ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی
به فُتوایِ این احقر المُحاط:رشاء دربطن حوت، احوط است. مسعود بابالحوائجی
إظهار المزيد4 422
المشتركون
+3724 ساعات
+517 أيام
+17630 أيام
توزيع وقت النشر
جاري تحميل البيانات...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تحليل النشر
المشاركات | المشاهدات | الأسهم | ديناميات المشاهدات |
01 ☝️
👇👇
برگی از تاریخ روسپیان در عصر آلبویه:
ابن مسكويه صاحب تاریخ «تجارب الامم» که تاریخنگار بزرگ عصر عباسی در دوران انحطاط آین سلسله است، از وقایع قرن چهارم هجری و دهم میلادی آورده که «زفتالدوله» مردی تبهکار از آل بویه، متولی حکمرانی بغداد شده بود؛
از جمله پلیدیهای وی این بود که نه تنها رئیس راهزنان را به ریاست شهربانی بغداد منصوب کرده بود بلکه دست راهزنان را در چپاول مردم و راههای کاروان باز گذاشت مشروط به اینکه در دستاوردهای آنان از اموال غارتشده، حکومت را شریک سازند.
بزرگ راهزنان که «حَمَدی» نام داشت تا مدتی بدین فرمان به نام قانون تن داد و اموال یغما شده را با دایرهی حاکمان تقسیم میکرد.
ابن مسکویه مینویسد فلاکتهای به بار آمدهی رییس راهزنان روز به روز فزونی میگرفت و مصائب و بلایا سختتر میشد اما حاکم آلبویه خود را به ندیدن و نشنیدن میزد.
تا اینکه روزی خواهر حاکم آلبویه که «لطیفه» نام داشت روزی سپیدهدم با خادمان و کنیزکانش به قصد حمام رفتن بیرون میروند و تا غروب آفتاب از آنان خبری نمیشود، چرا که در راه بازگشت به قصر، راهزنان راه را بر آنان میبندند و به قول عرب((نهبوا الجمل بما حمل)) یعنی شتران را با بارهاشان غارت میکنند؛ و خود «لطیفه» خواهر حاکم آلبویه را به غنیمت میگیرند.
حاکم آلبویه هرچه از همپیمانان راهزنش تقاضای برگرداندن خواهر و کنیزانش را میکند موفق نمیشود و سران راهزنان نمیپذیرند.
حاکم بخیل و خسیس آلبویه هم به رویکرد و راهکار دیگری روی میآورد و اعلام میکند که اصلا دزدیدن خواهرش از اساس دروغ است و او ربوده نشده است، بلکه از اساس، خواهرش در میان آن جمع نبوده است و اینک در منزل خود به سر میبرد و ایمن است.
مسکویه مینویسد: وقتی این رفتار برادر به گوش خواهرش «لطیفه» رسید بر برادرش سخت خشمناک شد، و با اینکه در دست دزدی زناکار گرفتار شده بود که بر او بسیار سخت میگرفت،«لطیفه» به او اصرار کرد که وی را به خانهی روسپیان شهر بسپارد.
خشم «لطیفه»از برادرش که او را در زندگیاش بدین شیوه کشته بود به حدی رسیده بود که وقتی دزدان از او تقاضای همخوابگی میکردند اجابت میکرد و خودش را در اختیار تمام مردان میگذاشت، و اعلام میکرد که من «لطیفه» خواهر زفتالدولهی بویهیم! و اهل فسق و فجور نیز بدین گونه بیشتر بر او هجوم میآوردند.
خانهی روسپیان نیز دید وجود لطیفه در آنجا بر رونق روسپیکده بسیار افزوده است برای همین سایر زنان هم خود را به مشتریانشان به نام لطیفه عرضه میکردند.
اینگونه شد که ابو حامد الغرناطی صاحب تذکره و تاریخ «تحفةالالباب» نوشت: وقتی که حاکم آلبویه تصمیم گرفت تا برای رهیدن از این ننگ، خواهرش را به قتل برساند، دیگر برایش ممکن نبود زیرا همهی روسپیان شهر دیگر خود را «لطیفه» معرفی میکردند.
الغرناطی مینویسد: بدین ترتیب در بغداد آن روز هیچ یک از اهل دعاره و بغی نمانده بود که چه به نام یا به توهم به آبروی آن والی حقیر لطمه وارد نکرده باشد. | 635 | 27 | Loading... |
02 برگی ☝️ از تاریخ روسپیان در تاریخ بخوانید
👇👇👇 | 350 | 10 | Loading... |
03 ☝️
👇👇
روسپیگری در جهان عرب:
۲ ژوئن را #روز_جهانی_کارگران_جنسی نامگذاری کردهاند.
بیائید بدون ارزشگذاری و تابوإنگاری، نگاهی اجمالی به وضعیت این قشر در جهان عرب بیندازیم:
به عرب پیشااسلامی و عصر فتوحات نمیپردازیم که باید دائرةالمعارفی موسوعی بهرش پرداخت.
در همین دو قرن گذشته کتابهای بسیار در این زمینه پرداختهاند که به چند مورد اشاره میکنم؛
از همان کتاب«عربالصحرا»ی دیکسون به یاد داریم فصل نوزدهم آن به موضوع[بغا=یا فحشا] در بین اعراب اختصاص داشت که از چاپ دوم به بعد تا کنون آن فصل را حذف کردند.
کتابی است به نام «مذکرات توماس راسل» که به خاطرات فرماندار قاهره از۱۹۰۲تا ۱۹۴۶ پرداخته و به طور مفصل موضوع روسپیگری و محلات روسپیان در قاهره پرداخته است.
میدانید که تا سال ۱۹۵۲،که در مصر لایحهی الغاء فحشا ارائه شد روسپیان از حقوق برابر با دیگر مشاغل اجتماعی چون پرستاران و معلمان برخوردار بودند. حتا در تصاویر بالا بخشی از مجوزهای آنان را برای ادارهی این مراکز ملاحظه میکنید.
شهدی عطیه در کتاب(حدث فی شارع الصحافة)شرايط تصويب آن لایحه را بررسی و گزارش داده که کسانی چون هیکل با بیش از صدتن از این زنان گفتگو و شرایط آنها را سنجیده و در نهایت به آن لایحه رأی منفی دادند.
یا محمد فريد جنيدي کتاب «البغاء ؛ بحث علمي عملي»را در سال ١٩٣٤م تألیف کرد که از زمان پاشایان و خدیوان مصر گستردگی آن را نشان میدهد.
دكتر حناحنا در ۱۹۴۱«أزمة الزواج والبغاء في مصر» را نگاشت و آن را بحران تجارت لحوم(=گوشت) البشر نامید.
