cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

سروش دباغ

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
12 175
المشتركون
+324 ساعات
+57 أيام
+3630 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

. وریا امیری عزیز را اولین بار دهۀ نود شمسی دیدم، در منزلش در شهر لندن؛ جلسه ای بود با محوریت مباحث فلسفۀ اخلاقی؛ گفتگوی جمعی فلسفیِ گرمی میان حاضران در گرفت. چند سال بعد، مناظپه ای در باب خداباوری و خداناباوری با یکدیگر داشتیم. به لطف فضای « کلاب هاوس»، طی چند سال اخیر، چند بار پیرامون موضوعات تجربۀ دینی، تجربۀ عرفانی، خداناباوری، خداباوری، نواندیشی دینی، متن مقدس... به تحو مبسوط با یکدیگر بحث و گفتگو کرده ایم. جنبش « زن، زندگی، آزادی» و جنگ غزه از دیگر مقولاتی بوده که طی دو سال اخیر در این فضا بدان پرداخته ایم. در سفر اخیرم به اروپا، در یکی از روزهای بهاریِ لندن، قرار گذاشتیم و دیداری تازه کردیم و چند ساعتی با هم گفتگو کردیم. چقدر نیکوست که به رغم ایستارهای گوناگون و مواضع متفاوتِ الاهیاتی-فلسفی، بتوانی با « دیگری» ای که جای دیگری ایستاده و به نحوی دیگر به هستی و دنیا نگاه می کند؛ دوستانه و در عین حال مجدانه و معرفت اندیشانه، بحث و گفتگو کنی. درست است که من خداباورم و وریا خداناباور و از این حیث با هم اختلاف رای مبنایی داریم؛ اما هر دو گوشت و پوست و خون داریم و به قدر وسع « انسان را رعایت کرده ایم» و سخت باورمند به آموزه های حقوق بشری با محوریت آزادی و عدالت اجتماعی. همین اختلافات در کنار اشتراکاتِ انسانهای پیرامونی است که دنیای رنگارنگ ما را رقم زده و تجربۀ زیسته ما را غنی کرده و ضرورت همزیستی مسالمت آمیز و « دگرپذیری» و مدنیت و مدارا را بیش از پیش برجسته کرده. به امید روزی که مجال برگزاری چنین مباحثات و گفتگوهایی در داخل کشور میسر گردد. وریای عزیز، از سر لطف، کتاب The Hero with a Thousdand Faces، نوشتۀ جوزف کمبل را به مناسب در رسیدن سالروز تولدم، به من هدیه داد. از کمبل اثر دیگری را خوانده ام؛ خواندنِ این کتاب را اخیرا شروع کرده ام. از این بابت از او سپاسگزارم... https://www.instagram.com/p/C8B4_3JK3PO/?igsh=enZuMDd5OTQyNGNk
إظهار الكل...
إظهار الكل...
براندازى جمهوريت به روايت مصطفى تاجزاده

