پستچی
196
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
-330 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from انتشارات طاعتی
شب فریدون طاعتی
هفتصد و چهل و نهمین شب از شبهای بخارا به تجلیل از فریدون طاعتی اختصاص یافته است. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر پنجشنبه سی و یکم خرداد ۱۴۰۳ با حضور: محمد روشن، فرامرز طالبی، محمود آموزگار، علی دهباشی، رضا نوزاد، جعفر شجاع کیهانی و بابک طاعتی در تالار مرکزی رشت برگزار میشود.
فریدون طاعتی، مدیر انتشارات طاعتی، از سال ۱۳۴۲ در کنار پدر، کار حرفهای خود را آغاز کرد. پدر فریدون، غلامرضا طاعتی، با عشق و علاقهای که از نوجوانی به کتاب و کتابداری داشت، کتابفروشی طاعتی را سال ۱۳۱۳ در یکی از دکانهای زیر کتابخانهی ملی رشت تاسیس نمود.
کتابفروشی طاعتی، به گواه تاریخ و دوستداران کتاب در گیلان و ایران، از نخستین کتابفروشیهایی بود که اهالی ادب و هنر و فرهنگ در آن جمع میشدند و محفلی داشتند. فریدون در چنین محیطی پا گرفت و به کار کتاب علاقهمند شد.
فریدون در سال ۱۳۶۸ پروانهی نشر را از وزارت فرهنگ و ارشاد گرفت و از آن به بعد، تابلوی کتابفروشی طاعتی با همان روند فعالیت به انتشارات طاعتی تغییر نام پیدا کرد و بهطور جدی، در چاپ و انتشار آثار گیلانشناسی اهتمام ورزید.
در ادامهی راه، با رشد و توسعهی فضای کسبوکار، تاریخ کار با کتاب در خاندان طاعتی تداوم یافت و همانطور که فریدون کار کتابفروشی و نشر را در کنار پدر پی گرفته بود، فرزندان فریدون از سالهای دههی هشتاد، با مشاهدهی ذوق و همتی که پدرشان در روشن نگهداشتن چراغ طاعتی داشت، به این کار علاقهمند شدند و به یاری پدر همت گماشتند که این ماجرا تا همین امروز ادامه پیدا کرده و همچنین رو به گسترش است.
فریدون علیرغم سختی کار نشر و فروش کتاب تا آخرین روزهای حیاتش دست از کار و فعالیت نکشید و همانطور که در یکی، دو فیلم مستند گفته بود، علاقه داشت این راه توسط فرزندان و نوههایش ادامه پیدا کند.
کتابفروشی و انتشارات طاعتی در سومین نسل، نودمین سال فعالیتش را آغاز کرده است.
رشت، بلوار انصاری، جنب پارک ملت، تالار مرکزی رشت
2200
Repost from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
اساسیترین پرسش!
مهمترین پرسش در مورد انتخابات جاری این است که دکتر مسعود پزشکیان مشخصاً به چه دلیل از طرف شورای نگهبان تأیید صلاحیت شده است؟
آیا صرفاً به امید بالابردن نرخ مشارکت در انتخابات بدون درنظر گرفتن تبعات پیروزی احتمالیاش؟ یا آمادگی برای همراهی و همکاری با دولت او در جهت اصلاح وضع موجود؟
اگر منظور مورد نخست باشد، چه تضمینی وجود دارد که آقای پزشکیان پس از پیروزی احتمالی در انتخابات امکان اجرای وعدهها و پیشبرد برنامههای خود را داشته باشد؟ و اگر مورد دوم قرین واقعیت باشد، نشانه و اماره و شاهد و دلیل قاطع و دلگرمکنندۀ آن چیست؟
به نظرم بدون روشن شدن این دو مطلب نمیتوان تصمیم قابل دفاعی در بارۀ حمایت یا عدمحمایت از آقای پزشکیان گرفت.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
4110
Repost from وراى حد تقرير | سعيد حجاريان
.
#پست (توییت)
✍️سعید حجاریان:
✅یک نامزد انتخابات: «رییسجمهور باید نقطهزن باشد.»
✅در نوبتهای پیشین، حامیان این تفکر نقطه زیر به مساحت ۱،۶۴۸،۱۹۵ کیلومتر مربع را نقطهزنی کردهاند.
✅ضمناً، نقطهزنی کار «تکتیرانداز» و فرود آمدن کار «چترباز» است!