در بغداد((کیف عالجنا مشکلة اللبغا)) در سال١٩٥٢ نشأن ميدهد در نیمهی نخست قرن بیستم این پدیده چقدر شایع بوده است.
قاسم حسين صالح روانشناس عراقی در سال ۱۹۸۸ دراسة ميدانيه را در بررسی عوامل و تحلیل زیست روسپیان نوشت و عبدالكاظم البديري كتاب «دور البغا»یشبه ١٩٦٦م برمیگردد.
از جامعهشناسان مصری دکتر سید عویس کتاب «هتافالصامتین»از منظری دیگر خواسته تا صدای این قشر خاموش باشد.
کتاب «امپراطور البغا»از مشهورترین کتابهای مصریان است که به زندگی (( ابراهیم الغربی)) میپردازد که ظاهراً طبق اصطلاحات امروز ترنسسکشوال بوده که در اوایل قرن بیستم صاحب بیش از ۵۰خانه و مرکز روسپیان بوده و ۴۰۰ زن را همیشه به عنوان کارگران جنسی در اختیار داشته.
کتاب «البغایا فی مصر» از عماد هلال از مشهورترین کتابهایی است که به پژوهش تاریخی-اجتماعی روسپیگری از ۱۸۳۴تا ۱۹۱۹میپردازد.
محلات «شارع کلوت بک»هنوز شهروندان را به خاطرههای عشقهای ساعتی و زودگذر میاندازد رماننویسان بزرگی چون نجیب محفوظ از بیبندوباری جنسی پرسوناژهای خود مانند عبدالجواد به وفور نوشتهاند.
حسین عبدالعلیم رمان«سعدیه و عبدالحکم» را نوشت که به داستانهای تاریخی روسپیان در عصر محمد علی پاشا اختصاص دارد.
اگر کتاب جهاد الرنتیسی را از صنعا خوانده باشید، صنعای یمن را شهری آکنده از روسپیان فقیر توصیف کرده که دارای شبکهای از قوادان و دیوثان و دلالان مافیای جنسی است.
در همین عصر حاضر زمانی سازمان ملل در گزارشی که از آمار ایدز در کشورها ارائه کرد؛ مصر را در سال ۲۰۱۶ دارای ۲۳هزار روسپی و یمن را با ۵۴هزار روسپی و مغرب و مراکش را شامل ۷۳هزار کارگر جنسی اعلام کرد.
خیلی مختصر به تبار این پدیده اشاره کردم چرا که پرداخت تفصیلی تابوها و هنجارهای جنسی را خواهد شوراند و پشتپردههای روابط سیاسی و مذهبی و اجتماعی بسیاری را در پیوند با این موضوع نشان خواهد داد.
قشر خاموشی که ردپای بیصدایشان را در بین همهی اصناف و گروهها میتوان پیگرفت و لایههای زیرین بسیاری از تصمیمات سیاسی و غیره را واشکافی کرد. | 1 076 | 43 | Loading... |
04 اندککی از «روسپیگری و روسپیان» در جهان عرب بخوانیم:
👇👇👇 | 889 | 18 | Loading... |
05 عراقیها یک ضرب المثلی دارند که وصف چنین اوضاعی است!
میگن:
«شوف الدنية اشگد معكوسة؛
تزرع بصل تطلع كوسة،
و تكول عله البطه جاموسه»
یعنی:
ببین کار دنیا چقدر برعکسه
که پیاز میکاری اما کدو درمیاد
آن وقت است که به مرغابی میگی گاومیش. | 944 | 18 | Loading... |
06 واقع قضیه این است که بسیاری از مجتهدان نیز خود بیشتر اهل تقلیدند تا تحقیق!
ابن حزم آندلسی فقیه ظاهری و صاحب «طوق الحمامه»در کتاب «الإحکام فی اصول الأحکام ۶/۷۷» از فقیه صاحب فتوایی در آندلس آن روزگار نام میبرد که سخت نادان بود و محور غالب فتواهایش دو فقیه دیگر بودند که همیشه نظر ایشان را در فتوا مراعات میکرد؛ در هر موضوعی زیر فتوای آن دو فقیه مینوشت:
((من هم قائل به فتوای این دو شیخم))
تا اینکه اختلافی بین آن دو شیخ رخ داد و هر یک فتوایی مخالف دیگری داد؛ اما آن مُفتیِ جاهل باز زیر نظر آنان نوشت:
«من نیز قائل به فتوای این دو شیخم»
برخی از حاضران بدو خاطر نشان کردند که:
اما این دو شیخ اینبار به اختلاف رسیدهاند؛ (( نظر شما با کدام یک از ایشان است؟))
در پاسخ گفت: بله من هم با اختلاف ایشان به اختلاف رسیدهام. | 1 556 | 33 | Loading... |
07 ☝️
👇👇
از فیلم مصری((رفعت عینی للسماء))
يا:
«چشمان خود سوی آسمان افراشتم»:
در جشنواره کن امسال ماه می ۲۰۲۴برای نخستینبار یک فیلم مصری جایزهی «چشمطلایی» فیلم کن را از آن خود کرد.
از آنجا که رسانههای فارسیزبان به دلیل مرعوبیت از تابوهای جنستی رایج خود به آن نپرداختند، گفتم چکیدهای از داستان آن را برای ثبت در اینجا بنویسم:
در ۲۰۰ کیلومتری جنوب قاهره روستایی است به نام «البرشا»که از قبطیان مصراند؛ قبطیها، مسیحی و ده درصد جمعیت مصر را تشکیل دادند و بارها مورد تعرض و در همین ماه گذشته خانهها و یک کنیسهشان توسط افراطگرایان مسلمان به آتش کشیده شد.
در روستای "البرشا" واقع در استان "المنیا" که داستان فیلم در آن اتفاق میافتد،زن و شوهری کارگردان به نام «ندی الریاض» و «ایمن الامیر» که در سال ۲۰۱۷م به آنجا رفته بودند متوجه شدند تعدادی از دختران قبطی، یک گروه نوازنده خیابانی تشکیل دادهاند و آهنگهای فولکلور مصری را میخوانند؛ این زن و شوهر متوجه میشوند محتوای ترانههای آین دختران جدید و مدرن است دقت میکنند میبینند این دختران ساده روستایی موضوع شعرهاشان علیه سرکوبهای جنسیتی و تابوهای مردسالارانه و آزارهای جنسی و اجبار در ازدواج زودرس است. در چند مورد ملاحظه میکنند که جوانان روستا آنها را به باد فحش میگیرند و به سمتشان سنگ پرتاب میکنند.
