کاریز
یادداشتهایی در فرهنگ و ادب، مجید سلیمانی @soleymanimajid
Ko'proq ko'rsatish1 142
Obunachilar
+124 soatlar
+317 kunlar
+9530 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
آن عنایت هست موقوفِ ممات...
حکایت دیدار مولانا جلالالدّین و قطبالدّین شیرازی، که او نیز از نوابغ روزگار خود بود، هم در مناقب العارفین آمده است و هم در «جواهر المضیئه فی طبقات الحنفیّه» که تقریباً همزمان با مناقب در شرح احوال علمای حنفی مذهب تالیف شده است. این روایت اخیر امّا به دلیل استقلال نگاه راوی، که خارج از حلقهی مریدان مولاناست، اهمیتی خاص دارد. در این جا دیگر سخن از «همان دم مرید شد» نیست، بلکه حدیث دیدارِ دو رهروی ناهمراه است، ناگنجایی دو من در یک خانه و سکوت بین دو بسیاردانِ همزبانِ ناهمدل.
در مناقب میخوانیم که «خدمت قطب الدّین سؤال کرد که راه شما چیست؟ فرمود که راهِ ما مُردن و نقد خود را به آسمان بردن، تا نمیری نرسی؛ چنان که صدر جهان گفت تا نمُردی نبردی؛ قطب الدّین گفت: آه دریغا، چه کنم؟ فرمود که همین که چه کنم؛ پس آنگاه در سماع این رباعی را فرمود:
گفتم چه کنم؟ گفت همین که چه کنم! گفتم به ازین چاره ببین که چه کنم!
رو کرد به من، بگفت ای طالبِ دین / پیوسته بر این باش، بر این که چه کنم!
همان دَم مرید شد»
امّا در جواهر میخوانیم که «شیخ قطبالدین شیرازی به دیدار مولانا (جلالالدین) رفت. پس چون وارد شد و نشست، مولانا جلالالدین زمانی ساکت ماند و کلامی نگفت.
سپس حکایتی آغاز کرد که: صدرِ جهان عالِمی بود در بخارا، چون از مدرسه به سوی باغ میرفت، در مسیرِ مسجد، بر درویشی گذر کرد که از او چیزی خواست، امّا صدر جهان بر آن نشد که به وی چیزی دهد. چندین سال قصّه بر همین منوال بود تا آن که فقیر به یارانش گفت که بر من پارچهای بیندازید و چنان بنمایانید که من مُردهام... این بار بر او چند درهمی انداخت، پس درویش برخاست و پارچه را سویی افکند. صدر جهان به او گفت که اگر نمرده بودی، به تو چیزی نمیدادم.
چون مولانا این داستان را به پایان برد، شیخ قطبالدین برخاست و بیرون رفت و این از آن رو بود که مولانا جلالالدین دانسته بود که شیخ قطبالدین به امتحان او آمده است».
همین داستان صدر جهان، که در هر دو نقل آمده، در اواخر دفتر ششم مثنوی هم حضور دارد:
حکایت صدرِ جهانِ بخارا که هر سایلی که به زبان بخواستی از صدقهی عامِ بیدریغِ او محروم شدی...
گفت با صدر جهان چون بستَدم؟ / ای ببسته بر من ابوابِ کَرَم
گفت لیکن تا نمُردی ای عَنود / از جناب من نبُردی هیچ جود...
وآن عنایت هست موقوفِ ممات / تجربه کردند این ره را ثِقات
پ.ن.
تصویر هر دو روایت را آوردهام.
...
پ. ن. همچنین مق با طریقت شمس: «اگر سخن من چنان استماع خواهد کردن به طریق مناظره و بحث از کلام مشایخ یا حدیث یا قرآن، نه او سخن تواند شنیدن، نه از من برخوردار شود. و اگر به طریق نیاز و استفادت خواهد آمدن و شنیدن، که سرمایه نیاز است، او را فایده باشد. و اگر نه، یک روز نی و ده روز نی بلکه صد سال، او میگوید، ما دست در زیر زنخ نهیم، میشنویم!»
K-Images
👍 2❤ 2
از بنِ دندان...
