cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

ɴᴏᴠᴇʟ•||•𝗞𝗵𝗮𝗻𝘇𝗮𝗱𝗲𝗵

‹رُمٰآنـٖ خٰآنٰزآدٖهٰ› برای نابودے اܩ هیچ سلاحـے نیاز نیست فقط!. اگر دلت می آید؛برو..🥀 📌ایٰٖنـ رمٰانٖـ بَٖرـ اَسآسٰٖـ وآقٖعیٰتٰـ نٖیسٰتـ... "𝒦ℴ𝓈𝒶𝓇"𝒻𝒶𝓉ℯ𝓂ℯℎ" 🕸️http://t.me/HidenChat_Bot?start=5617068388

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
564
المشتركون
+224 ساعات
+737 أيام
+7130 أيام
توزيع وقت النشر

جاري تحميل البيانات...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تحليل النشر
المشاركاتالمشاهدات
الأسهم
ديناميات المشاهدات
01
من #طنینم 🔥 به #زور وادارم کردن با کسی که دوستش ندارم ازدواج کنم و منم شب عروسی از دستش فرار کردم. سال‌ها درآمدم از #رقصیدن تو مهمونی‌ها و رابطه با آدم‌های مختلف بود. تا این‌که یه شب یه مشتری #پولدار اومد سراغم و گفت برای همیشه منو میخواد. مردی که چهره‌ش برام خیلی آشنا بود. یه مرد وحشی که هیچ زنی نمی‌تونست از #فانتزی‌های عجیب و غریبش جون سالم به در ببره. همون مردی که شوهرم زنشو کُشته بود! از همون اول با نفرت به من تو اون لباس بدن‌نما نگاه می‌کرد. نگاهی که می‌گفت: «به #جهنمت خوش اومدی!» ‼️🔞 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 ۱۲ظهر
221Loading...
02
اون زن فریبکار باعث شد تو اوج موفقیت و خوشی هام، همه زندگیم بهم بریزه و با تهمتش کاری کرد به اجبار عقدش کنم‌. من شدم یه مرد سرد و بی تفاوت که دلش به هیچی خوش نبود. تا اینکه اون عروسک خوشگل چشم رنگی رو دیدم. واسه بازی و سرگرمی بهش نزدیک شدم. ولی اون با دلبریاش کاری کرد که دلم براش بلرزه و بشه تنها دلیل نفس کشیدنم🔥🔞 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 صب بپاک
281Loading...
03
من پروازم! دختری که برخلاف اسمش اهل پرواز و #ریسک نیست! توی اوج نوجوونیم فهمیدم از #پرورشگاه اومدم و خانوادم کسای دیگن. باهاش کنار اومدم و از حق نگذریم خانواده‌ی خوبی دارم! اما همیشه ترس ترک شدن رو دارم! ترس #عشق‌یک‌طرفه و چه بدشانسم که کسی که یهویی وارد زندگیم شد و عاشقش شدم، فقط ادعای عاشقی می‌‌کرد! و #احمق‌ترین فرد روی زمینم که با وجود اون اتفاق باز هم به حرفش گوش دادم و خامش شدم و ازش #باردار شدم❤️‍🩹🥲🥲 اون این بار حقیقت بزرگ زندگیم رو توی صورتم کوبید! حقیقتی باعث شد هم اون هم خانواده‌ام رو #ترک کنم...💔💔 https://t.me/+QcuvQhGG1uUxNDRk ۹صبح
250Loading...
04
اتریسا دختر نابغه ایرانی در گیر مافیای دورگه مسکو میشه ❌ ❌ سرشو به گردنم نزدیک کردو پچ زد : زود باش تا صبح وقت نداریم!! اب دهنمو از نزدیکی بیش از حدش قورت دادم و لب زدم : دارم کارمو میکنم! اینجا خیلی گرمه نمیتونم تمرکز کنم!! عصبی لب زد : اگه جناب عالی زودتر سیستمو از کار مینداختی الان توی کمد قایم نشده بودیم!! حالام اون برق های کوفتی رو قطع کن!! بخاطر گرما توی بغل رِوُن تکون خوردم که با حس کردن یه عضو سفت با چشمای گرد شده برگشتم سمتش!! عصبی و خمار پچ زد : دیونم نکن بچهه کم تکون بخور! سرش نزدیک تر شد و.......❤️‍🔥 https://t.me/+lKtP8JvHwJRkMGE8 ۲۴
360Loading...
05
_بنظرتون چیه؟😂🦦
680Loading...
06
شروع رمان #آتش_عشق_تو🩶 ژانر : #عاشقانه #هیجانی خلاصه : دلارای دختر حاجی ک عاشق الپ ارسلان می‌شه. مردی ک هر روز یک ز. ن ت. خ. ت. ش را گرم میکنه دلارای خودش رو شکل دخترهای ب. د. ک. ا. ر. ه میکنه و ب خلوت ارسلان راه پیدا می‌کنه تا عاشقش کنه ولی حواسش نیست این مرد سنگ تر از این حرف هاست و فقط طبل رسوایی خودش رو بلندتر میکوبه .... https://t.me/dhffhug ⋆𝙔𝙤𝙪𝙧 𝙡𝙤𝙫𝙚 𝙛𝙡𝙧𝙚 𝙣𝙤𝙫𝙚𝙡⋆❤‍🔥
520Loading...
