cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

رمان و داستان های سریالی

نحوه اجرا فایل رمان ها: https://t.me/serial_story/302

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
9 573
المشتركون
+124 ساعات
-77 أيام
-6730 أيام
توزيع وقت النشر

جاري تحميل البيانات...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تحليل النشر
المشاركاتالمشاهدات
الأسهم
ديناميات المشاهدات
01
💑 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 👰👨‍⚖ بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 🖤جادو سیاه 🔮 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 👁 آموزش چشم سوم 💰 رزق و روزی و ثروت ابدی 🚪 راهگشایی و مشگل کشایی 🔮 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما 💍  انگشترهای  موکل دار تضمینی ❤️ تسخیر قلب و زبان بند قوی 🧜‍♂ احضار هر فردی که مدنظر باشد 🎓قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی 🔴ظرفیت محدوده 🔴 27 https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
7390Loading...
02
✨آرامش آسمان شب 💫سهم قلبتان ✨و خــداونـد 💫روشنى بى خاموشِ ✨تمـام لحظه هايتـان باشد 💫شبتون بخیر ✨لحظه هاتون سرشـار از آرامش ✨شب همگی بدور از دلتنگی،،    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃 @infostorie 🍃
8403Loading...
03
🚩#قاتل_سکسی #قسمت_اول 👇 https://t.me/c/1056374995/82489 #قسمت_ششصدوسیزده یه لحظه خواستم با قاطع یت بگم نه.. ولی زبونم نچرخید به نه گفتن و شک کردم به اینکه نکنه واقعاً کاترین هم از زبون شکیب ا شنیده باشه اینجا چه خبره و واسه فضولی هم که شده بیاد.. از یه طرفم م ی گفتم محاله کاترین تا این حد خودش و سبک کنه و همچین آدمی نیست . هنوز نه تو ی ذهنم به ن تیجه ر سیده بودم و نه جواب گیسا رو داده بودم که بالاخره در سالن باز شد و ش کیب ا اومد تو و در و بست که من بالاخره نفس راحتی از نیومدن کاترین کشیدم و برا ی سلام دادن بهش از جام بلند شدم. نزدیکم که شد دست دراز شده اش و تو دستم گرفتم که من و کشید سمت خودش و حین بغل کردنم تو ی گوشم گفت : - اومدم که فقط بدون ی با ش نیدن این خبر چیز ی جز خوشحال ی نص یبم نشد. . ازش فاصله گرفتم و با شرمند گ ی لب زدم : - خب.. فکر کردم شاید. . نذاشت جمله ام تموم بشه و دستش و رو شونه ام گذاشت. . - بی خیال پسر.. من خیل ی وقته که برا ی تو فقط آرزوی خوشبختی دارم.. بعد از چند سال حس می کنم یه بار ی از رو دوشم برداشته شده ! ❌اگر دنبال داستان فانتزی هستی رمان انتهای صفحه رو بخون 😱 لبخند غمگ ینی به چهره مرد ی زدم که از همون اول راضی ترین فرد بود واسه ازدواج من و دخترش و بعد از طلاقمونم درست تا همین الآن هربار که نگاهش می کردم شرمندگی رو از تو چشماش می خوندم . روش و برگردوند سمت گیسا که مثل من از جاش بلند شده بود و با لبخند گفت : - خیلی خیل ی تبریک میگم خانوم.. شک یبا هستم.. همکار زرتشت جان و.. . یه لحظه مکث کرد و خیره صورت من شد احتمالاً واسه اینکه بفهمه تا کجا قراره خودش و معرفی کنه.. که گیسا کارش و راحت کرد و گفت : - و پدرزن سابقش.. خوشبختم از آشناییتون ! لبخند عمی قی رو لب شکیبا نشست و دستش و پشت کمرم گذاشت. . - جز این.. انتظار دیگه ا ی از زرتشت نداشتم. می دونم انقدر روراست و صادق هست که زند گ یش و با حرف ه ا ی نگفته شروع نکنه.. با همون لبخند ولی لحن جد ی تر ی ادامه داد: - حالا که درجر یانی میگم.. فکر کنم حضور منم اینجا براتون کافی باشه که بدونید.. هیچ گله ا ی از زرتشت ندارم چون توی زندگ ی مشترک چیز ی کم نمی ذاره.. دختر من ش اید لایق نبود.. ولی امیدوارم شما قدر این پسر و بدونی د و خوشبخت بشی د ! گیسا تشکر کرد و شکیبا رو به من پرسی د : - پس مرخص ی دو سه روزه ات هم واسه ماه عسل بود آره؟ - امممم نه.. یه کار ی پیش اومده باید تا شیراز بر یم. . - خیره انشالله با هواپیما میر ی؟ - نه با ما شین خودم.. اونجا لازممون می شه ! - پس مراقب باش.. با تج هیزات برید.. تو این فصل اکثر جاده ها برفیه و خطرناک.. - چشم ممنون ! ❌ به دلیل صحنه های باز کلامی فقط +21 سال بخوانند ❌ عاشق بهرام بودم برای همین با درخواست سارا (دوستم) موافقت کردم...سارا نازا بود و از من خواسته بود یه مدت #صیغه همسرش باشم و بچه ای براشون بیارم... ولی برام یه شرط گذاشت... شرطی که باورش سخت بود... قرار بود در زمان #رابطه سارا هم حضور داشته باشه.. به خاطر علاقه این شرط رو هم قبول کردم اما نمیدونستم سارا چه نقشه ای داره... من رو #تخت نشسته بودم و سارا رو صندلی کنار تخت که بهرام وارد شد وقتی بدن ورزیده و ورزشکاری بهرام رو دیدم دیگه توجهی نکردم که سارا هست و شروع کردم به... ❌ برای خواندن ادامه داستان بالا وارد لینک زیر شوید👌👆 https://t.me/+RVrV5Aw7pbcNEWVl
8361Loading...
04
تفکر دلفینی چیست؟ دلفین ها نوعی از حیوانات دریایی هستند. این پستان‌داران آبزی باهوش،دارای روحیه همکاری هستند ودر ارتباطات خود شیوه برنده – برنده را برگزیده‌اند. دلفین هیچ کمبودی ندارد ومی خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، ۴ دلفین دیگر او را همراهی می کنند ، تا خود را به گروه برساند. در همین راستا پژوهشگران تعداد ۹۵ کوسه و ۵ دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. کوسه‌ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند. دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه‌ها بی‌وقفه به آنها حمله می‌کردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی کوسه‌ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه‌ها حمله می‌کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده‌هایش می‌کوبیدند و آنها را می‌شکستند. به این ترتیب کوسه‌ها یکی پس از دیگری کشته می‌شدند. پس از یک هفته ۹۵ کوسه مرده و ۵ دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می‌کردند در استخر دیده شدند. در دنیای کوسه‌ای، برای برنده‌شدن؛ دیگران یا باید *بمیرند و یا ببازند.* اما در دنیای دلفینی، انعطاف وجود دارد و سر شار از تشخیص‌های پربار است. نتیجه‌ گیری: *دنیای زیباتری داشتیم اگر که ما انسان‌ها نیز دارای چنین تفکر زیبایی می‌بودیم؛* *تفکر دلفینی یعنی اینکه:* ۱- غیر از خود به دیگران هم بیاندیشیم؛ ۲- با دیگران در زمان بروز مشکلات همزاد پنداری کنیم؛ ۳- از خوشحالی دیگران شاد شویم؛ ۴- و از ناراحتی و درد دیگران ما هم احساس درد کنیم؛ ۵- با دیگران همدلی و همراهی کنیم؛ ۶- دست در دست هم و برای موفقیت هم تلاش کنیم. 🍃 @infostorie 🍃
9618Loading...
