ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی
به فُتوایِ این احقر المُحاط:رشاء دربطن حوت، احوط است. مسعود بابالحوائجی
إظهار المزيد4 294
المشتركون
+424 ساعات
+347 أيام
+14430 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
°• از عکس دوم بالا که مهمانان هزاره فردوسی را جلوی تالار دارالفنون نشان میدهد، ردیف دوم نفر دوم از سمت راست پرفسور عزّام است.
❤ 8🙏 2🔥 1👏 1
☝️
👇👇
به مناسبت روز ملی فردوسی؛
گزارشی از ترجمهی عربی شاهنامه عرض کنم:
البته فردوسی بین تودهی متوسط عرب با گرایشات ملی طبعا به دلیل زبان تندش نسبت به تازیان، محبوب که هیچ بلکه منفور هم هست، و او را از شعوبیهی تندرو و رافضیان متعصب میدانند و همان دو بیت:
((ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی....)) را
از اغلب عربها با ترجمه زیر میتوانید بشنوید:
(من شرب لبن الابل وأكل الضب
بلغ العرب مبلغاً أن يطمحوا في تاج الملك؟
فتباً لك أيها الزمان وسحقاً).
اما بین اهالی فرهنگ و آکادمیکهای عرب، فردوسی جایگاه ویژهای دارد؛
من نخست به یک اشتباه رایجی اشاره کنم که بسیاری گمان میکنند که با هزارهی فردوسی در سال ۱۳۱۳ش در تهران و توس بود که جامعهی عرب با شاهنامه آشنا شد. که ادعایی کاملا پوچ و بیاساس است.
ادعای تاریخی من،روندی کاملا معکوس را نشان میدهد و آن اینکه پیش از هزارهی فردوسی ما دست کم سه ترجمه از شاهنامه را به عربی شاهد هستیم، و ادعای دومم این است که اتفاقا در هیچ یک ازتذکرههای فارسی، مطلقا نامی از ترجمههای عربی شاهنامه به میان نیامده و ایرانیان از ترجمههای عربی شاهنامه کاملا بیاطلاع بودند تا اینکه مستشرق بزرگ ادوارد براون در((تاریخ ادبیات ایران)) خود به دو ترجمهی عربی از شاهنامه اشاره کرد؛
در اوایل قرن هفتم ۶۲۱ه.ق ادیب و فقیهی به نام «ابنبنداری» شاهنامه را به درخواست یکی از شاهان سلسله ایوبی در شام به عربی ترجمه میکند و از همین نسخه است که "براون" میفهمد مبنای ترجمهی "ابن بنداري" ترجمهی عربي ديگری از شاهنامه متعلق به قرن ششم است از «اثیرالملک نیشابوری»
و باز تا ۱۹۲۴م یعنی پایان تألیف «تاریخ ادبیات»ادوارد براوان هیچ کس از وجود ترجمهی «ابنبنداری» هم مطلع نیست مگر دو نفر یکی علامه محمد قزوینی که با براون همکاری داشته و دیگری «د.عبدالوهاب عزام» ادیب و رئیس و استاد زبان فارسی دانشگاه قاهره و سپس دانشگاه ریاض که سفیر مصر در سعودی هم شد، او بود که براى نخستینبار در کمبریج از نسخهی "ابنبنداری" تصویر برداری کرد. "دکتر عزام" متوجه میشود ترجمه "ابنبنداری"از شاهنامه أولا به نثر است، ((گرچه این از دقت آن نسخه نکاسته و حتا جلال خالقی مطلق اذعان کرده که در چاپ شاهنامهاش از آن بهره برده است.)) و دوم اينكه ترجمهی "ابنبنداری" از ترجمه تفاصیل و جزییات جنگها چشمپوشی کرده و حجم ترجمهاش تنها دوسوم از شاهنامه را شامل میشود.
«د.عبدالوهاب عزام» تصمیم به تصحیح این دو کمبود میگیرد و موارد ترجمه نشدهی نسخهی ابنبنداری را هم ترجمه میکند؛ و تمام این روندی که مربوط به چاپ نخست نسخهی «عزام» است درست تا ۱۳۱۰ش است در حالی که هزارهی فردوسی در تهران و توس در مهرماه سال ۱۳۱۳ش برگزار شد و پرفسور عزام خود در این هزاره شرکت کرد و از دست رضاشاه مدال علمی را به خاطر ترجمه و تحقیقاش دریافت کرد.
