209
Subscribers
No data24 hours
+17 days
+230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from مرکز مشاوره آنلاین
هفتمین راز زنان لوند 🧚♀
تکنیکهای تقویت جنبه های مثبت کهن الگوی آفرودیت❤️
#دکتر_فرزانه_فردین_فر ❤️
❤️ @Dr_fardinfar
4.05 MB
ادامه:
اینکه شوپنهاور نیز مانند " گوته " مخالفتی غریزی با هر نوع نقض قوانین حقوقی موجود داشت و به ویژه با طغیان عنان گسیختهی مردم اصولا هر نوع قیام مردمی مخالف بود، به خصوص اگر چنین قیامی با شکستن قوانین توأم میشد کاملا قابل درک است، چون شوپنهاور تحقیر بسیاری نسبت به انسانهای متوسط احساس میکرد. این تحقیر از آنجا ناشی میشد که او انگیزههای مبهم آنان، خود شیفتگیها و انگیزههای اشرافیگری متظاهرانهی ایشان را میشناخت و اساساً به درونیترین دلیل و انگیزههای نهفتهی این رفتارها نیز وقوف داشت. شوپنهاور از پشت پنجرهی خانهاش شاهد نبردهای خیابانی فرانکفورت بود و بینشی که از قبلِ این مشاهده کسب کرده بود، انزجار این اندیشمند اشرافی را نسبت به اوباش مسلط بر اوضاع، بیشتر و بیشتر میکرد. البته تصمیم گیری او در وصیت نامهاش ریشه در این تفکرات نداشت، بلکه ناشی از ناراحتی او از بیتوجهی به معلولان و بازماندگان کشتههای این ناآرامیها بود. تمامی اینها فطرت نیک او را به ما مینمایاند. در دیگر بخشهای وصیت نامه نیز شاهد این « فطرت پاک » هستیم.
در زمان نگارش وصیت نامه، خویشاوندان نزدیک شوپنهاور که میتوانستند از او ارث ببرند، همه درگذشته بودند و او تنها اقوامی با نسبت دور داشت که گاهی نیز از آنان حمایت کرده بود. از میان آنان تعداد کمی در مضیقه بودند. از آن میان برای فرزندان یکی از پسر عموهایش مبلغ قابل توجهی در وصیت نامهاش منظور کرد. برای مارگارتا اِشنپ [ خدمتکار شوپنهاور ] نیز به پاس خدماتش طی سالیان طولانی، مقرری مادام العمر تعیین کرد و افزون بر آن، تمامی اثاثیه، لباسها، تختخوابها، ملافهها و نقرهجاتش را هم به او بخشید. مقرری اضافهای را هم برای مارگارتا در صورت قبول مراقبت از « سگ پودلش » در نظر گرفت. البته اگر مارگارتا مایل به قبول سگ نمیشد، این وظیفه را باید دکتر گوینر و یا آگوست گابریل کیلتسر، کارمند بانک، بر عهده میگرفتند. اگر این دو هم مایل به قبول این مسئولیت نمیشدند، « باید فرد محترمی که یاد مرا گرامی میدارد »، سگ را میپذیرفت. مقرری برای کارولینه مدون ، « معشوقهی سابقش » در برلین، هم از قبل لحاظ شده بود. کتابخانهاش را به مجری وصایایش، دکتر گوینر [ اولین زندگی نامه نویس شوپنهاور ]، بخشیده و برای هر یک از دوستان دیگر هم یک یادگاری در نظر گرفته بود.
[ با وجود این فطرت پاک ]، دیدهای منفی نسبت به شوپنهاور وجود داشت و تعجبی ندارد هنگامی که شوپنهاور این پرسش را مطرح میکند : « آیا غروری هست که من آن را جریحه دار نکرده باشم ؟». و او کسی بود که در همهی عمر هیچگاه این سرآمدِ تمامی شناختها را فراموش نکرد :
«نمیتوان هم در خدمت دنیا بود و هم در خدمت حقیقت.»
مراسم تدفین رسمی آرتور شوپنهاور با حضور جمع کوچکی از افرادی بسیار متفاوت برگزار شد. بنا بر خواست او، جسدش در « تابوت کوچکی از چوب بلوط مقاوم » در مقبرهای قرار گرفت که سنگ گرانیتی به درازای چهار تا پنج پا آن را میپوشاند. بر این سنگ [ به خواست خود او ] تنها نام آرتور شوپنهاور حک شده و مطلقا هیچ عبارت، تاریخ و کلمهی دیگری بر آن نگاشته نشده است. در پاسخ به گوینر که از او پرسیده بود، دوست دارد آرامگاهش در کجا باشد، گفته بود : «فرقی نمیکند، به هر حال مرا خواهند یافت.»
