روزنه آبی تئاتر
بررسی وضعیت، تاریخ و چشمانداز تئاتر ایران. تماس با گوینده و پژوهشگر: @HosseinRasouli65
إظهار المزيدلم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
499
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from جامعهشناسی
📃ما همه منتظر گودو هستیم
✍️ #علی_حاتم
در جاده ای دور افتاده،دو رفیق آس و پاس و به انتهای خط رسیده (ولادیمیر و استرگون) چشم به راه گودو هستند.گودو به آنها وعده ی رستگاری داده ولی هیچگاه نمی آید. کمدی/تراژدی"در انتظار گودو" از سوی صاحبنظران به عنوان برترین نمایشنامه ی سده ی بیستم برگزیده شد.بسیاری این اثر را فلسفی ترین درام تاریخ خوانده اند. باور به ظهور منجی در اسطوره ها، مذاهب و اعتقادات اقوام و ملل مختلف از دیرباز تا کنون به اشکال گوناگون بازنمایی شده.برخی باتوجه به شکل نوشتاری واژه ی گودو(God+ot=Godot ) نام او را اشاره ای مستقیم به خدا دانستند.گودو به عنوان شخصیت اصلی نمایش هرگز حضوری فیزیکی در صحنه ندارد و ما فقط درباره اش می شنویم.اما برای خالق در انتظار گودو یعنی "ساموئل بکت" گودو و مفهوم انتظار فراتر از خدا و یا مسئله ی ظهور منجی بود. هر چند نشانه های مذهبی در متن نمایش وجود دارد،ولی بکت در پاسخی زیرکانه به بازیگری که از او پرسیده بود آیا گودو همان خداست،گفته بود اگر منظورش خدا بود، حتما می گفت خدا و نه گودو.
پس گودو واقعا کیست؟سوالی که هزاران بار از بکت پرسیده شد و او همواره پاسخ می داد اگر می دانستم در نمایشنامه گفته بودم.
گودو می تواند تصور ما از وضعیت ایده آل باشد،آرزوی ما برای رسیدن به آرمانشهر یا انتظار یافتن رستگاری و آرامش. انتظار کشیدن بخش مهمی از زندگی آدم هاست، بیماران در انتظار سلامتی اند، زندانیان منتظر پایان دوران محکومیت خویش هستند،کارمندان منتظر رسیدن آخر هفته و دانش آموزان منتظر رسیدن تابستان. گودو شاید تجسم خواسته ها و آرزوهای کوچک و بزرگ و حتی مبهم ما باشد.همه ی ما به اشکال گوناگون منتظر گودوی خویش هستیم.انتظار بشر هرگز پایانی ندارد،انتظاری که به لحاظ فلسفی شاید ناشی از شکاف بین ذهن ما(سوژه)وعالم(ابژه) باشد؛خلاء وشکافی که پر نمی شود.رخدادهای جهان هیچگاه مطابق میل ما نیست و انتظارمان برای دستیابی به سعادت مطلق برآورده نمی شود،چون وحدت بین سوژه وابژه ممکن نیست.
در هر دو پرده ی نمایش به جای گودو زوج دیگری( اربابی به نام پوتزو و برده اش لاکی) به صحنه می آیند و با ولادیمیر و استراگون برخورد می کنند. رابطه این دو در نگاه اول نمایانگر سلطه جویی و سلطه پذیری بشر است.برخی از ناقدان پوتزو را به مثابه ذهن(سوژه) و لاکی را جسم(ابژه) قلمداد کرده اند که نقدی است برمفهوم سانتورهای دکارتی ۱ (وحدت ذهن با جسم)لاکی هیچ سخنی نمی گوید، فقط ابزاری است برای اجرای دستورات اربابش پوتزو؛ به جز صحنه ای که پوتزو بنا به در خواست ولادیمیر و استراگون، به او فرمان می دهد با صدای بلند فکر کند که نتیجه نطقی است چند صفحه ای و بی معنا که بکت ازطریق آن کلیشه های رایج زبان و مفاهیم متافیزیک ، فلسفه و منطق را به سخره می گیرد. مفاهیمی که هرگز بشر را به آرامش و سعادت معهود نرساندند.برای همین است که در پایان نمایش گودو نمی آید و بسیاری بکت را متهم به بدبینی کردند. بکت اما در مقابل این اتهام با فروتنی پاسخ داد:
"اگر بدبینی یعنی حکم دادن به اینکه بدی برخوبی پیروز می شود،پس من با توجه به بی میلی وعدم صلاحیتم نسبت به صدور حکم بدبین نیستم.من تنها برحسب تصادف به بدی بیشتر از خوبی برخوردم."۲
برای بکت که بر حسب تصادف در قرن فجایع بزرگ انسانی زیست و دو جنگ جهانی، انفجارهای هسته ای،جنگ کره، جنگ سرد،جنگ ویتنام و...قربانی شدن میلیون ها انسان بیگناه را به چشم دید،حکم مطلق صادر کردن یعنی آغاز راهی که به فاجعه ختم می شود، به همین دلیل مسئله اصلی برای وی، صرفا آمدن یا نیامدن گودو، و وجود داشتن یا نداشتنش نیست. بکت مشکل را شاید آنجا می بیند که آنچه به انتظارش ایستاده ایم برایمان چنان مقدس می شود که حاضریم بخاطرش دیگران را به خاک و خون بکشیم،آنگاه که در مقابل همه ی ایدئولوژی هایی که وعده سعادت دنیوی و اخروی می دهند،حقوق و آزادی خود و دیگری را فراموش می کنیم.در یکی از مهمترین فرازهای نمایش در انتظار گودو ،استرگون می پرسد:
ما حقوقمان را از دست دادیم؟ ولادیمیر جواب می دهد: ما ازآنها صرفنظر کردیم...
