cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

داستانهای شازده کوچولو

Reklama postlari
4 851
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-817 kunlar
-36430 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

چند بار لینک معرفی خودمو فرستادم کسی توجه نکرد قراره یک هفته دیگه لیست بشه فرصت کمه استفاده کنید بعد ها پشیمون میشید حوصله ضربه زدن و جمع کردن رو ندارین کلیر خودکار رو دانلود کنید
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
دوستان این تبلیغ نیست نات کوین که آمده بود فکر می‌کردیم سرکاری خیلی ها رو میلیاردر کرد من خودم جدی نگرفتم ولی وقتی دیدم لیست شد رفت کنار ارزها خیلی پشیمون شد و حالم خراب شد این پروژه هم مثل نات کویین معتبره تیک آبی داره خیلی قوی دارم جمع میکنم سکه شما هم بیاین دوستان جمع کنین به زودی لیست میشه انشالله به پول میرسین https://t.me/hamster_Kombat_bot/start?startapp=kentId7035296902 ضرر نداره  بعدا مثل نات کوین پشیمون میشید مثل خودم که چرا استخراج نکردید👆
Hammasini ko'rsatish...
Hamster Kombat

Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!

Photo unavailableShow in Telegram
🔹 عوارض عجیب 《ادرار کردن 》در حمام که نمیدونستی....  😱 😐 مشاهده
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
اگر بعد از نزدیکی 《غسل》نمیکنید حتما بخونید 😱                         مشاهده   ➡️
Hammasini ko'rsatish...
رمان #نفسم_رفت قسمت پنجاه و چهارم صدای کلافه و عصبیش از من دورتر شد -   حالا که انقدر شبیهته بیا بریم برات بخرمش به هر حال تو محوطه بهت قول یه جایزه داده بودم * روی صندلی پشت کنار رانیا نشستم وگوی رو توی دستم فشار دادم . آخرش هم گوی همون دختر تنها رو برام خریده بود و از اون دختر پسری که توی آغوش هم فرو رفته بودن چشم پوشی کرده بود و شاید این یعنی نباید به همچین آغوشی امیدوارم باشم . شاید یعنی باید مثل دختر توی گوی همیشه تنها باشم از دست خودم حسابی عصبی بودم . داشتم چه غلطی میکردم . غوره نشده میخواست انگور شم؟ . عاشق نشده میخواستم بهش اعتراف کنم؟ یه صدایی تو سرم نهیب زد . شاید عاشق نشده باشی اما دوسش داری . خیلی هم دوسش داری سر صدای توی سرم داد کشیدم -   کی گفته من دوسش دارم؟ صدا باز خودنمایی کرد: -   سر خودت که نمی تونی کلاه بذاری اعتراف کن دوسش داری -  حتی اگه دوسش داشته باشم دلیل نمیشه که بخاطرش غروری که به این سختی خودم تنها ساختمش بشکنم گفتنش به نظر ساده بود اما اعتراف به چیزی که خیلی وقت نمیشد سعی میکردم انکارش کنم از هر کار دیگه ای توی این دنیا سخت تر بود . من دوسش داشتم ؟ . واقعا دوسش داشتم ؟ . بخاطر چی؟ مگه اون نبود که بهم میگفت تازه به دوران رسیده . بهم میگفت مفت خور  . مگه بخاطر لجبازی با همین آدم ارثیه رو قبول نکرده بودم . مگه همین مرد کسی نبود که من رو از چشم تنها خانواده ای که برام مونده بود انداخت . مگه باعث و بانی تحریم من و شیرین همین مردی نبود که حالا به دوست داشتنش اعتراف میکردم؟ . پس چطور انقدر راحت میگفتم دوسش دارم؟ . برای چی؟ چرا ؟ چی باعث شد یهو انقدر دوسش داشته باشم که نزدیک بود پیش خودش رازم رو لو بدم؟ صدای آهنگی که گذاشت باعث شد از فکر بیرون بیام . سعی کردم تو عمق ترانه فرو برم بلکه از این همه افکار درهم برهم نجات پیدا کنم اما کاش اینکارو نمیکردم . کاش گوش نمیدادم تا یه فکر مبهم دیگه به این افکار بی نظم اضافه نشه رو بگیر ازم دیوونه من حضور لخت مرگم زیر رگبار تنم نمون که رو تنت تگرگم مثل شعریم که هیچ کس اونو از بحر نمیدونه یه پرنده ام که تو خوابم جلد بومی نمیمونه دست کم اینجوری شاید شب یه درد مستمر نیست شاید اینطور تو بفهمی که حضورم بی خطر نیست رو بگیر نگاه نکن اشکای سردو رد بشو نخواه تو هم این همه دردو رو بگیر نگاه نکن اشکای سردو رد بشو نخواه تو هم این همه دردو بیخیالم شو عزیزم تو بریدی سر ندادم دیره واسه با تو بودن دیگه بال و پر ندارم آره یادت خیلی وقته نمیفته توی خوابم کو چراغی تو کویرم؟ قطره آبی تو سرابم؟ رو بگیر نگاه نکن اشکای سردو رد بشو نخواه تو هم این همه دردو رو بگیر نگاه نکن اشکای سردو رد بشو نخواه تو هم این همه دردو اول فکر کردم شاید یه آهنگ تصادفیه اما وقتی تا آخرین مسیر مدام همون اهنگ تکرار کرد فهمیدم که این آهنگم مثل آهنگی که تو راه اصفهان مدام گوشش میداد بی منظور و بی ربط نیست . انقدر اون آهنگ رو از اول پخش کرد که خط به خطش رو حفظ شدم خب این یعنی چی؟ یعنی فهمیده میخواستم چی بهش بگم؟فهمیده که دوسش دارم؟ برای همین بهم میگه بیخیالم شو . ازم رو بگیر . میگه حضورم بی خطر نیست . کدوم خطر؟ با من بود؟ منظورش من بودم ؟ این علاقه خطرناک بود ؟ اما چرا ؟ چه خطری؟ کدوم درد؟ از کدوم درد باید رد بشم و نخوامش؟ . یعنی منو نمیخواست؟ واقعا واسه با من بودن دیر بود؟ . خنده داره . عشقی که هنوز جون نگرفته بود به همین سادگی و با یه آهنگ رد شد . ازم خواست تا ازش رد شم . تا بیخیال شم * از اون شب به بعد دیگه ندیمش مثل دخترای هجده ساله تا فهمید که دوسش دارم خودشو ازم قایم کرد مبادا اغفالش کنم . خنده دار بود . نمیدونم شاید هم بیشتر از خنده گریه دار بود به هر حال من نه میخندیدم نه گریه میکردم  سعی میکردم بی تفاورت باشم اما فقط بی تفاوت به نظر میرسیدم  واقعا نمیتونستم نسبت به نبودنش بی تفاوت بمونم و سعی میکردم خودم رو با چزهای مختلف سرگرم کنم اولش که به کمک رامین با خانواده دایی آشتی کردم و  برگشتن به آغوش گرم خانواده باعث شد کمی از اون حال هوا افسرده ای که بخاطر نبودنش داشتم دربیام و بعدش هم موضوع نامزدی شیرین پیش اومد و باعث یه فراموشی کوتاه مدت شد ادامه دارد...
Hammasini ko'rsatish...
👍 6 3
⭕عفو زن زناکار توسط امام علی زنى در زمان عمر بن خطاب اعتراف به زنا كرد و اصرار داشت تا حد زنا بر او جارى گردد تا از عذاب الهى در آخرت در امان باشد عمر نيز به عقوبت زن فرمان داد ولى امام على (عليه السلام ) به عمر فرمود: از او بپرسيد چرا زنا كرده و در چه شرايطى تن به اين گناه داده و آن را مرتكب شده ؟ زن گفت : در بيابان تشنه و در راه ماندم . از ور خيمه اى ديدم.... ادامه داستان.
Hammasini ko'rsatish...
🥰 2
خواهشلا داستان منو بزارین استغفرالله متاسفانه یکی از کاربرها برامون فرستاد واقعیت داره 📌داستان واقعی من و زنموم ولی غم انگیر رابطه ارش با زنمو من ارشم 32سالمه قیافه خوبی دارم مربی بدن سازی هستم وخیلی چهره مردونه جذابی دارم داستان ما ازروزی شروع شد که همراه عموم به خونه شون رفتم عموی من 5سالی ازم بزرگتره وتازه ازداواج کرده اون روز قرار شدبا عموم که تازه ازدواج کردن به خونشون بریم تا ماهواره عموم تنظیم کنم که برای اولین بار چهره زیبای زنموم که ازحمام دراومده بود ناگهانی تواتاق دیدم که لبخند ملیحی بهم زد ادامه داستان  ➡️
Hammasini ko'rsatish...
♡حَِـَِرَِفَِهایِِ طَِلَِاَِیَِیَِ♡

