3 428
المشتركون
+524 ساعات
+247 أيام
+6530 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from العربیه فارسی
Photo unavailableShow in Telegram
یکی از دلایلی که زبالههای پلاستیکی برای مدتی طولانی دوام میآورند این است که در طبیعت چیزهای زیادی وجود ندارد که بتواند آنها را بخورد. ساختار شیمیایی اکثر پلیمرها پایدار است، و جنس آنها چنان متفاوت از منابع غذایی موجود است که باکتریها آنزیمهایی که بتوانند آنها را هضم کنند را توسعه ندادهاند.
با این حال، روند تکامل شروع به تغییر این وضعیت کرده است، و تعدادی سویه باکتریایی پیدا شدهاند که میتوانند برخی پلاستیکهای معمولی را هضم کنند. یک تیم بینالمللی محققان تصمیم گرفتند با استفاده از خواص این سویهها باکتریهای پلاستیکخور بسازند و در محصولات پلاستیکی قرار دهند.
این باکتریها در هاگهای غیرفعال جاگذاری میشوند که فقط پس از دور ریخته شدن پلاستیک شروع به هضم آن میکنند. پلاستیکی که دانشمندان با آن کار کردند، «پلی اورتان ترموپلاستیک» (تیپییو) نامیده میشود، و در همه جا از تیوبهای چرخ دوچرخه گرفته تا پوشش روی کابلهای اترنت موجود است.
https://ara.tv/4hnrk
Repost from Classical Music
Photo unavailableShow in Telegram
«پدرو اسنائولا»
🎼 آوای والس
ضبط اولیه: ١٨۶۴
تاریخ انتشار: ١٩٩٣ (آنتونیو باربرِنا)
آلبوم: آکاردئون کلاسیک
ژانر: موسیقی مجلسی، فولکلوریک
با نهرها برو، قلبِ من
به همانجا که ماهیها خیره میشوند
من هم از آنجا خواهم گذشت
با رودخانهها برو
به همانجا که که مارماهیها جمع میشوند
با رودخانهها، قلبِ من
با اقیانوسها برو
به همانجا که نهنگها میروند...
🆔 @ClassicMusic3
«خوان پدرو اسنائولا»
(آوای والس)
🎼🎼🥀🦋
🆔 @ClassicMusic3
@ClassicMusic3_Pedro_Esnaola_Antonio_Barberena_Vals_la_pasi.mp39.22 MB
Repost from N/a
🌺 سه آرزوی استاد اسماعیل عبودیت
شبی در بیت مبارک ضیافتی برپا بود . حضرت عبدالبهاء دم در اطاق ایستاده آب روی دست مهمانان میریختند و به هر یک حولهای عنایت میفرمودند که دستها را خشک کرده جای خود جالس شوند .
نوبت به من [ استاد اسماعیل عبودیت ] که رسید محو جمال حضرت دوست شدم . حوله را گرفته بوسیدم و در بغل گذاشتم و با گوشۀ قبایم دستهایم را خشک کرده سر میز نشستم . هیکل مبارک را عادت بر این بود که دور میز راه میرفتند ، بیانات شیرینی میفرمودند و برای هر یک غذا میکشیدند و گاهی هم دست بر پشت مهمانان زده میفرمودند ، " بخورید اینها ربطی به روحانیت ندارد " و این مهمانیها مملوّ از اکل و شرب روحانی و جسمانی میشد . آقا محمّدحسن خادم که همشهری خودم بود ، او نیز کمک میکرد . از جمله دور میرفت و حوله هائی که هیکل اطهر به دست مبارک داده بودند جمع میکرد . خیلی آهسته به هر یک میگفت حوله را بدهید . دیگران همه حولهها را دادند . وقتی به من گفت حوله را بده ، گفتم مگر تو دادهای ؟ گفت نه . گفتم خوب برو هر کس داده بیاید بگیرد . دید با بد آدمی طرف است ، دیگر هیچ نگفت و رفت . بعد از شام مائدۀ روحانی به دور میآمد و بیاناتی شیرینتر از قند مکرّر از لسان اطهر میشنیدیم ... شبی بعد از استماع بیانات رشیقۀ عالیه ، استاد اسمعیل را فرصتی به دست آمد تا خواهش دل را بیان دارد .
عرض کرد ، " قربان ، سه آرزو دارم ." فرمودند ، " بگو ."
" اوّل آن که وقتی به شرف ًایمان فائز شدم ، مادرم مرا خیلی اذیت کرد . به طوری که روزی در خیابان مرا ناسزای فراوان گفت و به سینۀ خود کوفت و فریاد زد ، شیرم را به تو حرام کردم . آرزو دارم آمرزیده شود .
" فرمودند ، " این نعمتی است که جمال مبارک عطاء فرمودهاند ."