این جرقهای میشود که این زن و شوهر چهار سال با تیم کارگردانی و فیلمبرداریشان در آن روستا بمانند و قصهی زندگی این دختران را به صورت مستند به تصویر بکشند.
تیم در گفتوگو با این دختران قبطی متوجه میشود آنها تئاتر خیابانی را به عنوان راهی برای غلبه بر مشکلاتی که از آن رنج میبرند، مانند ازدواج زودهنگام، آزار و اذیتهای جنسی و غیره برگزیدهاند تا در برابر چشمان روستاییان دهشتزده، سینهشان را از رنجهایی که تحمل کردهاند با نوای سنج و کمانچه خالی کنند.
ندی ریاض و ایمن الامیر با پیگیری قصههای این دختران نوازنده به مدت چهار سال متوجه برخی از رویدادهای زندگی آنها میشوند مانند این که یکی از آنها مجبور به ترک روستا شده یا دیگری مجبور به قطع نامزدی یا بریدن از خانواده و...
تیم برخی از رؤياهای این دخترها را به تصویر کشیده مثلاً یکی از آنها «هایدی سامح» است که آرزو داشته رقصندهی باله باشد، اما نامزدش به او میگوید بعد از ازدواج فقط باید خانهداری کنی و شمارهی همهی دوستانش را از موبایل هایدی پاک میکند، چیزی که باعث به هم خوردن رابطه آنها میشود و داستانهایی از این قبیل.
مثلاً در یکی از شعرهای ترانهشان در فیلم میشنویم که دختران میخوانند:
((أنا جسمى مش خطية..ولا لبسى دا قضية
مش عارفة أمشى بحرية.. ولا قادرة البس فستان))
«یعنی تن ما زنان گناهکار نیست، اشکالی هم در لباسهامان وجود ندارد، با این حال نمیتوانیم با آزادی در روستای خودمان قدم بزنیم یا لباس راحتی خود را بپوشیم.»
بازیگران این فیلم با نامهای کاملاً واقعی خود به ایفای نقش پرداختهاند که عبارتند از ماجدة مسعود وهايدي سامح ومونيكا يوسف ومارينا سمير ومريم نصار وليديا هارون که همگی با تیم کارگردانی در جشنواره کن حضور یافتند برنده جایزه «چشم طلایی» شدند. | 1 749 | 44 | Loading... |
08 از این فیلم ☝️مصری که در ماه می همین امسال ۲۰۲۴برنده جایزه چشم طلایی جشنواره کن شد👇
👇👇👇 | 1 556 | 34 | Loading... |
09 ☝️
👇👇
یمن یک خواننده معروف و نوازنده عود دارد به نام «حمود السمة» همیشه وقت خواندن مقداری هم «قات» گوشهی لُپ و دهنش هست که «قوت الصالحین» است
وضعیت بلبشوی این روزها بسیار شبیه به این آهنگ مشهور اوست که میخواند:
آی مسلمانان ای بندگان خدا به فریادم برسید:
اگر روزی من به کلیساها پناهنده شدم سرزنشم نکنید؛
به این دلیل که مسلمان مرا زخمی میکند اما مسیحی مداوایم میکند؛
و تکرار میکند که:
مسلمانان ما را بمباران میکنند و مسیحیان مداوامان میکنند.
بعد میگوید:
با این حال آنها بر دین خویشاند و من بر کیش خویش!
•° حالا امشب من زیاد روضه نخوانم که نسبت ما با غرب و ادیان دیگر و مدرنیته و سکولاریسم و پدیدههایی مثل مهاجرت و فرار مغزها و افراطگرایی و... تماما چیزی شبیه همین فرمولی است که ایشان خوانده و نواخته.... | 1 673 | 49 | Loading... |
10 ☝️
👇👇
با نسخهی احمد شوقی شاعر شوید:
#احمد_شوقی معروف به امیرالشعراء مصر از پیشگامان ادبیات مدرن و دراماتیک مصر بود ظرافت طبعش را با بزرگی چون ابوالطیب متنبی قیاس کردهاند.
ببینید چه مویی میشکافد از حریر عشق وقتی میگوید:
((فانظر جماله بقلبک
إن ابقی الغرام لک القلبا))
اینطور ترجمهاش کرده بودم که:
«زیباییاش به دلِ خویش بنگرید
باقی اگر گذاشت دلی از برایتان!»
حالا بگذریم از دیوانهای متعددش مثل «الشوقیات» و قصاید مطول و منظومههای ماندگاری که آفریده که هر یک در جای خود بینظیرند؛ و یا رمانهایی که به نثر نوشت و تحقیقات و نقدهای ادبی و حتا نمایشنامههایی که نوشت و تا امروز هم در مصر اجرا میشوند؛ چندان که در ۱۹۲۷م در بزرگداشتش شاعران بیشتر کشورهای عربی حاضر شدند و به او به عنوان امیر عربی شعر رأی دادند.
همانجا بود که حافظ ابراهیم که خود ملقب به «شاعر نیل» بود قصیدهای در وصفش خواند که:
أمير القوافي قد أتيت مبايعًا
وهذي وفود الشرق قد بايعت معي
یعنی:
ای که بر قافیهها امارت و سلطنت تو مسلم است؛
همهی این هیئتهایی که از مشرق زمین آمدهاند با من بیعت کردهاند و من با تو بیعت میکنم.
حالا فکرش را بکنید که راوی زندگی چنین نابغهی عبقری، یک منشی وی سوادی معمولی باشد که گزارشهایی از زندگی او نوشته:
از جمله اینکه:
میگوید:
وقتی میخواست شعری بنویسد تا در مجلس یا جشن و مناسبتي آن را ایراد کند به این ترتیب عمل میکرد که ابتدا «سه تا زردهی تخممرغ» را به صورت خام میخورد و طولی نمیکشید که شعر چون سیل بر او جاری میشد قصیده سرانجام مییافت.
•° این نسخه مرا به یاد کلاسهای پولی اینفلوئنسرهای جدید میاندازد که در تبلیغات خود میگویند (( با ما طی ۴جلسه در یک هفته شاعر شوید.)) | 1 159 | 15 | Loading... |
11 با نسخهی ☝️ احمد شوقی در چند دقیقه شاعر شوید
👇👇👇 | 1 073 | 9 | Loading... |
12 ☝️
👇👇
وز معجزات «قهوه»
حکایتی تاریخی بگویم برایتان از معجزات قهوه:
«ابن علان» از ادبا و مفسران بزرگ شافعی و شارح بزرگ صحیح بخاری بود، کسی که هجدهسال بیش نداشت که به مقام إفتاء نشست.