07
|•چه چیزی درست کردم🌓🫴🌪•|
770Loading...
08
داشتم وصیت میکردم با قَمه‌ای که خورده بودم و میخواستم او را به نترسیدن تشویق کنم که دلارام با خنده‌ گفت: - یکی میمرد ز درد بی‌نوایی، یکی هم میپرسید داداش زردگ میخوای؟ بعد هم طلبکار پفی کرد و ادامه داد: - پاشو بینم بابا، سریع آیه‌ی یاس میخونی  وسط بزن دَرو ما تو اینجا با یه نیش چاقوی ناخُنگیر یه خَش افتادی؟ چقدرم رو داری که برا من وصیت هم میکنی؟ پاشو باید دَر بریم زِپرتی! بعدم تو عمرا تا منو نکشی، غزل خداحافظی رو حافظا کنی! از این حرف دلارام چشمام اندازه توپ تنیس شده بود که با گفت: - چیه؟ فرشته تا حالا ندیدی؟ پاشو دیگه! چه خوششم اومده لَم داده روی من، پاشو تا نزدم ناقصت کنم! https://t.me/+G_0ujYXl6Ew2ZTY0 دختری که مامور اطلاعاته اما توسط قاچاقچیا دزدیده میشه و به عنوان برده فروخته میشه. یه داستان عاشقانه پلیسی جذاب! 🤩😍 ۲۲
470Loading...
09
بخاطر پول صیغه مردی شدم که مشکل داشت ولی با تمام سختی‌ها و انتقاداتم بخاطر پول مجبور بودم اما هیچ وقت فکرش رو نمیکردم عاشق مردی بشم که از لحاظ مذهبی و انتقاداتم کامل باهام فرق داشت https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 _بهتره خودتو جم و جور کنی و یادت باشه مجانی کاری نمیکنی،مطمعن باش اعتبار من خیلی بیشتر از یه پولیه عیاره،پس فکر شکایت و این چیزا رو از سرت بنداز بیرون، و یه چیز دیگه.. با نزدیک شدنش ترسیده کمی خودمو جمع میکنم و سعی میکنم به عقب بکشم، اما بازم جا میزنم و شکست میخورم _میگم خدیجه غذاتو بیاره بالا، تو که نمیخوای تو این وضعیت ببینتت دخترکه صیغه ای؟ یا نکنه میخوای ابروی اخوند محله رو ببری و انگشت نشونم کنی؟ ۲۱
50Loading...
10
من افسونم... دختر هات و دلبری که با شیطنت‌هام همه رو عاصی میکنم... توی یک شب زندگیم عوض شد و با وکیل جذابی که عموی دوستم بود. عاشقش شدم و پنهون از همه باهاش قرار میذاشتم. تا اینکه تو شب عروسی خواهرم فهمیدم متاهله و دنیا روی سرم خراب شد😭❤️‍🩹🔥 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 8پاک
280Loading...
11
۱۷
650Loading...
12
من طنینم زن یکی از بزرگ‌ترین #قاچاقچی‌های کشور که یه شب تو عالم #مستی سر من #شرط بندی کرد منو تو #قمار به یه جوون تازه وارد باخت و من وارد عمارت #شهریارشریعتی شدم، مردی که از من و خانواده‌‌م نفرت داشت. همیشه یه عکس بزرگ از زنش که #خودکشی کرده بود روی دیوار بود. زنی که بعدا فهمیدم شوهرم بهش تج'اوز کرده بود... https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 بدون این‌که خبر داشته باشم طعمه‌ی انتقامش شدم و... 🔥
431Loading...
13
دستش را آرام پشت سر امیر برد و کنار گوشش ، طوری که نفس هایش لاله ی گوش او را هدف بگیرد گفت: - اگه بدونم، دوستش داری، دلت میخواد فقط مال تو باشه ، آره گوش میدم. این را گفت و خود را کاملا به مرد چسباند، دستش را بالا آورد و با سرانگشت ردی روی سینه ی راستش کشید. - چقدر عرق کردی؟ هوم؟ دوست داری فقط مال تو باشه؟ امیر حافظ نفس نفسی زد و مچ دستش را قاپید. - بیا بریم، آبروریزی میشه، خواهش میکنم. - باشه، پس همین رو بر می دارم. نفسش را پر صدا بیرون داد و از اتاق بیرون رفت ، اما صورت کبود شده اش، چیزی نبود که از چشمان تیز بین مریم دور باشد. https://t.me/+iedVt8VPC982OTE0 یه دختر بچه14ساله وزه فتنه که یه دکتر رو مجبور کرده بادیگاردش بشه 🥹❤️‍🔥🔞 ۱۷
430Loading...
