cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

رمان و داستان های سریالی

نحوه اجرا فایل رمان ها: https://t.me/serial_story/302

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
9 593
المشتركون
-224 ساعات
-297 أيام
-8130 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

تحلیل دلار طلا و بازار مالی دنیا رو بصورت دقیقه ای میتونید با این کانال در بیاری. همه جا پولیه اینجا نمیخاد پول بدی واسه عضویت 👇🏼👇🏼 @Pishbini
إظهار الكل...
🌟در این شب آرام .. 🌙دعایتان میکنم بخیر 🌟نگاهتان میکنم به پاکی 🌙یادتان میکنم بخوبی 🌟هرجا هستید 🌙بهترین‌ها را برایتان آرزو دارم 🌟شبی زیباو سراسر آرامش 🌙در آغوش پر مهرخدا داشته باشید 💙 شب بخیر 💙 🍃 @infostorie 🍃
إظهار الكل...
مواظب قضاوتهایمان باشیم..!🍃🌺 چه زیبا گفت: دکتر شریعتی: برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمیفهمد هر "توضیحی اضافه" است... آنانکه میفهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند مهم نیست که چه مدرکی دارید مهم اینه که "چه درکی دارید".🍃🌺 🍃 @infostorie 🍃
إظهار الكل...
🚩#قاتل_سکسی #قسمت_اول 👇 https://t.me/c/1056374995/82489 #قسمت_پانصدونودوهفت سرم و که یه کم تکون دادم بالاخره زرتشتم سرش و بلند کرد و صاف نشست.. نگاهم و دوختم به چهره و موها ی پریشونش و چشما ی گیجی که داشت دور و برش و نگاه می کرد.. نگاهش که به من افتاد انگار تازه موقع یتش و فهمید که یه کم به جلو خم شد و دستاش و رو صورتش کشید.. دلم براش سوخت و اینبار بدون اینکه سع ی تو انکارش داشته باشم این حقیق ت و به خودم اعتراف کردم. خستگی من به خاطر شب بیدا ر ی ها ی این یکی دو شب بود که با طناز می نشس تیم و از آخرین روزا ی باهم بودنمون تا جایی که در توانمون بود استفاده می کردیم واسه حرف زدن. . ولی زرتشت به خاطر شرایط من.. زند گی و کاراش به قدر ی به هم گره خورده بود که حالا تو ا ین شلوغی و سر و صدا هم تا مرز بیهوشی می رفت! یه کم بعد بلند شد و رفت سمت پذیرش و با مسئولش حرف زد و دوباره برگشت سر جاش نشست. . - خواب بودیم شماره امون و صدا زده نش نیدیم. گفت بعد از دو سه نفر دیگه م ی فرستدمون تو ! سرم و تکون دادم و مشغول دی د زدن زوج هایی که مثل ما مشخص بود واسه آزمایش ازدواج اومدن شدم که صدا ی زرتشت به گوشم خورد: - جواب سوال اون شبم و نداد ی! - کدوم سوال؟ - اینکه می خوا ی عروسی بگیر یم یا نه؟ دوباره مثل همون شب.. گی ج و منگ برگشتم سمتش و زل زدم به چشماش ببینم داره شوخی می کنه یا جد ی میگه.. ولی وقت ی هیچ اثر ی از شوخی ندیدم توپیدم: - واقعاً این سوال انقدر مهمه که تو بخوا ی دو بار مطرحش کنی ؟ - به جا ی اینکه هر دفعه هنگ کنی یه کلمه جواب بد ی راحت تر نیستی ؟ - نه نمی خوام عروسی! تو مثل اینکه زیاد ی ا ین ازدواج و جدی گرفتی ! تو ثانیه ا ی از حالت خونسرد در اومد و با اخما ی درهم خم شد سمتم.. انقدر ی که نامحسوس خودم و عقب کشیدم و آب دهنم و قورت دادم از ترس اینکه یهو ی ه حرکتی ازش سر نزنه ! - یعنی چی؟ هنوز داشتم هراسون بهش نگاه می کردم و حرفی به زبونم نم ی اومد. . - واسه تو جد ی نیست مگه؟ داری م باز ی می ک نی م و خودم خبر ندارم؟ لعنت به من و این زبونی که خی لی وقتا کنترلش از دستم خارج می شه.. به خودم قول داده بودم که از این به بعد محافظه کارانه تر عمل کنم تا زرتشت کنجکاو نشه رو کارا یی که می خواستم بعد از متاهل شدنم انجام بدم! ول ی حالا خیلی راحت داشتم گاف می دادم! گلوم و صاف کردم و آروم گفتم : - نمیگ م بازیه ولی.. اولاً اینکه ما یه بار مراسم عروسی داشت یم.. دوماً دار یم تو یه شرایط خاص و به خاطر یه سری د لایل دوباره با هم ازدواج م ی کن یم. پس لزو می نداره بخوایم طبق رسم و رسوم پی ش بریم.. سوماً که.. لزو می نداره خانواده هامون ب فهمن درست یه روز قبل از سفرمون با هم عقد کردیم.. پس هرچی ب ی سر و صدا تر باشه احتمال لو رفتنمون کمتره! نف س عمیقش و فوت کرد و دوباره اون انگشت اشاره لعن تی ش و گرفت بالا. . - گیس ا.. از این به بعد حواست و رو حرف زدنت جمع می کن ی که مجبور نشی منظورت و دوباره واضح تو ضیح بد ی.. این یک! دو ا ینکه فکر نکن نفهمیدم همچین چیز ی تو سرت هست که به زبون آوردیش.. ولی این پنبه رو از گوشت درار.. این عقد و ازدواج.. اولین و آخرین تجربه ات می شه.. پس اگه فکر می کن ی ممکنه یه روز از عروسی نگرفتن پشیمون بشی می تون ی بگ ی.. برا ی من گرفتن یه جشن با هم ین آدمایی که تو این شهر داریم کار ی نداره ! 💦🔥#هوس _الان با لباس عروس تو خونه منی. کتم و درآوردم و پرت کردم رو زمین و پاپیونم و از دور گردنم باز کردم.. -حتی اینم یادمه که شک داشتی تهدیدام و عملی کنم و میگفتی ممکنه پوشالی باشه هوم؟حین باز کردن بند ساعتم با خونسرد ترین لحنی که خوب میدونستم وحشتزده ترش می کنه ادامه دادم: -حالا دیگه وقتشه که نشونت بدم توحرفای من.. خبری از پوشال نیست .. بعد از سکوت و سکون چند دقیقه ایش بالاخره به خودش اومد،آب دهنشو قورت داد و عقب عقب رفت . . چند بار دهنش و بی هدف باز و بسته کرد و آخر سر گفت: وایستا! تو. .تو نمی دونی.. همون لحظه پاش گیر کرد به دامن لباسش و محکم از پشت خورد زمین. منم که انگار یه پلنگ بودم و منتظر گیر افتادن طعمه ام. . با قدم های بلند رفتم سمتش و بالاتنه لباسش و وحشیانه تو مشتم گرفتم .... https://t.me/+SQkQgrkwrrmmyT_M
إظهار الكل...

