cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

حرکت در مه

دربارهٔ زندگی و داستان @hbyar ارتباط با من

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
355
المشتركون
+124 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
-1230 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

🎯 چگونه غول‌های فناوری «روایت» را از ما دزدیدند؟ — انسان‌ها قصه‌گو بوده‌اند، اما شبکه‌های اجتماعی آن‌ها را قصه‌فروش کرده‌اند 📍دنیای امروز دنیای قصه‌گویی است. برای اینفلوئنسر شدن که به شاه‌کلید موفقیت در هر زمینه‌ای تبدیل شده است، باید بتوانید قصه تعریف کنید. بعید است هیچ دورۀ دیگری از تاریخ باشد که «روایت» تا این اندازه در آن اهمیت پیدا کرده باشد. اما اگر چنین است، چرا همۀ قصه‌هایی که می‌شنویم این‌قدر تکراری است و چرا همۀ قصه‌گوهایمان این‌قدر شبیه همدیگرند؟ بیونگ چول هان، فیلسوف کره‌ای‌آلمانی در کتاب جدید خود ، بحران روایت، می‌کوشد توضیح دهد که چطور شبکه‌های اجتماعی، روایت‌ها و قصه‌ها را در راستای اهداف خود تغییر داده‌اند. 🔖  ۱۶۱۵ کلمه ⏰ زمان مطالعه: ۷ دقيقه                                         📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید: B2n.ir/y70189 📌 آنچه خواندید، به‌طور اختصاصی برای وب‌سایت ترجمان ترجمه شده و به‌رایگان در اختیار شما قرار گرفته است. شما می‌توانید با خرید اشتراک فصلنامه ترجمان علوم انسانی از انتشار این مطالب و فعالیت‌های ترجمان حمایت کنید: https://tarjomaan.com/shop/product/sub4031/ @tarjomaanweb
إظهار الكل...
می‌کند یادش دل بیتاب و از خود می‌رود می‌برد نام شراب ناب و از خود می‌رود هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد می‌شود از آتش گل آب و از خود می‌رود از محیط آفرینش هر که سر زد چون حباب می‌زند یک دور چون گرداب و از خود می‌رود پای در گل ماندگان را قوت رفتار نیست یاد دریا می‌کند سیلاب و از خود می‌رود زاهد خشک از هوای جلوهٔ مستانه‌اش می‌کشد خمیازه چون محراب و از خود می‌رود وصل نتواند عنان رفتن دل را گرفت موج می‌غلتد به روی آب و از خود می‌رود نیست این پروانه را سامان شمع افروختن می‌کند نظارهٔ مهتاب و از خود می‌رود دست و پایی می‌زند هر کس درین دریا چو موج بر امید گوهر نایاب و از خود می‌رود بی‌شرابی نیست صائب را حجاب از بیخودی جای صهبا می‌کشد خوناب و از خود می‌رود صائب تبریزی
إظهار الكل...
استن این عالم ای جان غفلتست هوشیاری این جهان را آفتست هوشیاری زان جهانست و چو آن غالب آید پست گردد این جهان هوشیاری آفتاب و حرص یخ هوشیاری آب و این عالم وسخ زان جهان اندک ترشح می‌رسد تا نغرد در جهان حرص و حسد گر ترشح بیشتر گردد ز غیب نه هنر ماند درین عالم نه عیب این ندارد حد سوی آغاز رو سوی قصهٔ مرد مطرب باز رو سهم امروز من از مثنوی
إظهار الكل...
شکوه توتی ✍️حس ابری امروز مادرم از علویجه روستای‌مان آمد و من رفتم از ترمینال رساندمش خانه. یک سبد توت آورده بود مادرم. یک سبد توت بی‌مزه. یادم افتاد به سال‌های سال قبل شاید سی سال، شاید بیست سال... خیلی سال پیش. پدر بود و می‌رفتیم روستا و آن‌قدر توت می‌تکاندیم و آن‌قدر توت می‌آوردیم که تا چند هفته هنوز توت داشتیم. درخت‌ها آن‌چنان توتی می‌ریختند روی زمین که توان جمع کردن‌شان را نداشتیم و ما، خود ما آن‌چنان توان داشتیم که از درخت‌ها بالا می‌رفتیم و پدر، مرحوم پدر آن‌قدر نازِ توت‌ها را می‌کشید و قدرشان را می‌دانست که قابل وصف نیست. به‌خاطر همین توت‌ها سفرشان را کوتاه می‌کردند، صبح که پا می‌شدیم ظهر برمی‌گشتیم... صندوق عقب ماشین پرِ توت و آن‌هم چه توت‌هایی: توت کشمشی، خرمایی، سیاه، قیچی و چه شیرین از قند شیرین‌تر..... و بعد ماهی توت داشتیم و حتی در خانه هم‌سایه‌ها می‌دادیم... مقایسه‌اش می‌کنم با امروز که مادرم یک سبد کوچک توت برداشته آورده از ده‌مان، آن‌هم بی‌مزه...