《♤.°•♡زیبا ترین داستانها؛ پست؛ اهنگا حالتوخوب کن..♡♤ تکست عاشقانه ؛ غمیگن؛ عکس پروفایل بیوگرافی ؛ با ما بهترین باش ♡•°.♤》 @haniyeh3 ➖➖➖➖➖

👍 3
رمان #نفسم_رفت قسمت پنجاه و سوم وحید جلوی من و نوید جلوی رانیا سنگر گرفته بود مبادا از اون حمله وحشیانه آسیب ببینیم میشد گفت یه جورایی باز هم توی بغل وحید بودم خودش رو روی من انداخته بود و دستهاش دورم حلقه کرده بود و برای اینکه از تیررس اون وحشیا خلاص شم محکم منو تو آغوشش فشار میداد مبادا دستی پایی جاییم خارج از سنگری که روی من گرفته بود باقی بمونه و آسیب ببینه و مدام هم بین هر فریادی که سر گروه مقابل میکشید در گوش من زمزمه میکرد " خوبی؟" از برخورد نفساش پا پوست گوشم قلقلکم میشد و فقط شانس اوردم که شالم هنوز از سرم نیفتاده بود وگرنه همونجا توی بغلش غش میکردم بالاخره با اومدن مسئول زمین این جنگ وحشیانه خاتمه یافت و من سریع خودم رو از آغوشی که داشت گرمم میکرد بیرون کشیدم . بماند که تا چقدر بعد از اون نوید و وحید سر اون خانواده و مسئول زمین داد و فریاد میکردن و اما من هنوز گر گرفته اون آغوش بودم برای فرار از این حس به رختکن رفتم و لباس های خودم و رانیا عوض کردم و صورت هردومون رو هم شستم و با اینکه تمام اینکار ها خیلی طول کشید اما هنوز هم برادرها از داد و فریاد کردن خسته نشده بودن حوصله شنیدن اون همه جیغ و داد نداشتم از دست خودم و احساسم کفری بودم دست رانیا رو گرفتم و همراه خودم از موسسه تفریحی بیرون اوردم موسسه طبقه آخر یه مرکز تجاری بود به طبقه پایین رفتم و خودم رو با دیدن ویترین مغازه ها سرگرم کردم رانیا با ذوق جیغ خفیفی کشید و دستم رو به سمت یک مغازه اسباب بازی فروشی کشید -   آجی بریم اونجا رو ببینیم به سمت مغازه ای که رانیا گفته بود رفتم ویترین بزرگی داشت و پشتش پر از انواع و اقسام اسباب بازی ها بود -   بریم داخل آجی؟ -   صبر کن برادرات بیان بعد بریم . اگر الان بریم دیگه پیدامون نمیکنن راضی شد و بی حرف از همون پشت ویترین به اسباب بازی ها چشم دوخت بی حوصله نگاهم رو بین اسباب بازی ها میگردوندم که یک گوی شیشه ای پشت ویترین نگاهم میخکوب کرد . خیلی قشنگ بود یه گوی شیشه ای آبی رنگ که زیر بلورش دختر تنها و غمگینی پناه داده بود و برفهای نهفته توی گوی آروم آروم روی تن دختر می نشست از همون فاصله هم سرمایی که دختر مبحوث مانده توی گوی حس میکرد رو میفهمیدم اما مطمئن بودم بیشتر از این سرما درد تنها موندن توی گوی اذیتش میکنه -   اگه دوسش داری برات بخرمش؟ به سمت صاحب صدا برگشتم زیاد هم دور نبود هردو پشت سرم ایستاده بودن -   چه عجب دل از داد و بیداد کردن کندید نوید که انگار باز یادش افتاده بود باز غر زد -   بابا مردک دیوونه بود افتاده بود رومون و همینجوری هم شلیک میکرد نمیدید زن و بچه همرامونه یه بلایی سر شما دو تا میومد کی میخواست جواب بده هان؟ شونه بالا انداختم -   فعلا که ما چیزیم نشد وحید با خنده شونه اش رو ماساژ داد: -   بله در عوض ما داغون شدیم خندیدم رانیا دست نوید رو گرفت و کشید و به سمت در فروشگاه اسباب بازی برد -  داداشی بیا این عروسکه رو ببین نوید در حالی که به دنبال خواهر کوچولوش کشیده میشد گفت : -   میبینی وروجک رو فقط وقتی میخواد خرم کنه بهم میگه داداشی دنبال رانیا وارد مغازه شدن صداش رو میشنیدم که به رانیا میگفت -   وای به حالت این عروسکی که میگی مجرد نباشه دوباره صداش از کنار گوشم بلند شد: -   خب تو چی چشمت رو گرفته بود؟ کودکانه گوی رو نشونش دادم -   اون . خوشگله؟ اخمهاش رو توی هم کرد -   نه هیچم قشنگ نیست . به نظر من اون یکی که دختر پسره همدیگه رو محکم بغل کردن خوشگل تره به ذهن منحرفش لبخند زدم و گفتم : -   ولی من این یکی بیشتر دوست دارم چون شبیه خودمه به دختر توی گوی خیره شد -   کجاش شبیه توه؟ به نظرم که اصلا هم شبیهت نیست اون ظاهر رو میدید و من باطن رو آهی کشیدم و گفتم -   اونم مثل من تنهاست به سمتم برگشت و اینبار به من خیره شد ادامه دادم : -   همیشه هم تنها میمونه . نه از پسری که محکم بغلش کنه خبری هست . نه از خونه و شومینه ای که گرمش کنه . تا آخر زندگیش محکوم به اینه که زیر برف تنهایی منتظر بمونه -  منتظر چی؟ برگشتم و به چشماش نگاه کردم -   پسری که محکم بغلش کنه و بجای سرمای این تنهایی با آغوشش گرمش کنه اخمهاش توی هم رفت و دقیق به چشمام نگاه کرد . چشمام رو بستم نمیخواستم رازم رو از نگاهم بخونه اما شاید دیر بود ادامه دارد...
Hammasini ko'rsatish...
27👍 16😍 6👎 1
این پروژه رایگانه قوی ادامه بدین اگر حوصله سکه جمع کردن رو ندارین ربات کلیکر خودکار رو دانلود کنید خودش سکه جمع میکنه تا کارتون راحت بشه  و در ضمن اگر به حرفم باور ندارین تو گوگل سرچ کنید قیمت نات کوین در صرافی ها تا ببینید چه اشتباهی کردیم خیلی ها به پول خوبی رسیدن
Hammasini ko'rsatish...
👍 2
دوستان این تبلیغ نیست نات کوین که آمده بود فکر می‌کردیم سرکاری خیلی ها رو میلیاردر کرد من خودم جدی نگرفتم ولی وقتی دیدم لیست شد رفت کنار ارزها خیلی پشیمون شد و حالم خراب شد این پروژه هم مثل نات کویین معتبره تیک آبی داره خیلی قوی دارم جمع میکنم سکه شما هم بیاین دوستان جمع کنین به زودی لیست میشه انشالله به پول میرسین https://t.me/hamster_kombat_boT/start?startapp=kentId5358982957 ضرر نداره بعدا مثل نات کوین پشیمون میشید مثل خودم که چرا استخراج نکردید👆
Hammasini ko'rsatish...
Hamster Kombat

Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!