05
🌹آیا دوست داری قرآن رو یاد بگیری و با روش های تدبر در قرآن آشنا بشی؟؟؟
6720Loading...
06
ديكتاتور ها می‌خواهند: شما كتاب نخوانيد..! و هميشه در ترافيك بمانيد... مواد و الكل بزنيد و سر موضوعات كوچك به جان هـم بيافتيد..! زمان و آگاهی را آرام آرام از دست بدهـيد؛ و چيزی بزرگ در درون شما به نام ِ" اُميد " را نابود كنند! لطفاً كارهايی كه " ديكتاتورها " دوست دارند انجام ندهـيد..! 🍃 @infostorie 🍃
8366Loading...
07
Media files
5990Loading...
08
➖️با پویش «پنجشنبه های مهرورزی »خیریه مهرآفرین همراه شویم . 🔹 این هفته به « تأمین اقلام بهداشتی ضروری » خانواده های تحت حمایت مهرآفرین ( ۲۹۰۲ خانواده ) کمک می کنیم تا دختری نوجوان مجبور نباشد در دوران قاعدگی از کاغذ مصرف شده دفترش استفاده کند و از مدرسه غیبت کند . 🔹دل بدیم و همراهی کنیم تا رنج شان را کمتر کنیم . 💳 6037991199529904 💳 6037991199506100 💳 6037991199500038 🔖IR 710170000000216780692009 📞*۷۳۳*۷*۳# 👨‍💻mehrafarinorg.com ⭐️بیائید مهرآفرین باشیم اینستاگرام| وب سایت | پرداخت آنلاین | ❤️@mehrafarincharity
3900Loading...
09
💑 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 👰👨‍⚖ بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 🖤جادو سیاه 🔮 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 👁 آموزش چشم سوم 💰 رزق و روزی و ثروت ابدی 🚪 راهگشایی و مشگل کشایی 🔮 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما 💍 انگشترهای موکل دار تضمینی ❤️ تسخیر قلب و زبان بند قوی 🧜‍♂ احضار هر فردی که مدنظر باشد https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
7830Loading...
10
🌷به گمانم بزرگترین دارایی ِ زندگی ِ آدمیزاد، همین انسانهای اطرافش هستند همین کسانی که برایت پیغام می گذارند که اعلام می کنند حواس شان به تو هست 🌷همین کسانی که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دل شان پی ِ تو، دل ِ تو و درد ِ توست... که چقدر خوب تو را می خوانند 🌷همین افرادی که پیگیرند...که نباشی دلگیرند... همین آدم هایی که دلتنگ ات می شوند و بی مقدمه برایت می نویسند وقت هایی دو سه خط شعر می فرستند که بدانی خودت... وجودت... خوب بودن حال و احوالت برای کسی مهم است... 🌷آدمیزاد چه دلخوش می شود گاهی، با همین دو سه خط نوشته...دو سه خط پیغام، از کسی حتی آن سر ِ دنیا... حس ِ شیرینی ست که بدانی بودن ات برای کسی اهمیت دارد، نبودن ات کسی را غمگین می کند... 🌷وقت هایی هست که می فهمی حتی اگر دلت پُر درد است، باید بخندی و شاد باشی، تا آدم هایی که دوستت دارند را، غمگین نکنی... 🌷خواستم بگویم که چقدر این دارایی های زندگی ام این انسانها، برایم پُر ارزش ند... که چقدر خوب است داریمشان 🍃 @infostorie 🍃
1 0445Loading...
11
این دختره حتی عرزه ی این رو نداشت واسه ادامه نسل خاندان اصیل ما یه وارث بدنیا بیاره به سختی جلوی ریزش اشکام رو گرفته بودم ، چقدر بی رحمانه داشت صحبت میکرد ، اهورا خیلی وقت بود که من واسش بی اهمیت شده بودم و هیچ علاقه ای به من نداشت چون یه دختر روستایی بودم که به اصرار خانواده اش زنش شدم اما من عاشقانه دوستش داشتم شوهرم بود . ولی چون نتونسته بودم... ادامه پارت رو در لینک زیر مشاهده کنید 👇👇 https://t.me/+toTm88HaiXQzMTY0 https://t.me/+toTm88HaiXQzMTY0
5840Loading...
12
به کوه گفتند: سنگت می کنیم که پیکری از تو برای خداوند بسازیم گفت: نه...نه... مردم را فریب دادن بس است پلکانم کنید که کودکان از من بالا روند برای مدرسه #شیر_کو_بیکس 🍃 @infostorie 🍃
7672Loading...
13
لینک مستقیم pdf نمونه سوال هایی اول تا دوازدهم رو تو یک پست جمع کردیم براتون که تو ایام امتحانات استفاده کنید👇❤️ ❤️‍🔥 پایه دوازدهم ❤️‍🔥1350 عدد ❤️‍🔥 پایه دهم و یازدهم ❤️‍🔥 1200 عدد ❤️‍🔥 پایه نهم ❤️‍🔥1600 عدد ❤️‍🔥 پایه هشتم ❤️‍🔥 1560 عدد ❤️‍🔥 پایه هفتم ❤️‍🔥 1368 عدد ❤️‍🔥 پایه ششم و پنجم ❤️‍🔥 1630 عدد ❤️‍🔥 پایه چهارم و سوم ❤️‍🔥 968عدد ❤️‍🔥 پایه اول و دوم ❤️‍🔥 1308 عدد ❤️ تمامی جزوه های شب امتحان و ماجرا و فرمول بیست و اسفندیار و بنی هاشم ❤️ 🖇 معلما سوالای امتحانو از اینجا برمیدارن🙈😱☝️
5740Loading...