" دوم آن که خیلی دلم میخواهد شهید شوم . " فرمودند ، " اگر شهداء قدر و مقام تبلیغ را در این ایّام میدانستند ، شهید نمیشدند که در این دوره باشند و در این میدان جَوَلان دهند ." " سوم زبان و معلومات تبلیغ ندارم ؛ عنایت فرمایند ." در جواب فرمودند ، " برو به اطراف و شرح حال خودت را بگو . همین حکم تبلیغ را دارد ..."
( تاریخ امر بهائی در شهر قم ، نصرتالله محمّد حسینی ، ص۲۵۴ )
@Bayanat
Repost from کلمات الهیه
پیشبینی بلایای این دور توسّط حضرت مسیح
چقدر این بیان حضرت مسیح مشابه وضعیت امروز است: "هر که شما را قبول نکند یا به سخن شما گوش ندهد از آن خانه یا شهر بیرون شده خاک پایهای خود برافشانید. هر آینه بشما میگویم که در روز جزا حالت زمین سدوم و غموره از آن شهر سهلتر خواهد بود... از مردم بر حذر باشید زیرا که شما را به مجلسها تسلیم خواهند کرد و در کنائس خود شما را تازیانه خواهند زد... به جهت اسم من جمیع مردم از شما نفرت خواهند کرد. لیکن هر که تا به آخر صبر کند نجات یابد." (انجیل متی، باب 10 آیه 17 و 21 / سدوم و گُمُرا [غموره] دو شهری بودند که در زمان حضرت لوط به گناه آلوده شدند و حضرت احدیت آنها را نابود ساخت.)
جمال مبارک میفرمایند، "یا أبناءَ الهویّة فی الغیب سَتُمنَعون عن حبّی و تضطربُ النّفوس مِن ذکری لأنّ العقول لَن تُطیقَنی و القلوب لَن تَسَعَنی." (کلمات مکنونه عربی، فقره شماره 66 / مضمون: ای فرزندان هویتی که در غیب است، به زودی شما را از محبّت من باز خواهند داشت و مردمان از ذکر من در تشویش افتند و مضطرب گردند. زیرا عقول طاقت مرا ندارد و قلوب گنجایش مرا نخواهد داشت.)
Repost from جامعهای بهتر بسازیم
کتاب بهعنوان هدیه
۱. آیا کتاب هدیه خوبیست؟
کتاب هدیه خوبیست. کمتر کسی است که در این باره تردید کند. اما هدیه خوب، لزوماً هدیه مناسب نیست. باید ببینید آیا کتاب برای فردی که مدنظر شماست هدیه مناسبی است؟ بهطور مشخص آیا هدیهگرفتن کتاب او را خوشحال میکند؟ اگر طرف مقابلتان را بهخوبی بشناسید قاعدتاً پاسخ این سؤال را میدانید. او احتمالاً پیش از این از کتابهایی که هدیه گرفته حرف زده و شما میدانید که آیا با این نوع هدایا خوشحال میشود یا نه. اگر هم او را کاملاً از نزدیک نشناسید، همین که بدانید خودش به دیگران کتاب هدیه میدهد نشانه خوبیست. اما این نکته مهم را هم به خاطر داشته باشید که اگر فردی عاشق کتاب است و بسیار کتاب میخرد و میخواند ممکن است هدیهدادن کتاب، انتخاب هوشمندانهای نباشد. چنین افرادی معمولاً سلیقه خاصی دارند و بهسختی میتوانید کتاب به آنها هدیه دهید که هم آن را بپسندند هم قبلاً آن را نخریده و نخوانده باشند.
۲. هدیه دادن کتاب به کسانی که کتاب نمیخوانند
در نگاه اول به نظر میرسد هدیه دادن کتاب به کسانی که کتاب نمیخوانند کاری منطقی نباشد اما واقعاً میشود سناریوهایی را تصور کرد که در آنها هدیه دادن کتاب به کسی که کتابخوان نیست توجیهپذیر است. مثلاً اگر خودتان کتابی نوشتهاید یا در حوزه نشر کار میکنید یا سازمانتان حامی انتشار یک کتاب بوده، هدیه دادن کتاب ولو به کسی که کتاب نمیخواند منطقی و قابل دفاع است. حتی کسانی که کتاب نمیخوانند معمولا دوست دارند کتابی را مستقیماً از نویسنده یا ناشر آن دریافت کنند و جایی در خانه یا محل کارشان نگه دارند. درست است که احتمالاً کتاب شما هم مثل بسیاری از کتابهای دیگری که بهدست آنها رسیده خوانده نخواهد شد. اما احتمالاً دریافت کننده آن را با غرور به دوستان و آشنایان و مهمانانش نشان خواهد داد و خواهد گفت این را از خود نویسنده هدیه گرفتهام. میدانیم که کارکرد اصلی کتاب این نیست، اما کارکرد اصلی هدیه، خوشحالکردن طرف مقابل است.