.
https://x.com/saeedhajjarian/status/1800063658212384875?s=46&t=nud9kuq-ftaw5e5tfHiIDg
📌نشانیهای سعید حجاریان در شبکههای مجازی👇:
تلگرام | اینستاگرام | اکس (توییتر)
.
3900
Repost from رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)
در پاسخ به دوستانی که پرسیده اند درباره انتخابات و کنشگری سیاسی در ایران اینروزها چه نظری دارم؟
۱.سیاست یعنی ممکن ساختن کنش ورزی مردم یک جامعه در حوزه های متفاوت زندگی، سیاست یعنی بوجودآوردن امکان با همبودگی مردم یک جامعه در ادراک مسائل جامعه و امکان عمل آنها، سیاست یعنی به رسمیت شناختن توان تک تک مردم یک جامعه در برخورد با مسائل جامعه، سیاست یعنی امکان به زبان درآمدن حرف های غیر قابل پیش بینی از سوی مردم، سیاست یعنی معجزه بودن هر فرد و امکان خلق راه تازه برای زیستن.در نظام سیاسی که در آن "امکان آزادی عمل سیاسی در فضای عمومی" منتفی شده است، سیاست چیزی جز دادن وعده های بی معنا و ناممکن در حوزه رفاه جامعه نیست.
۲.بدون آزادی سیاسی نه ایجاد اشتغال ممکن است، نه کاهش تورم، نه رفع تحریم، نه توسعه اقتصادی، نه تولید داخلی، ونه هیچ وعده اقتصادی یا اجتماعی دیگر.....
۳.چون در ادبیات سیاسی سیاسیون فعلی ایران و در چارچوب کلی سیاست های جمهوری اسلامی، امکان آزادی سیاسی و پیوند مردم با یکدیگر ناممکن است و اصولا شکوفایی و خلاقیت فردی جایی در ایدئولوژی کلان این نظام سیاسی ندارد، کنش سیاسی رای دادن، چیزی نیست جز تبدیل شدن به فردی که تسخیر دولت توسط یک فرقه بی ربط به خود را به نادرست کنشگری سیاسی می داند.باید "سوژه وفادار" بود و به ایمان خود برای دست یافتن به آزادی عمل انسانی بله گفت: یا آزادی انسانی یا هیچ. هیچ رفاه اجتماعی جز در بستر وجود آزادی و امکان فعالیت سیاسی نامحدود ممکن نمی شود.بنابراین، نباید به غلط امکان بهبود شرایط رفاهی جامعه را معیار ورود به حوزه کنشگری سیاسی دانست.تنها باید سیاستی را مشروع دانست که به تو نشان دهد در چشمان او همه چیز با امکان عمل وآزادی عمل تو آغاز می شود.
http://t.me/mostafamehraeen
رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)
ما فقیر شده ایم.ما از میراث انسانی یکی پس از دیگری دست برداشته ایم.(والتر بنیامین) @mostafamehraeen1975
4100
🖊به بهانه ۱۹ خرداد سالروز درگذشتِ ذبيح اللَّه منصوری...!
🔻 گویی از فراز قرنها، این حکایتِ تلخ قابوسنامه همچنان تر و تازه است كه مردی فرزند سركش و لاابالی خود را نصيحت میکرد كه اگر دوباره سركشی كند او را به مكتبخانه خواهد گذاشت تا درس بخواند و دانشمند شود تا يك عمر فقير و گرسنه بماند!
🔻۱۹ خرداد سالروز درگذشت منصوری است نمی خواهم به نقد آثارش بپردازم اما در این شکی نیست که او بسیاری را کتابخوان کرد و از وقتی كه گوتنبرگ اين دستگاه چاپ را به دست بشر سپرد، هيچكس به اندازه مرحوم ذبيح الله منصوری مطلب ننوشته است! یعنی 1290 جلد ترجمه کرده که 150 عنوان منتشر شده و البته هر جلدش کمتر از 500صفحه نبوده...!
خدابيامرز هشت صفحه مقاله را برمیداشت در هشتصد صفحه ترجمه ميكرد!
نوشته هایش نه تاريخ بود، نه رمان. اما همين بس كه در اين سرزمين كه كتاب نخواندن هنر اصلی مردم است بسياری را اهل مطالعه كرد.
