cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

شیطان مونث

رمان هات😋💦💥

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
5 693
المشتركون
-2124 ساعات
+1157 أيام
+1 28530 أيام
توزيع وقت النشر

جاري تحميل البيانات...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تحليل النشر
المشاركاتالمشاهدات
الأسهم
ديناميات المشاهدات
01
انقد منو شوهرم تو سکـ.س پوزیشن جدید عوض میکنیم ک همش منتظرم شب بشه و برم تو بغل عشقم🥵 این کانال پر از پوزیشن زناشوییه😀 فقط،نخاب پیش شوهرت یادبگیر بهش حال اساسی بدی💦💦 @Sexoloqy
2500Loading...
02
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها r²⁴ https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
9742Loading...
03
People wait all week for Friday, all year for summer and all life for happiness. آدمها تمام طول هفته رو منتظر جمعه ن،تمام طول سالو منتظر تابستونن و تمام عمرشونو منتظر خوشبختی.
3140Loading...
04
- شورتتو دربیار بده بهم. چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم: - این جا؟ جلوی مادرت؟ نیشخندی زد و گفت: - مگه دنبال هیجان توی سک.س نبودی؟ درار ش.ورتتو، پاهاتم باز کن از هم ببینم اون کلوچه صورتی تو. لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود. دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش. - حالا بیا بشین روی پام. چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم: - مامانت میبینه. دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم. - دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟! نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم: - آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره. دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد: - یکم جا به جا شو، درست بشین روش. لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم روی آلتش نشستم از لذت آه بلندی کشیدم. - دارید چی کار می کنید بچه ها؟! https://t.me/+fEez5RuWL1UzMTk0 https://t.me/+fEez5RuWL1UzMTk0 #مختص_به_بزرگسالان🔞🔥 آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان🚫
3130Loading...
05
#غمزه_شیطان #پارت1 _برام یه نود از اون سینه های مرمریت بده عروسک. پوزخندی زدم و براش نوشتم: _خرج داره، شماره کارتم و که داری اول پولش و بزن تا ببینم چقدر دست و دلبازی به دقیقه نکشید نوتیف پیامک واریزی بالای صفحه نمایان شد. واسه یه  نودِ سی.نه پونصد زده بود؟! _پونصد زدم  ولی می‌خوام عکس اون کلوچه ی صورتیت و هم برام بفرستی بد خمارتم دختر.. چه خوش اشتها! طوری که صورتم مشخص نشه، فقط لبام مشخص بود زبونم و روی سینه ام گذاشتم و عکس گرفتم. سی.نه های سفید و گرد و بزرگم  با اون ن.وک صورتیش خودمم ح.شری میکرد چه برسه به یه مرد! عکس و فرستادم، دو تیک خورد. _اووف عجب چیزی هستی ش.ق کردم برات دختر. عکس ناناست و هم بفرست برام. بدون اینکه جوابش و بدم نتم و خاموش کردم و از تلگرام اومدم بیرون. _بمون تا برات بفرستم مرتیکه ی پفیوز. لباسم و مرتب کردم و از اتاقم زدم بیرون. صدای آه و ناله از تو اتاقِ نازی میومد، باز اون پسره ی ک...مشنگ و آورده بود خونه. صد بار بهش گفته بودم با خودت پسر نیار ولی ک.نی خانوم آدم نمیشد. صداشون بالا رفته بود و بد تو مخم بود. به سمت اتاقش پا تند کردم و به شدت درو باز کردم. با دیدنشون لخت تو بغل هم... ادامه 👇👇 https://t.me/+LhzMiYTI4Gc4NDRk https://t.me/+LhzMiYTI4Gc4NDRk https://t.me/+LhzMiYTI4Gc4NDRk من کرشمه‌ام. دختر فاحشه ای که دل بستم به مرد مذهبی و جذابی که مال من نبود. اون لعنتی فقط نگاهش پی زن مریضش بود ولی منم کرشمه بودم و بلد بودم چطور با نازو عشوه هام دل ببرم. یه روز که صبرم لبریز شد تنها خفتش کردم و تنِ لختم و از پشت چسبوندم به تنش! طوری که نتونست پسم بزنه و شد همون چیزی که میخواستم.!!
3421Loading...
06
+حکم قصاص و اجرا کنید من رضایت نمیدم قاتل خواهرم باید اعدام بشه گفته بودم اعدام میکنم و حالا توی میدون روستا جلوی چشم همه داشت طناب دار و به گردن برادر دخترک مینداخت. چشمای پر و چونه لرزنش هم دل بی رحم مرد و به رحم نمیاورد. ارباب روستا بود و همه ازش حساب میبردن. پاش رو روی چهار پایه گذاشت و قبل از خالی کردن زیر پای قاتل خواهرش ،دخترک با التماس به شلوارش چنگ زد و گفتم: -التماس میکنم هر کاری بگید میکنم برادرم و اعدام نکنید حاضرم خون بس بیام عمارت اربابی با پاش دخترک و به عقب هل داد و از بین دندونای کلید شده غرید: -ببند دهنت و حرومزاده تو به چه درد من میخوری؟ دلارا اشکاش،رو با پشت دست پاک کرد و مظلومانه گفت: - نمیدونم...هر کاری بگید عمارت تون و هر روز تمیز میکنم اصلا بهم آب و غذا هم ندید اگه اعتراض کنم... مرد با اون‌چشمای سرد به چشمای سبز دخترک نگاه کرد یروزی هر کاری میکرد تا اون تیله های سبز همیشه بخندن. اما حالا دلش از سنگ سخت تر شده بود. نگاه سرد و یخ زده ش لرز به تن دلارای انداخت، از اون مرد میترسید وقتی به طرفش خم شد. از وقتی برادرش قاتل شده بود دیگه دوستش نداشت. چونه دلارا رو بین انگشتاش گرفت و صورتش رو بالا کشید و با نیشخند گفت: - هر کاری؟ ترسید اما برای نجات برادرش هر کاری میکرد: - ب...بله...ارباب - خون بسم میشی اما نه به عنوان زن من بلکه کنیز این عمارت! کلفتی زنم و میکنی -#قبوله... https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk هرمز دولت شاهی مردی دختر باز و خشن و زورگو که دخترا رو فقط واسه یه شب میخواد تا تختش و گرم کنه عاشق دخترک چشم سبزی میشه که بهش بی محلی میکنه... دلارا برادرش قاتله خواهر هرمز خانه... به عنوان زن عقدیش میبره خونش تا شکنجه ش کنه هر روز کتکش،میزنه و دخترای رنگ و وارنگ میاره خونه غافل از اینکه... هرمز خان ارباب خشن و بی رحم روستایی که به خاطر کشته شدن عزیز ترین خواهرش، دست رد به سینه خانم معلم نمیزنه و با بدجنسی اونو خون بس عمارتش میکنه و هر شب جلوی همه خدمه های عمارت بهش تجاوز میکنه و .....😱❌❌ https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk #ارباب_رعیتی_شکنجه_ای⚠️🔞 📛این رمان مخصوص بزرگسالان است📛
3160Loading...
07
‍ با هر پارتش‌ خیس‌ میشی🔞💦 📅 24 اردیبهشت 1403⏰ ۱۶:۰۹:۰۹ متن پیام: سلام ببخشید یه رمانه بود درباره یه مستر خشن بود که هرشب از بین زنای حرمسراش میاره به تختشو خشن جر میداد و یه دختریکه لزبینه رو میبینه و عاشقش میشه اما دختره دوستش نداره و هرشب به زور بهش تجاوز میکنه رو نمیدونین اسمش چیه لینکشو ندارین لطفا؟ https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx 👤جواب: بله عزیزم این رمان برده شیطانه فقط مواظب باش موقعی که میخونیش کسی دور و برت نباشه چون صحنه هاش انقدر بازه که مجبور به خودار.ضایی میشی🔞💦👇🏼 https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx آه بلندی کشیدم : بمالش بانو تند تر بمالش لطفا نوچ نوچی کرد و تیکه یخی از داخل ظرف برداشت لبخند خبیثی زد و یخ رو روی ممنوعه‌م گذاشت که جیغ بلندی از سر شهو.ت کشیدم سیلی به سینم زد و گفت : میخوام ببینم این بهشتِ داغت چطوری این یخ رو آب میکنه! https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx #لزبین #ارباب‌بردگی دختر لزبینی که به دست میسترسش زن شده اسیر مستر خشن و هات میشه و هر شب زیرش جر میخوره🔞💦
3860Loading...