پرفسور عزام این ادیب دیپلمات در توس قصیدهای ۳۵بیتی هم که در بحر متقارب در رثای فردوسی سروده بود برای میهمانان قرائت کرد که مطلعش این بود:
أبالقاسم إسمع ثناء الوفود
تنظّم فیک عقودُ الدُرَر
یعنی: ای فردوسی ستایش هیئتهای ادبا را بشنو که در ستایشت رشتههای مروارید را به نظم کشیدهاند.
أبالقاسم إسمع نشید الخلود
یُرتّله فیک کـلُّ البـشر
بشنو کاین ترانهی جاودانگی را که تمامی انسانها به آوای خوش بهر تو میخوانند.
أبـالقاسم إسمع لسان الزمان
بخُلدک وهـو الضـنینُ، أقـر
ای فردوسی کلام زمانه را که در بخشش جاودانگی هماره بخل میورزد بشنو که به ابدیت تو اقرار دارد.
برای نمونه پرفسور عزام ترجمهی این دوبیت شاهنامه:
«بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نبیند گزند» را
در مقدمهی صدصفحهای خود بر شاهنامه
اینگونه آورده که:
یخرّ علی الدهر کل بناء
بقطر السحاب و حرّ ذُكاء
بنيتُ من الشعر صرحاً أغر
يملّ الرياح و يعي المطر.
همهی اینها مربوط به سال ۱۹۳۲م مطابق با ۱۳۱۰ش است، و تازه از این پس بود که در سال۱۹۷۷م جهان عرب، مترجمان دیگری از شاهنامه را چون "سمیر مالطی" به خود دید که «الشاهنامه ملحمة الفرس الکبری» را به نثر در بیروت به چاپ رساند یا "رجب نجار" در ۱۹۸۵ در مجله "عالم الفکر" نسخهای متعلق به قرن پنجم هجری را با عنوان((سیرهٔ فیروزشاه یا الروایة الشعبیة العربیة للشاهنامة الفارسیة)) چاپ کرد و احتمال داد که متن آن، ترجمهی منثور یکی از داستانهای شاهنامه باشد.
و همچنان تا امروز كه پژوهشهای تطبیقی مربوط به شاهنامه در جهان عرب بسيار رواج پیدا کرده تا جایی که به عنوان رسالههای دکترای بسیاری از دانشجویان ریاض و مصر و لبنان تبدیل شده که قصهای بس مفصل است.
🙏 14👍 4❤ 2👌 2👎 1👏 1
به مناسبت ۲۵ اردیبهشت، روز ملی فردوسی
نگاهی کنیم به ترجمههای عربی از شاهنامه در جهان عرب
👇👇👇
🙏 3👍 2
☝️
👇👇
تابلوی «حلم رجل مخصي»
تابلوی بالا از نقاش فرانسوی «ژان لوکمیت دونوی» است وی در جوانی خود سفری به مصر داشت که الهامبخش آثاری شد كه میلِ به تصویر کشیدن مشرقزمین را در وی بیدار کرد و بخشی از آنها در جهان عربي به "قاهريات" مشهور شدند، چرا که به بردگان و خواجگان و حرمسراها و مذهب و تاریخ مصر مرتبط بودند.
از جمله اینکه در مصر از عهد ممالیک تا دوران پاشایان نیز، اختهسازی بردگان مرسوم بود؛ نام اثر بالا هم((حلم رجل مخصي))یا رؤياى مرد اخته شده است که آرزوى ازدواج با یکی از کنیزکان ارباب خود را داشته، ارباب از ماجرای بین آن دو باخبر میشود و غلامش را اخته میکند.
"لوکمیت دونوی" با الهام از این داستان و ماجرای مشابه «الفلیلة وليلة» رؤياى این برده را در خواب ترسیم کرده؛ میبینیم که در رؤيا از دود قلیانش، تصویر آن کنیزک زیبا برايش مجسم شده، اما در کنار او کودکی هم با چاقویی در دستانش قرار دارد که نماد خاطرهی اختهشدن اوست.
نمادهای متعددی از شهر قاهره در پسزمینه مشاهده میشود اما پنجهی خونین روی دیوار هم از نمادهای مصریانی است که باور داشتند ترسیم آن بر دیوار باعث دفع شر میشود.
و شمشیر آویخته بالای سر وی مرا یاد داستان لوطی مثنوی مولوی میاندازد که گفت:
در میانَش خنجری دید آن لعین
گفت کاندر میانت چیست این؟
گفت آنکْ با من ار یک بدمنش
بد بیندیشد بدرّم اشکمش
گفت لوطی حمد لله را که من
بد نه اندیشیدهام با تو به فن!