🔻منصوری میگفت وقتيكه به مكتبخانه میرفتم شاگردان پيش ميرزای مكتبخانه از حافظه و ذكاوت من تعريف كردند معلم برای امتحان هوش من شعر بلندی از مثنوی به من داد و گفت در عرض ده دقيقه حفظ كن.حفظ كردم و بدون غلط برايش خواندم...
ميرزای پيرمان نزديك شد، دست بر پشت من زد و با حالت افسوس گفت:
«پسرم تو يكی از بدبخت ترين مردمان اين سرزمين خواهی بود چون در اين سرزمين برای خوشبختی چيزهايی لازم است كه تو نداری. اما برای بدبخت شدن هر آنچه لازم است تو به کمال داری!»
🔻ميرزایِ مكتبخانه درست گفته بود، چرا که پيرمرد(منصوری) بيش از شصت سال قلم زد و ترجمه كرد چون دست راستش فلج شد، با دست چپ نوشت، بیشترِ عمرش مستأجر بود، هرگز صاحب ماشین نشد!
آخر سر توانست آپارتمانی دست و پا کند و در آنجا بمیرد. البته شانس آورد که عاقبت به عنوان حروفچین، از سوی اتحادیه حروفچینان توانست بیمه شود!.
برای سعادت یک ملت، اسباب زیادی لازم است اما بدون شک برای بدبختی اش تنها همین کافی خواهد بود که با کتاب و مطالعه بیگانه باشد و قدر و منزلتِ مفاخر فکری و فرهنگی خود را نداند!
✍️علی مرادی مراغه ای
4600
یک وقت در میدان مخبرالدوله دو تا ساعت بود که شهرداری نصب کرده بود، یکی رو به جنوب و یکی روبه شمال.
این دو ساعت هیچ وقت با هم مطابق نبودند و اغلب یکی دو دقیقه و گاهی یکی دو ساعت با هم تفاوت داشتند.
خدا رحمت کند محمد مسعود را، در روزنامه مرد امروز نوشته بود:
هر وقت این دو ساعت با هم میزان بشوند، کار مملکت هم میزان خواهد شد.
این نکته آن قدر ظریف بود که دهان به دهان می گشت و شهرداری چون دید که واقعا نمیتواند این نقص را رفع کند، برای رهایی از شماتت مردم، آن ساعت ها و ستون ساعت را از میدان برداشت.
حاجی مرد و شترخلاص!
به عقیده من معجزه کشور سوئیس در بانکداری و ثبات اقتصادی آن نیست، در این که تورم در آن جا از همه کشورها کمتر است هم نیست، در بی طرفی نیست، در عدم شرکت در جنگ نیست، در عدم قبول عضویت در اتحادیه اروپا هم نیست، در آب و هوا و نظافت و لطافت و ادب مردم آن نیست
معجزه سوئیس در این است که بیش از پنجاه عدد ساعت، با شکل و شمایل های مختلف فقط و فقط در سالن فرودگاه آن است، و هیچ کدام از این ساعت ها حتی یک ثانیه با هم تفاوت ندارند.
توفیق سوئیس در همین امرجزئی ما را آگاه می کند چنین ملت هایی میتوانند معجزه سیاسی و اقتصادی هم داشته باشند.
برگرفته از کتاب هزارستان _ محمد ابراهیم باستانی پاریزی
:کشوری که تو کوچیکترین کارهاش عاجزه ، ازش توقعات بزرگ نداشته باش
🙏🙏🙏🙏🙏
5200
Repost from هوش مصنوعی با بهزادحسین عباسی
🥇 فینالیستهای اولین مسابقه زن شایشته ساخته شده با هوش مصنوعی معرفی شدند:
👩 اولین مسابقه دختر شایسته هوش مصنوعی جهان با نام «Miss AI» برگزار شد. در جریان این مسابقه، مدلهای زیبایی که توسط هوش مصنوعی ساخته شدند برای دریافت جایزه ۲۰۰ هزار دلاری با یکدیگر رقابت کردند.