08
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها şĥ²³v https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
1 5531Loading...
09
من ادواردم!🔥 اولین خون آشام تاریخ که به پادشاه خون‌آشاما ملقبه... تمام خون‌آشامای جهان رو از هزاران سال پیش تا الان من درست کردم. اما.... تو زندگیم همیشه کمبود چیزی رو حس می‌کردم. چیزی که انسانا بهش میگفتن عشق! زندگیم تو ده قرن فقط کشتن آدما یا تبدیلشون بود تا وقتی توی جنگل اونو دیدم.... دختری بی پناه که گیر افرادم افتاده بود🔥🫦 https://t.me/+DZlo5QCOEAU0ZjA8 #ممنوعه_تخیلی💦
5202Loading...
10
💢 آهنگ جدید رضا ملک زاده بنام حواسم بهت هست 🕹#پاپ
2451Loading...
11
‌#پارت1 پارت اول رمان نبود لفت بده🤤👇🏼 با خستگی در خونه رو باز کردم و دستم و روی کلید گذاشتم تا برق روشن کنم که یکی از پشت محکم بهم چسبید و دستام بهم قفل کرد.. با وحشت خواستم جیغی بکشم که دستش و روی دهانم گذاشت و بدنم رو محکم به خودش فشرد. تقلا کردم تا خودم از بغلش در بیام ولی حتی نمیتونستم تکون بخورم. با دیدن مردی که سمتم میومد با چشمای درشت شده بهش نگاه کردم وصداهای نامفهومی در اوردم.. نقاب روی صورتش مانع میشد تو تاریکی بتونم چیزی ببینم همین وحشتمو بیشتر میکرد. جلوم قرار گرفت و دستش زیر چشمای خیسم کشید که به خودم لرزیدم.. کم کم دستش پایین اورد و محکم یقه مانتوم تو چنگش گرفت و تو یه حرکت از وسط پارش کرد.. از شدت ترس جیغ خفه ی کشیدم و تن بدنم تکون داد که سیلی محکمی از روی تاپ نازکم به بدنم زد و با صدای #خشنی گفت: -ببرش تو اتاق.. تا خواست منو سمت جلو ببره با هر زوری که بود بدنم از تنش جدا کردم و سمت در دویدم که به چهارچوب در نرسیده تنم از پشت کشید و دستش روی سی‌نه هام گذاشت: -کجا فرار میکنی توله سگ؟ امشب قراره جر بخوری.. از ترس تمام تنم میلرزید و بلند اسم شوهرم رو صدا زدم که دوباره جلوی دهنم گرفتن: -ببند دهنتو هرزه..! به زور منو سمت اتاق خواب بردن و روی تخت پرتم کردن که جیغ بلندی کشیدم. صدای فریاد مرده باعث شد مثل جوجه تو خودم جمع شم: -دِ روشن کن اون برقو تا کل همسایه هارو به اینجا نکشونده با روشن شدن برق چشمام محکم روی هم فشار دادم چند بار پلک زدم تا چشمم به نور عادت کنه.. با ترس سمت اون دوتا برگشتم که با دیدن شوهرم و مردی که کنارش ایستاده بود وحشت زده تو جام نیم خیز شدم ک....⛔️🔞💦 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 آیه دختر هات و لوندی که فانتزی های عجیبی تو رابطه هاش داره و شوهرش با دوستش بهش تجاوز میکنه و مجبورش میکنه ک...🙈👅🔞 #خشن💦
2460Loading...
12
#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+UD5nyjsRf6E5M2Jk https://t.me/+UD5nyjsRf6E5M2Jk https://t.me/+UD5nyjsRf6E5M2Jk زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
2310Loading...
13
👤446757 #پیام_ناشناس_جدید📬 سلامم نویسنده خوبییی؟🥲 میگم یه رمان جدید اومده که همون پارت اولش شو***رت آدمو خیص میکنه،🤤 اسمش بدلکاره پسره با #زن‌رفیقش تو مستی میخوابه تا زندگیشونو نجات بده... پارت اولش داشت برای دختره میخورد و دختره هم که مست بود، حالیش نبود #رفیق‌شوهرشه و آه و ناله میکرد پسره هم از خدا خواسته باهاش سک.س میکرد🙈💦 تورخدا جایی ندیدیش لینکشو بدی؟؟؟؟🥲 خیلی رمانش خوب بود، شبا با پارت اولش خودمو میمالیدم، اما ‌واسه اینکه مامانم نبینه لفت دادم و دیگه گمش کردم، 🤦🏻‍♀ تورخداااااااا لینکشوووو بدههه😭😭 #جواب سلام عزیزم، لینکشو میذارم، اما مجبورم زود پاک میکنم، چون یه بار فی***لتر شده، عضوگیری چنلش محدوده❌🔞👇👇👇 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 #درخواستی♨️  #محــــدودیت_ســــنی 💦
2470Loading...
14
#پارت_واقعی _ دختر کوچولوم میخواد بره تو دستشویی با خودش ور بره؟! تمام وزنم روی پاهاش بود و حرفا رو در حالی می زد که کنترل بدنم رو دستش گرفته بود و نمی تونستم جم بخورم. بریده بریده جواب دادم: _ کار شخصی دارم. کمرم رو لمس کرد و انگشت های کشیده‌ش به کش شلوارم رسید. _ تعارف میکنی؟ انگشت های من قدرت بیشتری برای لرزوندن دارن. نفس های کشدارم بیشتر از خیسی لباس زیرم اذیتم می کرد. _ لعنت بهت ...من تسلیمم ...ولم کن تورو خدا، باید برم دستشویی ... بر خلاف حرفی که زدم دستش رو از کش شلوارم رد کرد و درست جایی گذاشت که بین انگشت هاش و ممنوعه ترین قسمت بدنم، فقط تکه پارچه توری بود. _ بدنت صادق تر از زبونته ... عاجزانه گردنش رو محکم چسبیدم. کاش کسی بابت این کارم قضاومتم نمی کرد که دوس داشتم همینجا همه چیز رو فراموش کنم و بهش اعتراف کنم اون انگشت های کوفتیش زود تر لباس زیرم رو پس بزنه ... _ تمومش کن؛ من حالم خوب نیست ... دست هاش رو از دورم باز کرد و اجازه داد بلند بشم. _ میخوای بری؟ برو ... توان بلند شدن نداشتم و همونجا جا خشک کردم. _ پس چرا هنوز نشستی؟ پای ددی خواب رفت ...پاشو دیگه ... حتما باید برای موندن اونجا التماس می کردم؟ مظلومانه بهش خیره شدم و گردنش رو محکم تر نگه داشتم و خودمو بهش چسبوندم. _ نمی تونم؛ نمیدونم چم شده ...بی حسم. هنوز هم دست هاش روی هوا محلق بود و نمی خواست لمسم کنه. _ من میدونم چت شده! داغ کردی، بی حال شدی، خیسی، خودتو بهم می مالی ...نیم وجبیِ هورنی ... مشتی به سینه‌ش کوبیدم و نالیدم: _ اره اره ...همین که تو میگی اصلا ...همش زیر سر توعه ...منتظری التماست کنم؟ خمار و نسخ کنار گوشم پچ زد: _ منتظرم اعتراف کنی من حتی میتونم با دوتا جمله و لمس ساده، تحریکت‌ کنم. یقه لباسش رو چنگ زدم. نفس عمیقی کشیدم و مثل خودش کنار گوشش زمزمه کردم: _ باشه ...باشه میتونی! ضربه ای به باسنم زد و پاشو تکون داد. _ پاشو برو دستشویی حالا ... چی؟ ازم اعتراف گرفت که منو بفرسته دستشویی و خودم کار رو تموم کنم؟ _ نمیخوام ... مردک روانی ...تشنه خواهش و التماس بود. _ چی میخوای؟ من تشنه چی بودم؟ دست هاش؟ بوسه هاش؟ حرفای اغوا کننده‌ش؟ سلطه گر بودنش؟ _ میخوام تو برام انجامش بدی ... ⭕️🔞⭕️🔞⭕️🔞⭕️🔞 https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk چاووش خان رئیس کازینو واسه هر کی سگ و بد اخلاق باشه پیش عروسکش بد جور نازکش و ددی تشریف داره 👇🏻⭕️🔥 https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk https://t.me/+eAPkSu9yAephM2Zk
3540Loading...