14
❌❌❌هشداررر خوندن این رمان به دلیل اتفاقات دلخراش برای افراد دارای مشکل قلبی توصیه نمیشه❌❌❌ - متاسفانه بچه‌تون #سقط شده!😱😱 حس کردم درست نشنیدم! - چی گفتید؟ - گفتم بچه‌تون سقط شده! ضربه‌ای که به #شکم همسرتون وارد شده، باعث سقط بچه شده! جنین خیلی کوچیک بوده که با همین ضربه سقط شده!🥺🥺🥺 جون از تنم رفت! پرواز #حامله بوده؟ - شما نمی‌دونستید باردارن؟ سرم رو به چپ و راست تکون دادم که گفت: - حدس زدم! آخه اصلاً سوالی راجب #جنین نپرسیدید! از جام بلند شدم و خواستم از اتاق خارج بشم که اتاق دور سرم چرخید و با زانو روی زمین افتادم! #من_چیکار_کرده_بودم؟؟؟؟ #من_قاتل_بچه‌مون_شدم😭😭😭 #پارت۱۹۱ #چک_کن_نبود_لف_بده https://t.me/+QcuvQhGG1uUxNDRk ۱۴
301Loading...
15
آتریسا ملکی🔥 دختری #هکر و با هوش که عاشق مافیای دورگه مسکو میشه رِوُن مردی #جدی و #خشک که به هیچی جز کارش اهمیت نمیده و دورش پر از دختر های روسیه و اتریسایی که تحمل دیدن رِوُن با دخترارو نداره دیگه تحمل نمیکنه و یه شب تموم دختر هارو فراری میده و رِوُن اون شب با خود اتریسا میخوابه🔞❤️‍🔥 و این میشه شروع....... ادامه 👇🏻 https://t.me/+lKtP8JvHwJRkMGE8 ۱۴
200Loading...
16
⭕ #عشقی_احمقانه_و_ممنوعه_بین دوتا_اخوند_زاده عشقی که جونشون رو توی #خطر میندازه‼️ حالا چی میشه اگه بفهمه، اون پسر از جنس متفاوتیه قابلیت بارداری داره❓ و فکر کن توی این گیر و دار،با راز هایی روبه رو بشن که ریشه توی گذشته داره‼️ زندگیشون پر از چالشه، میتونن پشت سر بذارنش و یک پایان خوب رقم بزنن⁉️ ⭕️یک رمان متفاوت در سبکِ خودش https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 ۱۱
280Loading...
17
امیرعلی نعره زد: - میگی چی بهت گذشت، یا خودم رو آتیش بزنم؟ قطره‌ی اشک دیگری بی‌اختیار بر گونه اش چکید و با همان صدای بغضی‌الود و چانه‌ای لرزان، لب زد: - مُردم امیر، من بین اون مردها با اون وضع مُردم! برق ناشی از اشک چشمانِ دلارام حسابی دلش را آتش می‌زد. او مرد بود و دیدن آن حال دلارام با آن وضعیت، باعث بیرون زدن رگ گردنش شد. برایش نفس کشیدن سخت‌تر از، حتی بلعیدن آتش بود! پس بی‌درنگ بدون در نظر گرفتن محرم و نامحرمی، تنش را به سمت خودش کشید و پیشانی‌ را روی پیشانی‌اش او نشاند و گفت: - نترس از این لحظه من هستم دلارامم! نترس عشق من! چی شد...🙄 چی شد! 🤔 https://t.me/+G_0ujYXl6Ew2ZTY0 ۱۰صبح
310Loading...
18
داریم به یک سالگی خانزاده جانم نزدیک میشیم هرگز اون شبو یادم نمیره که با فاطی درباره رمان حرف زدمو صبح دیدم خانم پیچ زده خانزاده جانم روز به روز پیشرفت کرده دلم اون‌ شور شوقو میخواد🥲🥺
1610Loading...
19
من اروندم... وکیل پایه یک دادگستری و نوه محبوب شهسوارها! توی یک شب زندگیم بهم ریخت و با تهمتی که بهم زده شد مجبور شدم دختر عموی مرموزم رو به عقد خودم دربیارم زنی که هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم. تا اینکه اون دختر چشم سبز سر راهم قرار گرفت و دنیای تیره و تارم رو رو برام رنگی کرد...دختری که متاهل بودنمو ازش پنهون کردم و عاشقش شدم...🔞🔥 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 صب بپاک
611Loading...