نطفه ی فاجعه از همین جا بسته می شود.
۱ سانتورها در اسطوره های کهن موجوداتی هستند با سر انسان و بدن اسب . نمادی از آرزوی های بشر برای وحدت ذهن با جسم و پوشاندن ضعف های جسمانی و حرکتی خود.برای دکارت انسان سوار بر دوچرخه نماد چنین وحدتی است و امروزه ماشین،هواپیما و... از نظر بکت با وجود همه این پیشرفت ها بشرهمچنان با غرایز اولیه خود مشکل دارد و ازابزار پیشرفته برای کشتار جمعی و تخریب بهره میبرد.بنابراین وحدت مورد نظر به شکل ایده آل عملا غیرممکن و بی معنا میشود.
۲ مک دونالد،رونان-روایت ذلت(در آمدی به اندیشه ها وآثار بکت)-علی اکبر پیش دستی-ققنوس،1390-ص83
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Repost from نشر نی
Photo unavailableShow in Telegram
مدرنیسم همه چیز را به قلمرو زیباییشناسی کشاند که در آن واقعیت در برابر توهم قرار میگیرد، نقاب در برابر چهره، صحنهی نمایش در برابر سالن سخنرانی، و از همهی اینها مهمتر آنکه لبخند با اشک درمیآمیزد و پدیدهای مشخصاً مدرنیستی بهبار میآورد که همانا دهنکجی تراژیکمدی است. تراژیکمدی، که به تعبیر برنارد شا چیزی است هم «عمیقتر» و هم «تیرهتر» از تراژدی، در واقع شیوهی مدرنیستی تمامعیار است. تردید ترکیب میشود با یقین و اطمینان ــ نوعی از دانستن، که برای اولینبار تماشاگر را در خود ساختار درام درگیر میکند ــ و به زیباییشناسی مدرنیستی، از اردک وحشی تا در انتظار گودو، هویت میبخشد.
از کتاب «درام مدرنیستی»
نقد و نظر؛ مجموعهی جهان نمایش، شمارهی ۲۰
نوشتهی ملکم برادبری، جیمز مکفارلین، مارتین اسلین، جان فلچر
ترجمهی رضا رضایی
عکس از اجرای نمایشنامهی «در انتظار گودو»، نوشتهی ساموئل بکت، به کارگردانی گری هاینس
@neypub
Repost from جامعهشناسی
📃 بکت و پارادوکس زبان
✍️ #علی_حاتم
ما با کلمات زندگی میکنیم. زبان اما همواره برایمان عنصری بیگانه است، حتی زبان مادری. انسان هنگام تولد هیچ زبانی را نمیداند. هر جای دنیا چشم به جهان بگشاید ناچار است کلمات زبانی را فرا گیرد که متعلق به والدیناش، فرهنگ و جامعهای است که در آن بدنیا آمده. سپس در قالب واژگان آن زبان مفاهیمی چون نیکی، بدی، عشق، قدرت، اخلاق و... را درک کرده و با توجه به تعریف این واژگان در یک فرهنگ خاص، دیدگاهها و باورهایش شکل میگیرد. ما از طریق کلمات نام خود، آدمهای دیگر و همه اشیای جهان را آموخته و در مورد ماهیتشان میاندیشیم. حتی در سکوت محض بدون کلمات قادر نیستیم به معمای هستی بیاندیشیم. میلیاردها کلمه از دهان میلیاردها انسان در طول تاریخ خارج شده، یا در قالب قصه، شعر، اسطوره، دین، فلسفه و علم به نگارش درآمده تا بلکه معنای زندگی و حقیقت هستی برایمان روشن شود.
