Iranihauk_new

زنگار بشویند ز افکار همه همرنگ تباهى كه شده یار همه بس کن ز قضاوتی عجول ونابجا بینی که بودعشق به دل-دارِ همه https://t.me/IranihaUK_New #بهرنگ_امان_لندن #همه_ایران_سرای_منست 👆🌹🙏🌹👆 #انجمن_ادبى_ايران_لندن

شرحى بر غزل شماره ٢١٣ ديوان حافظ گوهر مخزن اسرار همان است كه بود 👆🌹🙏🌹👆 https://t.me/IranihaUK_New #بهرنگ_امان_لندن #انجمن_ادبى_ايران_لندن

غزل شماره ٢١٣ ديوان حافظ گوهر مخزن اسرار همان است كه بود 👆🌹🙏🌹👆 https://t.me/IranihaUK_New #بهرنگ_امان_لندن #انجمن_ادبى_ايران_لندن

غزل شماره ٢١٣ ديوان حافظ گوهر مخزن اسرار همان است که بود حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود عاشقان زمره ارباب امانت باشند لاجرم چشم گهربار همان است که بود از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح بوی زلف تو همان مونس جان است که بود طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید همچنان در عمل معدن و کان است که بود کشته غمزه خود را به زیارت دریاب زان که بیچاره همان دل‌نگران است که بود رنگ خون دل ما را که نهان می‌داری همچنان در لب لعل تو عیان است که بود زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند سال‌ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود حافظا بازنما قصه خونابه چشم که بر این چشمه همان آب روان است که بود  👆🌹🙏🌹👆 بر وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) 👆🌹🙏🌹👆 https://t.me/IranihaUK_New #انجمن_ادبى_ايران_لندن

نقيضه اى بر غزل حافظ👆😐👆 كمى از جام شرابش نچشیدیم و برفت قامت ناخوش او سیر ندیدیم و برفت حالش ازحرف حقيقت چو به تنگ آمده بود خرقه بركند و به گردش نرسیدیم و برفت بسكه مداح جماعت،به عبث تحسين كرد همه بر شمع حضورش بدمیدیم و برفت وعده دادند كه در باغ عدن خواهى شد مژده و حيلتِ ارزان نخريديم و برفت شد خزان فصل بهاران ز غم دولت او چون ز يوق اهرمن خيز رهيديم و برفت حافظ م گفت تو بهرنگ دگر ناله مكن ديو را گر به قصاصش نرسيديم و برفت نوروز ١٣٨٤-تهران🌹🙏🌹🙏 <شربتى از لب لعلش نچشيديم و برفت> بر وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) #انجمن_ادبى_ايران_لندن #Iranihauk

#شاهنامه 👆🌹🙏🌹👆 #پادشاهى_طهمورث بخش دوم https://t.me/IranihaUK_New #بهرنگ_امان_لندن #همه_ایران_سرای_منست 👆🌹🙏🌹👆 #انجمن_ادبى_ايران_لندن

#شاهنامه 👆🌹🙏🌹👆 #پادشاهى_طهمورث بخش دوم ز پویندگان هَر چه بُد تیزرو خورِش کَردشان سبزه و کاه و جو رَمَنده دَدان را همه بِنگرید سیه گوش و یوز از میان برگُزید به چاره بیاوَردَش از دشت و کوه به بند آمدند آنکه بُد زان گروه زِ مُرغان مَر آن را که بُد نیک تاز چو باز و چو شاهینِ گردن فراز بیاورد و آموختن‌شان گرفت جهانی بدو مانده اندر شگفت چو این کِرده شد،ماکیان و خُروس کجا بر خُروشد گه زخمُ کوس بیاورد و یکسر به مردم کشید نهفته همه سودمندش گُزید بفرمود-شان تا نوازند گرم نخوانندشان جز به آوازِ نرم چِنین گفت کاین را ستایش کنید جهان آفرین را نیایش کنید که او دادِمان بر دَدان دستگاه ستایش مَراو را کِه بِنمود راه https://t.me/IranihaUK_New #همه_ایران_سرای_منست 👆🌹🙏🌹👆 #انجمن_ادبى_ايران_لندن