▪️ فهرست ۱۰ فینالیست این مسابقه اعلام شده است. نکته جالب مسابقه این است که آثار ارسالی به مسابقه توسط دو داور ساختهشده توسط هوش مصنوعی قضاوت میشوند. (به همراه دو داور انسان واقعی که کنار دیگر داوران حضور دارند)
@behzadabbasiai
بهزادحسین عباسی
5800
Repost from تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
«پروژۀ محمود»
شاید زندهترین خاطراتی که از محمود در ذهن ما ایرانیان مانده باشد، «خس و خاشاک» باشد، یا «کاغذپاره» خواندن تحریمها ــ «تحریم اصلاً نمَنهدی» ــ یا دختری که در زیرزمین خانهشان انرژی هستهای تولید میکرد... تصاویری هم در ذهنها مانده است؛ مثل نگاهِ متأسف آقای جوای آملی به احمدینژاد، وقتی تعریف میکرد در سازمان ملل هالهای گشوده شده و او را در بر گرفته بود ــ و در نهایت شاید، اشتیاق وافر احمدینژاد برای اینکه از مردمی که زیر آفتاب یا در سرمای زمستان در ورزشگاهی جمع شده بودند بپرسد: «از ساعت چند اومدید اینجا؟» و بعد همسُراییِ طنازانه میان او و مردم که ساعت به ساعت عقب میرفت تا مشخص شود مردم ساعتها انتظار آمدن او را کشیدهاند و ترجیعبند محبوب او: «کی خستهست؟» و طبعاً تنها گزینۀ مردم این است که بگویند «دشمن!» اما شبی که پروندهزیربغل و با شعار «بگم؟ بگم؟» و آن نگاه تهدیدآمیز و نفرتآلود به مناظره با موسوی نشست، کبریتی در مادۀ اشتعالزای جامعه انداخت تا به اهدافش برسد... «پسران آقای هاشمی...»، «پسران آقای ناطق...»
این خاطرات که برای برخی دلخنککننده و برای برخی دیگر مشمئزکننده است، نمای بیرونی دوران محمود است؛ نمایی چنان جنجالی که نمیگذارد فکر به لایههای عمیقتر برود. میخواهم در این متن از این جنجالها بگذریم و حال که دوران محمود به راستی «تاریخ» شده است ببینیم محمود چه بود و چه کرد؛ «پروژۀ محمود» چه بود. اما در عین حال از زیادهگویی هم پرهیز میکنم و فقط جان کلام را میگویم؛ دربارۀ دولتمردی که با سرعتی نامنتظره، از شهرداری تهران سر درآورد و در آنجا تختۀ پرشی برای ریاستجمهوری یافت.
محمود آمده بود تا «جنبش اجتماعی» ایجاد کند (و به بیان دقیقتر «ضدجنبشی اجتماعی»؛ دقیقاً همان چیزی که اصولگرایان به آن نیاز داشتند و اما از ایجاد آن ناتوان بودند. پیشزمینۀ تاریخِ محمود از ۷۶ آغاز میشود. تغییراتی در جامعۀ ایران از ۵۷ تا ۷۶ رخ داده بود. بخش جوان و پیشروی جامعه میل وافری به تغییر داشت و جدیترین نیروی تحولخواه از قضا نه دولتمردان و سیاستمداران موجود (که همگی میراثداران انقلاب ۵۷ بودند و در خلوص پنجاهوهفتی از هم پیشی میگرفتند)، بلکه درون جامعه بود: جوانان ــ دو نسل جدیدی که میکوشید دستکم در تیپ و ظاهرش تمایز خود را با آن شهروندِ سربهراهِ مطلوب حکومت نشان دهد. همین نسل جوان در حالی که حتی خوشبینترین اطرافیان خاتمی هم انتظارش را نداشت، پیروزی قاطعی برای خاتمی رقم زدند. «سیب ناچیدهای» به دامان خاتمی و کادر اطراف او افتاده بود که حتی از کنترل و ادارۀ آن عاجز بودند. آنها بارانی نمنمک خواسته بودند، سیل آمده بود. ریشۀ سوءتفاهم بزرگ اصلاحطلبان هم در اینجاست که از همان روز اول نفهمیدند این رأی «وام» است؛ «عاریت» است؛ خودشان آن را پدید نیاوردهاند؛ سرمایۀ خودشان نیست، بلکه جامعه این امید را به آنها بسته است ــ و ممکن است روزی این وام را پس بگیرد.
