cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

𝘵𝘩𝘳𝘦𝘦𝘴𝘰𝘮𝘦🔞🔥

نیپل سیخ شدشو از رو تاپ نازکش با نوک انگشتات لمس کنی🤤🔥🔞 -رمان صحنه دار و خیس کننده‌ی آنلاین🔥🔞

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
11 872
Obunachilar
-12324 soatlar
-4807 kunlar
+68030 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#part23 از لای در با چشم های گردشده به شوهرخاله نگاه کردم که چجوری پاهای خاله رو روی شونه هاش انداخته بود و سرعتی توی ک.صش تلمبه میزد ناخواسته دستم توی شورتم رفت و شروع به مالوندن ک.صم کردم ک.ص خاله خیلی سفید و گوشتی بود و از همه بیشتر ک.یر شوهرخالم حشریم میکرد خیلی دراز و کلفت بود همینجوری داشتم ک.صم رو میمالیدم و چشم هام رو بسته بودم که دستی توی شورتم رفت و صدای شوهرخاله شوکه ام کرد _چرا به جای مالوندن ک.ص سفیدت نمیدی شوهرخالت ک.صت رو بکنه؟! https://t.me/+dzIrdOhw06hmNWY8 https://t.me/+dzIrdOhw06hmNWY8 سکس با شوهرخاله اش🔞💋💦
Hammasini ko'rsatish...
بلاخره vip رمانمون افتتاح شد🦋 کسایی که تو vip جوینن میدونن رمان به چه جاهای حساسی رسیده و پر از صحنه های هیجان انگیز و هاته که تو چنل اصلی فعلا فعلاها نمیتونین بخونین و بزودی هم افزایش قیمت میخوره پس برای خرید کافیه به آیدی ادمین فروش مراجعه کنید و کلمه ی خرید رمان رو ارسال کنید🦋🪤 @hoseiniyy
Hammasini ko'rsatish...
#قـفس_اجـــبـاری #Part_48 همینطور که میدوییدم به خیابون رسیدم و همون لحظه یه لیموزین مشکی جلوی پام ترمز کرد . دو تا مرد قوی هیکل ازش بیرون اومدن و یکی از اون ها دستش رو روی دهنم گذاشت که جیغم توی دست بزرگ و پهنش خفه شد. به زور سوار ماشینم کردند و درش رو بستن . چشمام رو با چشم بند بستند و پارچه ای توی دهنم فرو کردند. توی مسیر هرچقدر تقلا کردم نمیتونستم ذره ای تکون بخورم. اون هرکولی که اسیرم کرده بود با دیدن تقلا هام سیلی‌ای توی صورتم خوابوند. از دردش لال شدم و توی خودم جمع شدم. صدای کلفتش اومد: _آروم بشین سر جات وگرنه قبل از این که دست رئیس بهت برسه همینجا خوراک ما میشی جوجه کوچولو! و هردو باهم زدند زیر خنده... از خنده هاشون چندشم میشد و حالم بهم میخورد. اینا کی بودن؟! منو کجا میبردند؟! چرا تموم نمیشد این مصیبت و فلاکت من؟! گوشی یکی از اون ها زنگ خورد و به مکالمشون گوش سپردم: _آلو اقا سلام. اینجا پیش ماست خیالتون راحت.. تا نیم ساعت دیگه ما هم میرسیم و مکالمه کوتاهشون به پایان رسید. بعد از گذشت نیم ساعت ماشین توقف کرد و کمی بعد انگار وارد باغی شد. روی سنگ ها حرکت کرد و بعد ایستاد. بازوم رو کشیدند و از ماشین پیاده‌ام کردند کشون کشون به داخل ساختمون بردنم و وسط سالن پرتم کردند روی زمین.
Hammasini ko'rsatish...