With Mostafa Daneshgar, Soroush Dabbagh and 3 others

. « این قافله عمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذرد» از تمام عزیرانی که از سر لطف، طی دو روز اخیر از طریق ایمیل، اینسناگرام، واتس اپ، تلگرام، کلاب هاوس و تلفن در رسیدن سالروز تولدم را تبریک گفتند، صمیمانه سپاسگزارم. دیروز پنجاه ساله شدم. حس کم و بیش غریبی است پای نهادن در دهۀ ششم زندگی؛ که به عیان می بینی که بیش از نیمی از عمر سپری شده، بیشترش رفته و کمترش مانده و « جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها». خرسندم که در اواخر دهۀ سوم زندگی، پس از اتمام درس و مشق در رشته داروسازی، به طور رسمی و حرفه ای وارد عالم و رشتۀ فلسفه شدم. در دهۀ پنجم نیز وارد دنیای روان شناسی و روان درمانگری شدم؛ تا ببینم در دهۀ پیش رو، به شرط حیات، احیانا زندگی ام چه رنگی بخود می گیرد. به پسِ پشت که می نگرم و روزگار پر تلاطمی که بر من طی این دهه ها گذشته را رصد می کنم و و اوضاع و احوال و کارک هایی را که طی دو دهۀ پیشین انجام داده ام، مرور می کنم؛ از نعمت برخورداری از خانواده خوب و صمیمی و « دوستانی بهتر از اب روان» و مخاطبان نادیده عزیز و با محبت گرفته تا نگارش ده ها مقاله و چند ده جلد کتاب تا برگزاری درسگفتارها و سخنرانی های متعدد و متکثر تا اشتغال به کار و بار روان پژوهی و روان درمانگری طی بیست سال گذشته؛ در می یابم که در حال حاضر طلبی از زندگی ندارم، که اگر بنا بود امکانات به تساوی در دنیا تقسیم می شد، بیش از سهم خود دریافت کرده ام. از این بابت از جانِ جهان سخت سپاسگزارم و « به جان منت پذیرم و حق گزار»، که « یگانه بود و هیچ کم نداشت» . عکس ها عبور از پنج سالگی تا پنجاه سالگی و روییدن موهای سپید بر سر و صورتم را نشان می دهند، که: « بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کین اشارت ز جهان گذران ما را بس» https://www.instagram.com/p/C76Qt6BKf7q/?igsh=MW5manBtdWNic2F2ZA==
إظهار الكل...
. « این قافله عمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذرد» از تمام عزیرانی که از سر لطف، طی دو روز اخیر از طریق ایمیل، اینسناگرام، واتس اپ، تلگرام، کلاب هاوس در رسیدن سالروز تولدم را تبریک گفتند، صمیمانه سپاسگزارم. دیروز پنجاه ساله شدم. حس کم و بیش غریبی است پای نهادن در دهۀ ششم زندگی؛ که به عیان می بینی که بیش از نیمی از عمر سپری شده، بیشترش رفته و کمترش مانده و « جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها». خرسندم که در اواخر دهۀ سوم زندگی، پس از اتمام درس و مشق در رشته داروسازی، به طور رسمی و حرفه ای وارد عالم و ر شتۀ فلسفه شدم. در دهۀ پنجم نیز وارد دنیای روان شناسی و روان درمانگری شدم؛ تا ببینم در دهۀ پیش رو، به شرط حیات، احیانا زندگی ام چه رنگی بخود می گیرد. به پسِ پشت که می نگرم و روزگار پر تلاطمی که بر من طی این دهه ها گذشته را رصد می کنم و و اوضاع و احوال و کارک هایی که طی دو دهۀ پیشین انجام داده ام؛ از نعمت برخورداری از خانواده خوب و صمیمی و « دوستانی بهتر از اب روان» و مخاطبان نادیده عزیز و با محبت گرفته تا نگارش ده ها مقاله و چند ده جلد کتاب تا برگزاری درسگفتارها و سخنرانی های متعدد و متکثر، تا اشتغال به کار و بار روان پژوهی و روان درمانگری؛ در می یابم که در حال حاضر طلبی از زندگی ندارم، که اگر بنا بود امکانات به تساوی در دنیا تقسیم می شد، بیش از سهم خود دریافت کرده ام. از این بابت از جانِ جهان سخت سپاسگزارم و « به جان منت پذیرم و حق گذار»، که « یگانه بود و هیچ کم نداشت» . عکس ها عبور از پنج سالگی تا پنجاه سالگی و روییدن موهای سپید بر سر و صورتم را نشان می دهند، که: « بنشین بر اب جوی و گذر عمر ببین کین اشارت ز جهان گذران ما را بس» https://www.instagram.com/p/C76Qt6BKf7q/?igsh=MW5manBtdWNic2F2ZA==
إظهار الكل...