دو جناح سیاسی روشن در سیاست ایران صف آراستند (البته جایی هم برای غیر این دو گروه نبود). آن جنبشِ اجتماعیِ قدیمی و مطلوبِ اصولگرایان که انقلاب ۵۷ را رقم زده بود، متلاشی شده بود؛ چپها همان ابتدا به دشمن تبدیل شدند و جمهوریخواهان میانهروتر هم حتی زودتر از چپها از جنبش ۵۷ جدا/حذف شده بودند (بدون اینکه دلبستگیشان را به ۵۷ از دست بدهند). اینک در میانۀ دهۀ ۱۳۷۰ جنبشی جدید سر برآورده بود و «ائتلافی نانوشته» میان این جنبش و گروهی از سیاستمداران که خود را اصلاحطلب مینامیدند شکل گرفت. از این پس یک چیز محرز شده بود: یک نیروی اجتماعی قدرتمند وجود داشت که هر انتخاباتی را میتوانست ببرد. رأیش را هم به کسانی میداد که ادعا میکردند توان اصلاح و تحول گامبهگام را دارند. معضل بزرگی برای محافظهکاران (اصولگرایان) ایجاد شد. نیروی تندرویِ آنها هم گاه و بیگاه خامی میکردند و با اقداماتشان جامعه را فقط بیش از پیش علیه اصولگرایان تحریک میکردند (مثل ترور حجاریان یا حادثۀ کوی دانشگاه). باید چارهاندیشی میشد، با چند روزنامه و کمک صداوسیما نمیشد جلوی این جنبش اجتماعی را گرفت. اصولگرایان از اصلاحطلبان خشمگین بودند و تصور میکردند اصلاحطلبان جماعتی فرصتطلبند که روی موج تحولخواهیِ مردمی لیبرالشده سوار شدهاند و برای رسیدن به کرسیها حاضرند به آرمانهای قدیمی خودشان پشت کنند (بیراه هم نمیگفتند؛ به هر حال عموم اصلاحطلبان تندروترین جناح انقلاب ۵۷ بودند).
هر سلاحی را فقط با سلاحی مانند خود آن میتوان خنثی کرد. اسلحۀ اصطلاحطلبان این بود که سوار جنبشی اجتماعی شده بودند، پس به جنبشی اجتماعی نیاز بود تا این جنبش را خنثی کند. فلسفۀ ظهور احمدینژاد همین بود. اما یک مشکل بزرگ وجود داشت!
(ادامه در پست بعد)
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
3000
Repost from تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
(ادامه از پست قبل)
جنبش اجتماعی گیاه آپارتمانی و گلخانهای نیست که بتوان آن را در گلدان و آزمایشگاه پدید آورد. نمیتوانید با ادبیات محافظهکارانه و با ستایش حکومت و ترویج آرمانهای تکراری جنبش اجتماعی ایجاد کنید. اگر توده میخواهید باید زبان و کنش تودهای داشته باشید. این مشکل دیرینۀ «محافظهکاران» در همهجای دنیاست که سرشتشان اجازه نمیدهد تودهها را جذب کنند. توده زبان انقلابی را میپسندد، نه زبان محافظهکارانه. اما سرشت «محافظهکار» در نامش پیداست: «محافظتکننده»؛ از حکومت در برابر انقلاب/تحول. پس محافظهکاران مجبورند لژیونری به خدمت بگیرند تا بتواند نوعی رفتار ضدمحافظهکارانۀ کنترلشده را انجام دهد. محمود دقیقاً همین لژیونر بود.
عجیب نبود که محمود به نیروهای محافظهکار به تندی میتاخت؟ از هاشمی و ناطق تا اصلاحطلبان. این کاری بود که یک اصولگرای سنتی نمیتوانست انجام بدهد، بلکه به پدیدهای نیاز بود که میتوان آن را «محافظهکار انقلابی» نامید؛ تعبیری تناقضآمیز که البته توصیف درستی است؛ محمود هم پدیدۀ متناقضی بود و رسالتی هم که برای آن تعریف شده بود چنین تناقضی را ایجاب میکرد.
جنبشسازی محمود آغاز شد. مخاطبان محمود خواب بودند؛ باید آنها را بیدار میکرد. طبقۀ متوسط شهری، جامعۀ تحصیلکرده و بدنۀ بوروکراتیک از قضا همان نیرویی را تشکیل میدادند که جنبش اصلاحی را پدید آورده بود. پس محمود نمیتوانست روی این اقشار حساب کند. در واقع، نه تنها این اقشار مخاطب محمود نبودند، بلکه اصلاً محمود آمده بود جنبشِ این اقشار را مسدود و متوقف کند (این همان چیزی است که در دانش سیاسی به آن «بُناپارتیسم» میگویند). پس سفرهای استانی خارقالعادۀ او شروع شد. پدیدۀ سفر استانی سابقۀ دیرینهای دارد و دولت اقبال (۱۳۳۶-۱۳۳۹) مبدأ آن بود؛ هیئت دولت به یک شهرستان میرفت و جلسات خود را ضمن بازدید در نقاط مختلف آن استان برگزار میکرد. اما محمود سفر استانی را به «کار روتین دولت» بدل کرد و کارنامهاش خیرهکننده بود! به بیش از هزار شهر و روستا رفت. مردمی که فرصت دیدار با یک مدیرکل را نداشتند، رودررو رئیسجمهور را میدیدند. به این ترتیب آن قشرِ همیشهخواب، آن قشر غیرسیاسی، بیدار شد؛ بیدار به معنای «امیدوار» و حاضر به «کنش سیاسی».