🥰 4👍 2
#part23 از لای در با چشم های گردشده به شوهرخاله نگاه کردم که چجوری پاهای خاله رو روی شونه هاش انداخته بود و سرعتی توی ک.صش تلمبه میزد ناخواسته دستم توی شورتم رفت و شروع به مالوندن ک.صم کردم ک.ص خاله خیلی سفید و گوشتی بود و از همه بیشتر ک.یر شوهرخالم حشریم میکرد خیلی دراز و کلفت بود همینجوری داشتم ک.صم رو میمالیدم و چشم هام رو بسته بودم که دستی توی شورتم رفت و صدای شوهرخاله شوکه ام کرد _چرا به جای مالوندن ک.ص سفیدت نمیدی شوهرخالت ک.صت رو بکنه؟! https://t.me/+dzIrdOhw06hmNWY8 https://t.me/+dzIrdOhw06hmNWY8 سکس با شوهرخاله اش🔞💋💦
Hammasini ko'rsatish...
#part18 عمو بزرگم داشت با سینه های تازه جوونه زده ام ور میرفت و عمو کوچیکم بین پام مشغول لیس زدن ک..ص خیس از آبم بود از شدت شهوت دوست داشتم تا صبح زیر دوتا عموهام باشمو بهشون ک...ص بدم عمو کوچیکم لیسی به ک...صم زد و زبونشو لوله کرد و توی ک..صم تلمبه میزد و عمو بزرگم ک..یر بزرگ و قطورشو لای می می هام گذاشته بود و عقب و جلو میکرد.. سفیدی چشم هام رفت و همون موقع عمو کوچیکم با یه حرکت ک..یر نه چندان بزرگشو توی ک..صم فرو کرد _اههههه عمووییی یواششش اههههه دردمم اومددد عمو بزرگم وقتی دید دارم درد میکشم نیشخندی زد و ک...یر بزرگ و قطورشو توی ..ک..ونم فرو کرد.. _اهیییی یواششش اههه یواش عمو دارم زیر ک...یراتون جررر میخورمم اهییی اههه داشتم زیر ک..یر عموهام پاره پوره میشدم و سینه های کوچلوم بالا پایین میشدن که همون موقع در بازشدو زن عمو بزرگم شورتشو با یه حرکت روی تخت پرت کرد و ک..ص بزرگ و پر از موشو توی دهنم گذاشت _برایه زن عموتم لیس بزززن جنده کوچلو🔞💦 https://t.me/+qY13HU51pmpjNTk0 https://t.me/+qY13HU51pmpjNTk0 عموهاش  و زن عموش هرشب میان باهاش س‌کس میکنن😳👅👆
Hammasini ko'rsatish...
👍 4
#part18 عمو بزرگم داشت با سینه های تازه جوونه زده ام ور میرفت و عمو کوچیکم بین پام مشغول لیس زدن ک..ص خیس از آبم بود از شدت شهوت دوست داشتم تا صبح زیر دوتا عموهام باشمو بهشون ک...ص بدم عمو کوچیکم لیسی به ک...صم زد و زبونشو لوله کرد و توی ک..صم تلمبه میزد و عمو بزرگم ک..یر بزرگ و قطورشو لای می می هام گذاشته بود و عقب و جلو میکرد.. سفیدی چشم هام رفت و همون موقع عمو کوچیکم با یه حرکت ک..یر نه چندان بزرگشو توی ک..صم فرو کرد _اههههه عمووییی یواششش اههههه دردمم اومددد عمو بزرگم وقتی دید دارم درد میکشم نیشخندی زد و ک...یر بزرگ و قطورشو توی ..ک..ونم فرو کرد.. _اهیییی یواششش اههه یواش عمو دارم زیر ک...یراتون جررر میخورمم اهییی اههه داشتم زیر ک..یر عموهام پاره پوره میشدم و سینه های کوچلوم بالا پایین میشدن که همون موقع در بازشدو زن عمو بزرگم شورتشو با یه حرکت روی تخت پرت کرد و ک..ص بزرگ و پر از موشو توی دهنم گذاشت _برایه زن عموتم لیس بزززن جنده کوچلو🔞💦 https://t.me/+qY13HU51pmpjNTk0 https://t.me/+qY13HU51pmpjNTk0 عموهاش  و زن عموش هرشب میان باهاش س‌کس میکنن😳👅👆
Hammasini ko'rsatish...