در «نامههای ایرانی» مونتسکیو هم که از زبان دوتاجر ایرانی به نامهای "ازبک" و "ریکا" روایت شده، داستانی مشابه همین در حرمسراهای مشرقزمین دیده میشود که انتشار آن مربوط به سالهای ۱۷۲۱ م است.
👍 7🙏 4😢 2❤ 1👏 1🗿 1
دربارهی این تابلو ☝️که در موزه هنر کلیولند فرانسه و مربوط به قاهرهی مصر است متعلق به سال ۱۸۷۴م
👇👇👇
🙏 4❤ 2
☝️
👇👇
پارلمان در جهان سوم و جامعهی عرب
بیایید برایتان خاطرهای بگویم از این کتاب «القرار» "دکتر مضر بدران" تا شاید اذعان کنیم که نظام پارلمانی لزوما شاخصی از ساختار دموکراتیک در کشور نیست.
"د.مضر بدران"سياستمدار باسابقه اردن است که بیش از ۱۱ سال نخستوزیر ملک حسین پادشاه اردن بوده، ۸۹ سال عمر کرد و همین سال پیش بود که درگذشت! ((القرار)) نام کتاب خاطرات اوست که شاید در اینجا بتوان آن را به«تصمیم سخت» ترجمه کرد.
در صفحه ۲۶۴تا۲۶۶ کتاب خاطرهی مهمی از جریان سفرش به ریاض و دیدار با ملک فهد تعریف میکند.
توجه کنید که این دیدار بعد از تشکیل اولین پارلمان اردن صورت گرفته؛ در آن جلسه شاهزاده عبدالله به مضر بدران نخستوزیر اردن میگوید: من، همراه ملک فهد و شاهزاده سعود الفیصل، یک شب کامل وقت گذاشتیم و نوارهای ضبط شده از مجلس نمایندگان اردن و بحثها و انتقادات شدید آنها را دربارهی بیانیهی دولت شما تماشا کردیم و ملک فهد خطاب به من گفت: که برای شما متاسفم که باید تمام این بازجوییها را در اولین پارلمان نیمه دموکراتیکی که اردن پس از سالها از آن برخوردار شده، بشنوید و تحمل کنید.
"مضر بدران" مینویسد: من به پادشاهسعودی گفتم: که دلیل و مقصر تمام این جریانات در حال وقوع در اردن شما هستید،چرا که دموکراسی در اردن ناشی از تأخیر و کمبود کمکهای مالی خلیج و شما بود که باعث تنگناهای شدید اقتصادی در اردن شد و یک انقلاب واقعی در حال شکلگیری بود که پادشاهی اردن را تهدید میکرد؛ و ما برای حفظ سلطنت تنها یک راه داشتیم و آن دموکراسی بود تا همه را در مسئولیتها شریک سازیم تا کمبودها صرفاً معطوف به نظام پادشاهی نباشد.
سپس «دکتر مضر بدران» میگوید خطاب به ملک فهد گفتم: اگر میخواهید دموکراسی را در اردن لغو و مجلس را منحل کنید به طوری که همه چیز به حالت نخست پیشاپارلمانی برگردد، این امکانپذیر است اما در ازای یک راه حل ریشهای برای مشکلات اقتصادی ما.
اینجا بود که ملک فهد واکنش نشان داد و گفت: بهای این راه حل رادیکال چقدر است، بدران پاسخ میدهد پنج میلیارد دلار که فقط شامل بدهیهای اردن میشود.
نخستوزیر اردن نوشته برای لحظاتی، سکوت بر سالنی که در آن نشسته بودیم حکمفرما شد تا ملک فهد پرسید در آن صورت مجلس را منحل میشود؟ پاسخ گفتم: «بدون معطلی»
ملک فهد گفت به زودی هیئتهای بررسی ما تشکیل خواهند شد و من بدهیهای شما را پرداخت خواهم کرد.
بدران میگوید بلافاصله به عمان بازگشتم و به نمایندگان بلوک اخوان المسلمین پیشنهاد ملک فهد را ابلاغ کردم که باعث استقبال آنها هم قرار گرفت.و سپس با تمامی احزاب چپگرا و ملیگرا ملاقات کردیم و همه بیاستثنا پذیرفتند اگر عربستان بدهیهای اردن را پرداخت کند، پارلمان را فوراً منحل کنیم.
البته چند ماه بعد از این ملاقاتها صدام حسین به کویت حمله کرد و کل منطقه تغییر کرد و عربستان هم بدهی اردن را پرداخت نکرد.
