❤️خدا و زندگی❤️
زیباترین داستانها و جذاب ترین کلیپها https://t.me/boost?c=1434550035 لینک حمایت از کانال ما برای اونایی که اکانت پرمیوم دارن
إظهار المزيد105 652
المشتركون
+2 50324 ساعات
+2 9787 أيام
+1 11230 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
🔞داستان زن، هرزه
بودا به دهی سفر کرد .
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد .
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :
این زن، هرزه است به خانهی او نروید
بودا به کدخدا گفت :...... ⬇️⬇️
ادامه ی داستان ➡️
👍 9👎 4
3 57510
💰 هر وقت طلا میفروختم از شانس من فرداش کلی قیمتا بالا میرفت و میلیونی ضرر میکردم، تا اینکه با این چنل آشنا شدم و یاد گرفتم کی طلاهامو بفروشم و دوباره کی بخرم 🫠👇🏻
💰 @gheimat_dolar_tala
👍 3
3 75620
🟢داستان نامه ای به خدا😍
مردی در نیمههای شب دلش گرفت و از نداری گریه کرد. دفتر و قلم به دست گرفت و شمع را روشن و برای خدا نامهای نوشت.
نوشت به نام خدا نامهای بخدا. ازفلانی. خدایا در بازار یک باب مغازه میخواهم یک باب خانه در بالا شهر و یک زن خوب و زیبای مؤمن و پولدار و یک باغ بزرگ در فلان جا
دوستش که این نامه را دید گفت: «دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی چگونه به خدا میخواهی برسانی؟» گفت: «خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است.» نامه را برد و در لای جدار چوبی مسجد گذاشت و گفت خدایا با توکل بر تو نوشتم نامهات را بردار!! نامه را رها کرد و برگشت.
صبح روز بعد....⬇️⬇️
ادامه ی داستان ➡️
100
💰 هر وقت طلا میفروختم از شانس من فرداش کلی قیمتا بالا میرفت و میلیونی ضرر میکردم، تا اینکه با این چنل آشنا شدم و یاد گرفتم کی طلاهامو بفروشم و دوباره کی بخرم 🫠👇🏻
💰 @gheimat_dolar_tala
100
🔴#شوهر خطاکار
شوهرم راننده یه مینی بوسه که صبح و شب پونزده تا خانوم رو میبره به تولیدی لباس و بر میگردونه.اوایل خیلی برام مهم نبود که کجا میره ،اما کم کم یه حسی بهم میگفت نکنه خدای نکرده با یکی از مسافراش خوب بشه و زندگیم به هم بریزه.تا اینکه یه روز جمعه شوهرم گفت:امروز تولیدی اضافه کاری گذاشته و باید یه سرویس صبح مسافر ببرم،اصلا سابقه نداشت تولیدی جمعهها کار کنه،همینکه مینی بوس راه افتاد سریع یه اسنپ گرفتم و پشت سرش حرکت کردم.بین راه شوهرم دوتا خانومو سوار کرد و رفتن خارج شهر و مینی بوسو یه گوشه زیر درخت پارک کرد،یه نیم ساعتی که گذشت رفتم سمت مینی بوس و دیدم که شوهرم ...👇
👈ادامه ی داستان
"♥️🌸 حـس خوب 🌸♥️"
♥رمــانهای جـذاب بـدون ســـانسـوررر❤ 🎀پستای متنوع و زیبـا🎀 کپی و فوروارد رمان بدون نام کانال ممنوع
👍 4👎 1
91100