20
در پاسخ این پیام نوشت: #رز_مشکی🥀 اشک چشمام رو که دید نگاهش رو دزدید .. لبای لرزونم تکون خوردن : -سپهر .. -هیچی نگو ماهک نمیخوام صدات رو بشنوم .. -سپهر نکن با من اینطوری .. تو بهتر از هر کسی میدونی چقدر دوست دارم .. میدونی بی تو میمیرم .. -تو این مدت که نبودی نمردی .. بعدش هم نمیمیری .. دستم رو روی دستش گذاشتم که سریع دستش رو عقب کشید : -به من دست نزن .. -سپهر .. به حرفام گوش بده بعد قضاوتم کن .. تمام کارام از سر اجبار بود .. از جاش بلند شد .. میخواست بره ؟ .. باید قبل رفتن به حرفای من گوش میکرد .. چنگی به بازوش زدم و با همون صدای لرزونم لب زدم : -صبر کن سپهر .. تموم کن این کاراتو .. دارم بهت میگم مجبور شدم .. بازوش رو از دستم بیرون کشید و صداش رو بالا برد : -مجبور شدم یعنی چی ماهک ؟ .. چی باعث شد مجبور بشی با اون لعنتی بری زیر یه سقف و الان با شکم گرد و قلمبه وایسی جلوم دم از عشق بزنی ؟ نگاه چندشی بهم انداخت و ادامه داد : -وقتی بچه ی یکی دیگه تو شکمته برام از عشق نگو .. عشقی دیگه بین من و تو نیست .. خودت نابودش کردی .. برام مهم نیست که چرا این کار رو کردی ولی دیگه راه برگشتی نداری .. رو برگردوند و رفت سمت در که با بغض نالیدم : -سپهر تروخدا .. حداقل به حرفام گوش بده بعد برو .. صدای پر حرصش به گوشم خورد : -دیگه همه چیز رو فراموش کن ماهک .. برام مردی .. خوب میدونستم این حرفی که روی زبونش اومده معنیش اینه که واقعا دیگه راه برگشتی ندارم ... به کی باید میگفتم مجبور شدم ؟ .. چرا هیچ کس باورم نداشت ؟ بزن رو لینک تا با هم ببینیم چه بلایی سر شعله های این عشق آتشین میاد 😌 پشیمون نمیشی 😉 https://t.me/rozemeshki_mim84 https://t.me/rozemeshki_mim84 https://t.me/rozemeshki_mim84
962Loading...
21
- ولم کن دیوونه من #شوهر دارم می فهمی؟ دستامو محکم پشتم #قفل کرد: - نداری..... تو مال منی نمی‌ذارم دست اون سیاوش #حرومی بهت برسه، زن قبلیم زیرخوابش شد، ولی تو رو بهش نمی‌بازم. لبامو به دندون گرفت و محکم #بوسید. طعم خون تو دهنم پیچید. با شهوت خودشو بهم فشار داد: - سینه هات بزرگ تر شدن #طنین. شوهرت آماده‌شون کرده برای من، آره؟ بهش گفته بودم به‌زودی میام سراغ زنت! https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 پسره برای #انتقام با دختره #می‌خوابه، ولی... 🔞 ۲۴
222Loading...
22
دستش را آرام پشت سر امیر برد و کنار گوشش ، طوری که نفس هایش لاله ی گوش او را هدف بگیرد گفت: - اگه بدونم، دوستش داری، دلت میخواد فقط مال تو باشه ، آره گوش میدم. این را گفت و خود را کاملا به مرد چسباند، دستش را بالا آورد و با سرانگشت ردی روی سینه ی راستش کشید. - چقدر عرق کردی؟ هوم؟ دوست داری فقط مال تو باشه؟ امیر حافظ نفس نفسی زد و مچ دستش را قاپید. - بیا بریم، آبروریزی میشه، خواهش میکنم. - باشه، پس همین رو بر می دارم. نفسش را پر صدا بیرون داد و از اتاق بیرون رفت ، اما صورت کبود شده اش، چیزی نبود که از چشمان تیز بین مریم دور باشد. https://t.me/+iedVt8VPC982OTE0 یه دختر بچه14ساله وزه فتنه که یه دکتر رو مجبور کرده بادیگاردش بشه 🥹❤️‍🔥🔞 ۲۴
601Loading...
23
سهیل راد تاجری جذاب و خشن هفت سال قبل در مستی قاتلِ دختری کم سنی به اسم اهو میشه❌ کل این هفت سالو با عذاب وجدان میگذرونه ولی بعد از گذشت ۷ سال میفهمه که اون دختر هنوز زنده اس و این دفعه برمیگرده و یجوری عاشقش میشه که برعکس قبل به جای جونش، میخواد قلبشو به دست بیاره...🔞🔥 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 7پاک
340Loading...
24
اون دخترا حق پا گذاشتن تو اتاقتو ندارن! پزخندی زد و گفت : خب؟ دیگه چی؟! فرمایشات تموم شد؟؟ برو حوصلتو ندارم! با حرص گفتم : نمیرم! نه تا وقتی که قول ندی سمت اون دخترا نری!! از جاش بلند شد و جدی گفت : رو اعصاب من نرو بچه! برو بیرون! کاری نکن جای اونو کارمو با تو انجام بدم!! اب دهنمو قورت دادم و مصمم گفتم : انجامش بده!! چشماش قرمز شد و غرید : زر نزن گمشو بیرون بچه! اشکم چکید و گفتم : نمیرم!! کارتو بکن!! عصبی گفت : مالی نیستی! صورت خیسمو پاک کردم و گفتم :جدی؟؟ افرادت یه نظر دیگه ای دارن! میخوای برم نظر اونارو بپرسم؟! کوبیدم به دیوار و...... ❌❌ https://t.me/+lKtP8JvHwJRkMGE8 ۱۹
260Loading...