. خوشبختانه کار فنیِ کتاب « راه طی نشده» به پایان رسیده و طی 5-4 روز آینده سر بر می آورد. خرسندم که سی امین فرزند معنوی ام، بهار امسال و همزمان با سالروز زاده شدنم، متولد می شود و پیش روی مخاطبان قرار می گیرد. بخش هایی از مقدمۀ کتاب از این قرار است: «کتاب پیش رو، ماحصل تاملات، تجربۀ زیسته و مکتوبات نویسنده با محوریت امر سیاسی طی سالیان اخیر است. در بخش نخست، برخی از ایده‌های سیاسیِ نگارنده از جمله « گذارطلبی» که با « گذار امن خشونت پرهیز» در می‌رسد و در برخی از جستارهای این اثر سربرآورده، تقریر شده است. افزون بر پرداختن به انتخابات سال گذشته و چرایی عدم مشارکت در آن، بازخوانیِ انتقادیِ سیاسی- دینیِ سخنان و کارنامۀ فقیهان و روحانیون ولایت پناه و ولایت معاشی چون محمد تقی مصباح یزدی و علیرضا پناهیان از دیگر مکتوبات این مجموعه است. همچنین است چند و چون گذارِ نگارنده از« لیبرال دموکراسی» به « سوسیال دموکراسی» طی ده سال که در دو جستار روایت شده است. حسن ختام این بخش، مقاله و مصاحبه ای است در نقدِ قرائت و روایتی که قائل به ذات و هستۀ سختی برای اسلام است. بخش دوم کتاب با مکتوبات نگارنده دربارۀ چرایی عدم مشارکت در انتخابات سال 1400 آغاز می‌شود. پس از آن، نوبت به روایت راقم این سطور از جنبش مبارکِ « زن، زندگی، آزادی» در پاییز سال 1401 می رسد؛ جنبشی که مطالبات موجه و حقوق پایمال شده شهروندان را پیگیری می‌کرد. در آن روزهای پر تلاطم که از آن بوی باروت و خون به مشام می رسید و چند صد نفر از جوانان این مرز و بوم در خون غلتیدند و پرپر شدند و یا چشمان خود را از دست دادند، کوشیدم صدای شهروندانِ بی صدا و مردمان بی‌پناه باشم و مظالمی را که بر آنها می‌رفت، روایت کنم. در این راستا، افزون بر روایت‌گریِ مکتوب در این باب در دو فضای « اینستاگرام» و « تلگرام»، در فضای « کلاب هاوس» نیز به صورت صوتی به این مهم پرداختم. فایلهای صوتی عموم این جلسات منتشر شده و در دسترس می‌باشد. خرسندم که در کسوت یک شهروند، در آن ایام، به وظیفۀ انسانی، اخلاقی و مدنی خود به قدر وسع پرداختم. در ادامۀ این بخش، روایت نگارنده از جنگ غزه و نسل کشیِ فلسطینیان توسط ارتش و دولت اسرائیل که از پاییز سال گذشته آغاز شد و متاسفانه تا کنون ادامه دارد و افزون بر غزه، شهر رفح را هم درگیر کرده، به تصویر کشیده شده است. خوب بخاطر دارم که در آن روزها احوال غریبی داشتم. از سویی کشتار بی امانِ مردمان بی‌پناه غزه احوالم را ناخوش کرده بود؛ و از سویی منطق رفتار جماعتی از هموطنان در دفاع از اسرائیل به سبب بغضِ عمیق‌شان نسبت به https://www.instagram.com/p/C72ZJ0UqDG1/?igsh=MTk2eTVqNzhtOHl4dQ==
إظهار الكل...