15
انقد منو شوهرم تو سکـ.س پوزیشن جدید عوض میکنیم ک همش منتظرم شب بشه و برم تو بغل عشقم🥵 این کانال پر از پوزیشن زناشوییه😀 فقط،نخاب پیش شوهرت یادبگیر بهش حال اساسی بدی💦💦 @Sexoloqy
3441Loading...
16
💦#پیشنهاد_ادمین داستان سک‌سی تصویری زندان بان بلوند و کاکا سیاه ها 🔞 داستان در مورد زندانبان حشریه که توسط چندتا زندانی خرکیـ.ر مورد گـایش قرار میگیره ...👙 ⛔️ مشاهده داستان ⛔️
891Loading...
17
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها r²³ https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
2 0162Loading...
18
💢 آهنگ جدید رضا ملک زاده بنام حواسم بهت هست 🕹#پاپ
2480Loading...
19
💦🌸💦🌸 🌸💦🌸 💦🌸 🌸 #مـدرســه_69🔞🔥 #پارت_1 _پوزیشن موردعلاقم 69 نظر تو چیه؟ تا حالا تو دهن هر دختری کردم راضی بوده میتونی از بقیه دانش آموزا بپرسی. با غیض سرمو تو کتابم کردم تا خودش بی خیال بشه. چقدر رک میگه همه دخترای مدرسه زیرخوابشن و حالا میخواد منو تست کنه. صدای خنده اشو شنیدم و کفششو روی صندلیم گذاشت و به سمتم خم شد و با تمسخر گفت: _میگن دو هموطن تو کشور غریب باید هوای همو داشته باشن بیا بریم دستشویی وقتی دارم لای پاتو میمکم تو وقتی از شدت شهوت میخوای غش کنی من هواتو دارم. دوستاش پشت سرش با این حرفش قهقهه زدن. اوپس پس حالا من سوژه قلدر و محبوب مدرسه شده بودم؟ نگاه همه روی ما جلب شده بود و اون با مرموزی خودکارشو زیر دامنم فرستاد که با حرص دستشو پس زدم. _پسر عجب رون سفید و توپری داری! الحق که دختر ایرونی گوشتی هستی مثل این دخترای خشک و شکستنی نیستی. ضربه ای به پاش زدم و از جا بلند شدم و سرمو بالا گرفتم تا این پسر محبوب مدرسه  و خوب ببینم که داشت با غرور و تحسین از سد تا پامو رصد میکرد. _ولی دخترا میگفتن زودانزالی داری که منم نمیتونم با پسری که زودی آبش میاد بخوابم. نگاهمو با تمسخر به سینه ورزشکاریش که بخاطر کروات شل و دکمه های باز پیراهنش پیدا بود، انداختم و با چندش گفتم: _ترجیح میدم پسر شاگرد اول مدرسه باهام لاس بزنه تا پسری که سه بار مشروط شده و هنوز تو مقطع دبیرستان گیر گرده. https://t.me/+_tk9b44WN7plMzFk https://t.me/+_tk9b44WN7plMzFk https://t.me/+_tk9b44WN7plMzFk ریحانه تو مدرسه اسپانیا درس میخونه و خیلی خوشگل و محبوبه و دیان پسر قلدر و چندسال مشروطیِ مدرسه که با همه سکس داشته و با دست رد ریحانه به سینه اش یه روز اونو تو دستشویی مدرسه خفت میکنه و...🙊🔞💦
2451Loading...
20
_ خوشت میاد شکمت بالا بیاد؟ سرم رو تند به نشونه نفی تکون دادم. _ من که زنت نیستم، قرار نیست واقعی باهات بخوابم که نگرانشی! دست میون موهای سیاهش که حالا رده هایی از سفیدی هم داشت، کشید. _ تو این جماعت رو نمیشناسی! پس فردا میان بالای همین تخت منتظر نگاه میکنن که مطمعن بشن من میریزم توش یا نه؟! منظورش رو نفهمیدم. _ چی می‌ریزی توی چی؟ روی تخت نشست و نگاه مشکوکی بهم کرد. _ جدا همینقدر خنگی یا واسه من داری ادای تنگا رو در میاری؟ الان میگفتم خنگم یا دارم ادای تنگ هارو در میارم؟ هیچ کدوم ... _ خب متوجه نشدم دیگه! سرش رو روی بالشت گذاشت و دستش رو زیر سرش برد. _ بیا دراز بکش ...بعدا خودت میفهمی! لجوجانه سمت تخت رفتم و حرصی نشستم. _ نچ ...الان میخوام بفهمم! اینجوری تا صبح خوابم نمیبره. انگشت زیر بینیش کشید و با جدیت جواب داد: _ الان من بگم باس آبمو بریزم توت تا حامله بشی، حالیت میشه؟ باز سوال پر رنگ تری توی ذهنم جا گرفت و کنجکاو به چشم هاش زل زدم. _ آب چیو؟ سیبک گلوش بالا پایین شد. پوست لبش رو از تو جویید و با تردید گفت: _ آب همون جایی که پز کلفت بودنش رو به ننه‌م دادی! ترس وجودم رو برداشت که سمتم راه افتاد. بدن مردونه‌ش رو بهم نزدیک کرد و دستش رو دور گلوم پیچید. _ آخخخ ... دستش آروم میون پاهام حرکت کرد. _ تنگه؟ با لکنت جواب دادم: _ مگه فرقی هم میکنه؟ انگشتش روی نازم نشست و بالا پایین کرد. _ باس بدونم سوراخی که میکنم توش دروازه نباشه ...چیز میز تو خودت نکرده باشی ...دستمالی نشده باشه ... خواستم جوابش رو بدم که دست روی دهنم گذاشت و ... https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk ⚠️🔥مهام اعتمادی.. مردی هات و سکسی که عاشقِ خدمتکار کوچولوش میشه و با دیدنِ به*شتِ صورتی و تپلش، ح‌شری میشه و تو اتاقش خفتش میکنه و عقب و جلوش و جر میده.. #شورت‌خیس‌کن_سسکی❌❌ https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk https://t.me/+eRpKoDbTE44wNTdk
2351Loading...
21
سینه های تازه جوانه زده اش از پشت تیشرت سفیدش مشخص بود با اخم و غیرت جلو رفت و دست تپل مریم را گرفت -برو خونتون دیگه بسه چقدر با پسرا بازی می کنی. او پسر منزوی کوچه بود به خاطر اخلاقش با کسی جوش نمی خورد و فقط با مریم خوب بود ان هم به خاطر سیریش بودن و بامزه بازی هایش! مریم زبانش را بیرون اورد: -به تو چه اصن چون با تو بازی نمیکنم حسودی می کنی؟ از غفلت شهاب استفاده کرد و به سمت پسرها رفت شهاب روی سنگ بلوک کنار دیوار نشست و با دیدن بدن به بلوغ رسیده اش که به چشم می امد حرص خورد -ایول گل زدم گل گل گل لعنتی بالا و پایین که می پرید آن توپک های کوچک هم تکان می خوردند -دیدی شهاب عجب گلی زدم و همان لحظه که داشت به سمت او می دوید پاهایش پیچ خوردند و روی زمین افتاد شهاب سریع به سمتش دوید -چیشد جوجه پاشو ببینمت شهاب همیشه نازش را می خرید و او خوب بلد بود خودش را برای او لوس کند با وجود شهاب هیچکس در محل نگاه چپ به او نمی انداخت خاک لباسش را تکاند و حین ضربه زدن به لباسش دستش به جاهای ممنوعه ی دخترک می خورد -هزار بار نگفتم فوتبال مخصوص دخترا نیست؟ الان خوبت شد افتادی گند خورد به هیکلت؟ مریم با ناز لب برچید: -شهاب جونی دعوام نکن غصم می شه شهاب با خنده ی کجی نگاهش کرد و دستش را گرفت -پیشی لوس او را به سمت خانه شان برد -برو خونه خودتو تمیز کن مریم اما بی خبر از همه جا لباسش را بالا داد و رو به شهاب گفت -شهاب جونی می می هام درد گرفتن وقتی خوردم زمین مثل زانوم که اون دفعه بوسش کردی خوب شه میشه اینا رو هم بوس کنی؟ شهاب آب دهانش را قورت داد و با دیدن نوک کوچک سینه اش.... *** -آرزو بیا زیپ لباسمو باز کن نوشیدنی ریخت روش باید عوضش کنم! دست بزرگ و گرمی پشتش نشست و بعد صدایی مردانه بیخ گوشش -هنوزم به سوتین اعتقادی نداری خانم دکتر؟ هینی کشید و به عقب برگشت با دیدن مردی اشنا و جذاب دهانش باز ماند -تو... تو اینجا چکار می کنی کی بهت اجازه داد وارد اتاق یه خانم نامحرم بشی؟ شهاب لبخند کجی زد و زیپ پیراهنش را با یک حرکت پایین کشید -نامحرم؟ تو از همون روزی که لباستو دادی بالا گفتی نوک سینه هاتو بوس کنم محرمم شدی خانم دکتر! خدای بزرگ او همان شهاب بچگی هایش بود؟ https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0 https://t.me/+iwi1k7G2DA0yYmM0
4140Loading...