شارحان مثنوی، همچون گلپینارلی، شهیدی و زمانی، «از بنِ دندان» را در چند بیت مثنوی به معنی «از روی راستی»، «به رضا و رغبت» و «از سر صمیمت» معنی کردهاند. از جمله آنجا که شیطان و معاویه مناظره بلندی دارند و اصرار از معاویه و انکار از ابلیس تا در نهایت، شیطان:
«از بن دندان بگفتش بهرِ آن / کردمت بیدار، میدان ای فلان»
امّا این رضا و رغبت و راستی و صمیمت از شیطان بعید نیست؟
جای دیگر میخوانیم که
«نفس چون با شیخ بیند گامِ تو / از بنِ دندان شود او رامِ تو»
که به مثال شهیدی آورده است «از صمیم دل» که باز از نفس غریب است.
در لغتنامه هم مقابل «از بن دندان» آمده است «بالطوع و الرغبة».
امّا واقع آن است که دست کم یک معنای کهن «از بن دندان»، درست خلاف آن است! یعنی «از سر ناچاری و اکراه» و شاهد خوب آن در ترجمههای کهن قرآن است در مقابل «كَرْهاً».
از جمله در کشف الاسرار میبدی میخوانیم که:
«طَوْعاً وَ كَرْهاً بعضى از ميان جان و بعضى از بن دندان» (سوره آل عمران، آیه ۸۳) و جای دیگر «أَ لَسْتُ بِرَبِكُمْ قالُوا بَلى، بعضى بَلى به طوع گفتند از ميان جان، و قومى به كره گفتند از بن دندان» (همان)، و باز «بلى انت ربّنا. تويى خداوند ما. همه اقرار دادند، امّا قومى به طوع از ميان جان، و قومى بر تقيه از بن دندان» (سوره اعراف، آیه ۱۷۲). این مثالها را آوردیم چون، به دلیل ترجمه و بافتار کلام، خیلی روشن هستند بر خلاف شواهدی که در غزلها و قطعات دیگر آمده است که گاه به هر دو معنی راه میدهند.
جالب است که در مقابل شارحان، نیکلسون در ترجمه خود به نظرم آن معادل درست را برگزیده است. یعنی در خصوص آن بیت اول آورده است with the bitterest pangs، از سر دردی تلخ و در بیت دوم «خواهی نخواهی» willy-nilly
بدون جستجوی گسترده، حدس میزنم که آن معنی «ناچاری» معنی اصلی بوده و بعد اندک اندک، خصوصا در بافتار مدح و ستایش و سرنهادن عالم و آدم در مقابل معشوق، آن هم «از بن دندان»، آن معنی دوم جا افتاده و غالب شده است، یعنی ابتدا سر نهادن از سر ناچاری (در مقابل آن شکوه و زیبایی) و بعد البته به رضا و رغبت...
اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان / فلک اندر سجود آید نهد سر از بن دندان...
**
پ ن: واضح است که ما اینجا به آن معنی ثانوی «از بن دندان»، یعنی از عمق و مغز نظر نداریم که حکایت دیگر است.
K-Images
👍 16❤ 2
Photo unavailableShow in Telegram
چون آورد او را، دردِ زه، سوی درخت خرما،
گفت کاشکی بمُردمی پیش از این،
و بودمی فراموش شدهای، از یاد رفته...
قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا
وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا...
پ.ن.
۱/ زین طلب بنده به کوی تو رسید / دَردْ مریم را به خُرمابُن کشید
میشود مُبْدَل به سوزِ مریمی / شاخِ لبخشکی به نخلی خُرّمی
۲ / «درد است که آدمی را رهبر است در هر کاری که هست. تا او را درد آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد، او قصد آن کار نکند و آن کار بی درد او را میسّر نشود، خواه دنیا خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نجوم و غیره. تا مریم را دردِ زه پیدا نشد قصد آن درخت بخت نکرد که فَاَجَاءَهَا الْمَخَاضُ اِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ. او را آن درد به درخت آورد و درختِ خشک میوهدار شد. تن همچون مریم است، هر یکی عیسی داریم، اگر ما را درد پیدا شود عیسی ما بزاید و اگر درد نباشد عیسی هم از آن راه نهانی که آمد باز به اصل خود پیوندد الّا ما محروم مانیم و از او بیبهره.» (فیه مافیه).