25
اون پدرم رو #دستگیر کرده بود به واسطه‌ی دوست داشتن من ولی همه‌ش #نقشه بود! اون می‌خواست پدرم رو دستگیر کنه و خودش رو بکشه بالا و منم خام حرفاش شدم اما کی می‌دونست اون برگ برنده داره؟ خیلی راحت دوباره من رو #بازیچه‌ی خودش کرد و وقتی خیالش از بابت همه چیز راحت شد بزرگترین حقیقت زندگیم رو کوبوند توی صورتم! اون بهم گفت که من در واقع کیم و از کجا اومدم.... #یعنی_حقیقت_چی_می‌تونه_باشه؟🤔🤔 #بیا‌بخون‌متوجه‌بشی https://t.me/+QcuvQhGG1uUxNDRk ۱۹
200Loading...
26
یکم بابت امتحانا هم استرس دارم و هم دارم میخونم و واقعا نمیتونم زیاد وقت بزارم رو پارت و صد البته اون چیزی نمیشه که میخوام و خب از دل نیاد که به دل نمیشینه... بابت وقفه معذرت می‌خوام از همتون... 🥺💋
1881Loading...
27
فعلا ی خانزاده بفرستین دردِ افرودیت‌ و بشوره ببره
1831Loading...
28
بخاطر پول صیغه مردی شدم که مشکل داشت ولی با تمام سختی‌ها و انتقاداتم بخاطر پول مجبور بودم اما هیچ وقت فکرش رو نمیکردم عاشق مردی بشم که از لحاظ مذهبی و انتقاداتم کامل باهام فرق داشت https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 _بهتره خودتو جم و جور کنی و یادت باشه مجانی کاری نمیکنی،مطمعن باش اعتبار من خیلی بیشتر از یه پولیه عیاره،پس فکر شکایت و این چیزا رو از سرت بنداز بیرون، و یه چیز دیگه.. با نزدیک شدنش ترسیده کمی خودمو جمع میکنم و سعی میکنم به عقب بکشم، اما بازم جا میزنم و شکست میخورم _میگم خدیجه غذاتو بیاره بالا، تو که نمیخوای تو این وضعیت ببینتت دخترکه صیغه ای؟ یا نکنه میخوای ابروی اخوند محله رو ببری و انگشت نشونم کنی؟ ۱۶
161Loading...
29
من دلارام رهاوند دختری 18ساله عضو اطلاعات که وارد باند مافیا شده و داره با دشمن همکاری میکنه! من کسی‌ام که پسر رئیس باند رو به خاطر اقدام به تجاوز به قتل رسوندم! آتیش خشم وجودم وقتی روشن میشه که میفهمم همین آدم‌ها مادرم رو به قتل رسوندن و برادر دوقلوم رو دزدیدن! حالا وقت انتقام از این باند رسیده تا دستگیر و روی چوبه دار ببینمشون. 🔥♨️🔞 https://t.me/+G_0ujYXl6Ew2ZTY0 ۱۵
411Loading...
30
امیر سلطانی پسری جذاب و خوشتیپ....😮‍💨 پسری که یک اتفاق تلخ باعث تغییر زندگی و آینده اش میشه .... با کشته شدن برادرش توسط رفیقش مجبور به جدا شدن از نامزدش میشه و باید با خون بس ای که وارد عمارتشون میشد تن به ازدواج میداد....😮❗️ خون بس ای که پدر امیر برای گرفتن انتقام از قاتل پسر کوچیکش وارد عمارتش میکنه و امیر هم به دلیل گرفتن انتقام خون برادرش و سرد شدن دل سوختش قبول میکنه و از عشقش جدا میشه و با اون دختر ازدواج میکنه و شبش باید دستمال خونی که رسمشونه تحویل مادرش بده و....🔞💔 https://t.me/+g7yQ_gK4l6dmMDI0 ۱۵
140Loading...
31
پادشاه خون‌آشام پسری جوان که عاشق شکار و خوردن خون گرم شکارهایش بود یک شب ناگهانی دختری با موهای نقره‌ای رنگی را دید و شیفته‌ی او شد اما آن دختر بخاطر سرنوشت و گذشته‌اش محکوم به مرگ بود و با افشا شدن راز رنگ نقره‌ای موهایش.... #عاشقانه #هیجانی #تخیلی https://t.me/+D_c0KPsbWnMzZDU8 ۱۳
261Loading...