22
#بیمارستان_سکس💦🍆 مامان منو پشت پرده هل داد و شلوارم و پایین کشید -دکتر یجور پرده شو بدوز که نامزدش نفهمه عروسی بهم‌بخوره ،باباش بفهمه میکشتش روی تخت درازکشیدم وپاهام رو با خجالت بستم که دکتربا نگاه هیزی لای پاهام نشست _پاهاتو باز کن کوچولو ...چجوری پرده تو زدی؟ با خودت ور رفتی؟ با خجالت سرم و پایین انداختم _من...من... رو به مامانم گفت: -شما بیرون باشید پیش شما خجالت میکشه من حلش میکنم بین پاهای لختم وایساد _مگه برای دوخت پردت نیومدی؟پس راستش و بهم بگو تا پرده تو خوب بدوزم نامزدت نفهمه باخجالت و هزار بدبختی پاهامو بازکردم و دکتر زبونش و روی تپل باد کرده م کشید _از این به بعد اونجات نبض زد با خودت ور نرو بیا من خوبت میکنم سرمو باخجالت تکون دادم که پوزخندی زدوگفت _اگه‌نامزدت بفهمه پلمپ نامزدش رو قبلا کس دیگه ایی واکرده چکار میکنه؟ چشمام هراسیده شد و باترس بهش زل زدم _اگه میخوای بهش نگم بایدقبلش یه حالیم به من بدی قبل ازاینکه بخوام حرفی بزنم مردونگی کلفتش رو توی نازم هل دادو..🔞💦 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0 https://t.me/+dBpxVVoEnIw0YjM0
2610Loading...
23
#پارت_۳۹۳ ☀️☀️ ناسپاس☀️☀️ چندقدمی به سمتش رفتم تا بهش نزدیکتر بشم و وقتی شدم کمی متعجب و حتی عصبانی تر پرسیدم: -بهش فکر میکنی؟! خیلی خونسرد جواب داد: -آره! به اینکه تورو بخوام صیغه کنم فکر میکنم! اخم کردم و پرسیدم: - واقعا   نیاز به فکر کردن داره؟ یا جدا یا برای آزار روح و روانم گفت: -میدونی مطمئن نیستم بخوام قبول کنم! عصبانی شدم و بی هوا گفتم: -خیلی بی رحمی نویان! خندید.خندید و انگشتهاش رو توی هم قفل کرد و درحالی که خم و راستشون میکرد و و از  صدای شکستن قلنجشون لذت  میبرد جواب داد: - آدمای زیادی اینو بهم گفتن! خب...شب بخیر فقط وسط حرفهاش مکث کرد و بعد با لحن و صدای مرموزی گفت: -فقط یادت باشه عزیزم وقتی من بخوام یعنی پایان بحث و پایان گفت و گو  چون برای من تو همون موردی رو انتخاب کردی که الان دارم بهش فکر میکنم. هیچوقت قرار نیست دیگه بری پیش خونوادت... اینو گفت و خم شد تا دوباره پتو رو کنار بزنه و دراز بکشه روی تخت اما من دویدم سمتش و دستشو از پشت گرفتم و گفتم: -صبر کن... _این #گوشت صورتی لا پات خوردنیه یا کردنی؟ 🤤😈 دستمو از لای پاهام بیرون کشیدم و با ترس نگاهش کردم . با دندونش لاله ی گوشمو به دندون گرفت و پچ‌زد :  دفعه آخرت باشه تو ماشین من خودارضایی میکنی💦🔞 تا خواستم لب باز کنم ..🔞 https://t.me/+16jnmFYInZc2NTE0 https://t.me/+16jnmFYInZc2NTE0 با دستای قویش دختره رو تو ماشین ...😱🤤
8242Loading...
24
#پارت_۳۹۳ ☀️☀️ ناسپاس☀️☀️ چندقدمی به سمتش رفتم تا بهش نزدیکتر بشم و وقتی شدم کمی متعجب و حتی عصبانی تر پرسیدم: -بهش فکر میکنی؟! خیلی خونسرد جواب داد: -آره! به اینکه تورو بخوام صیغه کنم فکر میکنم! اخم کردم و پرسیدم: - واقعا   نیاز به فکر کردن داره؟ یا جدا یا برای آزار روح و روانم گفت: -میدونی مطمئن نیستم بخوام قبول کنم! عصبانی شدم و بی هوا گفتم: -خیلی بی رحمی نویان! خندید.خندید و انگشتهاش رو توی هم قفل کرد و درحالی که خم و راستشون میکرد و و از  صدای شکستن قلنجشون لذت  میبرد جواب داد: - آدمای زیادی اینو بهم گفتن! خب...شب بخیر فقط وسط حرفهاش مکث کرد و بعد با لحن و صدای مرموزی گفت: -فقط یادت باشه عزیزم وقتی من بخوام یعنی پایان بحث و پایان گفت و گو  چون برای من تو همون موردی رو انتخاب کردی که الان دارم بهش فکر میکنم. هیچوقت قرار نیست دیگه بری پیش خونوادت... اینو گفت و خم شد تا دوباره پتو رو کنار بزنه و دراز بکشه روی تخت اما من دویدم سمتش و دستشو از پشت گرفتم و گفتم: -صبر کن... _این #گوشت صورتی لا پات خوردنیه یا کردنی؟ 🤤😈 دستمو از لای پاهام بیرون کشیدم و با ترس نگاهش کردم . با دندونش لاله ی گوشمو به دندون گرفت و پچ‌زد :  دفعه آخرت باشه تو ماشین من خودارضایی میکنی💦🔞 تا خواستم لب باز کنم ..🔞 https://t.me/+16jnmFYInZc2NTE0 https://t.me/+16jnmFYInZc2NTE0 با دستای قویش دختره رو تو ماشین ...😱🤤
10Loading...
25
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها şĥ²²v https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
2 0311Loading...
26
بچه ها این بازی همستر که تازه پخش شده مثل نات کوینه و پشتیبانی تلگرام و چنتا صرافی معتبر رو داره 🙌 برداشتش ۱۴ تیر هست یعنی تا یک ماه فرصت دارین بازی کنید بعد بهتون پول میدن میاد به حسابتون خیلی پر شده الان که همه دارن بازی می کنن سکه جمع میکنن 🪙 خواستید حالا بازیشو ببینید یا بازی کنید بزنید رو لینک زیر برید داخل بازی✨👇 https://t.me/hamster_kombAt_bot/start?startapp=kentId630081010
3420Loading...
27
𖤐⃟♥️••𝐓𝐡𝐞 𝐫𝐨𝐚𝐝 𝐭𝐨 𝐬𝐮𝐜𝐜𝐞𝐬𝐬 𝐢𝐬 𝐚𝐥𝐰𝐚𝐲𝐬 𝐮𝐩𝐡𝐢𝐥𝐥.. مسیر موفقیت همیشه سر بالایے و دشواره..