حالا اگر دنبال سر نخ انحلال مجلس کویت میگردید باید به این جنس از عوامل هم توجه کنید، برای نمونه میتوانید به
خاطرات احمد الخطیب و خاطرات العدسانی و کتاب کویت از مبدأ تا استقلال، هم نگاه کنید که به همین تلاش ها برای کشتن دموکراسی، مشارکت مردمی و شکستن انحصار پول و تصمیم گیریها در بین سران عرب اشاره شده است، اما به اشکال مختلف و گوناگون دیگر.
👍 13❤ 2👏 1🙏 1
خاطرهای از این کتاب ☝️
که نویسنده آن نخست وزیر وقت اردن بوده است
👇👇👇
👍 2
☝️
👇👇
تحلیلی از انحلال مجلس در کویت:
دربارهی انحلال مجلس کویت که دیشب شاهد آن بودیم مقداری توضیح عرض کنم گرچه علاقهای به سیاسینویسی ندارم،ولی به هر حال مربوط به جهان عرب است.
ببینید کویت پیش از سال ۱۹۹۰م قطب متمول خلیج بود که به لحاظ مالی و با توجه به وسعت و جمعیتش تا امروز هم از بیشترین منابع مالی برخوردار است؛چنانکه به آن مروارید خلیجفارس میگفتند؛ اما در آن سالها آن منابع مالی با صنعت گردشگری و رونق فرهنگی و قطب رسانهای و حتا ورزشی هم گره خورده بود.تا حدی که پناهگاه مهاجرت صدها کشور شده بود هنوز هم ۷۰٪ جمعیت این کشور را مهاجران تشکیل دادهاند.
اما این پارامترهای توسعه و رشد پس از ۱۹۹۰م یکباره در کویت افول کرد و رفتهرفته کویت به کشوری منزوی تبدیل شد.
شاید سه عامل در این انزوا تأثیرش قطعی بود:
یکی حملهی عراق به خاک کویت که قدرت استراتژیک آن را به چالش کشید
دوم قدرت گرفتن اسلام سیاسی که تابعی از عامل نخست و ضعیف شدن دولت بود.
و سوم مغلوب شدن کویت در جنگ رسانهای کشورهای همجوار و سر جنباندن رقیبی چون قطر که دموکراسی کویت را دستخوش کودتایی مرتجعانه با تزریق پول و سرمایه به اخوانیها و سلفیها در این کشور بود.
اما بحران در کویت از سال ۲۰۱۱م تحت تأثیر بهار عربی آغاز شد که پارلمان کویت با هجمهای توسط حامیان افراطگرای خود، به سمت تغییر قدرت در حاکمیت خیز برداشت؛ که به سرعت تمام افراد و آمران و همدستان آنها، سرکوب و زندانی شدند.
اما دوباره در سال ۲۰۲۱م جنبشی به نام (حدس) شکل گرفت که خواهان آشتی ملی و ائتلاف با سران اخوانالمسلمین شدند.
از قضا موفق هم شدند به طوری که نتیجه انتخابات قانونگذاری در سال 2023م جمعیت افراطگرایان(حدس) پیروزی قاطعی در پارلمان به دست آورد.
اما نتیجهی پیروزی افراطگرایان مرتجع شما بهتر از من میدانید که اثرات مخرباش در عرصهی اجتماعی- فرهنگی چیست!
اینها شروع به انسداد نفسگاههای شهری و مطالبات شریعتمحور کردند و خواهان تفکیک جنسیتی،عدم اختلاط، و اجبار حجاب و تغییر قانون اساسی و ایجاد مرزهای قانونی و غیره شدند.
تا اینکه در دسامبر ماه گذشته شاهزاده جدید قدرت را به دست گرفت و تصمیم گرفت با موج افراطیون و اسلام سیاسی مقابله کند.تصمیمی که به تقابل با اکثریت پارلمان کویت و جمعیت(حدس) منجر میشد که مستظهر به پشتیبانی منابع قطری بودند.
گرچه بوقهای رسانهای(حدس) و پروپاگاندای قطری از دیشب نغمه سر دادهاند که این یک عقبگرد بیسابقه به لحاظ دموکراسی است.
اما گویا فراموش کردهاند که که این دموکراسی نیمبند و تئوکراسیک کویتی، کمر بسته بود تا با سوءاستفادهی ابزاری از دموکراسی، قطب لؤلؤ خليج را به أفغانستان دومي تبدیل کند و هویت کشور را یکپارچه تغییر دهد.
