ماتیک💄 استاد دانشجویی
به قلم حنانه فیضی هر روز پارت داریم✨ بنر ها همه واقعی و پارت اصلی هستن پس کپی نکنید لطفاً رمان های نویسنده : ماتیک ، دلارای ، مرگ ماهی
إظهار المزيد75 245
المشتركون
-20424 ساعات
+1 8997 أيام
+6 10230 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
🪞آینه بینی دیدن کل آینده شما
💰جادو ثروت
💍انگشترهای موکل دار تضمینی
☘بخت گشایی تضمینی
👩❤️💋👨بازگشت معشوق یا همسرم
✂️حذف نفر سوم رابطه
🤐🫀زبان بند و تسخیر
🧝♀جادو صببی فوق العاده قوی
⚖نتیجه کارهای دادگاه به نفع شما
🎓قبولی در کنکور و آزمون های استخدامی
📿🕯پیدا کردن شغل و کار
🏘فروش ملک و زمین و مغازه و آپارتمان
https://t.me/+uQbrBigsG3djNTY5
https://t.me/+uQbrBigsG3djNTY5
4 02020
🔹امروزبه مناسبت ۲ ساله شدن رمانمون چنل vip درآمد که قیمتش 700 هست به 30 نفر اول رایگان میدیم و بعد از جوین 30 نفر به طور خودکار منقضی میشه جوین بدین✅
دریافت لینک رایگان
4 98010
5 01130
- پرستاری از یه مرد کار آسونی نیست، البته در کنار کار سختش حقوق خوبی هم داره!
از یادآوری رقم حقوق لبخند می زنم و اون ادامه میده: فرسام تو یه تصادف فلج شده و تو باید کارهایی بکنی که لازمه محرمش بشی!
- محرم؟! اما آخه...
حرفم رو قطع می کنه.
- گفتی مجردی!از ظاهرتم مشخصه که به این کار احتیاج داری!یه صیغه ی موقت خونده میشه تا معذب نباشی! قبوله؟!
نگاهش روی لباس های کهنه م حس بدی بهم میده. حقوق یه ماه می تونه زندگیم رو زیرورو کنه. بدون خوندن حتی یک جمله از قرارداد امضاش می کنم.
وارد اتاقی میشیم که شبیه بیمارستانه و کلی دستگاه های عجیب داره.
- لباساتو دربیار، باید معاینه بشی!
با حرف اون خانوم شوکه میشم.
- چ... چی؟! چرا؟!
- یه معاینه ی ساده ست!
نگاهم با ترس تو اتاق می چرخه، این همه تجهیزات چیز دیگه ای میگه!
مجبورم می کنه روی تخت دراز بکشم.
- نترس! یه معاینه ی ساده ست!
می خوام جیغ بزنم که دستش رو مقابل دهانم می گیره و میگه: مگه قرارداد رو نخوندی؟! وقتی قراره صیغه ی آقا بشی باید معاینه و چکاپ بشی تا مبادا مشکلی داشته باشی!
مجبورم میکنه تموم لباسهام رو دربیارم و درحالیکه کاملا لختم و دارم از خجالت و ترس میمیرم یه نفر رو صدا می کنه تا معاینه م کنه!
از فرق سر تا نوک پام رو معاینه میکنن! از چشمهام گرفته تا خصوصیترین قسمتهای بدنم!🔥
https://t.me/+Uhte_OrR2E85ODY8
وقتی آگهی استخدام پرستار رو دیدم حقوقش وسوسه م کرد و بدون هیچ فکری قرارداد رو امضا کردم، اما وقتی پام رو تو اون خونه گذاشتم فهمیدم که درواقع باید...
بنا به دلایلی لینک به زودی باطل میشه🔥🚫
4 55640
#پارت_۱
🎭🎭 اَفســۅنــــگــړ 🎭🎭
نیم وجب نیم تنه ای که زیر مانتوی جلو بازم پوشیده بودم اونقدری کوتاه بود که اون مم..درشت و سفیدم مشخص باشه و هم نافم.
و بماند اونجایی که بخاطر نازکی ساپورت پام اگه یه کم لنگهام رو ازهم باز نگه میداشتم از قِبَلش چیزهایی عیان و مشخش میشد که تو عقل و دل اهالی این خونه کنفیکون راه مینداخت.
از اینکه با این سرو ریخت و به عنوان معلم خصوصی اینجا اومده بودم نسبت به خودم حس بدی داشتم اما این یه تصمیم دو جانبه مابین خودم و خودم بود.