إظهار الكل...
داستان نوار ✍️ حس ابری من را برد به صدها سالِ پیش. قبل آلودگی. به عهدِ فطرت و دیگر نمی‌توانستم صبر کردن. دکمه پلی را که زدم صداهای عجیب و غریبی آمد، نه تنها صدا داشت بلکه انگار بو هم داشت. صدایی که پخش می‌کرد بو هم داشت. بوی نم، شبیه بوی کاه‌گل خانه را برداشت. از میان صداهایی که می‌آمد، کمی نفس کشیدم و هوای گذشته را به درون ریه‌هایم فرودادم... درست یادم مانده: عصر جمعه بود و داشتم به این فکر می‌کردم که چه‌قدر دل‌گیر شده. بی‌هدف توی خانه پرسه می‌زدم و وسایلم را زیرورو می‌کردم. گاهی به بیرون نگاه می‌کردم که هوا گرفته و آلوده بود. گو این‌که هزاران سال است این آلودگی هوا بر ما چنبره زده. توی خرت‌وخورت‌هام یک رادیوضبط قدیمی و یک نوار پیدا کردم. نوارِ مال عهد دقیانوش بود. مال بچگی‌هام که توش قرآن ضبط می‌کردم و بعد هم پدر برش داشت و چیزهای دیگری توش ضبط کرد و بعدش خاله آن را برداشت و قصۀ ظهر جمعه را توی آن ضبط کرد. این مال خیلی وقت پیش است و حتم تار عنکبوت گرفته. فکر نمی‌کردم بخواند اما زدمش به برق و نوار را گذاشتم توش. صدای خش‌خش، صدای برگ‌های پاییزی و گیجی دوران کودکی را داشت. صدای پدر را داشت، صدای مادر را. صدای بهشت را... دیگر نتوانستم ادامه بدهم که برگشتم و نوار را گذاشتم سرجایش شاید یک روز دیگر نیاز داشته باشم به نفس کشیدنش به بوییدنش.... . دوباره برداشتمش. تردید کردم. با خودم گفتم بگذار ببینم چه می‌خواند. نوار را گذاشتم توی کاست و دکمه را که زدم صداهای عجیب و غریبی می‌آمد. دیگر نواهای توی نوارِ کاست برایم مفهوم نبود. صداها قریب و غریب بود. تاب نداشتم. بلند شدم نوار را گذاشتم توی بازیافت‌ها و گفتم دیدار به قیامت.
إظهار الكل...
کتاب‌هایی که امروز از کتاب‌خانه به عاریت گرفتم. گرچه که چند روزی است به محبوبی که سالیان سال دنبالش بوده‌ام رسیده‌ام: مثنوی معنوی. سال‌های نوجوانی از رادیو معارف دکتر بلخاری (که اکنون نه می‌دانم و نه می‌شناسمش که کجاست) شرح مثنوی داشت و من شوق به مثنوی داشتم اما بعد مدتی این برنامه ادامه نیافت و بعدها چندباری سراغ مثنوی رفتم، شرح مثنوی علامه جعفری را گرفتم، صوت‌های مثنوی را دانلود کردم ولی هیچ‌کدام جذبم نکرد که شرح مثنوی بیت به بیت اکبر عاشوری. نمی‌دانم شاید حال این روزهایم جذبم کرده ولی دنیای پراز نکته و داستان در داستان مثنوی کِشنده و کُشنده است.
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
✳️ یکی از کرامات جناب همستر این است که اهالی کولونی های ایتا و جریان های دلار زدا, که بسیاری شان تلگرام را بنابر رسالت انقلابی خود تحریم کرده بودند و همواره علیه سرمایه داری موضع داشتند، به امید کسب چند دلاری با نصب تلگرام به جدیدترین مدل سرمایه داری بین المللی لبیک گفتند. #سلمان_کدیور .... ....
إظهار الكل...
👍 1
🔴این نیز گذشت دوستان جوان مومن حزب اللهی اقتصاد خوانده و نخوانده ی عمدتا امام صادقی آنچه با بورس و سرمایه ملت در این دولت کردید که تا آخرین لحظات حضورتان نیز ادامه دارد، در تارک تاریخ ثبت خواهد شد. ۴۰۰میلیارد دلار را به ۱۴۰ میلیارد دلار رساندید و با بحران سازی بی امان نفس ملت را بریدید و ملتی را کریپتو باز و همبستر همستر کردید. بد کردید،لیکن این نیز گذشت. https://t.me/seyyedhashemfirouzi
إظهار الكل...
سید هاشم فیروزی

ارتباط با من @seyyedhf

خب البته این ربات به‌عنوان یک پدیده اجتماعی قابل بحث و بررسی است. و فعلاً در نفی و اثباتش چیزی نمی‌دانم.
إظهار الكل...