شوپنهاور هنگام وداع گفت :
رسیدن به عدم مطلق برایم نعمتی خواهد بود، اما متأسفانه مرگ نیز دریچهای به آن نمیگشاید. هر چه پیش آید، خوش آید، مهم آن است که وجدانی روشنگر دارم.
بر گرفته از کتاب آرتور_شوپنهاور اثر والتر_آبندروت
ادامه:
اینکه شوپنهاور نیز مانند " گوته " مخالفتی غریزی با هر نوع نقض قوانین حقوقی موجود داشت و به ویژه با طغیان عنان گسیختهی مردم اصولا هر نوع قیام مردمی مخالف بود، به خصوص اگر چنین قیامی با شکستن قوانین توأم میشد کاملا قابل درک است، چون شوپنهاور تحقیر بسیاری نسبت به انسانهای متوسط احساس میکرد. این تحقیر از آنجا ناشی میشد که او انگیزههای مبهم آنان، خود شیفتگیها و انگیزههای اشرافیگری متظاهرانهی ایشان را میشناخت و اساساً به درونیترین دلیل و انگیزههای نهفتهی این رفتارها نیز وقوف داشت. شوپنهاور از پشت پنجرهی خانهاش شاهد نبردهای خیابانی فرانکفورت بود و بینشی که از قبلِ این مشاهده کسب کرده بود، انزجار این اندیشمند اشرافی را نسبت به اوباش مسلط بر اوضاع، بیشتر و بیشتر میکرد. البته تصمیم گیری او در وصیت نامهاش ریشه در این تفکرات نداشت، بلکه ناشی از ناراحتی او از بیتوجهی به معلولان و بازماندگان کشتههای این ناآرامیها بود. تمامی اینها فطرت نیک او را به ما مینمایاند. در دیگر بخشهای وصیت نامه نیز شاهد این « فطرت پاک » هستیم.
در زمان نگارش وصیت نامه، خویشاوندان نزدیک شوپنهاور که میتوانستند از او ارث ببرند، همه درگذشته بودند و او تنها اقوامی با نسبت دور داشت که گاهی نیز از آنان حمایت کرده بود. از میان آنان تعداد کمی در مضیقه بودند. از آن میان برای فرزندان یکی از پسر عموهایش مبلغ قابل توجهی در وصیت نامهاش منظور کرد. برای مارگارتا اِشنپ [ خدمتکار شوپنهاور ] نیز به پاس خدماتش طی سالیان طولانی، مقرری مادام العمر تعیین کرد و افزون بر آن، تمامی اثاثیه، لباسها، تختخوابها، ملافهها و نقرهجاتش را هم به او بخشید. مقرری اضافهای را هم برای مارگارتا در صورت قبول مراقبت از « سگ پودلش » در نظر گرفت. البته اگر مارگارتا مایل به قبول سگ نمیشد، این وظیفه را باید دکتر گوینر و یا آگوست گابریل کیلتسر، کارمند بانک، بر عهده میگرفتند. اگر این دو هم مایل به قبول این مسئولیت نمیشدند، « باید فرد محترمی که یاد مرا گرامی میدارد »، سگ را میپذیرفت. مقرری برای کارولینه مدون ، « معشوقهی سابقش » در برلین، هم از قبل لحاظ شده بود. کتابخانهاش را به مجری وصایایش، دکتر گوینر [ اولین زندگی نامه نویس شوپنهاور ]، بخشیده و برای هر یک از دوستان دیگر هم یک یادگاری در نظر گرفته بود.
[ با وجود این فطرت پاک ]، دیدهای منفی نسبت به شوپنهاور وجود داشت و تعجبی ندارد هنگامی که شوپنهاور این پرسش را مطرح میکند : « آیا غروری هست که من آن را جریحه دار نکرده باشم ؟». و او کسی بود که در همهی عمر هیچگاه این سرآمدِ تمامی شناختها را فراموش نکرد :
«نمیتوان هم در خدمت دنیا بود و هم در خدمت حقیقت.»