اصحاب تراجم حکایت جالبی از عشق او به قهوه ذکر کردهاند او در آغاز قرن قرن یازدهم میزیست همان زمان که در سال ۱۰۳۹م سیل عظیمی در مکه آمد که نه تنها چهارهزار نفر را غرق کرد بلکه کعبه کاملاً تخریب شد، شریف مکه دستور بازسازی حرم را داد
دور مسجد الحرام پردهای کشیده بودند و بنایان مشغول بازسازی بودند، این شیخ ابنعلان هم نذر کرده بود شرحش را بر کتاب صحیح بخاری درون مسجدالحرام بنویسد، آن مدت چون کارگران و بنایان مشغول کار بودند این شیخ دقیقا میرفت داخل کعبه که دیوارهایش فرو ریخته بود و آنجا مینشست و با «دلّه»ی عربی قهوهاش را دم میکرد و مینوشید و شرح صحیح بخاریاش را مینوشت.
تا اینکه حاسدان و دشمنانش نزد شریف مکه سعایت کردند که این شیخ، کعبه را به قهوهخانهاش تبدیل کرده.
شریف مکه هم سخت برآشفت و دستور داد به حبس و زندانیاش کردند.
شیخ هم در زندان مشغول قرآن و توسل شد مگر کز این بند و بلا برهد. دست بر قضا همان شب نخست حبس، شریف مکه برخاست در قصرش نماز مغرب به جای آورد دید چار ستون قصرش میلرزد، پنداشتند که زلزله آمده، اما دیدند فقط قصر شریف است که میلرزد، وزیرش را احضار کرد و جویای موضوع شد، وزیر گفت: این از کرامات شیخ ابنعلان است.
دستور داد که الساعه آزادش کنند، فردای آن روز حسودان و دشمنانش دیدند در کعبه مشغول به طواف است و نه تنها شیوهاش را تغییر نداده بلکه در کعبه نشست و نوشتن کتابی مفصل را آغازید به نام:
((القَوْل الْحق وَالنَّقْل الصَّرِيح بِجَوَاز ان يدرس بجوف الْكَعْبَة الحَدِيث الصَّحِيح)) که شامل دلایل و اقوال بسیاری است که خواندن کتاب و درس در داخل مکه نه تنها جایز است بلکه ممدوح نیز هست.
این داستان در آن زمان مشهور به معجزهی «قهوه» شد. | 2 478 | 40 | Loading... |
13 داستانی ☝️ تاریخی از معجزات قهوه
👇 | 1 103 | 6 | Loading... |
14 ☝️
👇👇
در سال ۱۹۶۲م سینمای مصری فيلم متمایزی عرضه کرد با نام (الفرسان الثلاثة) يا «سه شوالیه» که تحولات اجتماعیِ جوامع رو به توسعه رو در شخصیت سه بازیگر این فیلم نشان میداد.
محور داستان یک وکیل و روزنامهنگار به نام «صالح»در قاهره است که بسیار آرمانگرا و رادیکال است که از اصول بنیادگرایانهی خود به هیچ وجه قصد کوتاه آمدن ندارد. مقالاتش را به شکلی سخت جدی در روزنامهای به نام(( أضواء الفضيلة)) يعني«پرتوهایی از فضائل» چاپ میکند و هر چه هیأت تحریریه به او گوشزد میکنند که این عقاید بین مردم و عوام طرفدار ندارد و روزنامه در حال زیاندهی است و تودهها از طنز و شوخی و موضوعات مستهجن بیشتر استقبال میکنند تا این مقالات جدی؛
اما"وکیل صالح" اعتناء نميکند، در خانوادهاش هم کاراکتر مشابه و سختگیرانهای دارد چندان که میخواهد دختر جوانش را به عقد شیخ پیری درآورد که در خانهاش کلاسهای اخلاق برگزار میکند با اینکه دختر عاشق پسرعموی خودش «نبیل» است.
داستان به همین روال کُند و منطقیاش پیش میرود تا یک روز خبر میآورند که یکی از آشنایان این آقای وکیل که زنی صاحب کاباره بوده از دنیا رفته و چون وارثی نداشته وصیت کرده کابارهی بسیار پر رونقاش به وکیل صالح برسد به شرط اینکه خود او مدیریت کاباره و کازینو را به عهده بگیرد.
اینجا دیگر جرقهی تحول آقای وکیل صالح آرمانگرای رادیکال است؛ ابتدا میخواهد با همان أصول اخلاقی کاباره را مدیریت کند نام کابارهی شبانه را میگذارد«ملهى الفضيلة والاحتشام» یعنی((کلوپ فضیلت و مهتری)) و دستور میدهد که رقاصههای آن نقاب بزنند و مشروبات بدون الکل سرو شوند؛!
اما طولی نمیکشد که با افت مشتریان مواجه میشود و میبیند که منطق سود و درآمد از منطق فضائل اخلاقی پیروی نمیکند، نقطهی تحول وکیل با اخلاق در همین کمدی سیاه است نه تنها عقایدش بلکه شخصیتش هم دستخوش منطق رفاه و لذتجویی میشود و دمخور رندان و خوشباشان کابارهاش میشود چنان که در ویدئوی بالا میبینید از همسر و خانوادهاش فرار میکند تا به معشوقهها و عیش و عشرت تازهیافتهاش برسد.
و چنین فرجامی از طعنههای مکرر تاریخ است و سرنوشت تمامی ایدئولوژیهای تمامیتخواهی که تمام حقیقت را در انحصار مطلق خود میبینند تا روز موعودی که قدرت و سرمایه به آنها رو میکند و از اینجا به بعد ادامهی داستان را همه از حفظیم و در «مزرعهی حیوانات» ارول خواندهایم که حقیقت چگونه رقاصهی کلوپ تأویلات کاپیتالیستی میشود و در بارگاهش نخستین چیزی که قربانی میشود اخلاق است. | 1 208 | 26 | Loading... |
15 اندککی از این ☝️فیلم مصری محصول
۱۹۶۲ سینمای مصر
👇👇👇👇 | 1 196 | 18 | Loading... |
16 ☝️
👇👇
بین عراقیها و سوریها سر داستان اين ترانهی زیبای محلی، اختلاف است و هر کدام آن را آهنگ محلی خودشان میدانند:
خوانندهی سوری«میادة بسیلیس»که خودش از اهالی حلب و معروف به[صوت حلب] بود تقریباً در کلمات این اجرا هر دو داستان را گنجانده.