32
- همچین یه خُرده درب و داغون هستی، ولی وقتی یه چیزی رو #مفت و مجانی به دست آوردی، نباید به سادگی ازش بگذری! نیشخند چندشی زد و دستش را روی ران #پایم گذاشت: - نمی‌تونی حرف بزنی، نه؟ خیلی حیف شد. بدون صدا حال نمی‌ده. تنها خوبیش اینه که هرچقدر فریاد بکشی، هیچ‌کدوم از همسایه‌ها صداتو نمی‌شنون، پس بی‌خودی به حنجره‌ی بی‌چاره‌ت فشار نیار و فقط #لذت ببر! تمام تنم از تماس دست #کثیفش منزجر شده بود. - حالا قیمتت چقدر هست؟ فکر نکنم #دختر باشی. زخم و زیلی هم که هستی، هر خط و خشی ده پونزده تومن از قیمتو می‌آره پایین! https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 طنین موقع فرار کردن از دست یه قاتل وارد خونه‌ی شهریار می‌شه، مردی که کینه‌ی بزرگی از شوهر طنین داره و... ۱۲
170Loading...
33
بخاطر پول صیغه مردی شدم که مشکل داشت ولی با تمام سختی‌ها و انتقاداتم بخاطر پول مجبور بودم اما هیچ وقت فکرش رو نمیکردم عاشق مردی بشم که از لحاظ مذهبی و انتقاداتم کامل باهام فرق داشت https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 _بهتره خودتو جم و جور کنی و یادت باشه مجانی کاری نمیکنی،مطمعن باش اعتبار من خیلی بیشتر از یه پولیه عیاره،پس فکر شکایت و این چیزا رو از سرت بنداز بیرون، و یه چیز دیگه.. با نزدیک شدنش ترسیده کمی خودمو جمع میکنم و سعی میکنم به عقب بکشم، اما بازم جا میزنم و شکست میخورم _میگم خدیجه غذاتو بیاره بالا، تو که نمیخوای تو این وضعیت ببینتت دخترکه صیغه ای؟ یا نکنه میخوای ابروی اخوند محله رو ببری و انگشت نشونم کنی؟ ۹صبح
230Loading...
34
من پروازم! دختری که برخلاف اسمش اهل پرواز و #ریسک نیست! توی اوج نوجوونیم فهمیدم از #پرورشگاه اومدم و خانوادم کسای دیگن. باهاش کنار اومدم و از حق نگذریم خانواده‌ی خوبی دارم! اما همیشه ترس ترک شدن رو دارم! ترس #عشق‌یک‌طرفه و چه بدشانسم که کسی که یهویی وارد زندگیم شد و عاشقش شدم، فقط ادعای عاشقی می‌‌کرد! و #احمق‌ترین فرد روی زمینم که با وجود اون اتفاق باز هم به حرفش گوش دادم و خامش شدم و ازش #باردار شدم❤️‍🩹🥲🥲 اون این بار حقیقت بزرگ زندگیم رو توی صورتم کوبید! حقیقتی باعث شد هم اون هم خانواده‌ام رو #ترک کنم...💔💔 https://t.me/+QcuvQhGG1uUxNDRk ۹صبح
380Loading...
35
سهیل راد تاجری جذاب و خشن هفت سال قبل در مستی قاتلِ دختری کم سنی به اسم اهو میشه❌ کل این هفت سالو با عذاب وجدان میگذرونه ولی بعد از گذشت ۷ سال میفهمه که اون دختر هنوز زنده اس و این دفعه برمیگرده و یجوری عاشقش میشه که برعکس قبل به جای جونش، میخواد قلبشو به دست بیاره...🔞🔥 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 صب بپاک
674Loading...
36
باید از معشوقش که ناخواسته روز نامزدیشون قاتل شده بود جدا میشد و به عنوان خون بس وارد عمارتی میشد....و شبش رو باید تن میداد به خواسته های خانزاده اون عمارت و بازیچه اش میشد...🔞❗️ و حال پسر داستانمون عاشقش شده و.... _بگو دیگه...راحت باش بگو بیشرف منم‌... ~ منظورم این نبود... امیر بی توجه به حرف ماهور عصبی ادامه داد... _بگو بیشرف منم که نزدیک به یه سالِ زنمی و دست بهت نزدم ....بیشرف منم که عاشقِ معشوقه داداشم شدم ، راست میگی.... ~میفهمی چی میگی؟...به خودت بیا امیر _دوست دارم ماهور.. ~ولی من دوست ندارممم...بس کن... https://t.me/+g7yQ_gK4l6dmMDI0 https://t.me/+g7yQ_gK4l6dmMDI0 ۲۴
271Loading...
37
آورکو تک فرزند یک خانواده سلطنتی که با یک طلسم جادو متولد شد طلسمی که اون رو تبدیل به یک خوناشام وحشی اصیل کرد. بعد از ۲۰سال او به مردی ۳۵ساله تبدیل شد که فقط با مشاورش مهربان بود روزی بخاطر یک گوشواره‌ی تسخیر شده‌ پا به کاخ کلاغ سیاه میذاره تا باهاش معامله‌ای برای حل مشکلش انجام بده اما با دیدن آن دختر قلبی که تپش نداشت بعد از چندسال شروع به تپیدن با سرعتی زیاد در سینه‌اش کرد، آن دختر کسی نبود جز…. https://t.me/+D_c0KPsbWnMzZDU8 https://t.me/+D_c0KPsbWnMzZDU8 ۲۴
340Loading...
