.
314
المشتركون
-124 ساعات
-67 أيام
-2030 أيام
توزيع وقت النشر
جاري تحميل البيانات...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تحليل النشر
المشاركات | المشاهدات | الأسهم | ديناميات المشاهدات |
01 پایان فعالیت. | 199 | 2 | Loading... |
02 من کلا دارم کنار میام. با اتفاق نیفتادنِ تو، با گذران پر پیچ و خم زندگی، با این زخمهای تحمیلی، با طلوع های تکراری، با شعرهایی که حوصله نداشتم حفظشون کنم، با شماره های منقضی در لیست مخاطبینم، با عدم تواناییم در ترک سیگار، با بهارِ بی تو ذلیل شده، با تغییرِ زشت دوستام، با همه و همه، دارم کنار میام. دائم در حال کنار اومدنم. در واقع، بقدری مشغول بدین کارم که میترسم یه روز، به جای کنار اومدن، از همین گوشه و کنار برم و هیچوقت دوباره پیدا نشم. | 210 | 3 | Loading... |
03 پریدم از بالای اون پلِ پوسیده و نمیتونم بهت بگم این پایین با استخونای شکستهم، چقدر دارم از هوای کهنه و رطوبت زدهی اینجا لذت میبرم. | 204 | 1 | Loading... |
04 دلم میخواد تا آخرین ثانیه بنویسم و دردشو بسپرم به سنگینی کلمههایی که کنار هم میچینم. اما میون چسبوندن حرفها به هم و بالا و پایین کردن جملهها خسته میشم و رهاش میکنم. مثل تموم چیزهایی که تا این لحظه از زندگیم رهاشون کردم. مثل همهی خندههایی که گذاشتم کنار و به اندازهشون غم برداشتم. مثل همهی روزایی که انداختم دور تا به جاش شب داشته باشم. چون جسم و روح زنگ زدهی وجودم، توانِ نگه داشتن زنجیرهای تعلق رو نداره. مثل خودم، که خیلی وقته یه گوشهی شهر گمش کردم و حالا هر رهگذری شبیهشه و هیچ آدمی شبیهش نیست. مثل من، که اونقدر غریب و اونقدر دوره که گمون نمیکنم هیچ وقت دست خودم هم بهش برسه. | 201 | 1 | Loading... |
05 امشب از اون شبهاست که میتونم فقط یکی از اون ورژنهای نیمهخوب خودم رو ارائه بدم. حتی ممکنه توی نوشتن اونقدری که باید دقیق نباشم و نتونم اونطوری که باید خوب جملهبندی کنم. فکرم و روحم درد میکنه و یک ناراحتی عمیقی توی وجودم درحال دست و پا زدنه. از اینکه حس کنم توی تعادل نیستم منزجرم. | 172 | 2 | Loading... |
06 هرچقدرم که جلو باشم، پشتسرم رو یادم نمیره. دلخور، دلسرد، دلمُرده شاید باشم ولی هرچی که هستم بیمعرفت نیستم. حساب دودوتا چهارتای آدمها همیشه خاطرم هست، به وقتشم هواشونو دارم، حتی اگر فرسنگها فرسنگ ازشون دور باشم. | 169 | 2 | Loading... |
07 Media files | 172 | 2 | Loading... |
08 معلومه که کافی نیست عزیزم. عشقِ بدون منطق شبیه زهر شیرینه که میدونی اگه سر بکشی پایانی جز مرگ در انتظارت نیست و باز هم جامتو پر میکنی.
منطقِ بدون عشق هم همینطور. شبیه وقتی که توی بهترین نقطه از زندگیتی و باز هم برمیگردی و میبینی که چیزی جز غم توی جیبهات نداری.
تو باید دنبال عشق منطقی یا منطق عاشقانه باشی و خبر بد اینه که هیچوقت قرار نیست پیداش کنی چون بین هرکدومشون از اینجا تا ابرهای آسمون راهه.