روایت عراقیها این است که:
یک مطرب بغدادی خوش آواز و مشهوری بود که بچهدار نمیشد، برای همین از روستاهای اطراف، سرپرستی یکی از فرزندان خانوادهی فقیری را به عهده گرفت و اسمش رو هم «حسن»گذاشت، تا وقتی که پسر بزرگ شد و به دانشگاه رفت، روزی یکی از آشنایان برای "حسن" موضوع را برملا میکند که این مطرب و زنش پدرومادر اصلی تو نیستند.
حسن میآید و با ادب تمام از مطرب و مادرخواندهاش تشکر میکند و اجازه میخواهد به نزد پدر و مادر واقعیاش برگردد.
با رفتن او، آن مطرب، سخت افسرده میشود و نوازندگی و خواندن را کنار میگذارد، تا اینکه والی شهر کز ماجرا و افسردگی مطرب باخبر شده بود مجلسی ترتیب میدهد و به او میگوید صدا و هنر تو متعلق به همه است و راضیاش میکند که دوباره ساز به دست گیرد و بنوازد، میگویند مطرب کلماتی را خواند که برخی از آن در این ترانه آمده:
ربیتک صغیرون حسن، لیش انکرتنی لیش اهجرتنی
یعنی از کوچکی تو را من پرورده بودم چرا مرا ترک کردی؟
وشلون انام الليل حسن ونت ع بالي يا حسن
حسن! شبها چطور بخوابم وقتی همهاش تو در فکر منی.
اما سوریهایها میگویند این ترانه رسمی است که در مجالس عروسی اهالی حلب برگزار میشود به این ترتیب که مادر عروس نام چندتا از خواستگاران دخترش را میآورد که دخترم:
إجای (حسن یا عمر یا علی) یخطبک یا بنتی
یعنی دخترم بیا که حسن یا علی به خواستگاریت آمده
دختر جواب میدهد:
ما بدی حسن، ماما ما بدی [ یعنی مامان من حسن را نمیخواهم چون او بیحب الفتن= او فتنهگر است] تا اینکه مادر اسم داماد اصلی را میبرد و از دخترش «بله» را میگیرد.
اما دو جمله در ترانه هست که عراقی بودن داستان ترانه را تقویت میکند آنجا که میگوید:
وعیونک الحلوین حسن موزار إصابتنی
میگوید: حسن چشمان زیبایت مثل «موزار» مرا کُشت؛
حالا «موزار» چی بوده؟ نوعی تفنگ آلمانی رایج در اون ایام نزد عراقیها بوده که همین ریشتراش موزر و دیگر برندهای آلمانی با همین اسم مشهور شدند.
آخرش هم اون مطرب دلسوخته نفرینی میکند که:
واللي سعى ابفرگاک حسن
یوقع بناری.
یعنی آنکه تلاش کرد که منو به هجران تو مبتلا کند الهی که او هم مثل من، در چنین اتش فراقی دراُفتد. | 1 558 | 39 | Loading... |
17 این ترانه☝️☝️ بسیار زیبا از «میادة» خواننده سوری را بشنوید که عراقیها و سوریهایها بر سر آن دعوا دارند و هر کدام برایش داستانی محلی دارند که ثابت کنند ترانه متعلق به آنهاست که در زیر نوشتهام👇
👇👇👇 | 1 473 | 57 | Loading... |
18 ☝️
👇👇
«آدونیادا»
اثر جدید شعری أدونیس:
"آدونیادا" واژهایست که آدونیس در ۹۲سالگیاش به فرهنگ لغت عرب افزوده و اين دیوان حماسی شاعر است که تلفیقی از نام خود او: "آدونیس"و"ايلياد"ست.
اما مگر در دههی نوَدِ زندگی کسی میتواند شعر حماسی گوید آنهم در قالب ایلیادی که ادیسهی روح شاعر خویش است؟
أدونیس اما دست بدین آزمون زده، از هومر و ویرژیل وکهنالگوهای حماسی جهان آغازیده تا مگر عرب را به روح حماسی خودش برگرداند؛
دلوها بر ژرفا و مخزن غنی واژگانیاش افکنده و علیه کشتار و ویرانی و زشتی جهان و ابتذال انسان و تخریب زیستبوم او و در کل علیه پوچی هستی فریاد کشیده است.
منتقدان گفتهاند:"شعرهای این مجموعه اشاراتی به پسافاجعههای سوریه و پساداعش است."
من نمیپذیرم چرا که شعر آدونیس هماره فراتر از امور سیاسی ابتذالِ بلافصل امر روزمره بوده است.
شعر آدونیس همیشه اسطورهی خدایانی است که در دل ویرانی چون پیامبری رانده شده از دربار خدایان از گنجینهی واژگانش میزایاند.
در آغاز همین مجموعه(ص۵) میگوید:
الاساطیر مجروحة
و أنا لست الا دما
يتدفق منها.
میگوید: اسطورههای من(که همان منبع زایش شعری اوست) هماره زخمین بودهاند، و من چیزی نیستم جز خونی کز آنها فواره میزند.
حماسهی«آدونیادا» یک معراج زبانی زیگزاگ است؛ عروج به الوهیت زبانیاش و زیگزاگ آن زبان به سمت ابژهی دوزخی این جهانی که باید زبانش مرهم آن باشد.
زبانی که یکسره آکنده از تصاویر و آبشاری از استعارههای بیبدیل است میگوید اینجا به زخمی لاعلاج بین او و الوهیت بدل شده که شفایی بهرش متصور نیست.
[بيني وبين الألوهة جرحٌ لا شفاءَ منه]
وقتی از جنگ میگوید: که همهجا فراپشت خود برهوتی به جا میگذارد:[إنّها الحربُ تصنعُ صحراءَها] بلافاصله میگوید برای شعلهور شدنش فقط سه عنصر کافی است:
[آدم و حواء و يك سيب]
"آدونیادا" پرسش از وجود است و دلیل اینکه ما چرا پرسهزنِ این دیار نابود گشتهایم؟
ادونیس در این پرسش خود رخ پنهان میکند و میگوید: میبینی انگار ما میآییم و میرویم فقط برای اینکه افسون و افسانهی هستی تداوم یابد![لكي يتواصلَ سحرُ الوجودِ]
افسونی که این کمدی وحشیانه را میتواند «انسانیزه» کند
سحرٌ يؤنسنُ وحشيةَ المهزلهْ
این آزمون زبانی دلربای "آدونیادا"ست که میگوید: نوشتن نه با سر، بلکه راست نمی آید جز با عربدهی دلخراش و نالهی حسرتبار تن.
مینویسد: آن خدای واحد و کثیر،
آدمی زخم و لختهای است که در رگ جهندهی او گیر کرده.