ای كاش شما آقايان كه آمار خانه‌های فساد و آدم‌های بدنام شهر را دارید آدرس خانۀ مردم فقير و بيچاره شهر را هم داشتيد آن وقت ديگر نيازی نبود از عذاب الهی اينجوری بترسيد!! 🍃 @infostorie 🍃
إظهار الكل...
🍵 فال بی بی مریم 🍵 🔆متولدين هرماه براي اولين بار ميتونيد فال خودتون رو به صورت دقيق بخونید 📿ابتدا نيت كنيد و ٣ صلوات بفرستيد📿 🏺فروردين 🏺ارديبهشت 🏺خرداد 🏺تير 🏺مرداد 🏺شهريور 🏺مهر 🏺آبان 🏺آذر 🏺دي 🏺بهمن 🏺اسفند 🎗ماه تولدت روكليك كن و #فالت رو ببين ارتباط مستقیم با بی بی مریم👇‌‌👇‌‌👇‌‌ ☎️ 09301507548 ❇️ @Fall_banoooo
إظهار الكل...
🍃 @infostorie 🍃 هر کس در زندگی خود یک کوه اورست دارد 👌 که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند..... زمین خوردی!؟ عیبی ندارد...برخیز... نگذار زمین به جاذبه اش ببالد... سر به دو زانوی غم فرو مبر سرت را بالا بگیر... قدرت دستانی که به سویت دراز شده از یاد برده ای ... کوله بارت ریخت عیبی ندارد... سبک باشی راحت تر اوج میگیری...✌️ 🍃 @infostorie 🍃
إظهار الكل...
❗️نفرین ۵ هزار ساله شاه باستانی ایران ❗️چهره واقعی کوروش بزرگ ❗️پایان اعراب با دخالت یک ایرانی زیرک ❗️پیشگویی زرتشت از آینده ایران ❗️ماجرای کتک خوردن افسر عرب از خلبان ایرانی ❗️از کتاب مردگان مصر چه میدانید ؟ 🚷اگر بدانید چه چیزهایی از شما مخفی شده، در اعتقادات و افکارتان تجدید نظر خواهید کرد!! https://t.me/+LwvYpm361c44OGNk 🚫‌ممنوعه های تاریخ ایران و جهان🚫‌
إظهار الكل...