سال 1973 نمایشی تکان دهنده از ساموئل بکت به روی صحنه رفت به نام"من نه" (Not l ) این نمایش پانزده دقیقهای مانند سایر آثار بکت نظر اندیشمندان حوزهی فلسفه و زبان را به خود جلب کرد. در صحنهای تاریک دهانی زنانه زیر تنها منبع نور، معلق بین زمین و آسمان، بیوقفه حرف میزند و سیل کلمات بر زبانش جاری میشود. "دهان" با لحنی مبهم قصهی زندگی پیرزنی را روایت میکند که یتیم بوده و در نتیجه بدون عشق بزرگ شده. در واقع میخواهد مصائب زندگی خودش را با جملاتی بریده بریده، تکراری و گاه نامفهوم بیان کند. هرجا طی نطق خود عبارت "خداوند بخشنده "را بیان میکند قهقهای بلند و جنون آمیز سر میدهد. در عین حال اصرار دارد این سرگذشت تلخ ربطی به زندگی او ندارد، بلکه متعلق به دیگریست. برای همین مدام روایت را قطع کرده و می گوید:چی؟ کی؟ نه...اون(her).
هدف دهان شاید یافتن معنا یا علتی برای زندگی دردناک خویش در برزخ کلماتی باشد که از آن رهایی ندارد. سیل کلماتی که مغزش می خواهد آن را متوقف کند ولی نمی تواند، چون ناچار است خویشتن خویش را بیان کند. ما نیاز داریم حتی با پنهان کردن خود پشت کلمات از خود بگوییم، بیهیچ نتیجهی مشخصی. از دید بکت در مواجهه با معمای زندگی و حوادث توضیح ناپذیرش، واژگان ذهن و زبان ما هیچگاه نمیتوانند معنایی قطعی و آرامش بخش را برایمان بازنمایی کنند. دیدگاههای بیشماری در چارچوب ادیان، مکاتب فلسفی گوناگون و تفاسیر پایان ناپذیر در باب حقیقت زندگی عرضه شده که هریک مدعیاند کلام نهایی نزد خودشان است. هیچکدام نیز دیگری را قبول ندارد. به طور حتم پیروان خیلی از این آیینها و مکاتب ایمان راسخ دارند معنای حقیقی زندگی را یافته و به آرامش درونی رسیده اند. اما آنها نیز در برابر اتفاقات بغرنج و پیش بینی ناپذیر هستی در خلوت خویش به کلماتی که برایشان مقدس است متوسل شده، یا با تکرار استدلالهای منطقی و فلسفی در قالب کلمات، خود را آرام میکنند.
پس جریان بی وقفهی کلمات تا ابد ادامه خواهد داشت. جریانی که حاضر نیستیم مثل "دهان" نمایش بکت شکستش را در بیان معنای زندگی و علت رنجهایمان بپذیریم؛ و شکست را همواره به دیگری نسبت میدهیم (من نه) زیرا نه تنها باکلماتی که آموختهایم و یک عمر تکرارشان کردهایم بیگانهایم، بلکه بین مفاهیم قراردادی کلمات با امور واقع نیز شکافی عمیق وجود دارد. هرچند"دهان" حتی در انتزاعیترین حالت ممکن و در تاریکترین زوایای ذهن (تاریکی صحنه) ناچار است با کلمات خود را ارضا کند، چون کلمات همهی چیزیست که در اختیار دارد. پارادوکسی که بکت آن را به مثابه یکی از معضلات بنیادین و دیرپای اندیشهی بشری روی صحنه نمایش میدهد.
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
0-2
Image 0-2 hosted in ImgBB
Repost from سینما پارادیـزو
04:15
Video unavailableShow in Telegram
▪️ساموئل بکت
ـــ نامناپذیر ــ پاراگراف مورد علاقهٔ فوکو نقل شده در سخنرانی «نظم گفتمان» و نقل شده در «نظم چیزها».