۳/ این رنگ و تحریر و ترنج...
❤ 13😢 1
پژوهش استفان شومیکر در نهایت نتیجه میگیرد که روایت قرآن منطبق است با آن سنّت خاصّ محلّی و به واقع زمانی شکل گرفته است که حدود سالهای ۱۳ یا ۱۴ هجری مسلمانان به آنجا رسیده بودند. از نمونه مواردی که، همچون اجزای حکایت ذوالقرنین، زمانبندی سنتی تاریخ شکلگیری یا ویرایش متن قرآنی را به چالش میگیرد.
امّا تحقیق شومیکر چنان که باید دیده نشد. چند سال بعد گیوم دی، آن را توسعه داد و نکات و اجزای دیگری را که با جستجوهای بیشتر به دست آمده بود بر آن افزود و باز بر همان نظر تاکید کرد که این بخش، با توجه به همه جزییاتی که دارد، برگرفته از منابع کتبی و شفاهی منطقه خاصّی است که تا پیش از فتوحات و رسیدن به آن مکان مشخّص و برگرفتن روایات و منابع محلّی، در دسترس نبوده است. یکی از پژوهشهای درازدامن که پاسخی قابل تامل هم به یک مشکل بزرگ تاریخی دیگر، یعنی نامیدن مریم در قرآن به «اخت هارون» داد که در یادداشت بعدی میآید.
دو،
ای خواهر هارون...
مریم تنها زنی است که که نام او در قرآن آمده است، و بسیار پرتعداد، حتی بیش از انجیل، و جایگاه او چنان است که بدو خطاب میرسد «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاک وَ طَهَّرَک وَ اصْطَفاک عَلی نِساءِ الْعالَمِينَ».
امّا نکتهٔ مشکلی در قرآن هست که او، در حکایت تولّد مسیح، از سوی قوم خود «یا اخت هارون» خوانده میشود، همچنان که جای دیگر، دختر عمران: «وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها». این دو نسبت، اشاره به شخصیت مذهبی شناختهشده دیگری دارند که او هم مریم (و در برخی زبانهای اروپایی میریام) نام دارد، خواهر موسی و هارون، فرزند عمران (یا عمرام) که در کتاب مقدّس «مریم، پیامبر بانو» نامیده شده است.
«مریم، آن پیامبربانو، خواهرِ هارون، دف به دست گرفت و جملهٔ زنان دفزنان و رقصکنان از پی او روان گشتند و مریم از برای ایشان نغمه سر داد...» (سفر خروج، باب ۱۵، آیه ۲۰)
جالب است که اوّلین باری که نام مریم، منتهی همین این مریم نخستین (میریام)، در تورات ظاهر میشود دقیقا به همان عنوان است که در قرآن آمده: خواهر هارون، «اخت هارون».
מִרְיָם הַנְּבִיאָה אֲחוֹת אַהֲרֹן (مِریَم هـ نبیَه اَخُت اَهَرون)
این اخت هارون، اخت موسی هم هست. همان که مطابق روایت قرآن، به خواست مادرش، سبد موسای نوزاد را در نیل دنبال کرد «قَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ...» و بعد به همسر فرعون گفت شما را به کسی راهنمایی کنم که او را شیر دهد و مراقب او باشد؟ «فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ؟»
امّا خطاب «اخت هارون» را در خصوص مریم مقدّس در قرآن چطور میتوان توضیح داد؟
یک توضیح از آن نوع است که براستی باید «فرضیات رایگان» نامید! مریم هم برادری داشته است با نام هارون، و این خطاب از آن روست و شاید به همین طریق بتوان افزود که پدر او را هم، که مطابق سنن مسیحی یوآخیم بوده است، عمران مینامیدهاند و نظایر آن.
