کافه کتاب واژه
557
Obunachilar
-8624 soatlar
-2847 kunlar
-28430 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
🔴 غـــــــزل
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست که این رسم دلبریست
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینهها زود باوریست
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان نابرابریست
دشنام یا دعای تو در حق من یکیست
ای آفتاب هر چه کنی ذره پروریست
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبک سریست
✍️ فـــــاضل نظرے
👍 1👏 1
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
و خودم را به غم انگیز ترین درد سپردم
تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی
من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم
و دلت بود از این هجرت پر درد خبردار
مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم
وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی
من ولی تا صدمين روز به یاد تو شمردم
🔷️ᴄᴀғᴀ ᴀᴅᴀʙ🔷️
باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
نيستی، يعقوب را با گريه از رو برده ام
با چنين دلشوره ای وقتی بيايی مرده ام !
تا نگاه هرزه ای سويت نيفتد، شاهدی !
جز خدا، هرگز تو را دست كسی نسپرده ام
من محبت می كنم،؟پس می زنی! اين تازه نيست
من كشيدم سالها اين بار را بر گُرده ام
با حساب امشب و شبهای بعد از رفتنت
چند شب شد با كـَـفــن خوابيده ام؟ نشمرده ام
با گل مصنوعی لبخند مردم شاد باش
من كه خود را پيشكش كردم به تو، پژمرده ام
#ناشناس
🥰 3👍 1
از سر زلف تو پیداست که پیمان شکنی
نه عجب از تو که پیمان محبان شکنی
رفت با حلقه زلفت دل دیوانه من
کس ندیدم که شود همسفر راهزنی
شور شیرین برد از یاد به فرهاد اگر
شبی از تلخی هجران تو گویم سخنی
گرچه آسان شده ام صید تو عیبم نکنند
گر بدانند خلایق که تو صیاد منی
باد از چهره خوبان چمن پرده فکند
وقت آن شد که تو هم پرده ز رخ بر فکنی
گفتم آخر تو که شمع شب تار دگری
از چه لبخند به پروانه دیوانه زنی
گفت صد خسرو اگر بنده شیرین باشند
قصه شیرین نشود تا نبود کوهکنی
قدرت عشق ببین کز پی عمری یعقوب
دیده روشن کند از بوی خوش پیرهنی
ترسم آخر نفتد زلف تو در چنگ عماد
که به هر حلقه اش افتاده دل انجمنی
#عماد_خراسانی
🥰 2👍 1😁 1
نمی دادم به یک عالم سر زلف نگارم را
نمی دیدم در این دنیا بجز چشمان یارم را
چنان دیوانه اش بودم چنان سرمست و حیرانش
که می دادم به پای او همه دارو ندارم را
برایش شاعری کردم ، برایش دلبری کردم
مگر روشن کند ماهم! شب تاریک و تارم را
همه دنیای من بودو همه رویای شیرینم
گمان کردم که می ارد خوشی های بهارم را
شدم چون عاشق رویش شدم غافل ز دنیایم
ندانستم که صیادی به چنگ آرد شکارم را
عجب من ساده دل بودم ،عجب دارد به افکارم
که با دل بستنم بر او شکستم قلب زارم را
ندارم دلخوشی دیگر ندارم لحظه ای ،بی غم
جنون، دق میکند وقتی بببیند روزگارم را.
#ناشناس
👍 1❤ 1🥰 1
شعر
با تو در جنگل و یک کلبه یِ پنهان، چه شود
نورِ مهتاب و غزل های فراوان ، چه شود
رو به رو شعله یِ شومینه یِ تب دار به پا
پشتِ سر پنجره ای رو به گلستان، چه شود
قهوه یِ تلخ و کمی قندِ لبانت ، به به
من و هی بوسه یِ از گونه یِ خندان، چه شود
چه کسی گفته که بیداری یِ شب بیهوده ست
من بخواهم ببرم زیره به کرمان، چه شود
مستِ انگور شدن ، کارِ هوس بازان ست
من و انگورِ گلویی شده عریان، چه شود
آن قَدَر مست که انگار زمین میرقصد
دستِ من دورِ کمر ، حالِ پریشان، چه شود
چشم در چشمُ ، نفس حبسُ ، لبانی در هم
رقص و آوازِ دو تا قُمری یِ شیطان، چه شود
کلبه ای غرقِ سکوتَست و فقط ما هستیم
لمسِ آغوش تو بی ترسِ نگهبان، چه شود
وای اگر صبح بفهمد که تو همراهِ منی
میرسد زودتر از جنّ ِ سلیمان، چه شود
در خیالاتِ خودم ، خوابِ خوشی میبینم
خوابِ خوبم نرسد باز به پایان، چه شود
#آرش_مهدی_پور
👍 1❤ 1🔥 1
چه شوری می زند قلبم که شیرین می شوی هردم
تویی درمانگرم شبها ولی افزون کنی دردم
چه تکرار غم انگیزی ست از چشم تو افتادن
نمک پاشی نکن زخمم ، نکن محتاج نامردم
تو تعبیر تمام لحظه های ناب بارانی
و من در جوشش خورشید، مانند دمی سردم
سپهر سینه ات شایان پروازی دل انگیزست
دو بال عشق من باش و نکن از کوی خود طردم
تو شبگیری و شب تازی و من شب ناله ای شیدا
مدار عاشقی دور تو ، من دور تو می گردم!