2870Loading...
28
‍ ‍ وارد سالن شدیم الحق زیبا بود و مثل قصر می‌موند! نورجهان حق داشت طمع کنه و بخواد هر طور شده من و عروس این خونه کنه! - کجا رو نگاه می‌کنی؟ دخترها رو ببین! با صدای نورجهان نگاهم و چرخوندم تو سالن دیدم تقریباً چهل پنجاه تا زن و دختر نشستن و یکیشون با یه لباس طلایی خوشگل مشغول رقص عربیه کنجکاو پرسیدم: این‌ها کین؟ چه خبره؟ - فامیل و دوست و آشنا! فرح بانو خانوم قرار عروس وهاب و انتخاب کنه! از حرکت ایستادم - منظورت چیه؟ برای همین گفتی لباس رقص عربی بپوشم؟ - هر کی ناز و عشوه‌ی بیشتری داشته باشه و بتونه بهتر برقصه زن وهاب می‌شه! شیخ وهاب هر زنی و نمی‌پسنده! تا اومدم اعتراض کنم دستم و کشید و به زور نشوند روی مبل همه نگاه‌ها سمت من جلب شد و همه شروع کردن به‌پچ پچ حتی صداشون به گوش خودم هم می‌رسید - این خیکی کیه؟ چرا انقدر چاقه! می‌گن دختر مخافظ آقاست! با تمسخر خندیدن - زشته نه؟ وگرنه چرا روبند زده؟ همیشه با چادر چاقچوله! بازم خندیدن نورجهان کنار گوشم به حرف اومد - نگفتم روبند نزن! آبروم و بردی! حرصی به حرف اومدم - من نخوام زن اون شم کی رو باید ببینم؟ چشم نداره من و ببینه! همیشه مسخرم می‌کنه! بهم می‌گه خیکی! زد تو صورتش - چرا درورغ می‌گی دختر؟ شیخ با اون ابهتش میاد به تو می‌گه خیکی؟ اگه بگه هم حق داره! یکم خودت و نشون بده! روبند زدی! هزار تا هم لباس می‌پوشی زیر چادر! لابد فکر کرده با یه هیکل ناقص طرفه! بفهمه زیباییات و پنهون کردی به پات میفته! - اون وحشی یه خنده رو لبش نمیاد! کل روز و پاچه این و اون و می‌گیره! زن‌ها رو اصلاً داخل آدم حساب نمی‌کنه! روزی یکی دوست دختر می‌گیره بیاد به پای من بیفته؟ تازه خودت خوب می‌دونی دستور باباست! بفهمه چادر و روبندم و در آوردم روزگارم و سیاه می‌کنه! - اون با من! خودت و آماده کن برای مارش یه خودی نشون بدی شاید چشمش و گرفتی! کلافه نگاهم و ازش گرفتم دیدم نگاه فرح بانو خانوم به منه نگاهش و داد به نورجهان با کنایه به حرف اومد - چی شد تو مهمونی شرکت کردی نورجهان؟ مگه پیغام نفرستادم فقط دخترهایی که قراره برقصن و جزو گزینه‌های... نوجهان حتی نذاشت حرفش و تموم کنه - حسنا هم می‌خواد برقصه! همه خندیدن حس حقارت بهم دست داد نورجهان به زور دستم و گرفت و بلندم کرد تا اومدم باز اعتراض کنم خیلی جدی به حرف اومد - به جون خودم امروز نرقصی حلالت نمی‌کنم! امروز باید به فرح بانو ثابت کنم هیچی از هیچ دختری کم نداری! می‌دونی چند بار تو رو برای وهاب پیشنهاد دادم و جلوی جمع و در و همسایه و دوست و آشنا با تمسخر و تحقیر ردت کرد؟‌ پای حیثیتم در میونه!  خودم هم بدم نمیومد دهن همشون و ببندم! اگه به خاطر بابا نبود نمی‌ذاشتم کسی اینجوری مسخرم کنه! روم رو برگردوندم و چادر و در آوردم؛ ولی روبندم و نه یه نیم تنه و دامن حریر آبی ملیله دوزی شده تنم بود و پولک‌های سکه‌ای هم از کنار دامن و نیم تنه آویزون بود و دامنش از دو طرف چاک داشت. تا روم و برگردوندم همه نگاه‌ها سمتم جلب شد فرح بانو خانوم هم متعجب ابرویی بالا انداخت با پلی شدن موزیک لبخند دلبرانه‌ای زدم و با عشوه  سمت فرح بانو خانوم قدم برداشتم با رسیدن به نزدیکیش موهام و تو هوا چرخوندم و شروع کردم به ضرب گرفتن بدنم... چون کلاس ژیمناستیک هم رفته بودم بدنم خیلی انعطاف‌پذیر بود و می‌توانستم هر حرکت سختی و که از پس هر کسی برنمیاد و به راحتی انجام بدم.‌.. بدون خستگی می‌رقصیدم و عشوه میومدم… دخترها هم با حسادت مشهودی نگاهشون به من بود و یه لحظه چشم برنمی‌داشتن با پایان موزیک کمرم و تا جای ممکن خم کردم عقب و لبخند عمیقی زدم و چرخیدم طرف فرح بانو خانوم واکنشش و ببینم دیدم وهاب دست‌به جیب کنارش ایستاده و نگاهش به منه حسابی خجالت کشیدم و تا اومدم روم رو برگردوندم روبند از سرم کشیده شد و... https://t.me/+sKftHWzddek1NTU0 https://t.me/+sKftHWzddek1NTU0 https://t.me/+sKftHWzddek1NTU0 https://t.me/+sKftHWzddek1NTU0 https://t.me/+sKftHWzddek1NTU0 روبند می‌زد! چادر می‌ذاشت! چاق بود! عارم میومد نگاهش کنم! حتی اگه تنها دختر روی زمین بود! مسخره‌اش می‌کردم! تحقیرش می‌کردم! ولی یه روز با دیدن رقصش با اون لباس عربی حریر آبی رنگ، همرنگ با چشم‌های خمارش و اون هیکل توپر و بی‌نقص دل و باختم و..
2950Loading...
29
گرشامعتمد... مالک بزرگترین پرورشگاه کشور، پسر جذاب ومغرورِ هیکلی و بشدت هاتی که با سیاست خودش تونست مالکیت پرورشگاه رو از چنگ پدربزرگش بشرط ازدواج بدست بیاره ولی این بین پدربزرگش براش شرط دیگه ای گذاشته اونم اینکه به یکسال نکشیده باید وارثش رو بدنیا بیاره ولی...🔞❌ یه روز توی راهروی پرورشگاه از لای در با دیدن تن لخت دختری ناخواسته به سمتش میره و...💯🔞🔥 https://t.me/+kp5y8oUtcdpiZDZk https://t.me/+kp5y8oUtcdpiZDZk #ممنوعه🔞#هات‌سکسی‌آبداروشورت‌خیس‌کن💦🔥💯
2770Loading...