14
🚩#قاتل_سکسی #قسمت_اول 👇 https://t.me/c/1056374995/82489 #قسمت_ششصدودوازده تصورم هم از محضر چیز ی متفاوت از اینی بود که داشتم م ی دیدم.. تو ذهنم یه سالن سرد و بی روح با چند تا صندلی فلز ی و دیوارا ی رنگ و رو رفته بود. ولی حالا این سالن بزرگ و خوش دیزاینی که با شمع و هالوژن ها ی سقفی و دیوار ی نورپرداز ی شده بود و همه وسایل و مبلمان و حتی گل آراییش یه دست س فید بود.. چیز ی کم از تالارهای مجلل عروسی نداشت و من همونجا به خودم قول دادم یه بار دیگه از دارون ت شکر کنم بابت این حسن انتخابش ! - چیه؟ با صدا ی گیسا حواسم بهش جمع شد و برگشتم جوابش و بدم که یه بار دیگه نگاهم گیر کرد رو صورت آرا یش شده و تغیی ر کرده اش و ا ینبار نمی دونم تحت تاثیر حرفا ی دارون بود یا چیز دیگه که بی اخت یار حس قلبی م و به زبون آوردم و گفتم : - خیلی خوشگل شد ی ! با ابروها ی بالا رفته سرش و انداخت پایین و مشغول باز ی با انگشتاش شد که نگاه منم به اون سمت ک شید ه شد و با دیدن ناخونا ی کوتاهش دستش و تو دستم گرفتم و با شستم رو ی ناخونش کشیدم. . - لاک نمی زنی؟ - نه خوشم نمیا د! - من خوشم میاد! - خب واسه خودت بزن! ❌اگر دنبال داستان فانتزی هستی رمان انتهای صفحه رو بخون 😱 لبخند ی مصنو عی به روش زدم و گفتم : - چه زن بامزه ا ی نص یبم شده.. خدایا شکرت! دیدم که یه لحظه چشماش پر از خنده شد و روش و برگردوند اونور که نب ینم ش.. خوب بود که سعی نداشت با قیافه گرفتن ای ن روز و واسه جفتمون تلخ کنه.. خوب بود که نمی ذاشت یاد و خاطره ازدواج قبلی و اون صیغه محرمیتی که مطمئنم یه کلمه اش هم نفهمی د انقدر ی روش تاثیر بذاره که حالش و ب گیره. . در حالیکه خوب می دونستم درونش چه غوغاییه.. جدا از این ازدواج و استرس اینکه تهش چی می شه.. فکر کردن به سفر فردامون و د یدار خانواده اش بعد از ده سال هم می تونست بار فکر و خیالاتش و بیشتر کنه و شا ید الآن وظیف ه من بود که این حال بد و ازش دور کنم ! روش و که دوباره به سمتم بگردوند پرسی د : - نگفت ی چته؟ - چیز ی نیست. . - با دوستت حرف می زد ی داغ کرده بود ی! راضی از ا ینکه حواسش بهم بوده و متوجه شده عصبانی شدم گفتم : - یکی قراره بیاد.. که زیاد مایل نبودم اینجا باشه ! - کی؟ - شریکم تو ی شرکت ! - چرا مایل نیس تی؟ نفسی گرفتم و بعد از یه دور چشم چرخوندن تو ی سالن و اطمینان از اینکه کسی حواسش به ما نیست دوباره زل زدم به گیسا.. حالا که جریان کاترین و می دونست دیگه لزومی نداشت این و ازش پنهون کنم. . - چون پدرزن سابقم هم هست ! یه کم خیره خیره نگاهم کرد و بعد با ابروها ی بالا رفته سر ی به تایید تکون داد.. - پدر کاترین خانوم؟! اینبار چیز ی نگفتم که در ادامه با همون لحن به ظاهر تمسخر آمیز گفت : - با دخترشون تشریف میارن؟! ❌ به دلیل صحنه های باز کلامی فقط +21 سال بخوانند ❌ عاشق بهرام بودم برای همین با درخواست سارا (دوستم) موافقت کردم...سارا نازا بود و از من خواسته بود یه مدت #صیغه همسرش باشم و بچه ای براشون بیارم... ولی برام یه شرط گذاشت... شرطی که باورش سخت بود... قرار بود در زمان #رابطه سارا هم حضور داشته باشه.. به خاطر علاقه این شرط رو هم قبول کردم اما نمیدونستم سارا چه نقشه ای داره... من رو #تخت نشسته بودم و سارا رو صندلی کنار تخت که بهرام وارد شد وقتی بدن ورزیده و ورزشکاری بهرام رو دیدم دیگه توجهی نکردم که سارا هست و شروع کردم به... ❌ برای خواندن ادامه داستان بالا وارد لینک زیر شوید👌👆 https://t.me/+RVrV5Aw7pbcNEWVl
9261Loading...
15
⛔️حراجستووووووون لوازم آرایشششی⛔️ هرچی بخوای اینجا زیر صدتومن پیدا میکنی💃💃 💃💃💃💃💃💃💃💃 https://t.me/+jzt5QQ24mwwzYjU0 بهترینِ ازدستش نده👌
6930Loading...
16
❤️✨بــه نــام آنــکــه گــل را 🤍✨خـــنــده آمـــوخـــت. ❤️✨و بـــر جــان شــقـــایــق 🤍✨آتــــش  افـــروخـــت. ❤️✨بـــــه نــــام آن کـــه 🤍✨جـــان را زنــدگـی داد. ❤️✨طــبــیــعـت را بــه جــان 🤍✨پــــــایــــنـــدگــــی داد. ❤️✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ 🤍✨بــنــام خـــدای خــوبــیــهــا 🍃 @infostorie 🍃
1 0478Loading...
17
🛑گزارش حمله موش ها و حشرات در چند استان کشور🛑 🆘❌شیوع بیماری های خاص با حضور حشرات و حیوانات موذی❌🆘 📣اختراعی شگفت انگیز📣 ⭕️باکمترین هزینه از شر هرنوع حشره و حیوان موذی(سوسک،ساس،موش و...)راحت شوید ⭕️ضمانت کارایی،بدون خطرات سمپاشی ⭕️بدون هیچ گونه خطر برای انسان و حیوانات خانگی🌱🍀2²⁷ ✅برای مشاوره رایگان (راهکار) ودریافت هدیه ویژه🎁برای سه نفر اول وشرکت در قرعه کشی جوایز ارزنده(لوازم خانگی،گوشی هوشمند و..) عدد ۷ را به سامانه ۱۰۰۰۲۰۰۵۰۰۰ ارسال نمایید.
7750Loading...
18
💑 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 👰👨‍⚖ بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 🖤جادو سیاه 🔮 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 👁 آموزش چشم سوم 💰 رزق و روزی و ثروت ابدی 🚪 راهگشایی و مشگل کشایی 🔮 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما 💍  انگشترهای  موکل دار تضمینی ❤️ تسخیر قلب و زبان بند قوی 🧜‍♂ احضار هر فردی که مدنظر باشد 🎓قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog 🔴ظرفیت محدوده 🔴
8450Loading...
19
هر وقت خواستی یک تغییر ماندگار توی زندگیت ایجاد کنی؛ به جای تمرکز کردن روی اندازه ی مشکلت، روی بزرگی خدا و بعدخودت تمرکز کن آرامشت، را به اقیانوس الهی گره بزن تا در طوفانی ترین ایام روزگار، سوار امواج باشی، نه در مقابل آن. شبتون پر از آرامش فرداتون پراز اتفاقات عالی🌙 🍃 @infostorie 🍃
1 1373Loading...