38
اون پدرم رو #دستگیر کرده بود به واسطه‌ی دوست داشتن من ولی همه‌ش #نقشه بود! اون می‌خواست پدرم رو دستگیر کنه و خودش رو بکشه بالا و منم خام حرفاش شدم اما کی می‌دونست اون برگ برنده داره؟ خیلی راحت دوباره من رو #بازیچه‌ی خودش کرد و وقتی خیالش از بابت همه چیز راحت شد بزرگترین حقیقت زندگیم رو کوبوند توی صورتم! اون بهم گفت که من در واقع کیم و از کجا اومدم.... #یعنی_حقیقت_چی_می‌تونه_باشه؟🤔🤔 #بیا‌بخون‌متوجه‌بشی https://t.me/+QcuvQhGG1uUxNDRk ۱۹
352Loading...
39
من پرنام!🤤🔥 دختری که آرزوی مهاجرت داشت و بهشم رسید...کوله بارم رو جمع کردم و قدم گذاشتم توی خاک آلمان...من دختر ساده‌ای بودم که تا حالا تو عمرم با هیچ پسری رفت و آمد نداشتم و فقط فکر و ذکرم درس بود پس به خودم قول دادم بعد از اتمام تحصیلم برگردم ایران اما وقتی سر یه دندون درد، با یک دندونپزشک بد اخلاق و زورگو آشنا شدم همه چی تغییر کرد... اون منو مجبور کرد که بشم معلم خصوصیش تا بهش زبان یاد بدم و هر روز به این بهونه منو می‌کشوند ‌مطبش...مرد خشن و بد خلقی که به هیچ زنی روی خوش نشون نمی‌داد الان نازم رو میکشید و بالاخره...🙈♨️ https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 7پاک
622Loading...
40
- ولم کن دیوونه من #شوهر دارم می فهمی؟ دستامو محکم پشتم #قفل کرد: - نداری..... تو مال منی نمی‌ذارم دست اون سیاوش #حرومی بهت برسه، زن قبلیم زیرخوابش شد، ولی تو رو بهش نمی‌بازم. لبامو به دندون گرفت و محکم #بوسید. طعم خون تو دهنم پیچید. با شهوت خودشو بهم فشار داد: - سینه هات بزرگ تر شدن #طنین. شوهرت آماده‌شون کرده برای من، آره؟ بهش گفته بودم به‌زودی میام سراغ زنت! https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 پسره برای #انتقام با دختره #می‌خوابه، ولی... 🔞 ۱۸
262Loading...
Repost from N/a
من #طنینم 🔥 به #زور وادارم کردن با کسی که دوستش ندارم ازدواج کنم و منم شب عروسی از دستش فرار کردم. سال‌ها درآمدم از #رقصیدن تو مهمونی‌ها و رابطه با آدم‌های مختلف بود. تا این‌که یه شب یه مشتری #پولدار اومد سراغم و گفت برای همیشه منو میخواد. مردی که چهره‌ش برام خیلی آشنا بود. یه مرد وحشی که هیچ زنی نمی‌تونست از #فانتزی‌های عجیب و غریبش جون سالم به در ببره. همون مردی که شوهرم زنشو کُشته بود! از همون اول با نفرت به من تو اون لباس بدن‌نما نگاه می‌کرد. نگاهی که می‌گفت: «به #جهنمت خوش اومدی!» ‼️🔞 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 https://t.me/+YohgMVB8HWwyZmI0 ۱۲ظهر
إظهار الكل...
Repost from N/a
اون زن فریبکار باعث شد تو اوج موفقیت و خوشی هام، همه زندگیم بهم بریزه و با تهمتش کاری کرد به اجبار عقدش کنم‌. من شدم یه مرد سرد و بی تفاوت که دلش به هیچی خوش نبود. تا اینکه اون عروسک خوشگل چشم رنگی رو دیدم. واسه بازی و سرگرمی بهش نزدیک شدم. ولی اون با دلبریاش کاری کرد که دلم براش بلرزه و بشه تنها دلیل نفس کشیدنم🔥🔞 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 صب بپاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
من پروازم! دختری که برخلاف اسمش اهل پرواز و #ریسک نیست! توی اوج نوجوونیم فهمیدم از #پرورشگاه اومدم و خانوادم کسای دیگن. باهاش کنار اومدم و از حق نگذریم خانواده‌ی خوبی دارم! اما همیشه ترس ترک شدن رو دارم! ترس #عشق‌یک‌طرفه و چه بدشانسم که کسی که یهویی وارد زندگیم شد و عاشقش شدم، فقط ادعای عاشقی می‌‌کرد! و #احمق‌ترین فرد روی زمینم که با وجود اون اتفاق باز هم به حرفش گوش دادم و خامش شدم و ازش #باردار شدم❤️‍🩹🥲🥲 اون این بار حقیقت بزرگ زندگیم رو توی صورتم کوبید! حقیقتی باعث شد هم اون هم خانواده‌ام رو #ترک کنم...💔💔 https://t.me/+QcuvQhGG1uUxNDRk ۹صبح
إظهار الكل...