مراسم تدفین رسمی آرتور شوپنهاور با حضور جمع کوچکی از افرادی بسیار متفاوت برگزار شد. بنا بر خواست او، جسدش در « تابوت کوچکی از چوب بلوط مقاوم » در مقبرهای قرار گرفت که سنگ گرانیتی به درازای چهار تا پنج پا آن را میپوشاند. بر این سنگ [ به خواست خود او ] تنها نام آرتور شوپنهاور حک شده و مطلقا هیچ عبارت، تاریخ و کلمهی دیگری بر آن نگاشته نشده است. در پاسخ به گوینر که از او پرسیده بود، دوست دارد آرامگاهش در کجا باشد، گفته بود : «فرقی نمیکند، به هر حال مرا خواهند یافت.»
شوپنهاور هنگام وداع گفت :
رسیدن به عدم مطلق برایم نعمتی خواهد بود، اما متأسفانه مرگ نیز دریچهای به آن نمیگشاید. هر چه پیش آید، خوش آید، مهم آن است که وجدانی روشنگر دارم.
بر گرفته از کتاب آرتور_شوپنهاور اثر والتر_آبندروت
Repost from Azadi | آزادی
02:06
Video unavailableShow in Telegram
🔴 مصطفی ملکیان دین پژوه در این گفتگو می گوید من تا سال ۱۴۰۰ همیشه در انتخابات شرکت می کردم و دعوت هم می کردم از دیگران که شرکت کنید چون هنوز احتمال اصلاح پذیری را می دادم
⚡️ولی من دیگر هیچ احتمال اصلاح پذیری نمیدهم و بنابراین در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهم کرد.
⚡️ ملکیان در ادامه درباره دلایل شرکت خود تا سال ۱۴۰۰ در انتخابات می گوید: من واقعا معتقد بودم هنوز کورسوی اصلاح پذیری وجود دارد اما در سال ۱۴۰۰ فهمیدم مطلقا چنین چیزی نیست و بنابر این در انتخابات شرکت نمی کنم.
@SepehrAzadi
1.08 MB
Show comments
Repost from فرويد ، روانکاوی و خودشناسی
02:28
Video unavailableShow in Telegram
✅ نگاهی کوتاه به مفهوم فروید از درد روانی و اضطراب
⭕️منبع : روان کاوش
@sigmundfreud0098
9.85 MB
Repost from فرويد ، روانکاوی و خودشناسی
09:29
Video unavailableShow in Telegram
⭕️اضطراب از منظر لاکان چیست؟
🎈منبع: lacanonline.com
@sigmundfreud0098
32.16 MB
Repost from 7th Plan | روانشناسی تحلیلی یونگ
🟢کهن الگو
کهن الگو یا آرکتایپ ، الگویی جامع و ذاتی از رفتار و شخصیت انسان است که در تأثیرگذاری بر رفتار او نقش دارد. یونگ میگوید این کهن الگوها شکلی باستانی از دانش فطری انسان است که از اجدادمان به ما رسیده.
🔴کهن الگوی یتیم
یتیمی در درون همه ما اینگونه است که هر زمان کودک درون ما احساس رهاشدگی و یا طردشدگی از طرف متولی امنیت را داشته باشد و یا اینکه نیازش برآروده نشود و حتی احساس قربانی بودن ، نادیده انگاشتن، سرخوردگی و … داشته باشد، کهن الگوی یا آرک تایپ یتیم در ما فعال می گردد.
کهن الگوی یتیم آن بخشی از روان ماست که درد را میفهمد، طردشدگی را حس مکند، زخم را می بیند و با سقوط به جهان واقعی، ظرفیت مواجه با واقعیت جهان و طبیعت را می یابد.
کهن الگوی یتیم آرزو دارد که در یک گروه یا توسط افراد اطراف پذیرفته شود و حس تعلق یا محبت را طلب کند که قبلاً هرگز آن را تجربه نکرده است. این نیاز می تواند آنها را انعطاف پذیر و به راحتی دستکاری کند. هنگامی که آنها توسط کسانی که تأثیر مثبت دارند مورد پذیرش قرار می گیرند، احتمالاً به یک نیروی عظیم خیرخواه در جهان تبدیل می شوند. با این حال، اگر آنها توسط کسانی که انگیزه های منفی بیشتری دارند، پذیرفته شوند، در واقع هرگز مقبولیت پیدا نکرده اند، بلکه آنها به سمت یک زندگی تاریک و جنایتکارانه کشیده می شوند.