20
🚩#قاتل_سکسی #قسمت_اول 👇 https://t.me/c/1056374995/82489 #قسمت_ششصدویازده - چرا نباید قبول کنن ؟ - یه سرچ کردم تو نت.. بع ضی جاها نوشته بودن بهتره که شاهدها ی ازدواج مسلمون باشن ! - چه ربطی به مسیحی و مسلمونش داره؟ من دلم می خواد صمیمی ترین رفیقم شاهد عقدم باشه ! - دل بخواه تو نیست که.. بای د ب بین ی اونا چ ی م ی خوان.. ب عی د می دونم شاهد ارمنی و قبول کنن.. به ریسک و معطلیش نمی ارزه.. واسه همی ن می خواستم به جز رضا یکی دیگه رو هم بیار م که شک یبا گفت منم میام بیخیالش شدم ! دوباره یاد شکیبا افتادم و با درمو ندگی گفتم : - کاش می پیچوندیش دارون.. درست نیست اینج ا اومدنش ! - چرا درست ن یست؟ - تو خودت باشی حاضر ی بر ی مراسم عقد داماد سابقت ؟ - آره اگه داماد سابقم شریک فعلیم باشه میرم.. بعدشم.. اگه شکیب ا ناراضی بود خب نمی اومد.. وقت ی حاضر شده ب ی دعوت بیاد یعنی مشک لی با این ق ضیه نداره دیگه! - می دونست ی این بیخیال یت نسبت به همه چ ی بدجور ی رو اعصابه؟ خندید و گفت : - چیه مثل تو سر هرمسئله ا ی رگا ی سر و صورتم و باد کنم خوبه؟ با یه چشم غره خواستم برم که گفت : - خانومت خیلی خوشگله زرتشت.. به هم میاین! با اینکه صورت زیبا همه چیز ن یست ولی به نظر من ارزش داشت اینهمه وقت ی که صرف کرد ی واسه پیدا کردنش ! حس خوبی داشت حرفا ی دارون.. جور ی که تمام تردید و استرس ها ی وجودم و از بی ن م ی برد. انقدر ی هم از چشم پاک بودنش مطمئن بودم که با حرفش درباره خوشگلی گیسا به رگ غیرتم برنخوره.. چون می دونستم هدفش از این حرف چی بود.. سعی داشت به من ام یدوار ی بده و جنبه ها ی مثبت وجودش و زیبایی هاش و نشونم بده. به جا ی اینکه ذهنم کشیده بشه سمت فکرا ی اعصاب خورد کن! اون لحظه به خودم حق دادم که بعضی وقتا.. این آدم و.. یکی از بهتری ن آدما ی زندگی م که هیچ.. یکی از بهترین آدما ی دنیا به شمار میاوردم! در جواب دارون لبخند ی زدم و با هر جون کندنی که بود کلافگی م از اومدن شک یبا رو مخفی کردم و رفتم تو.. دارون مشغول صحبت با عاقد شد و ازش خواست تا زمان رسیدن دومین شاهدمون صبر کنه و منم کنار گیسا نشستم پشت سفره پر و پیمون و شیکی که مطمئناً ترتیب دادنش کار دارون بو د چون اون برام ای ن محضر و رزرو کرد و من این روزا انقدر درگیر کارا ی شرکت بودم که اصلاً حواسم به این چیزا نبود. ❌ به دلیل صحنه های باز کلامی فقط +21 سال بخوانند ❌ عاشق بهرام بودم برای همین با درخواست سارا (دوستم) موافقت کردم...سارا نازا بود و از من خواسته بود یه مدت #صیغه همسرش باشم و بچه ای براشون بیارم... ولی برام یه شرط گذاشت... شرطی که باورش سخت بود... قرار بود در زمان #رابطه سارا هم حضور داشته باشه.. به خاطر علاقه این شرط رو هم قبول کردم اما نمیدونستم سارا چه نقشه ای داره... من رو #تخت نشسته بودم و سارا رو صندلی کنار تخت که بهرام وارد شد وقتی بدن ورزیده و ورزشکاری بهرام رو دیدم دیگه توجهی نکردم که سارا هست و شروع کردم به... ❌ برای خواندن ادامه داستان بالا وارد لینک زیر شوید👌👆 https://t.me/+RVrV5Aw7pbcNEWVl
1 1372Loading...
21
پندهای 22 گانه زرتشت که 3700 سال پیش آن را به ما آموخته و به یادگار گذاشته 1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نیامده است رنج و اندوه مبر 2. پیش از پاسخ دادن بیاندیش 3. هیچکس را تمسخر مکن 4. نه به راست و نه به دروغ هرگز قسم مخور 5. خود برای خود، همسر برگزین 6. به ضرر کردن کسی خوشنود مشو 7. تا جایی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما 8. کسی را فریب مده تا دردمند نشوی 9. از هرکس و هرچیز مطمئن مباش 10. فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی 11. بیگناه باش تا بیم نداشته باشی 12. سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی 13. با مردم یگانه باش تا سرآمد و مشهور شوی 14. راستگو باش تا پایدار باشی 15. فروتن باش تا دوست بسیار داشته باشی 16. دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی 17. نیک باش تا زندگانی به نیکی گذرانی 18. هرگز ترشرو و بدخو مباش 19. مطابق وجدان خود رفتار کن که کامروا شوی 20. جوانمرد باش تا آسمانی باشی 21. روان خود را به خشم و کینه آلوده مساز 22. دردین و مذهب افراط نکن تا پاک و راست گردی 🍃 @infostorie 🍃
1 0805Loading...
22
🍵 فال بی بی مریم 🍵 🔆متولدين هرماه براي اولين بار ميتونيد فال خودتون رو به صورت دقيق بخونید 📿ابتدا نيت كنيد و ٣ صلوات بفرستيد📿 🏺فروردين 🏺ارديبهشت 🏺خرداد 🏺تير 🏺مرداد 🏺شهريور 🏺مهر 🏺آبان 🏺آذر 🏺دي 🏺بهمن 🏺اسفند 🎗ماه تولدت روكليك كن و #فالت رو ببين ارتباط مستقیم با بی بی مریم👇‌‌👇‌‌👇‌‌ ☎️ 09301507548 ❇️ @Fall_banoooo
6900Loading...
23
آدم ها، همیشه... کاسه صبرشان از کسانی پر می شود... که با وجود بد بودن ادعای خوبی می کنند. 🍃 @infostorie 🍃
1 0824Loading...
24
بزرگترین بدی این زندگی اینه که هیچ وقت اون چیزی رو که میخوای همون لحظه نداریش یه زمانی بهش میرسی که دیگه برات مهم نیست... 👤دیوید سالینجر 🍃 @infostorie 🍃
1 1013Loading...
25
سریع بزن رو وزن دلخواهت و به آرزوی تناسب اندامت برس (مشاوره رایگان)😍👇 🔰وزن 50 تا 60 👈مشاهده🌶 وزن 60 تا 70 👈مشاهده🍏 وزن 70 تا 80 👈مشاهده🍑 وزن 80 تا 90 👈مشاهده🍐 وزن90 تا 100👈مشاهده🍉 درمان کبدچرب👈مشاهده 🌶 درمان دیابت👈مشاهده🔥 بارداری 👈مشاهده 🍎 شیردهی 👈مشاهده🍊 تیرویید👈مشاهده🔥
7270Loading...