30
صدای بچه از اتاق هووم میومد و ایزد به خاطر زن و بچه ش دیگه منو نمیخواست فکر میکرد نازام بوی قرمه سبزی عمارت رو برداشته بود و طفلم برای یه قاشق از اون خورشت جا افتاده به شکمم لگد میکوبید. آب دهنم رو قورت دادم. آخه ویار داشتم. به اطراف نگاهی انداختم و یواشکی وارد آشپزخونه شدم. پاهام میلرزید از ترس. در قابلمه رو برداشتم و با عجله یه تیکه گوشت توی دهنم گذاشتم و داغ داغ قورت دارم. چقدر خوشمزه بود. بوی لیمو عمانی های تازه هوش از سرم می‌برد. قاشق خورشت و هنوز نخورده بودم که صدای جیغ هووم گوشم و کر کرد: -ایزد...مامان...بیاید دزد گرفتم به موهام چنگ زد و تا به خودم بیام تن ضعیفم رو روی زمین انداخت و گفت: -الان شوهرم میاد گدا گشنه اون میدونه با جنده هایی مثل تو چکار کنه دلم پیش اون قاشق قرمه سبزی بود و طفلم لگد میکوبید.بچم گشنه بود. ولی اونا نمیدونستن من ۵ ماهه باردارم چند روزی میشد غذای درست و حسابی نخورده بودم و حالا از شوهرم داشتم دزدی میکردم. هیبت مردونه ایزد رو که بالای سرم دیدم بغضم مظلومانه ترکید و لب زدم: -ببخشید...غلط کردم لگدی زیر شکمم کوبید و غرید: -غذا دزدی میکنی دختر رضا پاپتی ؟ خونه بابات نون خشک سق میزدی اومدی گوشت دزدی؟ لگد دوم رو که کوبید طفلم دیگه دست و پا نمیزد. گرمی خون رو که حس کردم چشمام سیاهی رفت. ایزد مات به خون لای پاهام نگاه کرد: -این خون چیه؟ -ب...بچم...دلش...قرمه‌سبزی می‌خواست آخه! https://t.me/+f0_wblzJl_c1NDA8 https://t.me/+f0_wblzJl_c1NDA8 https://t.me/+f0_wblzJl_c1NDA8 https://t.me/+f0_wblzJl_c1NDA8 ایزد توتونچی! خلبان هات و خشنی که به اجبار با یه دختر فقیر ازدواج میکنه اما به خاطر نازا بودن زن دوم میگیره بعد از مرگ‌پدر بزرگش دخترک رو اونقدر شکنجه میکنه تا فرار کنه اما بعد از رفتنش تازه میفهمه که عاشق هوران شده و تمام شهر و دنبالش میگرده تا ...
3031Loading...
31
_دیشب صدای آه و ناله تو با مامانم شنیدم. چشمکی زد و گفت: _دلت خواست؟ هوسی شدی؟ اخمی کردم و به تته پته افتادم _چ..چه ربطی داره من... من فقط میگم یکم آروم تر دختر مجرد هست تو خونه، چه معنی داره بلند اه و ناله میکنید! بهم نزدیک شد، بالا تنه ی لختش وسوسه‌م میکرد دست بکشم روش، آخ مامان کوفتت بشه. سرش و زیر گوشم آورد و پچ زد: _اگه بخوای میتونی تو خودت حسش کنی، یبار میدم دستت. گیج لب زدم: _چیو؟ دستم و گرفت و گذاشت رو خشتکش. برجستگی پایین تنش برق از سرم پروند. _همینی و که برات سیخ کرده رو، دلت میخواد بخوریش؟ خیره به پایین تنش آب دهانم و قورت دادم. _برو عقب شاهرخ، تو شوهر مادرمی توجهی نکرد، دستش و فرو برد داخل شورتم و خیسی بین پام و لمس کرد _واسه شوهر مادرت خیس کردی؟ حرکت دستاش دیوونه کننده بود. وا دادم و آهی کشیدم.. _جووون، همینه حتی صدای ناله هاتم تحریک کنندس دختر شلوارم و کشید پایین و سرش و برد بین پام.. https://t.me/+x4yzdip1am4yNzM0 https://t.me/+x4yzdip1am4yNzM0 https://t.me/+x4yzdip1am4yNzM0 https://t.me/+x4yzdip1am4yNzM0 گوهر زنی چهل ساله که بعد فوت شوهرش تو مجازی با پسری آشنا میشه که همسن دخترشه.. گوهر محبت ندیده به حدی دلبسته شاهرخ میشه که متوجه نیت اون نمیشه و پای شاهرخ و تو زندگی خودش باز می‌کنه.. همه چی از جایی شروع میشه که شاهرخ دلبسته ی گیوا(دختر گوهر) میشه!! #عاشقانه‌وصحنه‌دار💦💦 #عشقی_ممنوعه🔞
3851Loading...
32
بچه ها این بازی همستر که تازه پخش شده مثل نات کوینه و پشتیبانی تلگرام و چنتا صرافی معتبر رو داره 🙌 برداشتش ۱۴ تیر هست یعنی تا یک ماه فرصت دارین بازی کنید بعد بهتون پول میدن میاد به حسابتون خیلی پر شده الان که همه دارن بازی می کنن سکه جمع میکنن 🪙 خواستید حالا بازیشو ببینید یا بازی کنید بزنید رو لینک زیر برید داخل بازی✨👇 https://t.me/hamstEr_kombat_bot/start?startapp=kentId1835254503
480Loading...
33
💦#پیشنهاد_ادمین داستان سک‌سی تصویری زندان بان بلوند و کاکا سیاه ها 🔞 داستان در مورد زندانبان حشریه که توسط چندتا زندانی خرکیـ.ر مورد گـایش قرار میگیره ...👙 ⛔️ مشاهده داستان ⛔️
4350Loading...
34
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها r²² https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
2 1922Loading...
35
یه جا خونده بودم که نوشته بود؛ آدمای شکسته دو دسته ‌ان.. “اون‌هایی که یهویی از دست یه نفر افتادن و شکستن و اون‌هایی که یواش یواش از دست همه تَرَک برداشتن…”
3223Loading...
36
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃 طغیــانگــــر⚘پارت 50به_شدت_توصیه_میشه 💥💯🔥 رمانی_عاشقانه_مخفی_بزرگسال 💏♥️ _ آخ ... چیکار می کنین خان الان یکی میبینه برای من بد میشه پشت سرم حرف میاد خان زانوی پای راستش رو بین پاهام گذاشت و نوک دماغشو آروم روی گونه ام کشید و گفت: _غلط میکنن پشت معشوقه_خان حرف در بیارن داغ کردم از فشار زانوش و هُرم نفسهاش روی گونه ام . کمرمو از روی دیوار قوس دادم و به خان چسبیدم. با حالی تب کرده ، صدای گرفته و پر عشوه‌ام بلند شد و با ناز گفتم: _من معشوقه ی هیّچ کس نیستم .من یه دختر آزاد و باکره ام که با هر کی میخوام میتونم زن بشم. پوست لطیف چونه ام بین دندونای خان اسیر شد و گاز_ریزی ازش گرفت . نفسهام تند شد و بدنم سست . خشن و متعصب گفت: _ تو فقط صیغه ی من میشی و توی تخت من زن میشی پدرسوخته _نمیشه . من هیچ وقت زن صیغه ای نمیشم . اصلا دیگه زن عقدی شما هم نمیشم . شما زن_دارین خان من... آخ ... #اووییی خاان ... تیزی چونه ام رو بین لبهاش گرفت و مکید . دستم ناخوداگاه دور گردن #کلفتش حلقه شد ‌. _انقدر سختش نکن توله سگ . قبول کن تا به زور نبردمت تو تخت پدر سوخته خان لبهاش و زبون ترش رو از چونه ام به سمت بالا و #لبم کشید. خواستم صورتم رو برگردنم که کف دست بزرگشو کنار گونه ام گذاشت و لبهام رو با ولع قفل لبهاش کرد و هوووومی گفت. با دیدن زن_خان که داشت با بهت بهمون نگاه میکرد وحشت زده خانو به عقب هل دادم که دریا جیغی کشید و .... #ادامه_دارد_در_کانال_زیر 👻👇🏽 #افراد_بی‌جنبه_وارد_نشن ❌😲🚫 #توجه_مهم ❌💢‼️ #این_رمان_برای_افراد_متاهل_است ⛔️🔞 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 دختری پرورشگاهی که توی #خواب توسط مردی #خشن و #زن_دار حامله میشه 🤰درحالیکه اصلا نمیدونه دیگه دختر نیست و ... 😱🤯🔥
3302Loading...
