📃بدن کارگر نیز در بند است
✍ #احسام_سلطانی
۱. چه چیزی مثل «بدن کارگر» قادر است اجتماعی را که با طرد انسانهای بیشمار و محروم کردن آنها از فرصتهای زندگی شکل گرفته است، افشا کند؟
بدن در زندگی روزمره مکانی برای به رخ کشیدن فاصلههای طبقاتی، فرهنگی و... است. جایی است برای نمایش دادن فاصلهها و به رخ کشیدن مرزهایی که به اشکال مختلف زندگی روزمره را احاطه کردهاند.
اما پیامدهای تبعیض و خشونت و نابرابری بیشتر خود را در «بدن کارگر» به نمایش میگذارند. جسم کارگر مکانی برای دیدن یک جامعه است، نگاه و دستهای او و حتی نوع بیماریهایی که او به آنها دچار میشود، ما را به دیدن فاجعه دعوت میکند. بیماری نیز موضوعی کاملاً اجتماعی است و نوع بیماری رابطهی مستقیمی با سرمایهی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی افراد دارد.
«بدن کارگر» به لحاظ تاریخی نیز جای کمتری برای جذب زندگی و فرصتهای خاص دارد. تن او مکانی برای جذب رنج و بیماریهای مختلف و مرگ است و «بدن کارگر» نزدیکترین بدن به مرگ است. تن کارگر به راحتی به بیماری تن میدهد، همچنان که به نیستی و مرگ.
۲. فقط بدن زنان در بند و زیر فشار گفتمان حاکم نیست. بدن کارگر نیز در بند است و باید رها شود. امروز اما بسیاری از زنان و مردان، مبارزه برای رهایی از سلطه را در مبارزه برای رهایی بدن زنان از زیر فشار گفتمان حاکم خلاصه کردهاند. در صورتی که هیچیک بدون دیگری قادر نیست آزادی را تجربه کند. به گمان من، تا زمانی که جدا از جنسیت به فشار و سلطهی گفتمان حاکم بر بدنها توجه نشود، بسیاری از زنان و مردان به اصطلاح مبارز در این حوزه، همان مبارزان خصوصی که درگیر خواستههایی خصوصی هستند، باقی خواهند ماند.
به زبانی دیگر، آنها که برای در اختیار و کنترل داشتن بدن خود تلاش میکنند اما بر موقعیت بدن کارگران، طردشدگان، بیشناسنامهها، مهاجران و...، جدا از زن و مرد بودن، چشم بستهاند، مبارزانی خصوصی بیش نیستند که درگیر زندگیهای خصوصی خود هستند. بسیاری از این افراد آنچنان درگیر بدن خود شدهاند که فراموش کردهاند که «دیگری» نیز موجودی بدنمند است و او نیز همان اندازه حق دارد که من. بنابراین، نگاهشان نه به بدن دیگری، چهرهی دیگری، بلکه بر بدن خود متمرکز است و این نیز از پیامدهای فردگرایی افسارگسیخته است که حتی در وقت مبارزه برای رهایی و آزادی، دیگری را از یاد میبرد.