این تویی که آخر قصه باید انتخاب کنی که توی کدوم مسیر رنج بکشی. توی جامت زهر بریزی یا توی جیبهات غم داشته باشی. | 166 | 2 | Loading... |
09 خسته، بیحوصله، غمگین، کمجون، آزرده، شکننده، بیانگیزه، کمحرف، دلگرفته، دور و غریبم از همه. | 148 | 1 | Loading... |
10 «او یکی از آن آدمهایی بود که زندگی همیشه از کنارشان میگذرد.» | 172 | 3 | Loading... |
11 میبینی عزیزم؟ این غم، میراثِ ماست. | 171 | 3 | Loading... |
12 روزی سه بار میگم دیگه نمیتونم، روزی چهار بار زندگی مجبورم میکنه که باز بتونم. | 194 | 4 | Loading... |
13 Media files | 160 | 4 | Loading... |
14 سکوت، مفهوم عجیبیه. در لغت نامه، خودشو بعنوان عدم وجود صوت معرفی میکنه. ولی وقتی درش قرار میگیری، میبینی لغت نامه بهت دروغ گفته. سکوت، صدا و زبان مختص به خودشو داره. باطنا، یه حقیقتِ تلخه. انگار بهت میگه هیچوقت قرار نیست تجربش کنی. چون همیشه صدا هست. و حتا اگه، کل اصوات برونی رو خفه کنی و سر طبیعت داد بزنی: ساکت! بازم صدای قلبت، صدای حرکت خون به دور سرت و صدای افکارت، که دلتنگی، افسوس، اشتیاق و شرم رو داد میزنن، همیشه باهات هست. سکوت، بزرگترین دروغِ لغت نامهست و من، به این دروغ بزرگ، معتادم. | 194 | 4 | Loading... |
15 وقتی فهمیدم باید بذارم که بری، خودم رفتم جای تو. رفتم و گذاشتم رفتن بشه گناه من. رفتم و گذاشتم از من، برات یه رد گُنگ خاطره به جا بمونه. رفتم و بهت اجازه دادم، منو تاکسیک تعبیر کنی. کسی که نمیتونه خشمشو کنترل کنه. کسی که نمیتونه هیچوقت بطرزی پایدار دوستت داشته باشه. کسی که دوستت نداشت. کسی که، هرکسی بود، جز من. | 177 | 2 | Loading... |
16 نادیدم بگیر و بعدش خاموشیم رو به چشم ببین. شبیه چراغی که آروم آروم رو به سوسو زدن میره و تِق یکهو خاموش میشه. تاریکی من خیلی سیاهه، خیلی. | 152 | 2 | Loading... |
17 یه وقتایی هم دلم میخواد شب بمونه، تموم نشه، باد بیاد، ستارهها باشن، صبح نرسه. | 169 | 8 | Loading... |
18 Media files | 159 | 1 | Loading... |
19 Media files | 179 | 1 | Loading... |
20 Media files | 0 | 0 | Loading... |
21 همیشه وقت برای تصحیح ایرادات همدیگه داریم. ولی فعلا، بیا از لبه ی بلندترین سکویی که میشناسی بپریم پایین. | 179 | 2 | Loading... |
22 انعطافم در برابر سختیها، بیمعرفتیها و .. خیلی زیاد شده. دیگه فرصت برای شکستن نیست، لبخند میزنم و کش میام! | 176 | 1 | Loading... |
23 از یه جایی به بعد، مهم نیست چی حس میکنی. مهم اینه که چی فکر میکنی. احساسات مقدس و بکرن. ولی دلیل نمیشه همیشه در اولویت باشن. گاهی باید افسار تن رو داد دست ذهن. اینطوری سریعتر نجات پیدا میکنی از چیزایی که احساسات، حتا خطرشونم حس نمیکنن. | 172 | 0 | Loading... |
24 زدن بعضی حرفها سخته. انجام دادن بعضی کارها سخته. گذر کردن از بعضی دورهها سخته. چشمپوشی کردن از بعضی چیزها سخته. تلاش کردن در راستای بعضی اهداف سخته. پذیرفتن و مواجه شدن در بعضی شرایط سخته. محکم بودن بعضی وقتها سخته. حتی ضعیف بودن هم بعضی وقتها سخته. ولی گذر کردن از همین سختیهاست که تو رو تبدیل به آدمی که باید میکنه. اگه وقتی با سختی مواجه میشی دست بکشی و وا بدی، هیچوقت هیچی عوض نمیشه. سختی کشیدن آدم رو آدم میکنه. توی صلح و صفا و خوشی هیچوقت هیچی عوض نمیشه. سختی زمینهساز تغییره و وقتی بهش پشت میکنی به تغییر پشت کردی. میخوای به تغییر پشت کنی؟! | 160 | 1 | Loading... |
من کلا دارم کنار میام. با اتفاق نیفتادنِ تو، با گذران پر پیچ و خم زندگی، با این زخمهای تحمیلی، با طلوع های تکراری، با شعرهایی که حوصله نداشتم حفظشون کنم، با شماره های منقضی در لیست مخاطبینم، با عدم تواناییم در ترک سیگار، با بهارِ بی تو ذلیل شده، با تغییرِ زشت دوستام، با همه و همه، دارم کنار میام. دائم در حال کنار اومدنم. در واقع، بقدری مشغول بدین کارم که میترسم یه روز، به جای کنار اومدن، از همین گوشه و کنار برم و هیچوقت دوباره پیدا نشم.