37
#شهوت_صـورتی🧸🍼🌸 #پارت_1 - شما منو استخدام کنید هرکاری باشه انجام میدم. ابرومو بالا انداختم و پرسیدم: هرکاری؟؟ درو قفل کردم به سمتش برگشتم نگاه خریدارانه‌ای به تن ظریف و کوچولوش کردم: - لخت شو. تنش لرزید و با چشمای درشتش بهم زل زد: - چی.. چیکار کنم..؟ این دختر با تن صدای بچگونه و اندام کوچولوش سرگرمی زیادی داشت: - کار میخوای با حقوق عالی؟ پس لختشو تا همه اینارو داشته باشی..! با تردید زل زد بهم که دستم به سمت دستگیره در رفت: - نه نه صبرکن..!! دستاش با لرزش به سمت لباساش رفت. مقنعه اش از سرش بیرون کشید که موهای طلایی رنگ بلند بافته شده‌اش و چتری های کوتاهش جلوه بیشتری پیدا کرد. دستشو سمت دکمه های مانتوش برد و دونه دونه بازشون کرد. تنها تاپ مشکی زیر مانتوش تنش بود که سینه های برجستشو رو نشون می‌داد. پس لباس زیر نبسته بود و این خیلی بهتر بود لبش به دندون گرفت و با خجالت گفت: - میشه شلوارمو...؟ بین حرفاش دوباره دستم به سمت در رفت که از ترس خیلی سریع شلوارش رو پایین کشید. شورت قرمز توری پاش بود و ممنوعه سفیدش کمی مشخص بود. دست به سینه و منتظر نگاهش کردم: - فکر کنم وقتی گفتم لخت متوجه منظورم شدی!! تاپش از بالای سرش بیرون کشید و شورتش دراورد. نگاهم روی بدن سفید و بدون موش گردوندم ممنوعه صورتی لای پاش وسوسه ام میکرد همین الان کارشو یه سره کنم. اما میخواستم از یه چیزی مطمئن بشم: - بیا اینجا ببینم.... با قدم های چسبیده و اهسته سمتم اومد و با کمی فاصله ازم ایستاد. سرشو به سینه اش چسبونده بود و نگاهم نمیکرد. - روی میز دراز بکش. دستمو لای پاش کشیدم که پاهاش بهم چفت کرد. دستوری و با اخم ریزی بین ابروهام گفتم: - از هم بازشون کن. به حرفم گوش کرد و سریع پاهاشو از هم فاصله داد. با انگشتام ممنوعشو از هم باز کردم. سرمو کمی خم کردم تا بتونم داخلشو ببینم. با دیدن پرده اش لبخندی زدم. سیلی آرومی به بدنش زدم و گفتم: - میتونی بلند شی https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx دستم از بالای سینه اش سمت پهلوهاش کشیدم: - از این به بعد هرموقع من گفتم و هرجا که بودیم باید در اختیارم باشی! منم در عوض حقوق خوبی بهت میدم تا بتونی هزینه دانشگاهتو بدی خوبه؟ https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx #محدودیت_ورود_به_چنل_حداقل_صد_نفر_است
3722Loading...
38
قاضی شهوتی🔞⚖ #Part_1 دستش رو به واژنش رسونده بود و آروم نفس نفس میزد. عرق سردی روی پیشونیش بود و تو همون حال استرس زا شروع به مالوندن اون صورتی و تپلش کرد که حتی وقتی تو زندون بود تمیز و بدون مو بود! واژنش رو میمالوند و از ترس این که صداشو سربازا بشنون لباشو مدام گاز میگرفت. بدنش بی حد و مرز سکسی و کردنی بود.. هیچوقت نمیشد باور کرد که اون یه قاتل بود! قاتلی که روز معاشقه با شوهرش اونو به قتل رسونده باشه. زنی که اونقدر حشریه که حتی توی حبس هم نمیتونه حشر خودش رو کنترل کنه! آب تپل صورتیش سرازیر بود و حرکت دستش تند تر و تند تر میشد از داغی زیاد روسریشو درآورد و موهای لختش روی صورتش ریخت. خیلی زیبا بود! خیلی خیلی.. ماهرانه انگشتش رو وارد سوراخش کرد و خودش رو انگشت میکرد. انقدر توی لذت خود ارضاییش محو بود که متوجه نبود من دارم از چشمی در اتاق بازداشتگاه بهش نگاه میکنم و تموم حرکاتش رو زیر نظر دارم. حتی خودم هم نمیتونستم درک کنم چرا این وقت شب به اینجا اومدم و یه زن متهم به قتل رو زیر نظر گرفتم! https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk فاحشه‌یقاضی داستان یه قاضی با نفوذ ۳۴ سالست که تو عمرش هیچ زنی نتونسته قلبشو تسخیر کنه. تا این که یه روز لا به لای پرونده های جنایی به یه پرونده‌ی قتل برمیخوره! پرونده ای که قاتل اون زن ۱۹ ساله ای هست که همسرش رو به طور مشکوکی به قتل رسونده! ترنم قاتل پرونده‌ی همسر کشی در عین لوند بودن و هورنی بودنش انقدر مظلومه که برای اولین بار دل و ایمون قاضی پرونده ، حاج حارث ارجمند رو میلرزونه و باعث میشه آقای قاضی جذاب قصه از هیچ تلاشی برای نجات دادن جان ترنم چشم پوشی نمیکنه اما... رمان دارای صحنه های بزرگسال است🔞🔥
3241Loading...
39
#پارت۱🔞 - لاپای تو تپل تر و سفید تر از مال خاله‌اته! میگن لاپای زنای ایرانی صورتی نیس، پس چرا مال تو ایقدر نرم و صورتیه توله سگ؟! نگاهی به #خشتک🍆 ورم کرده اش انداختم - منم شنیدم توی مردای ایرانی ۲۵ سانتی نیست اما مال تو انگار ۲۵ سانته! #دوست‌پسرخاله‌ام دستمو گرفت و گذاشت لای پاش، حشری غرید: - میخوای سانتش کنی سلیطه؟! با دیدن حجمش لرز به تنم افتاد، ترسیده جستی زدم و خواستم ازش فرار کنم که کمرمو چنگ زد و منو به خودش چسبوند ترس کل وجودمو گرفته بود، توی قسمت تاریک استخر بودم و بقیه بچه ها نمیتونستن منو ببینن، با ترس بهش نگاه کردم احساس داغی🔥 عضلات لخت و ورزیده‌اش با بدن سرد و برهنه‌ام ضربان قلبمو اوج میداد یه #گولاخ که هیکلش ۳ برابر هیکل من بود و قیافش حسابی مردونه و جا افتاده بود، سعی کردم از توی بغلش بیرون بیام که چنگی به سینه‌های🍒 سفید و لختم زد که صدای آخم بلند شد... خیلی خشن انگشتای کلفت و مردونه‌اش رو فرو کرد توی #شورتم و با یه حرکت #دردناک...😱🫣 https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk #دوست‌پسرخاله‌اش توی استخر مختلط خشن❌ جرش میده و...💦🔞🤫
4001Loading...
40
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها şĥ²¹v https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
1 9461Loading...
Repost from N/a
00:02
Video unavailableShow in Telegram
انقد منو شوهرم تو سکـ.س پوزیشن جدید عوض میکنیم ک همش منتظرم شب بشه و برم تو بغل عشقم🥵 این کانال پر از پوزیشن زناشوییه😀 فقط،نخاب پیش شوهرت یادبگیر بهش حال اساسی بدی💦💦 @Sexoloqy
إظهار الكل...
eroticsnippets.tumblr.tumblr_nivw1jqZPQ1tezjkso6_500.gif.mp40.22 KB
People wait all week for Friday, all year for summer and all life for happiness. آدمها تمام طول هفته رو منتظر جمعه ن،تمام طول سالو منتظر تابستونن و تمام عمرشونو منتظر خوشبختی.
إظهار الكل...
- شورتتو دربیار بده بهم. چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم: - این جا؟ جلوی مادرت؟ نیشخندی زد و گفت: - مگه دنبال هیجان توی سک.س نبودی؟ درار ش.ورتتو، پاهاتم باز کن از هم ببینم اون کلوچه صورتی تو. لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود. دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش. - حالا بیا بشین روی پام. چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم: - مامانت میبینه. دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم. - دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟! نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم: - آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره. دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد: - یکم جا به جا شو، درست بشین روش. لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم روی آلتش نشستم از لذت آه بلندی کشیدم. - دارید چی کار می کنید بچه ها؟! https://t.me/+fEez5RuWL1UzMTk0 https://t.me/+fEez5RuWL1UzMTk0 #مختص_به_بزرگسالان🔞🔥 آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان🚫
إظهار الكل...