یک توضیح دیگر، که جدیتر است، آن است که اخت در عربی تنها به معنی خواهر نیست، همچنین اشاره است به نسبت قوم و خویشی. این معنای مجازی قوم و خویشی محتمل است امّا نه در اینجا، چون فقط یک توصیف «اخت هارون» نیست، جای دیگر «بنت عمران» است و احتمال این که هر دو در معنای مجازی باشند بعید است. یعنی میتوان هر نوع ترکیبی داشت «بنت هارون / اخت عمران»، «اخت هارون / اخت عمران»، «بنت هارون / بنت عمران»... در حالی که آن دو نسبت درست منطبق هستند با یک شخصیت خاص و نسبت واقعی و تنی او با برادر و پدر خویش. از سوی دیگر اشاره سومی هم در میان است و آن نامیدن مادر مریم است به «همسر عمران» در «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَک ما فِي بَطْنِي...». اگر آن معنی مجازی در خصوص بنت و اخت جاری باشد، در خصوص همسر رواجی ندارد و افزودن آن به احتمالات پیشین که دختر و فرزند و همسر همه در معنی مجازی باشند، وقتی ما نشانی واقعی در خصوص میریام داریم، دیگر تکلّفی واضح است.
یک توضیح دیگر هم البته از سوی منتقدان و رقیبان مذهبی اسلام بوده و سابقهاش به یوحنای دمشقی میرسد که مطابق آن، به دلیل عدم آشنایی دقیق، بین دو شخصیت خلطی رخ داده است. به قاعده کوشش و پاسخ مفسران هم در مقابله با این نظر بوده است. منتهی جدای مباحث دینی که مورد نظر ما نیست، از منظر متنپژوهی هم، مریم نقش مهمی در قرآن دارد و در اجزای گرچه اشارتآمیز حکایات، نشان آشنایی واضح است.
👍 10❤ 4
یک،
درد مریم را به خرمابُن کشید...
یافتن بقایای کلیسای کاتیزما، استراحتگاه مریم مقدس، یکی از جالبترین کشفیات دو سه دهه اخیر بوده است در دنیای مسیحیت، امّا یافتههای مرتبط با آن مباحث قرآنپژوهی را هم پیش برده است و ای عجب...
آثار این کلیسای هشت ضلعی حدود سالهای ۱۹۹۰ به هنگام ساختن جاده جدید بیت لحم به اورشلیم دیده شد. کاوشهای بیشتر نشان داد که تاریخ بنای آن حدود قرن پنجم میلادی بوده است، یک بار در قرن ششم بازسازی شده و بار دیگر حدود قرن هشتم، یعنی بعد از فتوحات مسلمانان. شواهدی هم بوده است که کلیسا زمانی مکان مقدّس مشترکی بوده است، بین مسیحیان و مسلمانان.
شکل هشت ضلعی کلیسا، در طرح و ابعاد و برخی جزییات، الهامبخش مسجد قبة الصخره بوده است که به سال ۷۲ هجری توسط عبدالملک مروان ساخته شد. در میانهٔ بنا سنگی قرار گرفته است، و به دور آن، در سه ردیف، دیوارهای هشت ضلعی آمده که دو حلقه میسازد. آن حلقه بیرونی استفادههای معمول داشته است امّا حلقه درونی متّصل آن جهت طواف زایران بوده که به زیارت استراحتگاه مریم مقدّس میآمدند.
در انجیلهای رسمی آمده است که مسیح در بیت لحم زاده شد. امّا انجیلهای غیررسمی (چون انجیل یعقوب) میگویند که چون مریم از معبد اورشلیم به نزد خانواده خود در بیت لحم بازمیگشت در میانهٔ راه، نزدیک آرامگاه راحیل، درد او را فرا گرفت و همانجا بود که مسیح زاده شد. این نکته اول... به اجمال تمام.
پس از این داستان مستقل دیگری در انجیلهای غیر رسمی میآید که خانواده مقدّس، یعنی مریم و یوسف و مسیح، به هنگام فرار به مصر (چرا که بنا به قول اناجیل، هیرودیس امر کرده بود تا همهٔ پسران با سن دو سال و کمتر را بکشند)، در میانهٔ راه بیت لحم و اورشلیم جایی نشستند که من ترجمهٔ عبارت را از «انجیل متی جعلی» در یادداش پیشین آوردم. آنجا مریم، زیر درخت خرما، طلب میوه آن نخل میکند و نخل، به امر عیسای کودک سر خَم میکند و از آن رطب به مریم میدهد و بعد از ریشههایش هم آبی بیرون میکشد و چشمهای روان میشود و عیسای کودک هم در حقّ نخل دعایی میکند.