26
یه رفیق داشتم دوران توپ پلاستیکی، توپ چهل تیکه داشت. وقتی می‌خواستیم فوتبال بازی کنیم می‌گفت به یه شرط توپ چهل تیکه‌ام رو میارم. به شرط اینکه من کاپیتان باشم. فوتبالش!؟ نابود... دور کمرش ده برابر قدش بود. ایشی زاکی محل بود ولی نه به اون بانمکی... واسه بازی یار انتخاب می‌کرد. یار که چه عرض کنم دوستاش رو انتخاب می‌کرد. تو پنج دقیقه انقدر گل می‌خوردن که توپش رو برمی‌داشت و با قهر می‌رفت خونه... ما هم عشق توپ چهل تیکه... کار ما به جایی رسیده بود که برای بازی کردن با توپ چهل تیکه گل نمی زدیم. دروازه خالی رو می‌زدیم تو در و دیوار که صاحب توپ چهل تیکه قهر نکنه... اون رفیق ما بعد یه مدت باورش شد که فوتبالش خوبه... که ما نمی‌تونیم بهشون گل بزنیم. دیگه کم کم گل زدن یادمون رفت. بخاطر یه توپ چهل تیکه ضعیف بودن رو انتخاب کردیم و رقیب رو قوی نشون دادیم. همین مثال رو تو تمام زندگیمون نگاه کنیم. برای علاقه یا شاید منفعت چه جاهایی جلوی چه کسایی خودمون رو ضعیف نشون دادیم و توهم قوی بودن رو به دیگران دادیم. می‌خوام بگم با همون توپ پلاستیکی بازی کنید ولی هیچ وقت جلوی کسی ضعف نشون ندید. چون توهم قوی بودن بهش دست میده. چون گل زدن و قوی بودن رو فراموش می‌کنید. 🍃 @infostorie 🍃
1 1244Loading...
27
ذغال های خاموش را کنار زغال روشن می گذارند تا روشن شود هم نشینی اثر دارد... پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که انرژی مثبتش امیدش و خوبی هایش در شما اثر کند... 🍃 @infostorie 🍃
9743Loading...
28
❤️✨خــانــواده یـعــنــی ⚪️✨گذشت و ایثار بی منت ❤️✨خـــانـــواده یــعــنــی ⚪️✨عشق و محبت بی شمار ❤️✨خانواده یعنی یک اتفاق خوب ⚪️✨برای رسیدن به هدف های بلند ❤️✨خانواده یعنی تحمل کمبودها ⚪️✨و سختی هـا در کنار یکدیگر ❤️✨15 می روز جهانی خانواده گرامی باد 🍃 @infostorie 🍃
9542Loading...
29
🚩#قاتل_سکسی #قسمت_اول 👇 https://t.me/c/1056374995/82489 #قسمت_ششصدوده دیگه چیز ی نگفت و یه کم بعد صدا ی آهنگش توماش ین پخش شد : ..آتش عشقت درجان من افتاد. . ..دردام چشمت شدم گرفتار. . ..از توچه پنهان سر به هوایت شده. . ..دل بیچاره ازلحظه دیدار.. ..ضربانم تویی ورد زبانم تویی. . ..جان و جهانم ت ویی عشق تویی تو. . ..عاشق و شیدا منم محوتماشا منم عشق تویی تو.. .. گیسو پریشان روبرنگردان ز روی دلدار.. ..یارا تومارا در موج مویت کرد ی گرفتار. . پشت چراغ قرمز وایستادم و نیم نگاهی به گیس ا انداختم..تو حال و هوا ی خودش بود و نمی دونستم به چی داره فکر می کنه..ول ی می شد حدس زد ذهن اونم مثل من پر شده ازاینکه نتیجه کارمون چی قراره بشه؟واقعاً می رسیم به جای ی که پشیمون نشیم از این ازدواج و کارمون به جدایی دوباره نکشه؟ ازگیسا نه ولی ا زخودم مطمئنم که تحت هیچ شرایطی ا سم طلاق و نمیارم..چون می دونم زند گیم عجین شده باای ن چشمایی که تو هرشرایطی یه جور دل می برن..البته فقط تاوقتی فکر نکنم این چشما دل چند تامرد و لرزونده! ..آخرش می کشدجادو ی چشمت مرا. . ..من دلخسته ازعشق تو بیمار. . ..به خدا اینهمه دلبر ی انصاف نیست. . ..من دلخسته راکم بده آزار.. وارد محضر که شدیم دارون اومد استقبالمون و بعد از سلام و احوالپرسی با گ یسا و دوستاش روش و برگردوند سمت من و باهام دست داد.. با اشاره به گیسا گفتم برن تو محضر و خودم موندم پیش دارون که گفت : - مبارکت باشه.. خوشبخت بش ید ! با لبخند ضربه ا ی به بازوش زدم و گفتم : - ایشا لا قسمت تو! سرم و چرخوندم که دنبال رضا بگردم.. حسابدار شرکت و تقریب اً نزدیک ترین دوستم بعد از دارون محسوب می شد و قرار بود امروز به عنوان شاهد عقد بیاد.. - رضا نیومده؟ - چرا.. با نامزدش رفت پایین.. میان حالا ! سرم و تکون دادم و خواستم منم برم تو اتاق که صدام زد: - زرتشت! برگشتم و زل زدم به چهره نگرانش. . - شک یبا هم تو راهه.. داره م یاد ! مات شده و ناباور نگاهش کردم و لب زدم: - تو بهش گفت ی؟ - چیکار می کردم؟ نه تو شرکت بود ی نه من.. پر سید چه خبره که جفتتون تو همین ساعت نیس تید منم مجبور شدم بگم. گفتم بعداً که خبر به گوشش برسه ناراحت می شه از اینکه بهش نگفت یم ! با کلاف گی دست ی رو صورتم کشیدم که گفت : - بیخ یال تو هم.. بالاخره که دو تا شاهد لازم داری! - پس رضا واسه چی اومده؟ مکثی کرد و با صدا ی آروم تر ی گفت : - فکر کردم شاید.. من و به عنوان شاهد قبول نکنن ! - چرا نباید قبول کنن ؟ - یه سرچ کردم تو نت.. بع ضی جاها نوشته بودن بهتره که شاهدها ی ازدواج مسلمون باشن ! ❌ به دلیل صحنه های باز کلامی فقط +21 سال بخوانند ❌ عاشق بهرام بودم برای همین با درخواست سارا (دوستم) موافقت کردم...سارا نازا بود و از من خواسته بود یه مدت #صیغه همسرش باشم و بچه ای براشون بیارم... ولی برام یه شرط گذاشت... شرطی که باورش سخت بود... قرار بود در زمان #رابطه سارا هم حضور داشته باشه.. به خاطر علاقه این شرط رو هم قبول کردم اما نمیدونستم سارا چه نقشه ای داره... من رو #تخت نشسته بودم و سارا رو صندلی کنار تخت که بهرام وارد شد وقتی بدن ورزیده و ورزشکاری بهرام رو دیدم دیگه توجهی نکردم که سارا هست و شروع کردم به... ❌ برای خواندن ادامه داستان بالا وارد لینک زیر شوید👌👆 https://t.me/+RVrV5Aw7pbcNEWVl
1 1882Loading...
30
حیفم آمد که چنین صبحى را، با نفس خوب خدا "ها" نکنم بیت بی معنی "من بودن" را ، با غزلهای صدا "ما" نکنم حیفم آمد که در این روز دل انگیز خدا... گره کوچکی از قلبی را، به سرانگشت دعا وا نکنم حیفم آمد که در این روزگه زود گذار... اینهمه مهر که به من بخشیدند ، عاقبت در نگه منتظری جا نکنم 🍃 @infostorie 🍃
1 0849Loading...