رهـــوار

اروتــیک🔥 / مختص به بزرگسالان🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن به قلم: لواشک #رهوار ( آنلاین ) #قرتی ( آنلاین ) #ژیوار ( حق عضویتی / آنلاین ) #افیون ( حق عضویتی / آنلاین )

#غمزه_شیطان #پارت1 _برام یه نود از اون سینه های مرمریت بده عروسک. پوزخندی زدم و براش نوشتم: _خرج داره، شماره کارتم و که داری اول پولش و بزن تا ببینم چقدر دست و دلبازی به دقیقه نکشید نوتیف پیامک واریزی بالای صفحه نمایان شد. واسه یه  نودِ سی.نه پونصد زده بود؟! _پونصد زدم  ولی می‌خوام عکس اون کلوچه ی صورتیت و هم برام بفرستی بد خمارتم دختر.. چه خوش اشتها! طوری که صورتم مشخص نشه، فقط لبام مشخص بود زبونم و روی سینه ام گذاشتم و عکس گرفتم. سی.نه های سفید و گرد و بزرگم  با اون ن.وک صورتیش خودمم ح.شری میکرد چه برسه به یه مرد! عکس و فرستادم، دو تیک خورد. _اووف عجب چیزی هستی ش.ق کردم برات دختر. عکس ناناست و هم بفرست برام. بدون اینکه جوابش و بدم نتم و خاموش کردم و از تلگرام اومدم بیرون. _بمون تا برات بفرستم مرتیکه ی پفیوز. لباسم و مرتب کردم و از اتاقم زدم بیرون. صدای آه و ناله از تو اتاقِ نازی میومد، باز اون پسره ی ک...مشنگ و آورده بود خونه. صد بار بهش گفته بودم با خودت پسر نیار ولی ک.نی خانوم آدم نمیشد. صداشون بالا رفته بود و بد تو مخم بود. به سمت اتاقش پا تند کردم و به شدت درو باز کردم. با دیدنشون لخت تو بغل هم... ادامه 👇👇 https://t.me/+LhzMiYTI4Gc4NDRk https://t.me/+LhzMiYTI4Gc4NDRk https://t.me/+LhzMiYTI4Gc4NDRk من کرشمه‌ام. دختر فاحشه ای که دل بستم به مرد مذهبی و جذابی که مال من نبود. اون لعنتی فقط نگاهش پی زن مریضش بود ولی منم کرشمه بودم و بلد بودم چطور با نازو عشوه هام دل ببرم. یه روز که صبرم لبریز شد تنها خفتش کردم و تنِ لختم و از پشت چسبوندم به تنش! طوری که نتونست پسم بزنه و شد همون چیزی که میخواستم.!!
إظهار الكل...
غـمـزهِ شیـطـان

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

+حکم قصاص و اجرا کنید من رضایت نمیدم قاتل خواهرم باید اعدام بشه گفته بودم اعدام میکنم و حالا توی میدون روستا جلوی چشم همه داشت طناب دار و به گردن برادر دخترک مینداخت. چشمای پر و چونه لرزنش هم دل بی رحم مرد و به رحم نمیاورد. ارباب روستا بود و همه ازش حساب میبردن. پاش رو روی چهار پایه گذاشت و قبل از خالی کردن زیر پای قاتل خواهرش ،دخترک با التماس به شلوارش چنگ زد و گفتم: -التماس میکنم هر کاری بگید میکنم برادرم و اعدام نکنید حاضرم خون بس بیام عمارت اربابی با پاش دخترک و به عقب هل داد و از بین دندونای کلید شده غرید: -ببند دهنت و حرومزاده تو به چه درد من میخوری؟ دلارا اشکاش،رو با پشت دست پاک کرد و مظلومانه گفت: - نمیدونم...هر کاری بگید عمارت تون و هر روز تمیز میکنم اصلا بهم آب و غذا هم ندید اگه اعتراض کنم... مرد با اون‌چشمای سرد به چشمای سبز دخترک نگاه کرد یروزی هر کاری میکرد تا اون تیله های سبز همیشه بخندن. اما حالا دلش از سنگ سخت تر شده بود. نگاه سرد و یخ زده ش لرز به تن دلارای انداخت، از اون مرد میترسید وقتی به طرفش خم شد. از وقتی برادرش قاتل شده بود دیگه دوستش نداشت. چونه دلارا رو بین انگشتاش گرفت و صورتش رو بالا کشید و با نیشخند گفت: - هر کاری؟ ترسید اما برای نجات برادرش هر کاری میکرد: - ب...بله...ارباب - خون بسم میشی اما نه به عنوان زن من بلکه کنیز این عمارت! کلفتی زنم و میکنی -#قبوله... https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk هرمز دولت شاهی مردی دختر باز و خشن و زورگو که دخترا رو فقط واسه یه شب میخواد تا تختش و گرم کنه عاشق دخترک چشم سبزی میشه که بهش بی محلی میکنه... دلارا برادرش قاتله خواهر هرمز خانه... به عنوان زن عقدیش میبره خونش تا شکنجه ش کنه هر روز کتکش،میزنه و دخترای رنگ و وارنگ میاره خونه غافل از اینکه... هرمز خان ارباب خشن و بی رحم روستایی که به خاطر کشته شدن عزیز ترین خواهرش، دست رد به سینه خانم معلم نمیزنه و با بدجنسی اونو خون بس عمارتش میکنه و هر شب جلوی همه خدمه های عمارت بهش تجاوز میکنه و .....😱❌❌ https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk https://t.me/+Z7PuMTEi7jYwMzBk #ارباب_رعیتی_شکنجه_ای⚠️🔞 📛این رمان مخصوص بزرگسالان است📛
إظهار الكل...
خانوم معلم

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 عروس نحس دختر دهاتی توکا ارباب زاده ماهاراجه ⭕️ تعرفه تبلیغ: @adsbrag رمانای دیگه‌م🍓 @Tokam @khAT00Nam @text_ghallb @maharajee 🔵پارت یک

https://t.me/c/1879995851/15

رمانای تکمیل شده:

https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

👍 1
با هر پارتش‌ خیس‌ میشی🔞💦 📅 24 اردیبهشت 1403⏰ ۱۶:۰۹:۰۹ متن پیام: سلام ببخشید یه رمانه بود درباره یه مستر خشن بود که هرشب از بین زنای حرمسراش میاره به تختشو خشن جر میداد و یه دختریکه لزبینه رو میبینه و عاشقش میشه اما دختره دوستش نداره و هرشب به زور بهش تجاوز میکنه رو نمیدونین اسمش چیه لینکشو ندارین لطفا؟ https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx 👤جواب: بله عزیزم این رمان برده شیطانه فقط مواظب باش موقعی که میخونیش کسی دور و برت نباشه چون صحنه هاش انقدر بازه که مجبور به خودار.ضایی میشی🔞💦👇🏼 https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx آه بلندی کشیدم : بمالش بانو تند تر بمالش لطفا نوچ نوچی کرد و تیکه یخی از داخل ظرف برداشت لبخند خبیثی زد و یخ رو روی ممنوعه‌م گذاشت که جیغ بلندی از سر شهو.ت کشیدم سیلی به سینم زد و گفت : میخوام ببینم این بهشتِ داغت چطوری این یخ رو آب میکنه! https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx https://t.me/+CpM2W4y-0UVhNDMx #لزبین #ارباب‌بردگی دختر لزبینی که به دست میسترسش زن شده اسیر مستر خشن و هات میشه و هر شب زیرش جر میخوره🔞💦
إظهار الكل...
من ادواردم!🔥 اولین خون آشام تاریخ که به پادشاه خون‌آشاما ملقبه... تمام خون‌آشامای جهان رو از هزاران سال پیش تا الان من درست کردم. اما.... تو زندگیم همیشه کمبود چیزی رو حس می‌کردم. چیزی که انسانا بهش میگفتن عشق! زندگیم تو ده قرن فقط کشتن آدما یا تبدیلشون بود تا وقتی توی جنگل اونو دیدم.... دختری بی پناه که گیر افرادم افتاده بود🔥🫦 https://t.me/+DZlo5QCOEAU0ZjA8 #ممنوعه_تخیلی💦
إظهار الكل...
💢 آهنگ جدید رضا ملک زاده بنام حواسم بهت هست 🕹#پاپ
إظهار الكل...
4_5998978833200450593.mp32.93 MB