از این منظر میتوان گفت: اقدام شیخ مشعل امیر دولت کویت، یک رویارویی تمامعیار با داعش کشور خویش بوده است.
اما عواقب ایجابی این انحلال به نظرم مقدمهای برای حمله گسترده و سرکوب اخوانالمسلمین و سلفیهای ارتجاعی است که کویت را به کانون افراطیگری و حتا صور تروریسم و ارهاب تبدیل کرده بودند.
با موفقیت در پلانA به نظر میرسد شیخ مشعل به زودی به محور سعودی - اماراتی و از نظر گشودگی به سیاستهای جهانی در منطقه بپیوندد.
شاید این پارادایم زبان و هنجار منطقهی ماست؛ که اگر حریف تو دیکتاتور است و فقط زبان زور را میفهمد، قطعا هر اقدام قوی و مستبدانه و یکجانبه علیه او، اقدامی طبیعی شمرده میشود نه ناهنجاری و برون-رفت از معیارهای مسلط جوامع دموکراتیکی که در جهان سوم، ابتدا بومیسازی و سپس تحمیل میشوند.
❤ 13🙏 8👍 6👎 6👏 3🤮 2👌 2🔥 1😁 1🕊 1
☝️
👇👇
جامدارانی از عهد رشید:
در نمایشگاه کتاب تهران چندین سال است فقط به سالن ناشران عربی سر میزنم که امسال کمترین و نحیفترین غرفهها را داشتند.
همین ایام همزمان در دوحه و کویت و رباط مراکش نمایشگاههای بینالمللی برپاست،که از شُکوه و آمار ناشران داخلی و خارجی آنها در حال تهیه گزارشی هستم که به هیچوجه با این ماکت داخلی و وضع نشر ما قابل قیاس نیست.
امسال فقط یک کتاب صید کردم و آن نسخهای از دیوان مولانا ابونواس بود که نداشتم.
میدانید که مانند احادیث، دیوان شاعران هم راویان متعدد دارد و طبعاً اختلافات فراوان.
مخصوصا اگر کسی چون ابونواس باشد که پای بر فرقِ تابوها و هنجارهای اخلاقی کوفته است.
تنها تا زمان ابن ندیم بغدادی صاحب آلفهرست که درگذشته به سال ۳۸۰ق است، دوازده راوی برای اشعار ابونواس برشمرده که متأسفانه تنها دو روایت از آنها به دوران ما رسیده است یکی نسخه حمزه اصفهانی است و دیگری روایت الصولی است که تفاوتهای عمدهای با نسخه اصفهانی دارد. از میان خاورشناسان «ايفالد فانغر» عمرش را بر سر دیوان ابونواس گذاشت که الهيئة العامة لقصور الثقافة (مصر) به طبع رساند و امروزه نایاب است؛ اما دکتر بهجت عبدالغفور الحدیثی استاد ادبیات عرب در دانشگاه بغداد و مدیر خانه شعر شارجه که دوسال پیش درگذشت سهم عمدهای داشت در جا انداختن روایت الصولی و ترجیح آن بر نسخهی اصفهانی.
به طور مثال آن شعر معروف ابونواس که:
دعِ المساجدَ للعبادِ تسكُنُها :. وَطُف بنا حول خَمَّار لِيسقينا... را در هیچ یک از این نسخهها حتا روایت الصولی نمییابید؛
نسخهای که من امروز پیدا کردم از ناشر علی العسیلی است که حاوی چنین منسوباتی هم هست.
خوب است این را بدانید که محققی مصری ثابت کرد که در پایان اشعار و خمریات و لواطیات ابونواس پس از مرگ او ابیاتی افزوده شد که شامل استغفار و پشیمانی بود تا خاطرنشان کنند که وی توبه کرده و بر این «مجونیات» نمرده است.
حالا شاید بپرسید اینهمه شپشکشی بهر شاعری با آن سوابق که تابوهای اجتماعی-فرهنگی ما اجازهی ترجمهی بسیاری از اشعارش را هم از ما سلب کرده بهر چیست؟
با بیتکی از خود ابونواس ختم کنم و پاسخ دهم که گفت:
«شربنا شرب قوم ظمئوا من عهد عاد»
یعنی:
چندان شراب نوشیدیم همانند قومی که از عهدِ عاد تا کنون تشنه مانده بودند.
فیروز خواننده لبنانی، جایی میخواند:
يا شعر
" خلّ عيـنيك تدمعا "
یعنی ای الههی شعر
بگذار که چشمانت هماره گریان بمانند.
👍 16❤ 9👏 1🙏 1