31
🪞آینه بینی دیدن کل آینده شما 💰جادو ثروت 💍انگشترهای موکل دار تضمینی ☘بخت گشایی تضمینی 👩‍❤️‍💋‍👨بازگشت معشوق یا همسرم ✂️حذف نفر سوم رابطه 🤐🫀زبان بند و تسخیر 🧝‍♀جادو صببی فوق العاده قوی ⚖نتیجه کارهای دادگاه به نفع شما 🎓قبولی در کنکور و آزمون های استخدامی 📿🕯پیدا کردن شغل و کار 🏘فروش ملک و زمین و مغازه و آپارتمان https://t.me/+uQbrBigsG3djNTY5 https://t.me/+uQbrBigsG3djNTY5
5590Loading...
32
چه خوبست قبل از خواب زمـزمه کنیـم خدایا آخر و عاقبت کارهای ما را ختم به خیر کن آرامـش شب نصیبتان فردایتان پراز خیروبرکت شبتون منور به نور خدا 🍃 @infostorie 🍃
1 1931Loading...
33
💐    #مادر🌹   💐 💝 #مادر ای تنهاترین شب زنده دار 💐 #مادر ای محبوبه  شب در بهار 💝 #مادر ای دشت شقایق در کویر 💐 #مادر ای عطر حقایق در مسیر 💝 #مادر ای پاکیزه دامن کوه درد 💐 #مادر ای رخساره ی تو زرد زرد 💝 #مادر ای گیسو طلایی ؛ نازنین 💐 #مادر ای ماه  خیالم ؛  مه جبین 💝 #مادر ای روشنگر شب های تار 💐 #مادر  ای  آرامبخش بیقرار 💝 #مادر ای هر بوسه  تو دلبری 💐 #مادر ای استاد مهر  و سروری 💝 #مادر ای آب حیات و ریشه ام 💐 #مادر ای روح تو در اندیشه ام 💝 #مادر ای تندیس عشق و ساد گی 💐 #تقديم_به_تمام_مادران_عزيز💐 🍃 @infostorie 🍃
1 0041Loading...
34
این داستانِ زیباحکایت بعضی ازآدم هاست... که هرچقدرهم بهشون لطف ومحبت کنی هرچقدرهم خوبی کنی آخرش ازپشت بهت خنجرمیزنن و تمامِ خوبی هاتو فراموش میکنن! ازدست نارفیقانِ عقرب صفت؛ همنشینی بامارم آرزوست... 🍃 @infostorie 🍃
1 0161Loading...
35
🚩#قاتل_سکسی #قسمت_اول 👇 https://t.me/c/1056374995/82489 #قسمت_ششصدونه دیگه ساکت موندم و نتونستم حر فی بزنم.. از یه طرف یه جورایی میزبان بودم و نمی تونستم بگم تو نیا تو مراسممون.. از یه طرفم حس کردم شاید طناز دوست داشته باشه با پاشا بیاد.. ولی جلو ی چشمای متعجب همه امون دست طراوت و محکم گرفت و همینطور که م ی رفت سمت ماش ین من گفت : - لازم نیست زحمت بکشید.. با اجازه! عمیقاً از این حرکتش خوشحال شدم و تو دلم آفرین گفتم به دختر ی که با وجود دل اسیر شده اش.. می تونست بعضی وقتا غرورشم حفظ کنه و بر خلاف خواسته قل بیش پ یش بره ! منم با لبخند ی که نمی تونستم از رو صورتم پاکش کنم سر ی برا ی پاشا که مات و مبهوت به صندل ی عقب ماشی ن خیر ه شده بود تکون دادم و سوار شدم. . با دیدن ساعت گوشی م و وقت ک می که واسه رس یدن به محضر داشتیم در جواب پیام دارون که پرسیده بود : »؟ کجایی « نوشتم : » تا نیم ساعت دیگه می رسیم « هنوز از کوچه درنیومده بودیم که طراوت خودش و ازفضا ی بی ن دوتا صندلی جلو کشید و گفت : -آقا زرتشت کابل ما شینتون و م ی دید من باتبلتم آهنگ بذارم؟ -بله..چراکه نه؟ ازخدا خواسته به خاطر شنیدن آهنگا ی طراوت که تو هیچ کدوم از سیستم ها ی من پیدا نمی شد کابل و بهش دادم که گیسا پرسید : رمان انتهای صفحه مخصوص متاهل هاس 🙈 -طر ی تو تبلتتم باخودت آوردی؟ -آره دیگه می خوام اونجا کلی عکس ب گیرم ازتون! یه لحظه مکث کرد و رو به من پرسید : -اشکال که نداره؟ -نه چه اشکالی داشته باشه ؟ -گفتم شاید نخواید عکس خانوم خوشگلتون دست هرک س ی باشه ! گیسا سریع دستش و درازکرد و لپش و کشید و منم لبخند تلخی رو لبم نشست!سعی کردم ذهنم کشیده نشه تو مناطق ممنوعه..س عی کردم این فکر و که مدام می گفت عکس که هیچ..تمام خوشگلی ها ی خانومم به صورت واضح و زنده به چشم چندین و چندنفر اومده رو پس بزنم و درجواب طراوت گفتم : -شما که هرک سی نیستی! ازتو آ ینه چشمک ی به چهره ملیحش زدم و بی اخ تیار لب زدم : -خواهر دوماد ی! -خواهر دوماد؟! -آره اشکالی داره؟ -نه ولی..می ترسم خواهر خودتون حسودیش بشه! باصدا ی بلند خندیدم و بی اهم یت به نگاه خیره گیسا که رو ی نیمرخ و احتمالاً خندیدنم گیرکرده بود گفتم : -من خواهربرادر ندارم ! -واقعاً؟چرا؟ این دفعه قبل از من طناز بود که خواهرش و کشید عقب و توپید : -بسه دیگه..تو هرچیز ی فضولی نکن مثلاً آهنگ می خواستی بذار ی! ❌ به دلیل صحنه های باز کلامی فقط +21 سال بخوانند ❌ عاشق بهرام بودم برای همین با درخواست سارا (دوستم) موافقت کردم...سارا نازا بود و از من خواسته بود یه مدت #صیغه همسرش باشم و بچه ای براشون بیارم... ولی برام یه شرط گذاشت... شرطی که باورش سخت بود... قرار بود در زمان #رابطه سارا هم حضور داشته باشه.. به خاطر علاقه این شرط رو هم قبول کردم اما نمیدونستم سارا چه نقشه ای داره... من رو #تخت نشسته بودم و سارا رو صندلی کنار تخت که بهرام وارد شد وقتی بدن ورزیده و ورزشکاری بهرام رو دیدم دیگه توجهی نکردم که سارا هست و شروع کردم به... ❌ برای خواندن ادامه داستان بالا وارد لینک زیر شوید👌👆 https://t.me/+RVrV5Aw7pbcNEWVl
1 3212Loading...
36
🪞آینه بینی دیدن کل آینده شما 💰جادو ثروت 💍انگشترهای موکل دار تضمینی ☘بخت گشایی تضمینی 👩‍❤️‍💋‍👨بازگشت معشوق یا همسرم ✂️حذف نفر سوم رابطه 🤐🫀زبان بند و تسخیر 🧝‍♀جادو صببی فوق العاده قوی ⚖نتیجه کارهای دادگاه به نفع شما 🎓قبولی در کنکور و آزمون های استخدامی 📿🕯پیدا کردن شغل و کار 🏘فروش ملک و زمین و مغازه و آپارتمان https://t.me/+uQbrBigsG3djNTY5 https://t.me/+uQbrBigsG3djNTY5 لینک کانال برای عضو شدن 👆 (ظرفیت محدوده )🧨
2020Loading...