۳. به پیام هدیهتان توجه کنید
هدیههایی که به دیگران میدهیم حاوی پیام است. این پیام صرفاً مهر و محبت نیست بلکه پیامهای دیگری هم بسته به ماهیت هدیهای که دادهایم همراه با آن منتقل میشوند. کتاب هم از این قاعده مستثنا نیست. هر وقت میخواهید کتابی به کسی هدیه دهید خود را جای او بگذارید و از خود بپرسید دریافت این کتاب بهعنوان هدیه چه معنایی دارد؟
۴. نقش علایق هدیهدهنده در انتخاب کتاب
حالت ایدهآل این است که ما در جایگاه هدیهدهنده، کتابی را بسیار دوست داشته باشیم و مفید بدانیم و معتقد باشیم که این کتاب برای طرف مقابلمان هم جذاب یا مفید است، اما همیشه چنین اتفاقی نمیافتد. در چنین وضعیتی منطقی است که اولویت علاقه طرف مقابل باشد. اینکه چون من این کتاب را دوست داشتم آن را برای تو هم گرفتم، توضیح موجه و مقبولی نیست.
۵. نسخهی کاغذی یا دیجیتال
احتمالاً قبول دارید که در این باره نمیتوان بهسادگی حکم داد. از یک سو هدیهدهنده وسوسه میشود نسخه کاغذی کتاب را هدیه دهد. ما حق داریم دوست داشته باشیم که ردی از خودمان روی میز یا در کتابخانه دیگران بهجا بگذاریم، بهویژه اگر برایمان عزیز و محترم باشند. در اینجا واقعاً هیچ چیز به اندازه سلیقه و ترجیح طرف مقابل تعیینکننده نیست، اما این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت که از نظر روانی نسخه کاغذی کتاب بیشتر به چشم میآید و احتمالاً تاثیر بیشتری بر ذهن مخاطب میگذارد. نسخه کاغذی کتاب آنقدر از این جنبهها قوی و تاثیرگذار است که شاید بتوان گفت در آینده با رواج بیشتر کتابهای دیجیتال تنها کارکردی که برای کتابهای کاغذی باقی میماند، همین هدیهدادن است. چون کتاب دیجیتال از نظر کارکردهای دیگر نظیر خواندن، یادداشتبرداری و علامتگذاری، یادگیری و بهخاطر سپاری، امکان جستجو در متن و دسترسی سریع روزمره، توانسته یا خواهد توانست گوی رقابت را از کتاب کاغذی برباید. بهرغم همه این توضیحات این قاعده کلی را فراموش نکنیم که همیشه نظر مخاطب و دریافتکننده هدیه بر هر عامل دیگری ارجح است.
|کتاب: از کتاب، محمدرضا شعبانعلی|
@JameahiBehtarBesazim
Repost from وب سایت بهائیان ایران
فایل PDF خبرهایی از عالم بهائی - اردیبهشت و خرداد ۱۴۰۳
حاوی خبرهای منتشر شده در وبسایت سرویس خبری جامعۀ بهائی (BWNS) و بیانیۀ مطبوعاتی جامعۀ جهانی بهائی (BIC)
@bahaisofiran_official
خبرنامه اردیبهشت و خرداد 1403.pdf9.76 KB
Repost from Aasoo - آسو
محمد بهمنبیگی، آموزگار عشایر🔻
🔸 محمد بهمنبیگی در سال ۱۳۳۱ در حکومت دکتر محمد مصدق با کمک چند نفر از افراد مؤثر ایل قشقایی نخستین «دبستانهای سیار چادری» را برپا کرد و با حداقل وسایل و امکانات، آموزش تعدادی از کودکان ایل قشقایی را در فارس شروع کرد. خودش میگوید: «در طول اقامت ممتدم در ایل دوستان زیادی دست و پا کرده بودم. در میان خویشاوندانم نیز خانوادههای مستطیع کم نبودند. غالباً مردم دست و دلبازی بودند و پذیرفتند که هر کدام حقوق یک معلم و هزینهی رفت و آمد و قوت و غذای او را بپردازند.» اما آنجا معلمی وجود نداشت. برای همین، بهمنبیگی در میان ایل به جستجو پرداخت و «گروهی از منشیزادگان خانها و کلانتران»، برخی جوانان ایل که سواد مختصری داشتند و گروهی از «فرزندان روستاییان عشایر» را با خود همراه کرد.به گفتهی بهمنبیگی «من به یاری آن خیرخواهان و همت این جوانان نیمهباسواد، نخستین دبستانهای سیّار چادری را برپا کردم.»