⬅️جوئین پلین یتیمی که شفا پیدا کرد
مردی که میخندد، نام رمانی است از «ویکتور هوگو»، نویسنده و شاعر شهیر فرانسوی که در آوریل سال ۱۸۶۹ برای اولین بار در فرانسه انتشار یافت. «ویکتور هوگو» در قالب بیان داستان این کتاب که در اوائل قرن هجدهم و در انگلستان روی میدهد، مسائل فلسفی و اطلاعات تاریخی بسیاری را مطرح میکند.
داستان این کتاب، روایت کودکی است به نام "جوئین پلین " که توسط «کومپراچیکو»ها یا همان خریداران بچه، معلول شده و با زخمی که بر صورت دارد گویی همیشه میخندد.
هوگو در اوج این رمان، با بیان خطابهای از قهرمان داستان، پیام اصلی کتاب را اینگونه بیان میدارد که بلایی که سر وی آمده در حقیقت سر بشریت آمده است. مردمی که در ظاهر میخندند و باطناً رنج میبرند. جوئین پلین به خاطر صورت بدشکلش احساس شرمندگی میکند اما در نهایت موفق میشود عشق واقعی را در زن نابینایی به نام دئا بیابد. جوئین پلین باور دارد دئا تنها کسی است که میتواند ذات واقعیاش را ببیند و او را همان طوری که هست، دوست داشته باشد. هر چند پایان داستان بسیار تراژدیک است و جوئین پلین اگر چه به شخصیت منفی تبدیل نمی شود اما در نهایت بعد از مرگ دئا دست به خودکشی می زند.
⬅️جوکر ، یتیم طغیانگر
جوکر، شاهزاده دلقکِ جرم و جنایت، بزرگترین دشمن بتمن به حساب میآید. او بزرگترین عامل آشوب است و به خاطر نقشههای شرورانه، گجتهای مسخره و همچنین خنده موذیانهاش شهرت خیلی زیادی به دست آورده است. او بیشتر از هر شخصیت شرور دیگری که بتمن با آنها روبهرو شده است، دردسر و رنج را برای قهرمان شهر گاتهام ایجاد کرده است. تاریخچه زندگی، نام و همچنین اهداف اصلی او هنوز یک رمز و راز است. جوکر یک شخصیت ابرشرور محسوب میشود که توسط بیل فینگر، باب کین و همچنین جری رابینسون خلق شده است. او برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک Batman که در ۲۵ آوریل سال ۱۹۴۰ و توسط شرکت دی سی کامیکس منتشر شده بود، حضور پیدا کرد.
اساسا فیلم جوکر (۲۰۱۹) تنها اثری است که منحصرا به گذشته این شخصیت ابرشرور پرداخته و به طور کامل از کلیشه های فانتزی بعد از جنگ جهانی دوم در خصوص جهش های ژنتیکی ایجادشده در جوکر به وسیله مواد شیمیایی فاصله می گیرد. "تاد فلیپس"، نویسنده و کارگردان اثر تلاش کرده تا ریشههای شخصیت جوکر را با خلع های موجود در طبقه های ضعیف و آسیبپذیر جوامع بشری امروز پیوند زند. به عبارت سادهتر، جوکرِ "تاد فلیپس" بیشترین میزان همخوانی با منشاء الهام خود، یعنی رمان "مردی که می خندد" را دارد.
تفاوت اساسی شخصیت جوئین پلین و جوکر در این است که جوئین پلین یتیمی است که مقابل دردهای خود می ایستد و می تواند با عشق زخم هایش را درمان کند اما در نهایت جوئین پلین به عنوان یک قهرمان تراژدیک پایان تلخی را تجربه می کند ، اما جوکر یتیمی است که هرگز شفا پیدا نمی کند، در حقیقت دنیا به خاطر ظاهرش از او رو برگردانده و بالاخره او تصمیم میگیرد انتقامش را از عالم و آدم بگیرد.@seventh_plan @spirit_and_life
✍️ آلفرد آدلر:
"همه ما می خواهیم بر دشواری ها غلبه کنیم. همه ما تلاش می کنیم تا به هدفی در آینده دست بیابیم تا با آن احساس قدرت، برتری، و کامل بودن، کنیم."
...
گاهی
در التهاب سرد قفس،
میان ودیعه های فراموش
مردد می مانیم
آری
آسمان هراس،
چیرگی گرفت
بر شادی نوروزی
من؛ اما
در اشتهای شرم بعضی دگران
خفته ام، گاهی
فرشید کریمی
شیراز. 98.1.9