در چیستی و چرایی این آفرینشاش میگوید:
او فرزندانش را آفرید،
نه برای آنکه عشق ورزند، یا شاد باشند و ابداع کنند، بلکه صرفاً از اینرو که او را بپرستند.
سپس در رخسارهی این پرسش خیرهوارش پنهان میشود: کای متعال: آسمان را چه نیاز به پرستندهای که برده و عبد خویشاش بیند؟
خلاصه فقط شمهای از این حماسه "آدونیادا" گفتم که مگر اهل ترغیب را رغبتی پدید آورم به خوانش این حماسهسرای پیر عرب. | 1 119 | 15 | Loading... |
19 معرفی «آدونیادا» اثر جدید أدونیس شاعرِ آوانگارد عرب در جهان معاصر
👇👇👇 | 1 059 | 4 | Loading... |
☝️
👇👇
برگی از تاریخ روسپیان در عصر آلبویه:
ابن مسكويه صاحب تاریخ «تجارب الامم» که تاریخنگار بزرگ عصر عباسی در دوران انحطاط آین سلسله است، از وقایع قرن چهارم هجری و دهم میلادی آورده که «زفتالدوله» مردی تبهکار از آل بویه، متولی حکمرانی بغداد شده بود؛
از جمله پلیدیهای وی این بود که نه تنها رئیس راهزنان را به ریاست شهربانی بغداد منصوب کرده بود بلکه دست راهزنان را در چپاول مردم و راههای کاروان باز گذاشت مشروط به اینکه در دستاوردهای آنان از اموال غارتشده، حکومت را شریک سازند.
بزرگ راهزنان که «حَمَدی» نام داشت تا مدتی بدین فرمان به نام قانون تن داد و اموال یغما شده را با دایرهی حاکمان تقسیم میکرد.
ابن مسکویه مینویسد فلاکتهای به بار آمدهی رییس راهزنان روز به روز فزونی میگرفت و مصائب و بلایا سختتر میشد اما حاکم آلبویه خود را به ندیدن و نشنیدن میزد.
تا اینکه روزی خواهر حاکم آلبویه که «لطیفه» نام داشت روزی سپیدهدم با خادمان و کنیزکانش به قصد حمام رفتن بیرون میروند و تا غروب آفتاب از آنان خبری نمیشود، چرا که در راه بازگشت به قصر، راهزنان راه را بر آنان میبندند و به قول عرب((نهبوا الجمل بما حمل)) یعنی شتران را با بارهاشان غارت میکنند؛ و خود «لطیفه» خواهر حاکم آلبویه را به غنیمت میگیرند.
حاکم آلبویه هرچه از همپیمانان راهزنش تقاضای برگرداندن خواهر و کنیزانش را میکند موفق نمیشود و سران راهزنان نمیپذیرند.
حاکم بخیل و خسیس آلبویه هم به رویکرد و راهکار دیگری روی میآورد و اعلام میکند که اصلا دزدیدن خواهرش از اساس دروغ است و او ربوده نشده است، بلکه از اساس، خواهرش در میان آن جمع نبوده است و اینک در منزل خود به سر میبرد و ایمن است.
مسکویه مینویسد: وقتی این رفتار برادر به گوش خواهرش «لطیفه» رسید بر برادرش سخت خشمناک شد، و با اینکه در دست دزدی زناکار گرفتار شده بود که بر او بسیار سخت میگرفت،«لطیفه» به او اصرار کرد که وی را به خانهی روسپیان شهر بسپارد.
خشم «لطیفه»از برادرش که او را در زندگیاش بدین شیوه کشته بود به حدی رسیده بود که وقتی دزدان از او تقاضای همخوابگی میکردند اجابت میکرد و خودش را در اختیار تمام مردان میگذاشت، و اعلام میکرد که من «لطیفه» خواهر زفتالدولهی بویهیم! و اهل فسق و فجور نیز بدین گونه بیشتر بر او هجوم میآوردند.
خانهی روسپیان نیز دید وجود لطیفه در آنجا بر رونق روسپیکده بسیار افزوده است برای همین سایر زنان هم خود را به مشتریانشان به نام لطیفه عرضه میکردند.
اینگونه شد که ابو حامد الغرناطی صاحب تذکره و تاریخ «تحفةالالباب» نوشت: وقتی که حاکم آلبویه تصمیم گرفت تا برای رهیدن از این ننگ، خواهرش را به قتل برساند، دیگر برایش ممکن نبود زیرا همهی روسپیان شهر دیگر خود را «لطیفه» معرفی میکردند.
الغرناطی مینویسد: بدین ترتیب در بغداد آن روز هیچ یک از اهل دعاره و بغی نمانده بود که چه به نام یا به توهم به آبروی آن والی حقیر لطمه وارد نکرده باشد.
👍 9🤣 4😁 2🔥 1👏 1🙏 1
☝️
👇👇
روسپیگری در جهان عرب:
۲ ژوئن را #روز_جهانی_کارگران_جنسی نامگذاری کردهاند.
بیائید بدون ارزشگذاری و تابوإنگاری، نگاهی اجمالی به وضعیت این قشر در جهان عرب بیندازیم:
به عرب پیشااسلامی و عصر فتوحات نمیپردازیم که باید دائرةالمعارفی موسوعی بهرش پرداخت.
در همین دو قرن گذشته کتابهای بسیار در این زمینه پرداختهاند که به چند مورد اشاره میکنم؛
از همان کتاب«عربالصحرا»ی دیکسون به یاد داریم فصل نوزدهم آن به موضوع[بغا=یا فحشا] در بین اعراب اختصاص داشت که از چاپ دوم به بعد تا کنون آن فصل را حذف کردند.
کتابی است به نام «مذکرات توماس راسل» که به خاطرات فرماندار قاهره از۱۹۰۲تا ۱۹۴۶ پرداخته و به طور مفصل موضوع روسپیگری و محلات روسپیان در قاهره پرداخته است.
میدانید که تا سال ۱۹۵۲،که در مصر لایحهی الغاء فحشا ارائه شد روسپیان از حقوق برابر با دیگر مشاغل اجتماعی چون پرستاران و معلمان برخوردار بودند. حتا در تصاویر بالا بخشی از مجوزهای آنان را برای ادارهی این مراکز ملاحظه میکنید.
شهدی عطیه در کتاب(حدث فی شارع الصحافة)شرايط تصويب آن لایحه را بررسی و گزارش داده که کسانی چون هیکل با بیش از صدتن از این زنان گفتگو و شرایط آنها را سنجیده و در نهایت به آن لایحه رأی منفی دادند.