👍 2💔 1
پریدم از بالای اون پلِ پوسیده و نمیتونم بهت بگم این پایین با استخونای شکستهم، چقدر دارم از هوای کهنه و رطوبت زدهی اینجا لذت میبرم.
👍 1❤ 1
دلم میخواد تا آخرین ثانیه بنویسم و دردشو بسپرم به سنگینی کلمههایی که کنار هم میچینم. اما میون چسبوندن حرفها به هم و بالا و پایین کردن جملهها خسته میشم و رهاش میکنم. مثل تموم چیزهایی که تا این لحظه از زندگیم رهاشون کردم. مثل همهی خندههایی که گذاشتم کنار و به اندازهشون غم برداشتم. مثل همهی روزایی که انداختم دور تا به جاش شب داشته باشم. چون جسم و روح زنگ زدهی وجودم، توانِ نگه داشتن زنجیرهای تعلق رو نداره. مثل خودم، که خیلی وقته یه گوشهی شهر گمش کردم و حالا هر رهگذری شبیهشه و هیچ آدمی شبیهش نیست. مثل من، که اونقدر غریب و اونقدر دوره که گمون نمیکنم هیچ وقت دست خودم هم بهش برسه.
👍 2
امشب از اون شبهاست که میتونم فقط یکی از اون ورژنهای نیمهخوب خودم رو ارائه بدم. حتی ممکنه توی نوشتن اونقدری که باید دقیق نباشم و نتونم اونطوری که باید خوب جملهبندی کنم. فکرم و روحم درد میکنه و یک ناراحتی عمیقی توی وجودم درحال دست و پا زدنه. از اینکه حس کنم توی تعادل نیستم منزجرم.
👍 2
هرچقدرم که جلو باشم، پشتسرم رو یادم نمیره. دلخور، دلسرد، دلمُرده شاید باشم ولی هرچی که هستم بیمعرفت نیستم. حساب دودوتا چهارتای آدمها همیشه خاطرم هست، به وقتشم هواشونو دارم، حتی اگر فرسنگها فرسنگ ازشون دور باشم.
👍 2
معلومه که کافی نیست عزیزم. عشقِ بدون منطق شبیه زهر شیرینه که میدونی اگه سر بکشی پایانی جز مرگ در انتظارت نیست و باز هم جامتو پر میکنی.
منطقِ بدون عشق هم همینطور. شبیه وقتی که توی بهترین نقطه از زندگیتی و باز هم برمیگردی و میبینی که چیزی جز غم توی جیبهات نداری.
تو باید دنبال عشق منطقی یا منطق عاشقانه باشی و خبر بد اینه که هیچوقت قرار نیست پیداش کنی چون بین هرکدومشون از اینجا تا ابرهای آسمون راهه.
این تویی که آخر قصه باید انتخاب کنی که توی کدوم مسیر رنج بکشی. توی جامت زهر بریزی یا توی جیبهات غم داشته باشی.
👍 2❤ 1🌚 1
خسته، بیحوصله، غمگین، کمجون، آزرده، شکننده، بیانگیزه، کمحرف، دلگرفته، دور و غریبم از همه.
👍 2