Dr.Dabbag-04.06.24.m4a112.61 MB
Photo unavailableShow in Telegram
. فقراتی از مقالۀ « داستایفسکی؛ سالک مدرنِ رنج اندیش» که قرار است نیمۀ تیرماه منتشر گردد: « چنانکه در می یابم، پای نهادن در اقلیم حقیقت‌ورزی، دو قسم دارد: «رنج امحاءناپذیر عارفانه» و « رنج امحاءناپذیر فلسفی-اگزیستانسیل». رنج امحاءناپذیر عارفانه از جنس دور افتادن از نِیِستان معنا و ساحت قدسیِ هستی است. ابیات نخستین «مثنوی معنویِ» مولوی از این حیث، نمونۀ نیکویی است: کز نیستان تا مرا بُبریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش ابیات فوق، مصداقی از رنج امحاءناپذیرِعارفانه است. سالک سنتیِ ما با فراق و دوری از مبدا هستی روبرو گشته و مادامی که تخته‌بند تن خاکیِ خویش است، با رنج ناشی از عدم وصال مواجه است. عطار نیشابوری که بانگ برمی آورد: « زکات عقل اندوه طویل است» و سپهری هم که می‌گفت: «نه، وصل ممکن نیست/ همیشه فاصله‌ای هست»، بر رنج امحاءناپذیر عارفانه تاکید می کردند. مطابق با «سلوکِ اگزیستانسیل در روزگار کنونی» به روایت نگارنده، رنج امحاءناپذیرِ عارفانه با «سلوکِ عمودی» عجین می گردد؛ سلوکی که سلسله مراتبی است. کسی که نگاه هرمی و سلسله مراتبی به هستی دارد و می‌خواهد از مرتبۀ پایین به مرتبۀ عالی پر کشد، پای در اقلیم حقیقت‌ورزی می نهد و رنج عارفانه را تجربه می کند. عموم عارفان و سالکانِ سنتی و برخی از دینداران متعارف ، با این نوع رنج‌ امحاء ناپذیر دست و پنجه نرم می‌کنند؛ نظیر آنچه «پدرزوسیما» و «آلیوشا» در «برادران کارامازوف» تجربه کرده اند. رنج امحاءناپذیرعارفانه پایان نمی پذیرد، منزلگاه نهایی ندارد و به ساحل سکون نمی رسد؛ که با اگزیستانسِ انسان گره خورده و مادامی که سالک زنده است و زندگی می‌کند، از میان رخت برنمی‌بندد. افزون بر این، نوع دومی از رنج امحاء ناپذیر در میانه هست؛ رنجی که محصول پای نهادن در اقلیم حقیقت‌ورزی است و میتوان آنرا رنج امحاءناپذیرِ فلسفی-اگزیستانسیل انگاشت. این رنج با «سلوک افقی» متناسب است و در می رسد. در اینجا فرد از پیشِ خود راه می‌افتد و پس از زیر و زبر شدن و متلاطم گشتن به پیش خود می‌رسد. سالک در این سفر اگزیستانسیل، به تعبیر میلان کوندرا، با «سبکی تحمل‌ناپذیر بار هستی» مواجه می شود، «سرشت سوگناک هستی» را می چشد و با «مسلمات هستیِ» به روایت یالوم که از جنسِ «تنهایی»، «معنای زندگی»، «اضطراب مرگ» و « آزادی و مسئولیت» اند، دست و پنجه نرم می کند. این رنج امحاءناپذیر که محصول پای نهادن در اقلیمِ حقیقت ورزی است، سویۀ فلسفی ... https://www.instagram.com/p/C7yxANkK1ZD/?igsh=dnRjOWw1bDV4cjB6
إظهار الكل...

. با دیدنِ تصویر و شنیدن خبر ثبت نام محمود احمدی نژاد در انتخابات پیش رو، کثیری از خاطرات تلخ و تُرُش روزگاری که او سر کار بود و ملتی را سر کار گذاشته بود، در ذهن و ضمیرم زنده شد. احمدی نژاد مجسمۀ آرزوها و رویاهایی است که بر باد رفت و از مردم گرفته شد. احمدی نژاد که لقب رئیس جمهورِ اسبق را یدک می کشد، در دوربین زل می زد و دروغ می گفت. در دروغزنی و دغلکاری و فریبکاری و پرونده سازی و لودگی و خرافه گستری و جهالت پروری و کرامت تراشی، کم نظیر بود. احمدی نژاد که زمانی رئیس جمهور سوگلی و محبوب اقای خامنه ای بود و به همین سبب در خطبه نماز جمعه ۲۹ خرداد سال ۸۸ شمسی تمام قد از او دفاع کرد ؛ بسان زخم بازی است که کماکان از آن خون می چکد و مرهمی نیافته؛ رئیس دولتِ متوهمی که سوءتفاهمی در عالم سیاست بود و سوگمندانه آسیب و ضرر فراوان به این مُلک و ملت زد و همچنان دست بردار نیست: « باز این چه ابر بود که ما را فرو گرفت تنها نه من، گرفتگی عالم است این ای دست برده در دل و دینم چه می کنی جانم بسوختی و هنوزت کم است این» https://www.instagram.com/p/C7t8DAuKgGY/?igsh=OG1tbGVidDJ1end4
إظهار الكل...