37
مشهورترین ضرب المثل ها👌 اسپانیایی: کسی یکبار بدزده همیشه میدزده! آفریقایی : دوست خوب رو باید با هر دو دست نگه داشت! عربی: هیچ کس را وادار به دو کار نکن! جنگیدن و ازدواج! دانمارکی: وقتی آش از آسمون میباره گدا قاشق نداره! روسی : برای کسی که شکمش خالیه هر باری سنگینه 🍃 @infostorie 🍃
1 3332Loading...
38
🔴 خبر فوری: سازمان بهداشت جهانی: کمردرد بدون نیاز به جراحی درمان میشود! 🔵روشی به تازگی کشف شده که با استفاده از پلاتینر تراپی امواج کِلاکْ پالْس میتونه کمردردت رو (در منزل ) درمان کنه ! • با پر کردن این پرسشنامه ، همین امروز مشاوره رایگان و تخصصی درمان کمردرد دیافت کن✅ همین الان وارد شو و پرسشنامه رو پر کن 👇🏻 https://medianashop.com/Landing/Intdbl/PL84?utm_term=0225teleB
5790Loading...
39
📖داستان کوتاه عمل صالح بدونِ ایمان پیرمرد ثروتمندی را سردی پا آزار داد. حکیم گفت: باید پای‌افزاری (کفش)، از پوست شتر سرخ موی به پای خود کنی. پیرمرد را که ثروت زیاد بود دنبال کاروانی می‌گشت که از یَمن بتواند برای او این کفش را تهیه کند. تاجری ماهر حاضر شد که کیسه‌ای طلا از پیرمرد بگیرد و این کفش را با خود به خراسان آورد. در مسیر شام تا خراسان، راهزنان زیادی بودند که حتی این کفش نفیس اگر در پای مسافری می‌دیدند از او می‌گرفتند. تاجر زرنگ وقتی کفش‌ها را خرید یک لنگه کفش در توشه بار مسافری گذاشت که کاروان‌شان دو روز زودتر از او به خراسان می‌رفتند و یک لنگه دیگر کفش در بارِ خود گذاشت. چون در مسیر به راهزنان رسیدند و یک لنگه کفش را راهزنان دیدند هر چه گشتند لنگه دیگر آن را نیافتند پس آن یک لنگه را هم در بارشان رها ساختند و چنین شد که تاجر ماهر توانست کفش نفیس را از یَمن به خراسان به سلامت رساند. تاجر را شاگردی بود که کار نیک می‌کرد اما به خدا ایمان نداشت و همواره می‌گفت: باید کارت نیک باشد که خدا تو را بهشتی کند، ایمان به خدا مهم نیست، کار نیک را به خاطر نیک بودن آن انجام بده نه برای ایمان به خدا. بعد از این داستان تاجر، شاگرد را گفت:‌ ای جوان! دیدی که کفش نفیس را یک لنگه‌اش به کار کسی نیامد و رهایش ساخت؛ بدان عمل صالح بدونِ ایمان، نماز بدونِ زکات و.. مانند یک لنگه کفش هستند و تو را هرگز سودی نبخشند، هر اندازه هم قوی و نفیس باشند 🍃 @infostorie 🍃
1 1594Loading...
40
❌حشرات و حیوانات موذی خطرناک📣 📣اختراعی شگفت انگیز📣 ✅با کمترین هزینه از شر هر نوع حشره و حیوان موذی (سوسک،ساس،موش و...)راحت شوید ⭕️ضمانت کارایی ⭕️بدون خطرات سمپاشی✨ ⭕️بدون هیچ گونه خطر برای انسان و حیوانات خانگی🌱🍀2²⁵ برای مشاوره رایگان ودریافت هدیه ویژه🎁 برای سه نفر اول  وشرکت در قرعه کشی  عدد ۷ را به سامانه ۱۰۰۰۲۰۰۵۰۰۰ ارسال نمایید.
5340Loading...
Photo unavailableShow in Telegram
💑 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 👰👨‍⚖ بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 🖤جادو سیاه 🔮 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 👁 آموزش چشم سوم 💰 رزق و روزی و ثروت ابدی 🚪 راهگشایی و مشگل کشایی 🔮 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما 💍  انگشترهای  موکل دار تضمینی ❤️ تسخیر قلب و زبان بند قوی 🧜‍♂ احضار هر فردی که مدنظر باشد 🎓قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی 🔴ظرفیت محدوده 🔴 27 https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
إظهار الكل...
00:06
Video unavailableShow in Telegram
✨آرامش آسمان شب 💫سهم قلبتان ✨و خــداونـد 💫روشنى بى خاموشِ ✨تمـام لحظه هايتـان باشد 💫شبتون بخیر ✨لحظه هاتون سرشـار از آرامش ✨شب همگی بدور از دلتنگی،،    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃 @infostorie 🍃
إظهار الكل...
🚩#قاتل_سکسی #قسمت_اول 👇 https://t.me/c/1056374995/82489 #قسمت_ششصدوسیزده یه لحظه خواستم با قاطع یت بگم نه.. ولی زبونم نچرخید به نه گفتن و شک کردم به اینکه نکنه واقعاً کاترین هم از زبون شکیب ا شنیده باشه اینجا چه خبره و واسه فضولی هم که شده بیاد.. از یه طرفم م ی گفتم محاله کاترین تا این حد خودش و سبک کنه و همچین آدمی نیست . هنوز نه تو ی ذهنم به ن تیجه ر سیده بودم و نه جواب گیسا رو داده بودم که بالاخره در سالن باز شد و ش کیب ا اومد تو و در و بست که من بالاخره نفس راحتی از نیومدن کاترین کشیدم و برا ی سلام دادن بهش از جام بلند شدم. نزدیکم که شد دست دراز شده اش و تو دستم گرفتم که من و کشید سمت خودش و حین بغل کردنم تو ی گوشم گفت : - اومدم که فقط بدون ی با ش نیدن این خبر چیز ی جز خوشحال ی نص یبم نشد. . ازش فاصله گرفتم و با شرمند گ ی لب زدم : - خب.. فکر کردم شاید. . نذاشت جمله ام تموم بشه و دستش و رو شونه ام گذاشت. . - بی خیال پسر.. من خیل ی وقته که برا ی تو فقط آرزوی خوشبختی دارم.. بعد از چند سال حس می کنم یه بار ی از رو دوشم برداشته شده ! ❌اگر دنبال داستان فانتزی هستی رمان انتهای صفحه رو بخون 😱 لبخند غمگ ینی به چهره مرد ی زدم که از همون اول راضی ترین فرد بود واسه ازدواج من و دخترش و بعد از طلاقمونم درست تا همین الآن هربار که نگاهش می کردم شرمندگی رو از تو چشماش می خوندم . روش و برگردوند سمت گیسا که مثل من از جاش بلند شده بود و با لبخند گفت : - خیلی خیل ی تبریک میگم خانوم.. شک یبا هستم.. همکار زرتشت جان و.. . یه لحظه مکث کرد و خیره صورت من شد احتمالاً واسه اینکه بفهمه تا کجا قراره خودش و معرفی کنه.. که گیسا کارش و راحت کرد و گفت : - و پدرزن سابقش.. خوشبختم از آشناییتون ! لبخند عمی قی رو لب شکیبا نشست و دستش و پشت کمرم گذاشت. . - جز این.. انتظار دیگه ا ی از زرتشت نداشتم. می دونم انقدر روراست و صادق هست که زند گ یش و با حرف ه ا ی نگفته شروع نکنه.. با همون لبخند ولی لحن جد ی تر ی ادامه داد: - حالا که درجر یانی میگم.. فکر کنم حضور منم اینجا براتون کافی باشه که بدونید.. هیچ گله ا ی از زرتشت ندارم چون توی زندگ ی مشترک چیز ی کم نمی ذاره.. دختر من ش اید لایق نبود.. ولی امیدوارم شما قدر این پسر و بدونی د و خوشبخت بشی د ! گیسا تشکر کرد و شکیبا رو به من پرسی د : - پس مرخص ی دو سه روزه ات هم واسه ماه عسل بود آره؟ - امممم نه.. یه کار ی پیش اومده باید تا شیراز بر یم. . - خیره انشالله با هواپیما میر ی؟ - نه با ما شین خودم.. اونجا لازممون می شه ! - پس مراقب باش.. با تج هیزات برید.. تو این فصل اکثر جاده ها برفیه و خطرناک.. - چشم ممنون ! به دلیل صحنه های باز کلامی فقط +21 سال بخوانند ❌ عاشق بهرام بودم برای همین با درخواست سارا (دوستم) موافقت کردم...سارا نازا بود و از من خواسته بود یه مدت #صیغه همسرش باشم و بچه ای براشون بیارم... ولی برام یه شرط گذاشت... شرطی که باورش سخت بود... قرار بود در زمان #رابطه سارا هم حضور داشته باشه.. به خاطر علاقه این شرط رو هم قبول کردم اما نمیدونستم سارا چه نقشه ای داره... من رو #تخت نشسته بودم و سارا رو صندلی کنار تخت که بهرام وارد شد وقتی بدن ورزیده و ورزشکاری بهرام رو دیدم دیگه توجهی نکردم که سارا هست و شروع کردم به... ❌ برای خواندن ادامه داستان بالا وارد لینک زیر شوید👌👆 https://t.me/+RVrV5Aw7pbcNEWVl
إظهار الكل...

تفکر دلفینی چیست؟ دلفین ها نوعی از حیوانات دریایی هستند. این پستان‌داران آبزی باهوش،دارای روحیه همکاری هستند ودر ارتباطات خود شیوه برنده – برنده را برگزیده‌اند. دلفین هیچ کمبودی ندارد ومی خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، ۴ دلفین دیگر او را همراهی می کنند ، تا خود را به گروه برساند. در همین راستا پژوهشگران تعداد ۹۵ کوسه و ۵ دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. کوسه‌ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند. دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه‌ها بی‌وقفه به آنها حمله می‌کردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی کوسه‌ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه‌ها حمله می‌کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده‌هایش می‌کوبیدند و آنها را می‌شکستند. به این ترتیب کوسه‌ها یکی پس از دیگری کشته می‌شدند. پس از یک هفته ۹۵ کوسه مرده و ۵ دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می‌کردند در استخر دیده شدند. در دنیای کوسه‌ای، برای برنده‌شدن؛ دیگران یا باید *بمیرند و یا ببازند.* اما در دنیای دلفینی، انعطاف وجود دارد و سر شار از تشخیص‌های پربار است. نتیجه‌ گیری: *دنیای زیباتری داشتیم اگر که ما انسان‌ها نیز دارای چنین تفکر زیبایی می‌بودیم؛* *تفکر دلفینی یعنی اینکه:* ۱- غیر از خود به دیگران هم بیاندیشیم؛ ۲- با دیگران در زمان بروز مشکلات همزاد پنداری کنیم؛ ۳- از خوشحالی دیگران شاد شویم؛ ۴- و از ناراحتی و درد دیگران ما هم احساس درد کنیم؛ ۵- با دیگران همدلی و همراهی کنیم؛ ۶- دست در دست هم و برای موفقیت هم تلاش کنیم. 🍃 @infostorie 🍃
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
🌹آیا دوست داری قرآن رو یاد بگیری و با روش های تدبر در قرآن آشنا بشی؟؟؟
إظهار الكل...
بله✅
خیر ❌
Photo unavailableShow in Telegram
ديكتاتور ها می‌خواهند: شما كتاب نخوانيد..! و هميشه در ترافيك بمانيد... مواد و الكل بزنيد و سر موضوعات كوچك به جان هـم بيافتيد..! زمان و آگاهی را آرام آرام از دست بدهـيد؛ و چيزی بزرگ در درون شما به نام ِ" اُميد " را نابود كنند! لطفاً كارهايی كه " ديكتاتورها " دوست دارند انجام ندهـيد..! 🍃 @infostorie 🍃
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
➖️با پویش «پنجشنبه های مهرورزی »خیریه مهرآفرین همراه شویم . 🔹 این هفته به « تأمین اقلام بهداشتی ضروری » خانواده های تحت حمایت مهرآفرین ( ۲۹۰۲ خانواده ) کمک می کنیم تا دختری نوجوان مجبور نباشد در دوران قاعدگی از کاغذ مصرف شده دفترش استفاده کند و از مدرسه غیبت کند . 🔹دل بدیم و همراهی کنیم تا رنج شان را کمتر کنیم . 💳 6037991199529904 💳 6037991199506100 💳 6037991199500038 🔖IR 710170000000216780692009 📞*۷۳۳*۷*۳# 👨‍💻mehrafarinorg.com ⭐️بیائید مهرآفرین باشیم اینستاگرام| وب سایت | پرداخت آنلاین | ❤️@mehrafarincharity
إظهار الكل...
🌷به گمانم بزرگترین دارایی ِ زندگی ِ آدمیزاد، همین انسانهای اطرافش هستند همین کسانی که برایت پیغام می گذارند که اعلام می کنند حواس شان به تو هست 🌷همین کسانی که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دل شان پی ِ تو، دل ِ تو و درد ِ توست... که چقدر خوب تو را می خوانند 🌷همین افرادی که پیگیرند...که نباشی دلگیرند... همین آدم هایی که دلتنگ ات می شوند و بی مقدمه برایت می نویسند وقت هایی دو سه خط شعر می فرستند که بدانی خودت... وجودت... خوب بودن حال و احوالت برای کسی مهم است... 🌷آدمیزاد چه دلخوش می شود گاهی، با همین دو سه خط نوشته...دو سه خط پیغام، از کسی حتی آن سر ِ دنیا... حس ِ شیرینی ست که بدانی بودن ات برای کسی اهمیت دارد، نبودن ات کسی را غمگین می کند... 🌷وقت هایی هست که می فهمی حتی اگر دلت پُر درد است، باید بخندی و شاد باشی، تا آدم هایی که دوستت دارند را، غمگین نکنی... 🌷خواستم بگویم که چقدر این دارایی های زندگی ام این انسانها، برایم پُر ارزش ند... که چقدر خوب است داریمشان 🍃 @infostorie 🍃
إظهار الكل...