یا محمد فريد جنيدي کتاب «البغاء ؛ بحث علمي عملي»را در سال ١٩٣٤م تألیف کرد که از زمان پاشایان و خدیوان مصر گستردگی آن را نشان میدهد.
دكتر حناحنا در ۱۹۴۱«أزمة الزواج والبغاء في مصر» را نگاشت و آن را بحران تجارت لحوم(=گوشت) البشر نامید.
در بغداد((کیف عالجنا مشکلة اللبغا)) در سال١٩٥٢ نشأن ميدهد در نیمهی نخست قرن بیستم این پدیده چقدر شایع بوده است.
قاسم حسين صالح روانشناس عراقی در سال ۱۹۸۸ دراسة ميدانيه را در بررسی عوامل و تحلیل زیست روسپیان نوشت و عبدالكاظم البديري كتاب «دور البغا»یشبه ١٩٦٦م برمیگردد.
از جامعهشناسان مصری دکتر سید عویس کتاب «هتافالصامتین»از منظری دیگر خواسته تا صدای این قشر خاموش باشد.
کتاب «امپراطور البغا»از مشهورترین کتابهای مصریان است که به زندگی (( ابراهیم الغربی)) میپردازد که ظاهراً طبق اصطلاحات امروز ترنسسکشوال بوده که در اوایل قرن بیستم صاحب بیش از ۵۰خانه و مرکز روسپیان بوده و ۴۰۰ زن را همیشه به عنوان کارگران جنسی در اختیار داشته.
کتاب «البغایا فی مصر» از عماد هلال از مشهورترین کتابهایی است که به پژوهش تاریخی-اجتماعی روسپیگری از ۱۸۳۴تا ۱۹۱۹میپردازد.
محلات «شارع کلوت بک»هنوز شهروندان را به خاطرههای عشقهای ساعتی و زودگذر میاندازد رماننویسان بزرگی چون نجیب محفوظ از بیبندوباری جنسی پرسوناژهای خود مانند عبدالجواد به وفور نوشتهاند.
حسین عبدالعلیم رمان«سعدیه و عبدالحکم» را نوشت که به داستانهای تاریخی روسپیان در عصر محمد علی پاشا اختصاص دارد.
اگر کتاب جهاد الرنتیسی را از صنعا خوانده باشید، صنعای یمن را شهری آکنده از روسپیان فقیر توصیف کرده که دارای شبکهای از قوادان و دیوثان و دلالان مافیای جنسی است.
در همین عصر حاضر زمانی سازمان ملل در گزارشی که از آمار ایدز در کشورها ارائه کرد؛ مصر را در سال ۲۰۱۶ دارای ۲۳هزار روسپی و یمن را با ۵۴هزار روسپی و مغرب و مراکش را شامل ۷۳هزار کارگر جنسی اعلام کرد.
خیلی مختصر به تبار این پدیده اشاره کردم چرا که پرداخت تفصیلی تابوها و هنجارهای جنسی را خواهد شوراند و پشتپردههای روابط سیاسی و مذهبی و اجتماعی بسیاری را در پیوند با این موضوع نشان خواهد داد.
قشر خاموشی که ردپای بیصدایشان را در بین همهی اصناف و گروهها میتوان پیگرفت و لایههای زیرین بسیاری از تصمیمات سیاسی و غیره را واشکافی کرد.
👍 22🙏 5👎 2❤ 2🔥 1👏 1👌 1🍌 1
اندککی از «روسپیگری و روسپیان» در جهان عرب بخوانیم:
👇👇👇
🙏 1
عراقیها یک ضرب المثلی دارند که وصف چنین اوضاعی است!
میگن:
«شوف الدنية اشگد معكوسة؛
تزرع بصل تطلع كوسة،
و تكول عله البطه جاموسه»
یعنی:
ببین کار دنیا چقدر برعکسه
که پیاز میکاری اما کدو درمیاد
آن وقت است که به مرغابی میگی گاومیش.
😐 9👍 5👌 3❤ 2👏 1😁 1🤯 1🤨 1
واقع قضیه این است که بسیاری از مجتهدان نیز خود بیشتر اهل تقلیدند تا تحقیق!
ابن حزم آندلسی فقیه ظاهری و صاحب «طوق الحمامه»در کتاب «الإحکام فی اصول الأحکام ۶/۷۷» از فقیه صاحب فتوایی در آندلس آن روزگار نام میبرد که سخت نادان بود و محور غالب فتواهایش دو فقیه دیگر بودند که همیشه نظر ایشان را در فتوا مراعات میکرد؛ در هر موضوعی زیر فتوای آن دو فقیه مینوشت:
((من هم قائل به فتوای این دو شیخم))
تا اینکه اختلافی بین آن دو شیخ رخ داد و هر یک فتوایی مخالف دیگری داد؛ اما آن مُفتیِ جاهل باز زیر نظر آنان نوشت:
«من نیز قائل به فتوای این دو شیخم»
برخی از حاضران بدو خاطر نشان کردند که:
اما این دو شیخ اینبار به اختلاف رسیدهاند؛ (( نظر شما با کدام یک از ایشان است؟))
در پاسخ گفت: بله من هم با اختلاف ایشان به اختلاف رسیدهام.
😁 21👍 3❤ 2👏 1👌 1
☝️
👇👇
از فیلم مصری((رفعت عینی للسماء))
يا:
«چشمان خود سوی آسمان افراشتم»:
در جشنواره کن امسال ماه می ۲۰۲۴برای نخستینبار یک فیلم مصری جایزهی «چشمطلایی» فیلم کن را از آن خود کرد.
از آنجا که رسانههای فارسیزبان به دلیل مرعوبیت از تابوهای جنستی رایج خود به آن نپرداختند، گفتم چکیدهای از داستان آن را برای ثبت در اینجا بنویسم:
در ۲۰۰ کیلومتری جنوب قاهره روستایی است به نام «البرشا»که از قبطیان مصراند؛ قبطیها، مسیحی و ده درصد جمعیت مصر را تشکیل دادند و بارها مورد تعرض و در همین ماه گذشته خانهها و یک کنیسهشان توسط افراطگرایان مسلمان به آتش کشیده شد.
در روستای "البرشا" واقع در استان "المنیا" که داستان فیلم در آن اتفاق میافتد،زن و شوهری کارگردان به نام «ندی الریاض» و «ایمن الامیر» که در سال ۲۰۱۷م به آنجا رفته بودند متوجه شدند تعدادی از دختران قبطی، یک گروه نوازنده خیابانی تشکیل دادهاند و آهنگهای فولکلور مصری را میخوانند؛ این زن و شوهر متوجه میشوند محتوای ترانههای آین دختران جدید و مدرن است دقت میکنند میبینند این دختران ساده روستایی موضوع شعرهاشان علیه سرکوبهای جنسیتی و تابوهای مردسالارانه و آزارهای جنسی و اجبار در ازدواج زودرس است. در چند مورد ملاحظه میکنند که جوانان روستا آنها را به باد فحش میگیرند و به سمتشان سنگ پرتاب میکنند.