🔸 نتیجهی کار بهمنبیگی حیرتانگیز بود و خودش میگوید ۵۰۰هزار نفر را باسواد کردم. در سال تحصیلی ۱۳۵۱-۱۳۵۲ از ۳۶ نفر دیپلمهی مدارس عشایری، ۳۴ نفرشان وارد دانشگاه شدند. سال ۱۳۵۴-۱۳۵۵ نیز تمامی۸۸ نفری که در مدارس عشایر دیپلم گرفته بودند، وارد دانشگاه شدند و در سال ۱۳۵۵-۱۳۵۶ نیز از جمله ۸۵ نفر دیپلمه مدارس عشایر ۸۴ نفرشان در رشتههای مختلف دانشگاهی پذیرفته شدند. او به غیر از مدارس عشایری، مرکز آموزش حرفهای دختران (قالیبافی)، مرکز آموزش فنی حرفهای پسران و هنرستان صنعتی را راهاندازی کرد. علاوه بر این، با تلاش او مؤسسهی تربیت مامای عشایر و مرکز تربیت پزشک و دامپزشک روستا برای عشایر در دانشگاه شیراز تشکیل شد.
🔸 وقتی انقلاب شد او همچون بسیاری دیگر متهم شد که کارگزار حکومت پهلوی بوده و برای همین سالها مخفیانه در تهران زندگی کرد. به نوشتهی وبسایت رسمیِ بهمنبیگی، او چندین سال در «خوف و رجا» زندگی میکرد تا آنکه در سال ۱۳۶۸ با دستخطی از آیتالله محمدرضا مهدوی کنی امنیت یافت و دوباره به شیراز برگشت. او در سالهای جوانی مقالات و گزارشهایی از وضعیت عشایر مینوشت و در این سالهای سکوت دوباره شروع به نوشتن کرد و کتابهای بخارای من، ایل من، اگر قره قاج نبود، به اجاقت قسم و طلای شهامت را منتشر کرد. بهمنبیگی قلمی ساده، روان و پاکیزه دارد و در کتابش بخارای من، ایل من چنان تصویری از ایل و زندگی مردمانش به دست میدهد که هر خوانندهای را به هوس میاندازد که کار و زندگی شهری را رها کند و به ایل بپیوندد. ایرج افشار، ایرانشناس معاصر مینویسد: «نوشتههای بهمنبیگی شاهنامهی منثور ایل قشقایی و بویراحمدی و ممسنی و کهگیلویه است. هر کس بخواند میخواهد ایلی بشود و از زندگی سرسامآور شهری بِبُرد و در دامان آن محیط سرشار از طبیعت آرام بگیرد و لذت سادگی و بی پیرایگی را دریابد.»
@NashrAasoo 💭
محمد بهمنبیگی، آموزگار عشایر
«من در یک چادر سیاه به دنیا آمدم. روز تولدم مادیانی را دور از کره شیری نگاه داشتند تا شیهه بکشد. در آن ایام اجنه و شیاطین از شیهه اسب وحشت داشتند. هنگامی که به دنیا آمدم و معلوم شد که بحمدالله پسرم و دختر نیستم، پدرم تیر تفنگ به هوا انداخت. من زندگانی را در چادر با تیر تفنگ و شیهه اسب آغاز کردم. در چهار سالگی پشت قاش زین نشستم. چیزی نگذشت که تفنگ خفیف به دستم دادند. تا ده سالگی حتی یک شب هم در شهر و خانه شهری به سر نبردم...» محمد بهمنبیگی در کتاب بخارای من، ایل من کودکیاش را این طور تعریف میکند و میگوید…
Repost from Aasoo - آسو
Photo unavailableShow in Telegram
«آموزش عشایری پس از انقلاب و به سبب دیدگاه تمرکزگرایانه و هماهنگ ساختن همه نهادها و فعالیتها با روند عمومی انقلاب، با مخالفتهایی روبهرو شد ... بر اثر این گونه مخالفتها سرانجام تشکیلات آموزش عشایر در ۱۳۶۲ منحل شد و نیروها و امکانات آن در اختیار وزارت آموزش و پرورش قرار گرفت. علت انحلال تشکیلات آموزش عشایر، دوگانگی میان نظام آموزشی عشایری با نظام آموزشی رسمی کشور اعلام شد و با آنکه آموزش عشایری در ساختار نظام آموزشی فعال است اما دیگر هیچ چیز شبیه گذشته نیست.»
aasoo.org/fa/articles/4791
@NashrAasoo 🔻
Repost from وب سایت بهائیان ایران
Photo unavailableShow in Telegram
برگرفته از بیانیۀ مطبوعاتی جامعۀ جهانی بهائی به تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، در ارتباط با حملۀ ماموران حکومت به روستای احمدآباد مازندران
@bahaisofiran_official