در دنیای مسیحیت این دو حکایت، متعلق به دو زمان متفاوت و به کلی جدا از هم است. یعنی حکایت نخل نسبتی با به دنیا آمدن عیسی ندارد بلکه به دو سال بعد باز میگردد در موقعیتی دیگر.
اینک امّا ما روایت قرآنی را به خوبی میدانیم که هر دو حکایت را با هم جمع کرده است. مریم که باردار است به زیر درخت خرمایی پناه میآورد، کودک همانجا زاده میشود و چشمه جاری میشود تا پایان آن.
نکته اینجاست که این دو روایت چطور با هم آمیختهاند و یکی شدهاند؟
تحقیقات استفان شومیکر نشان داد که به واقع، کلیسای کاتیزما، این دو سنّت را به صورتی محلّی در یک جا جمع کرده بود. کاتیزما، به یونانی، به معنی نشیمن است یا نشیمنگاه. آن صخره میانی که زیارتگاه مسیحیان بوده، استراحتگاه مریم مقدس است که به دور آن کاتیزما را ساختند. اندک اندک، در ارتباط با آن حکایت دیگر از انجیلهای غیررسمی، چنین فرض شد که تولّد مسیح، در میانهٔ راه بیت لحم و اورشلیم، در نزدیکی همین ناحیه بوده است و کلیسای کاتیزما به تدریج در اذهان و افواه چنین شهرتی پیدا کرد که این مکان دو نقش داشته، هم محّل تولّد عیسی بوده و هم استراحتگاه مریم... در گوشهای از همین کلیسا بود که آن موزاییک نخل دیده میشود، در اشاره به همین حکایات.
آن ناحیه را امروزه در نقشهها بجویید بئر قدیس مینامند. کاتیزمای یونانی اندک اندک فراموش شد و کلمهای با ریشهای نزدیک به عربی جای آن را گرفت از ریشه قدس. در این میان، آبی که از چشمهای در شمال غربی کلیسا جاری میشد و توسط کانالی به کلیسا میرسید، همان چشمهٔ جوشیده از ریشهٔ نخل تلقّی شد، و زایران آب آن را به تبرّک میبردند که ذکری از آن در سفرنامهای کهن آمده و این همه نام بئر قدیس را به این مکان داد.
امّا به پرسش پیشین بازگردیم که قرآن چگونه این دو داستان را، با ظرافت تمام و ایجازی کامل، یکی کرده است؟ مریم از خانواده خود دور است در مکانی شرقی «مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِيًّا» که آن مکان شرقی معبد اورشلیم است، چون بارمیگیرد، قصد دارد که برای زایمان به سوی خانواده خود بازگردد، این است که به مکانی دورتر میرود «فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِيًّا» و این مکان دورتر گویا همین ناحیه مقصود است بین بیت لحم و اورشلیم و آنجاست که به زیر درخت نخلی پناه میگیرد «فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ...». در ادامه میخوانیم که باز مریم از «اهل» و خانواده خود به سوی «قوم» بازگشته، آنجا که مورد این خطاب سرزنشآمیز قرار میگیرد که «يا أُخْتَ هارُونَ...» پدر و مادرت بدکار نبودند...