این جرقهای میشود که این زن و شوهر چهار سال با تیم کارگردانی و فیلمبرداریشان در آن روستا بمانند و قصهی زندگی این دختران را به صورت مستند به تصویر بکشند.
تیم در گفتوگو با این دختران قبطی متوجه میشود آنها تئاتر خیابانی را به عنوان راهی برای غلبه بر مشکلاتی که از آن رنج میبرند، مانند ازدواج زودهنگام، آزار و اذیتهای جنسی و غیره برگزیدهاند تا در برابر چشمان روستاییان دهشتزده، سینهشان را از رنجهایی که تحمل کردهاند با نوای سنج و کمانچه خالی کنند.
ندی ریاض و ایمن الامیر با پیگیری قصههای این دختران نوازنده به مدت چهار سال متوجه برخی از رویدادهای زندگی آنها میشوند مانند این که یکی از آنها مجبور به ترک روستا شده یا دیگری مجبور به قطع نامزدی یا بریدن از خانواده و...
تیم برخی از رؤياهای این دخترها را به تصویر کشیده مثلاً یکی از آنها «هایدی سامح» است که آرزو داشته رقصندهی باله باشد، اما نامزدش به او میگوید بعد از ازدواج فقط باید خانهداری کنی و شمارهی همهی دوستانش را از موبایل هایدی پاک میکند، چیزی که باعث به هم خوردن رابطه آنها میشود و داستانهایی از این قبیل.
مثلاً در یکی از شعرهای ترانهشان در فیلم میشنویم که دختران میخوانند:
((أنا جسمى مش خطية..ولا لبسى دا قضية
مش عارفة أمشى بحرية.. ولا قادرة البس فستان))
«یعنی تن ما زنان گناهکار نیست، اشکالی هم در لباسهامان وجود ندارد، با این حال نمیتوانیم با آزادی در روستای خودمان قدم بزنیم یا لباس راحتی خود را بپوشیم.»
بازیگران این فیلم با نامهای کاملاً واقعی خود به ایفای نقش پرداختهاند که عبارتند از ماجدة مسعود وهايدي سامح ومونيكا يوسف ومارينا سمير ومريم نصار وليديا هارون که همگی با تیم کارگردانی در جشنواره کن حضور یافتند برنده جایزه «چشم طلایی» شدند.
❤ 21👍 12👎 1👏 1🤮 1🙏 1
از این فیلم ☝️مصری که در ماه می همین امسال ۲۰۲۴برنده جایزه چشم طلایی جشنواره کن شد👇
👇👇👇
❤ 4👍 1🙏 1
00:56
Video unavailableShow in Telegram
☝️
👇👇
یمن یک خواننده معروف و نوازنده عود دارد به نام «حمود السمة» همیشه وقت خواندن مقداری هم «قات» گوشهی لُپ و دهنش هست که «قوت الصالحین» است
وضعیت بلبشوی این روزها بسیار شبیه به این آهنگ مشهور اوست که میخواند:
آی مسلمانان ای بندگان خدا به فریادم برسید:
اگر روزی من به کلیساها پناهنده شدم سرزنشم نکنید؛
به این دلیل که مسلمان مرا زخمی میکند اما مسیحی مداوایم میکند؛
و تکرار میکند که:
مسلمانان ما را بمباران میکنند و مسیحیان مداوامان میکنند.
بعد میگوید:
با این حال آنها بر دین خویشاند و من بر کیش خویش!
•° حالا امشب من زیاد روضه نخوانم که نسبت ما با غرب و ادیان دیگر و مدرنیته و سکولاریسم و پدیدههایی مثل مهاجرت و فرار مغزها و افراطگرایی و... تماما چیزی شبیه همین فرمولی است که ایشان خوانده و نواخته....
1.40 MB
❤ 18👍 4👎 2😢 1🙏 1👌 1
☝️
👇👇
با نسخهی احمد شوقی شاعر شوید:
#احمد_شوقی معروف به امیرالشعراء مصر از پیشگامان ادبیات مدرن و دراماتیک مصر بود ظرافت طبعش را با بزرگی چون ابوالطیب متنبی قیاس کردهاند.
ببینید چه مویی میشکافد از حریر عشق وقتی میگوید:
((فانظر جماله بقلبک
إن ابقی الغرام لک القلبا))
اینطور ترجمهاش کرده بودم که:
«زیباییاش به دلِ خویش بنگرید
باقی اگر گذاشت دلی از برایتان!»
حالا بگذریم از دیوانهای متعددش مثل «الشوقیات» و قصاید مطول و منظومههای ماندگاری که آفریده که هر یک در جای خود بینظیرند؛ و یا رمانهایی که به نثر نوشت و تحقیقات و نقدهای ادبی و حتا نمایشنامههایی که نوشت و تا امروز هم در مصر اجرا میشوند؛ چندان که در ۱۹۲۷م در بزرگداشتش شاعران بیشتر کشورهای عربی حاضر شدند و به او به عنوان امیر عربی شعر رأی دادند.
همانجا بود که حافظ ابراهیم که خود ملقب به «شاعر نیل» بود قصیدهای در وصفش خواند که:
أمير القوافي قد أتيت مبايعًا
وهذي وفود الشرق قد بايعت معي
یعنی:
ای که بر قافیهها امارت و سلطنت تو مسلم است؛
همهی این هیئتهایی که از مشرق زمین آمدهاند با من بیعت کردهاند و من با تو بیعت میکنم.
حالا فکرش را بکنید که راوی زندگی چنین نابغهی عبقری، یک منشی وی سوادی معمولی باشد که گزارشهایی از زندگی او نوشته:
از جمله اینکه:
میگوید:
وقتی میخواست شعری بنویسد تا در مجلس یا جشن و مناسبتي آن را ایراد کند به این ترتیب عمل میکرد که ابتدا «سه تا زردهی تخممرغ» را به صورت خام میخورد و طولی نمیکشید که شعر چون سیل بر او جاری میشد قصیده سرانجام مییافت.
•° این نسخه مرا به یاد کلاسهای پولی اینفلوئنسرهای جدید میاندازد که در تبلیغات خود میگویند (( با ما طی ۴جلسه در یک هفته شاعر شوید.))
👍 10😁 7🤣 4❤ 1👏 1🤡 1