کردها در بلژیک.

- بوی ایران وقتی با تور به تاجیکستان رفتم افتخاری عجیب وجودم را فرا گرفت زیرا آنجا تنها جاییست که انسان احساس ایرانی بودن می‌کند، حتی بیشتر از خود ایران! از لحظهٔ ورود به فرودگاه «دوشنبه» که این بیت حافظ را بر آن نوشته‌اند: «رواق منظر چشم من، آشیانهٔ توست/ کرم نما و فرود آ، که خانه خانهٔ توست» این حس شروع می‌شود. زبان زیبای فارسی با تلفظ کهن خراسانی، اندیشه را تا دوردست‌های دوران «سامانیان» واپس می‌برد. با آن لغات فراموش‌شدهٔ کهن دری و پهلوی. وارد شهر که می‌شوم، تمام کوچه‌ها و خیابان‌ها، با اسامی ایران باستان نامگذاری شده و تندیس‌های «خیام» و «پسر سینا» و  «رودکی» و «فردوسی» همه‌جا به چشم می‌خورند. واحد پولشان «سامانی» است که ناخودآگاه شکوه شاهنامه را در دل متجلی می‌کند. نام‌های زنانِ گیسو فروهشتهٔ آن‌ها، با آن لباس‌های شاد و رنگی این‌هاست: دلربا، دلکش، دلبر، فرنگیس، مشک‌افشان، گیسوسیاه. نام مردانشان: سیاوش، ایرج، فریدون، فرهاد. همهٔ شهر به سبک ایران باستان، غرق سرور و آواز، رامشگری و خنیاگری است و در تقویمشان دوازده ماه سال را عزا پر نکرده است. پیش از نوروز، همهٔ مردم در کوی و برزن می‌نوازند و می‌رقصند. روز اول نوروز در مکان بزرگی به نام «نوروزگاه» که به شیوهٔ تخت جمشید آراسته‌شده، جمع می‌شوند و هزاران هزار انسان، دست‌افشان و پای‌کوبان، شادی می‌کنند. مکان‌های جغرافیایی کشورشان برای اهل ادبیات و تاریخ، یادآور نام‌هایی رؤیایی است: جیحون، بدخشان، خجند و... حتی مکان‌هایی که جزو تاجیکستان نیستند، ولی وقتی در آن فضا قرار می‌گیری نامشان به یادتان می‌آید: خوارزم، بخارا، سمرقند، ذهن را به هرسویی می‌کشانند. فاصلهٔ ده‌ساعتهٔ دوشنبه تا نزدیکترین ساحل فرارودان را با شوقی کودکانه طی می‌کنم و در ذهنم گذر کیخسرو از جیحون و تیر آرش و تسلیم شدن سیاوش که می‌گفت: «یکی کشوری جویم اندر جهان/ که نامم ز کاووس ماند نهان.» ابتدا اندوه می‌خوردم که چرا این تکه از بدنهٔ ایران جدا شده، ولی بعد اندیشیدم که همان بهتر که جزو ایران نیست، تا حداقل بر روی این کرهٔ خاکی که روزگاری چهل و چهار سرزمینش، زیر پای پادشاهی داریوش بود، زمین کوچکی باقی مانده باشد که رنگ و روی ایرانی به خود گرفته باشد و بوی ایران بدهد. - دکتر امید مجد ـــــــــــــــــــــــــــــ •• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe
Show all...
اندیشه

- جشن نوروزی در یکی از استادیوم‌های تاجیکستان:

- غریبه‌های آشنا فرامرز اصلانی هم دور از وطن درگذشت؛ مرگِ آشنایی دیگر در غربت. مرگ در غربت غم‌انگیز است، اما زندگیِ تحمیلی در غربت غم‌انگیزتر است. پایۀ آزادی، بنیاد و شالودۀ آزادی، «آزادی در سبک زندگی» است. پیش از آنکه دهۀ هشتاد رسد و جبرِ پرزورِ چرخش نسل‌ها باعث شود نازک‌نسیمِ آزادگذاری در ایران وزیدن گیرد و برخی سبک‌های موسیقی - تازه آن هم به دلیل مصالح حکومتی - در ایران آزاد شود، سبک زندگیِ یک هنرمند پاپ تحمل نمی‌شد. کسانی «مبتذل» نامیده می‌شدند که چند دهۀ بعد نماد موسیقیِ فاخرِ پاپ شدند. چیزی که پنجاه‌وهفتی‌ها نه به آن باور داشتند و نه قصد داشتند باور داشته باشند این بود که آزادی فقط آزادی سیاسی نیست (البته هدف آن‌ها هم نه دستیابی به آزادی سیاسی، که تحقق ایدئولوژی مطلوبشان بود). آزادی سیاسی اصلاً برای «تضمینِ آزادیِ سبک زندگی» است. انسان‌ها فقط یک بار فرصت زیستن دارند، فقط یک‌بار! لعنت به این یکبارگیِ درناک‌. آزادی یعنی انسان بتواند زندگی‌اش را بدون آسیب به دیگران به بیشترین میزان ممکن به میل خود سامان دهد؛ زیستن به میل خود، بدون آسیب به دیگران. همین باعث می‌شود سبک‌ زندگی تنوع پیدا کند. آزادی سیاسی برای این است که بتوان در وزن‌کشی سیاسیِ آزاد، بیشینه‌ای از سبک زندگی مورد علاقۀ خود را محقق کرد. این آن درکی بود که عملاً هیچ‌یک از جناح‌های ۵۷، هر یک به دلایلی، به آن باور نداشتند: زیرا آزادی‌های فردی را کلاً رد می‌کردند یا به سخره می‌گرفتند. همین‌که در همین حکومت برآمده از انقلاب، بسیاری از آزادی‌های نفی‌شده به مرور و با فشار جامعه بازگشت، یعنی برچیدن آن آزادی‌ها نادرست بوده است. اما غم‎انگیزترین قسمت زندگی ما این است که «ممنوعیتِ بسیاری از سبک‌های زندگی» (مانند سبک یک خواننده)، عادی‌سازی شد. مخالفان لیبرالیسم درک نکردند چرا ما آزادی را از «امور فردی» شروع می‌کنیم؛ زیرا فقط «فردیتِ تضمین‌شده» می‌تواند پایۀ آزادی سیاسی باشد - وگرنه آزادی سیاسی شعار قشنگی است که آزادی‌ستیزترین جماعت‌ها هم به زبان ادعایش می‌کنند. آن اقتصادِ فردی که در «بازار آزاد» از آن دفاع می‌کنیم، از این روست که «قلعه‌ای فردی» می‌سازد تا فرد از گزند و دست‌اندازیِ ادارات عمومی (یعنی جامعه و سیاست) در امان باشد. فرد درون این قلعه، تازه سایر جنبه‌های فردی‌اش را پرورش می‌دهد. این مرثیه‌خوانیِ نظری برای ریشه‌یابی مرگ در غربت بود. اگر می‌خواهید روزی ایرانیان دیگر به دلیل سبک زندگی‌شان در غربت نمیرند، عزیمتگاهتان برای درک آزادی را در «فرد» بگذارید. مهدی تدینی، نویسنده و مترجم ــــــــــــــــــ •• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe
Show all...
اندیشه

فرامرز اصلانی و فریدون فرخزاد، چند ماه پیش از انقلاب ۵۷ در تلویزیون ملی ایران.

تفاوت کیفی میان دو ویژه‌برنامهٔ نوروزی در دو عصر متفاوت؛ یکی مربوط به حدود نیم‌قرن پیش، دیگری متعلق به هم‌اکنون. سال نو مبارک. @andiiishe
Show all...
کسانی هستند که کم‌آبی را بهانهٔ ستیز با سبزهٔ نوروز کرده‌اند. تقریباً هر بار که سیفون توالت کشیده می‌شود چهار لیتر آب هدر می‌رود. بعید است یک بشقاب سبزه خیلی بیشتر از این آب مصرف کند. دوست من، فقط یک بار در سال به نیت داشتن سبزهٔ نوروزی کمتر سیفون بکش. کسانی هم می‌گویند حیف این همه غله که به بهانهٔ همین سبزهٔ نوروز تلف می‌شود. قبلاً محاسبه شده که حجم تمام غلهٔ مورد استفادهٔ ایرانیان برای سبزهٔ نوروزی کمتر از یک وعده دور ریز نان ایرانیان است. یک وعده هم کمتر نان دور بریز دوست من. دوست عزیزی که درست در آستانهٔ نوروز و در بزنگاه آیین‌های ایرانی یادت می‌آید محیط زیست مهم است. دکتر ناصر کرمی، اقلیم‌شناس ــــــــــــــــــــ •• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe
Show all...
اندیشه