محمود در پایان چهار سال نخست خود میتوانست ادعا کند جنبش اجتماعی خود را پدید آورده است. ریشۀ هشتادوهشت هم در اینجا بود؛ در هشتادوهشت باید با کمک این «جنبش اجتماعیِ محمودی» آن «جنبش اجتماعی تحولخواه» پیشین شکست میخورد. اما از قضا آن جنبش قدیمی مقاومت سرسختانهای از خود نشان داد، ایستاد و کشتههای زیادی داد ــ و البته باز هم نیروی پیشران اصلی خود جامعه بود، گرچه طبیعی است چوب آن را چهرههای شاخص اصلاحطلب میخوردند، زیرا یک جنبش اجتماعی را نمیتوان در مشت گرفت، اما ده بیست سیاستمدار را به سادگی میتوان؛ اما آن سران اصلاحات بازداشتشده، سر این جنبش نبودند، جزئی از آن بودند. سر در جامعه پراکنده بود.
به این ترتیب، احمدینژاد «ضدجنبشی» را پدید آورده بود و وقتی در سال ۱۳۹۰ رفتهرفته آخرین تکانههای ۸۸ هم فرونشست و گردوغبار خوابید، طبیعی بود که میخواست به همگان، به ویژه به اصولگرایان، بفهماند کت تن اوست و صاحب و بانی این «ضدجنبش» اوست. در اینجا هم حق با او بود و هم نبود. محمود از یک جهت راست میگفت و از یک جهت بیراه میگفت: از این جهت که «فقط او» میتوانست چنین گردوخاکی کند، راست میگفت؛ این کار از عهدۀ اصولگرایان خارج بود. اما از این جهت بیراه میگفت که تمام این گردوخاک و بولدوزورسواریِ او با حمایت تبلیغاتی و لجستیکی اصولگرایان و چراغ سبز آنها میسر شده بود، وگرنه او در نهایت میتوانست فرماندار شهر کوچکی باشد، نه رئیسجمهوری که تمام رسانههای حکومت شبانهروز از او دفاع کنند.
این تقلای محمود برای استقلال محکوم به شکست بود. ماجراجوییِ ازپیشباختهای بود که نتیجهاش را هم دیدیم. محمود رفت... تهماندهای ضعیف از جنبش تحولخواه سال ۹۲ پای صندوق آمد و پیروز شد. عصر محمود سپری شد. ضدجنبشی هم که ساخته بود کارکردش را انجام داد و مثل مونوریلهای پرهزینهاش نیمهکاره رها شد؛ از هم فروپاشید... و نتیجهاش در ۹۶ و ۹۸ دیده شد. محمود سکوت پیشه کرد و فکر کرد. دیگری چیزی دربارۀ اسرائیل نمیگفت. گاهی تلنگری میزد و باز میرفت. تا اینکه دوباره آمده نامزد شده است، گرچه مانند دور قبل به احتمال زیاد رد صلاحیت خواهد شد. مردی که نمیخواهد بپذیرد دورهاش گذشته است، دستبردار نیست. اما شاید عجیبترین اتفاق این باشد که محمود بدش نمیآید اینبار یا در آینده صدای همان جنبش تحولخواهی باشد که زمانی خود در خاموش کردنش نقش اصلی را داشت. به هر روی، چه در این نقش و چه در نقش پیشین، عصر محمود به گمان من گذشته است.
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
ایدئولوژی، اندیشه و تاریخ سیاسی مهدی تدینی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر برخی کتابها: عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر (سه جلد) فاشیسم و کاپیتالیسم نظریههای فاشیسم جنبشهای فاشیستی لیبرالیسم بوروکراسی اینستاگرام
https://instagram.com/tarikhandishii3700