ـــ شاید رؤیاست، همهاش یک رؤیا، رؤیایی که غافلگیرم خواهد کرد، بیدار خواهم شد، در سکوت، و دیگر هرگز نخواهم خوابید، خودم تنها، یا رؤیا، باز هم رؤیا، رؤیای یک سکوت، سکوتی رؤیایی، پر از زمزمهها، نمیدانم، همهاش کلمات، بیداری هرگز، فقط کلمات، چیز دیگری نیست، باید ادامه دهی، همین و بس، بهزودی متوقف میشوند، این را خوب میدانم، میتوانم حسّاش کنم، بهزودی ترکم میکنند، آنگاه همان سکوت، برای لحظهای، چند لحظهی ناب، یا همان رؤیای خودم، آنکه ماندنی است، که نماند، که هنوز میماند، خودم تنها، باید ادامه دهی، نمیتوانم ادامه دهم، باید ادامه دهی، ادامه خواهم داد. باید کلمات را بگویی تا هر زمان که کلمهای هست…
▪️فیلم کوتاهی از حضور ساموئل بکت در خیابانهای برلین اواخر دهه شصت میلادی.
🎥 @CinemaParadisooo
IMG_9164.MP421.91 MB
عبدالعلی دستغیب:
آثار ساعدی حکایتگر دید هنری جدیدی است. او در این آثار ما را به فضای زندگانی امروز میآورد و تشویش زندگانی جدید شهرهای بزرگ را مجسم میکند.
مهمترین ویژگی داستانها و نمایشنامههای پایان قرن نوزده و آغاز قرن بیستم تا امروز، همین مسئله زندگانی در شهرهای بزرگ است. تغییر ناگهانی زندگانی، افزایش جمعیت شهرها، بالا گرفتن تشویشهای ژرف، جنگهای بزرگ ۱۹۱۸_۱۹۱۴ و ۱۹۴۵_۱۹۳۹ پیدایش جنبشهای استقلالجویانه کشورهای فقیر...جو روانی و مادی ویژه ای به قرن اخیر داده است. نمایشنامه نویسانی چون یوجین اونیل، تنسی ویلیامز از دیدگاه روانی و چخوف، برشت، سارتر و گونترگراس از دیدگاه اجتماعی، رویدادهای این قرن پرآشوب را به صحنهی نمایش آوردهاند.
مشغلهی عمده ایبسن رابطهی انسان با خدا و جامعه بود( مانند نمایشنامهی دشمن مردم) حال آنکه مشغله بنیادی نمایشنامهنویسان اجتماعی، رهائی فرد از شرایط دشمن کیش جامعه و اندیشه نویسندگان پوچگرای، بیهودگی زندگانی انسان است(در مثل بکت، آدامف و یونسکو)
جامعه ما نیز از این دگرگونی بی نصیب نماند و از این رو داستان نویسان جوان ما در این قلمرو آثاری به وجود آوردند. آثاری که با نوشتههای جمالزاده، حجازی، ابوالقاسم پاینده(نویسندهی در سینمای زندگی_دکتر ریش) و حتی افغانی تفاوت دارد، زیرا واقعیتهای برونی را در هالهای از واقعیتهای روانی و درونی میبیند.
ساعدی در نمایشنامههای خود دو شیوهی روانی و اجتماعی را باهم آمیخته است. شیوهی راونکاوانی چون تنسی ویلیامز و شیوهی جامعهگرایانی چون چخوف و برشت. در آثار او زندگانی در شهرهای بزرگ، دربدریها، فقر و گرسنگی، بیکاری و نیز انواع متفاوت بیماریهای عصبی وصف میشود. کار مهم او این است که هیچیک از این دو عامل به زیان دیگری عمل نمیکند، آدمهای داستانها و نمایشنامههای او چه غنی چه فقیر...زیربار مصیبتها در شکنجهاند. پیچ و تاب میخورند، مقاومت میورزند، برای رهائی، سرشان را به دیوار میکوبند، گروهی از آنها تسلیم میشوند، خود را میکشند و گروهی تا پای جان میایستند و راهی به بیرون از شب تیرهی مصیبت میجویند.
منبع: کانال گوهرمراد/غلامحسین ساعدی
#نقد آثار #غلامحسین_ساعدی
@rozaneyeabitheatre
00:41
Video unavailableShow in Telegram
Teaser Trailer_ The Crucible at the National Theatre with Erin Doherty and Brendan Cowell
تیزر جدیدترین اجرای «نشنال تیاتر» از آرتور میلر
Teaser_Trailer_The_Crucible_at_the_National_Theatre_with_Erin_Doherty.mp42.76 MB
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.