برای نزدیک شدن به این خانواده تنها راهی بود که داشتم.
مسیر طولانی بود ولی من باید پشت سر میگذاشتمش حتی اگه مجبور باشمتو دو سه قدم اول نقاب یه دخترو بی بندوبار رو جلو صورتمبگیرم!
دورو اطراف رو نگاه میکردم و آدامس میجویدم که پسری حدودا ۳۳-۳۴ساله درحالی که یه شلوارک بالا رون کوتاه پاش بود و یه تیشرت آبی تنش ،
بعداز اینکه خدمتکارو دست به سر کرد و فرستاد دنبال نخودسیاه، به سمتم اومد.
لبخند هیزش با چهره ی خودشیفته اش و حالت خودپسند چشماش تناقض مشهود و آشکارایی داشت
حتی نوع راه رفتنش هم غرور زیادیش رو میرسوند.غروری که تو وجود همه ی آدمای پولدار بود...
صندلی زیرپاش رو کشید جلو و اونقدر بهم نزدیک شد که بوی سیگارش برام قابل استشمام بود.
نگاه کثیفش یا سمت خط س.. ام بود،یا لبهای گوشتین سرخ رنگم وگاهی هم سمت لنگهام.
لبخند هیزی زد و با تن صدای آروم و لحن معنی داری گفت:
-چقدر خوب آدامس میجوی! هوس ادامس کردم.حیف تو بساطم نی...حیف!
آدامس رو بین دندونام نگه داشتم و بعد زبونمو با لوندی دورتا دور لبهام کشیدم و گفتم:..
https://t.me/joinchat/AAAAAFBtcqPjwCACAjCJYw
4 58330
#پارت۱🔞
- لاپای تو تپل تر و سفید تر از مال خالهاته! میگن لاپای زنای ایرانی صورتی نیس، پس چرا مال تو ایقدر نرم و صورتیه توله سگ؟!
نگاهی به #خشتک🍆 ورم کرده اش انداختم
- منم شنیدم توی مردای ایرانی ۲۵ سانتی نیست اما مال تو انگار ۲۵ سانته!
#دوستپسرخالهام دستمو گرفت و گذاشت لای پاش، حشری غرید:
- میخوای سانتش کنی سلیطه؟!
با دیدن حجمش لرز به تنم افتاد، ترسیده جستی زدم و خواستم ازش فرار کنم که کمرمو چنگ زد و منو به خودش چسبوند
ترس کل وجودمو گرفته بود، توی قسمت تاریک استخر بودم و بقیه بچه ها نمیتونستن منو ببینن، با ترس بهش نگاه کردم
احساس داغی🔥 عضلات لخت و ورزیدهاش با بدن سرد و برهنهام ضربان قلبمو اوج میداد
یه #گولاخ که هیکلش ۳ برابر هیکل من بود و قیافش حسابی مردونه و جا افتاده بود،
سعی کردم از توی بغلش بیرون بیام که
چنگی به سینههای🍒 سفید و لختم زد که صدای آخم بلند شد...
خیلی خشن انگشتای کلفت و مردونهاش رو فرو کرد توی #شورتم و با یه حرکت #دردناک...😱🫣
https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk
https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk
https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk
https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk
https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk
#دوستپسرخالهاش توی استخر مختلط خشن❌ جرش میده و...💦🔞🤫
3 58420
دختره از خانواده ی مذهبیه و داره با دوست پسر پنهونیش تصویری س.کس می کنه که مامانش سر می رسه و....😱💦
-بیا واتساپ سک و سینتو بریز بیرون مُردم از ش.ق درد!
تماس تصویری رو برقرار کردم و سینه های لختمو جلوی دوربین لرزوندم
-اوف ممه هات به لطف دستام سلطانی شدن واسه خودشون
-میخوای زیر شورتمو ببینی چخبره؟
چشماش برق میزنن و من دوربینو بین پام می گیرم
-فکر کنم لوله کشیش خراب شده ارسان جونم دست خودتو می بوسه
_دورش بگردم من خودم برات آبیاریش می کنم
همون لحظه در اتاق باز می شه و مامانم با دیدن دختر آفتاب و مهتاب ندیده اش که لخت بود.........❌🔞
https://t.me/+S5-o2hhYYZc2ZmNk
https://t.me/+S5-o2hhYYZc2ZmNk
با هر پارتش خیس شو🤤💦
مُت ِجاوز💦 هات
حتی اسپنک زدناتم ارضام می کنه💦🩸 رمان متجاوز هات🍓 ژانر:عاشقانه،آروتیک
6 15880