#لااد
👍 1🥰 1👏 1
🔷️ᴄᴀғᴀ ᴀᴅᴀʙ🔷️
آمدی ای ماه و مهرت آسمانم را گرفت
قدرت جذب تو،صبر بیکرانم را گرفت
چرخشی زد چشمِ من،در این مدارِ نامدار
تابشِ نورِ یقین، شکو گمانم را گرفت
نیست حتی یک ستاره،در شبستان دلم
برق چشمت،روشنای کهکشانم را گرفت
خواستم شعرِنگاهت را دمی از بَر کنم
شاه بیت ِچشمِ تو کلّ جهانم را گرفت
می چکید از ابر چشمم ،نم نمِ بارانِ شوق
دانهدانه، دست تو، اشک روانم را گرفت
شانه های امنِ تو،مُهرِ سکوتی زد به لب
حرف های مانده در قفلِ زبانم را گرفت
شد شکوفا در بهاران دلم ، لبخند تو
وحشت دَمسردی ِفصلِ خزانم را گرفت
جان گرفت این واژه ها از ابتدا با نام تو
انتهای شعر هم نام و نشانم را گرفت
#بـهـــــار_
👍 1❤ 1🥰 1😁 1
🔷️ᴄᴀғᴀ ᴀᴅᴀʙ🔷️
چه کسی رویِ لبانِ تو شکر ریخته است؟
قهوه یِ چشمِ تو را باز قجر ریخته است؟
هدفش چیست از این تلخی و شیرینی ها؟
آنکه در خیرِ عمل هایِ تو شر ریخته است
عاشقت بوده خدا و به گمانم قندیل
اشکِ او بوده که از عصرِ حجر ریخته است
گونه یِ ماه گُل انداخته با دستانت
از هر انگشتِ تو صد گونه هنر ریخته است
مستیِ چشمِ تو باید که چنین غرق کند
بس که انگور به دریایِ خزر ریخته است
وای اگر خیره شود صاعقه ات میسوزم
روی کبریتِ نگاهِ تو خطر ریخته است
نیست قالیچه ای از مویِ تو ابریشم تر
پیشِ پایت چقدر شانه به سر ریخته است
فتحِ اندامِ تو با هیچ رقم ممکن نیست
اینهمه برف که بر کوه و کمر ریخته است
زل به هرکس بزنی کارِ دلش ساخته است
رویِ خطِ مژه هایِ تو تبر ریخته است
سالها هم بروی باز شنیدن داری
در صدایت نفسِ مرغِ سحر ریخته است
پُر شد از "ریخته" فنجانِ ردیفِ غزلم
نوشِ جانت که فقط خونِ جگر ریخته است
👍 1❤ 1🥰 1
دکلمه
بهم گفت تو که اینقدر تو عشق و عاشقی
خوب مشاوره میدی،
خودت تا حالا کسی رو دوست داشتی...؟
گفتم چجور دوست داشتنی...؟
گفت اینکه خندهش از تو ذهنت پاک نشه...
اینکه وقتی میبینیش دست و پات رو
گم کنی...
اینکه وقتی تو زندگیت نباشه
هیچ بودنی به چشمت نیاد..
تو چشماش نگاه کردم و لبخند زدم.
بعد از چند لحظه زد زیر خنده و گفت
چه سوالی پرسیدما...
آخه توام مگه احساس داری...
قهوهت رو بخور...
شروع کردم به هم زدن قهوهی بدون شکر...
اون نمیدونست خندهش
خیلی وقته از ذهنم پاک نمیشه...
نمیدونست دست و پا که هیچی،
وقتی میبینمش همهی وجودم رو گم میکنم... نمیدونست، وقتی تو زندگیمه
هیچ بودنی رو نمیبینم...
روز
👍 2❤ 1
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.