رقص، آواز و بوسه
گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل برون رو کز تو وارستم من امروز بشوی ای عقل دست خویش از من که در مجنون بپیوستم من امروز
إظهار المزيد850
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from N/a
ز غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی می آید
بمیرم تا تو چشم تر نبینی
شرار آه پر آذر نبینی
چنان از آتش عشقت بسوزم
که از من رنگ خاکستر نبینی
Repost from N/a
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
حافظ - غزل ۲۶
Repost from ( پرانتز )
«رنگ چشمان ترا به خاطر خواهم داشت هنگامی که همه نام ترا از یاد برده باشند.»
- صفحهٔ ۱۱۲ -
Repost from ( پرانتز )
هنوز در غم جانان ندادهام جان را
گمان نبود که صبر این قدر توان کردن
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دستِ غم خلاصِ من آنجا مگر شود