❤ 13
گیوم دی امّا دامنه تحقیق را، از منظر تیپشناسی و نسبت این دو مریم، به سرزمینهای دوری برده است و نکاتی را در میان آورده که به گمان من نه فقط از منظر قرآنپژوهی، بلکه از منظر مریمپژوهی در عالم مسیحیت هم قابل توجه است. بحثش مفصل است منتهی خیلی مختصر آن که در برخی ادعیه و نیایشها، چنان که ما در متون اسلامی هم میبینیم، چهرههای مذهبی پیشین مظهری و نمودی از شخصیت اصلی و نهایی و موعودی بوده که بعدها ظاهر شده است. همچنان که نزد عرفای ما، «نام احمد نام جملهٔ انبیاست»، و پیامبران پیشین هر یک مظهری از او بودهاند و وجهی از مراتب و اوصاف او را ظاهر کردهاند، همین نوع است نسبت آن مریم عمران، پیامبر بانو و مریم باکره مقدّس. این که هر دو نامی یکسان دارند، نقشی به نسبت نظیر، یکی خواهر موسی و هارون بوده است، پیامبران شریعتگذار، و دیگری مادر مسیح، که باز شریعتی نو در میان آورده است. این که هر دو بشارتی دارند، مریم عمران در باب حکایات طفلی موسی، و بعد مریم در باب خود مسیح. نقش آن مریم نخست در حفظ صندوق عهد و دیگری که خود حامل صندوق عهد اصلی یعنی مسیح بوده است... این را در چند وجه پیش برده است که به گمان من برخی از نوع توجیهات پسینی است امّا این نکته مهمی است که بین این دو مریم، نزد برخی مسیحیان، رابطه و نسبت خاصی برقرار بوده است و همین نسبت است که به نوعی در قرآن منعکس است.
امّا شواهد متنی هم یافته شده است؟ در متنی کهن تقویم مراسم نیایش و جشنهای مذهبی در همان کلیسای کاتیزما دیده شده است که در آن جشن عروج مریم در پانزدهم اوت بوده است. بعدها به دلیل برخی مسایل حکومتی، به سیزدهم تغییر کرده چرا که همین جشن در کلیسای مهمتری به صورت خاص برگزار میشد منتهی این دیگر جزییات امر است. متن نیایشهای کلیسای کاتیزما در این روز، که به یونانی بوده، به دست نیامده است منتهی ترجمهای از آنها به زبان گرجی پیدا شده است و البته مشهور است که کلیسای گرجستان بسیار به طریقت ارتدوکس یونانی وفادار بوده است. در آن متن که به «قرائتنامه ارمیا» مشهور است و به ظاهر در قرن هفتم در کلیسای کاتیزما به تاریخ ۱۳ اوت خوانده میشده، میخوانیم «و نبی گفت: آمدنش نشانهایست برای شما، و دیگر فرزندان آخر الزمان، و هیچ کس آن صندوق عهد پنهان را از معبد بیرون نخواهد برد، مگر هارون، برادر مریم...» و این کدام مریم است؟ در کمال شگفتی، اشاره است به مریم مقدس، و اندکی پس از آن دوباره از «مریم باکره مقدس» سخن میگوید. اصل و اساس آن متن و مراسم و مناسبت و تصریح متن تردیدی نمیگذارد که اشاره به مریم مقدس است گرچه این بار هارون را برادر مریم میخواند.. و این، در کل ادبیات مسیحی شناخته شده، تنها موضعی است که این چنین مریم مقدّس را، و نه میریام را، به هارون متّصل میکند.
با توجه به آنچه پیشتر در خصوص روایت قرآن و تولّد مسیح و حکایت نخل و سخن گفتن در مهد و قرابت آن با سنت و روایات محلّی کلیسای کاتیزما آمد، چنین مینماید که تعبیر «اخت هارون» و نسبت برادری با هارون هم، به معنایی که آمد، ابتدا در دنیای مسیحی و به معنای خاصی رایج بوده، و خصوصا بیارتباط با سنن و نیایشهای همان کلیسای کاتیزما نبوده است و شاید از آنجا همراه با روایات میلاد مسیح به کتاب مقدس مسلمانان راه یافته است. میبین که آن مریم، رنگی دگر است هر دم...
بگوییم که برخی پژوهشگران بین دو روایت معراج مریم و معراج پیامبر اسلام، در سایهٔ تاثیر کلیسای کاتیزما بر قبة الصخره، نسبت و پیوستگی دیدهاند که آن نکته دیگر است.
درد مریم را به خرمابن کشید... و خرمابن هم به سوز و درد مریم بود که سبز و خوش شد:
میشود مُبْدَل به سوزِ مریمی / شاخِ لبخشکی به نخلی خُرّمی...
K-Images
❤ 14👍 9
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.