👍 3
بلاخره vip رمانمون افتتاح شد🦋 کسایی که تو vip جوینن میدونن رمان به چه جاهای حساسی رسیده و پر از صحنه های هیجان انگیز و هاته که تو چنل اصلی فعلا فعلاها نمیتونین بخونین و بزودی هم افزایش قیمت میخوره پس برای خرید کافیه به آیدی ادمین فروش مراجعه کنید و کلمه ی خرید رمان رو ارسال کنید🦋🪤 @hoseiniyy
Hammasini ko'rsatish...
#قـفس_اجـــبـاری #Part_47 کاش میتونستم فرار کنم! از دست این روانی زنجیره ای فرار کنم و برگردم خونمون... به قیافه پر از خشمش زل زده بودم که فکری به سرم زد! چند ساعتی گذشت و نزدیک های ظهر بود. پرستار اومد و بعد از چک کردن وضعیت و حال من به مهراد گفت که بره حسابداری تصویه حساب کنه و بعد برگه‌ی ترخیصم رو بگیره. بعد از رفتن پرستار مهراد رو به من کرد و انگشت اشارش رو تهدید وار تکون داد: _میشینی همین جا از جات جم نمیخوری تا من برگردم. مفهومه یا نه؟! دست به سینه شدم و سرم رو به سمت دیگه اتاق برگردوندم. دلم نمیخواست باهاش هم کلام بشم و بله و چشم بگم. فکم رو توی دستش گرفت و فشاری بهش داد. _با توام هرزه! نشنیدم صداتو؟! مفهومه یا نه؟! از دردی که توی چونم پیچید دلم ضعف رفت و ناچارا از بین فک قفل شده‌ام گفتم: _باشه باشه ول کن فکمو.. فکم رو با شدت رها کرد و سرم به سمت دیگه‌ای پرت شد. کور خوندی! اینجا دیگه پایان راه من و تو بود. بعد از این که مطمئن شدم از اتاق دور شده سرم دستم رو کندم و از تخت پایین اومدم ؛ سریعا لباس بیمارستان رو با لباسای خودم تعویض کردم. توی سالن به راه افتادم ک سمت در خروجی حرکت کردم. هر چند قدمی که برمیداشتم با استرس به پشتم نگاه میکردم که مبادا مهراد برگرده و پیدام کنه. با موفقیت از در پشتی بیمارستان خارج شدم و به حیاط بیمارستان که رسیدم شروع کردم به دوییدن. تموم شد! تموم اون دو هفته آزار و اذیت تموم شد... تموم شدند همه‌ی اون تجاوز ها..
Hammasini ko'rsatish...
👍 41🤯 3
- اه تند تر بدو تا بابات نیومد زبونش و تند تر روی ک.ص خیس و باد کرده ام کشید که ناله ای کردم. - پاهات و باز کن بشینم روش پسر کوچولوی مامان پاهاش و باز کرد که روی ک.یر کوچولوش نشستم. مشغول حرکت شدم که ممه هام و چنگ زد. - اووف مامان چقدر تنگی اووم -اههه داشتم روی ک.یر نازش حرکت میکردم که با شنیدن چرخیدن کلید توی قفل در و اومدن شوهرم... https://t.me/+lA20GP_R9LtjNzJk https://t.me/+lA20GP_R9LtjNzJk نامادری با پسر شوهرش که ازش کوچیکتره رابطه داره
Hammasini ko'rsatish...
👍 2
بلاخره vip رمانمون افتتاح شد🦋 کسایی که تو vip جوینن میدونن رمان به چه جاهای حساسی رسیده و پر از صحنه های هیجان انگیز و هاته که تو چنل اصلی فعلا فعلاها نمیتونین بخونین و بزودی هم افزایش قیمت میخوره پس برای خرید کافیه به آیدی ادمین فروش مراجعه کنید و کلمه ی خرید رمان رو ارسال کنید🦋🪤 @hoseiniyy
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.