Repost from N/a
اتریسا دختر نابغه ایرانی در گیر مافیای دورگه مسکو میشه ❌ ❌ سرشو به گردنم نزدیک کردو پچ زد : زود باش تا صبح وقت نداریم!! اب دهنمو از نزدیکی بیش از حدش قورت دادم و لب زدم : دارم کارمو میکنم! اینجا خیلی گرمه نمیتونم تمرکز کنم!! عصبی لب زد : اگه جناب عالی زودتر سیستمو از کار مینداختی الان توی کمد قایم نشده بودیم!! حالام اون برق های کوفتی رو قطع کن!! بخاطر گرما توی بغل رِوُن تکون خوردم که با حس کردن یه عضو سفت با چشمای گرد شده برگشتم سمتش!! عصبی و خمار پچ زد : دیونم نکن بچهه کم تکون بخور! سرش نزدیک تر شد و.......❤️‍🔥 https://t.me/+lKtP8JvHwJRkMGE8 ۲۴
إظهار الكل...
_بنظرتون چیه؟😂🦦
إظهار الكل...
🤷‍♀ 8🌚 3
Repost from N/a
Photo unavailable
شروع رمان #آتش_عشق_تو🩶 ژانر : #عاشقانه #هیجانی خلاصه : دلارای دختر حاجی ک عاشق الپ ارسلان می‌شه. مردی ک هر روز یک ز. ن ت. خ. ت. ش را گرم میکنه دلارای خودش رو شکل دخترهای ب. د. ک. ا. ر. ه میکنه و ب خلوت ارسلان راه پیدا می‌کنه تا عاشقش کنه ولی حواسش نیست این مرد سنگ تر از این حرف هاست و فقط طبل رسوایی خودش رو بلندتر میکوبه .... https://t.me/dhffhug ⋆𝙔𝙤𝙪𝙧 𝙡𝙤𝙫𝙚 𝙛𝙡𝙧𝙚 𝙣𝙤𝙫𝙚𝙡⋆❤‍🔥
إظهار الكل...
|•چه چیزی درست کردم🌓🫴🌪•|
إظهار الكل...
👀 10🙉 2 1
Repost from N/a
داشتم وصیت میکردم با قَمه‌ای که خورده بودم و میخواستم او را به نترسیدن تشویق کنم که دلارام با خنده‌ گفت: - یکی میمرد ز درد بی‌نوایی، یکی هم میپرسید داداش زردگ میخوای؟ بعد هم طلبکار پفی کرد و ادامه داد: - پاشو بینم بابا، سریع آیه‌ی یاس میخونی  وسط بزن دَرو ما تو اینجا با یه نیش چاقوی ناخُنگیر یه خَش افتادی؟ چقدرم رو داری که برا من وصیت هم میکنی؟ پاشو باید دَر بریم زِپرتی! بعدم تو عمرا تا منو نکشی، غزل خداحافظی رو حافظا کنی! از این حرف دلارام چشمام اندازه توپ تنیس شده بود که با گفت: - چیه؟ فرشته تا حالا ندیدی؟ پاشو دیگه! چه خوششم اومده لَم داده روی من، پاشو تا نزدم ناقصت کنم! https://t.me/+G_0ujYXl6Ew2ZTY0 دختری که مامور اطلاعاته اما توسط قاچاقچیا دزدیده میشه و به عنوان برده فروخته میشه. یه داستان عاشقانه پلیسی جذاب! 🤩😍 ۲۲
إظهار الكل...
Repost from N/a
بخاطر پول صیغه مردی شدم که مشکل داشت ولی با تمام سختی‌ها و انتقاداتم بخاطر پول مجبور بودم اما هیچ وقت فکرش رو نمیکردم عاشق مردی بشم که از لحاظ مذهبی و انتقاداتم کامل باهام فرق داشت https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 https://t.me/+OiSFW-k4dthlN2U0 _بهتره خودتو جم و جور کنی و یادت باشه مجانی کاری نمیکنی،مطمعن باش اعتبار من خیلی بیشتر از یه پولیه عیاره،پس فکر شکایت و این چیزا رو از سرت بنداز بیرون، و یه چیز دیگه.. با نزدیک شدنش ترسیده کمی خودمو جمع میکنم و سعی میکنم به عقب بکشم، اما بازم جا میزنم و شکست میخورم _میگم خدیجه غذاتو بیاره بالا، تو که نمیخوای تو این وضعیت ببینتت دخترکه صیغه ای؟ یا نکنه میخوای ابروی اخوند محله رو ببری و انگشت نشونم کنی؟ ۲۱
إظهار الكل...
Repost from N/a
00:08
Video unavailable
من افسونم... دختر هات و دلبری که با شیطنت‌هام همه رو عاصی میکنم... توی یک شب زندگیم عوض شد و با وکیل جذابی که عموی دوستم بود. عاشقش شدم و پنهون از همه باهاش قرار میذاشتم. تا اینکه تو شب عروسی خواهرم فهمیدم متاهله و دنیا روی سرم خراب شد😭❤️‍🩹🔥 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 8پاک
إظهار الكل...