cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

VkClub🫦

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
2 389
Obunachilar
-824 soatlar
+717 kunlar
+34630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Photo unavailable
ᯓ #Imagine🔞 #Nsfw • #Asta ″از این حس خوشت میاد، هوم؟″ جونگ‌کوک برای لحظه‌ای به چشم‌های مقابلش که در شهوت واضحی غرق شده بودند، خیره شد؛ اخم کمرنگی از حس خوبی که زیر شکمش پیچید، میان پیشانی‌اش دوید. کمی به جلو خم شد و با صدایی که از سرخوشی ضعیف شده بود زمزمه کرد. ″دوباره داری تلاش می‌کنی از زیر زبونم حرف بکشی!″ دست‌هایش روی کتف‌های تهیونگ خزید. ″نظرت چیه فقط از داشتنم لذت ببری و بیخیال این حاشیه‌ها بشی؟″ 《 برای دیـدن ویدیـو+18 کلیـک کنیـن 》 🔴این ویدیو فقط یه ایمجینه! اگه اسمات دوست ندارین به هیچ‌وجه سمتش نرین‼️ ᯊ @VkookvClubVK
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailable
Photo unavailable
ᯓ #Imagine🔞 #Nsfw • #Boora همه‌ چیز از زمانی شروع شد که کیم تهیونگ دانشجو، تصمیم گرفت یه کار پاره‌وقت برای خودش جور کنه و قنادی نزدیک دانشگاه گزینه‌ی خوبی به‌نظر می‌رسید؛ اون پسر مو صورتی کیوت هم که با اون لبخندهای شیرین‌تر از قندش هر روز یه تیکه از کیک توت‌فرنگیشون رو براش کنار می‌گذاشت، حسابی به دلش نشسته بود. بعد مدت‌ها جئون جونگ‌کوک، صاحب و خالق اون شیرین‌های خوش‌طعم که قلبش رو گرفتار قند لبخند‌هاش کرده بود، اعتراف کنه؛ اما اصلأ انتظار نداشت که این جمله رو بشنوه: "تهیونگ شی، نظرت چیه امشب بریم خونه‌ی من؟" داستان عجیب‌تر هم شد وقتی که به خونه رسیدن و یه چهره دقیقاً شبیه جونگ‌کوک؛ اما قطب مخالف اون ظاهر کیوت رو پشت در دید. "تهیونگا، اگه می‌خوای باهام قرار بذاری، اول باید داداشم تأییدت کنه." "من واقعاً نمی‌دونم چی بگم..." جونگ‌کوک آروم پسر بزرگ‌تر رو روی کاناپه‌ای که جونگو نشسته بود، هدایت کرد و خودش هم طرف دیگه‌ش نشست. "سخت نگیر تهیونگی هیونگ، بیا لذت ببریم و بعد می‌تونی دو تا نسخه‌ی متفاوت از من رو داشته باشی." 《 برای دیـدن ویدیـو+18 کلیـک کنیـن 》 🔴این ویدیو فقط یه ایمجینه! اگه اسمات دوست ندارین به هیچ‌وجه سمتش نرین‼️ ᯊ @VkookvClubKVK
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailable
ᯓ #Imagine🔞 #Nsfw • #Aa جونگ‌کوک نیازی به دیدن فیلم‌های پورن نداشت. دیدن اون مرد حتی زیر چندین‌ لایه لباس هم باعث می‌شد تمام آب بدنش جایی بین پاهاش جمع بشن و پوستش رو داغ کنن! آب‌نباتش رو توی دهانش چرخوند و گوشی موبایل رو به پاهاش تکیه داد گرچه توی ذهنش اصلاً شبیه به یک آبنبات چوبی نبود و خودش هم نمی‌دونست افکارش چرا تا این حد کثیف شدن. "آه! دارم عقلم رو از دست میدم... اما یک روز این حموم باید شاهد معاشقه‌مون باشه و تو کسی باشی که بغلم می‌کنی نه این وان لعنتی." 《 برای دیـدن ویدیـو+18 کلیـک کنیـن 》 🔴این ویدیو فقط یه ایمجینه! اگه اسمات دوست ندارین به هیچ‌وجه سمتش نرین‼️ ᯊ @VkookvClubVK
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailable
ᯓ #Imagine🔞 #Nsfw • #Aa جونگ‌کوک نیازی به دیدن فیلم‌های پورن نداشت. دیدن اون مرد حتی زیر چندین‌ لایه لباس هم باعث می‌شد تمام آب بدنش جایی بین پاهاش جمع بشن و پوستش رو داغ کنن! آب‌نباتش رو توی دهانش چرخوند و گوشی موبایل رو به پاهاش تکیه داد گرچه توی ذهنش اصلاً شبیه به یک آبنبات چوبی نبود و خودش هم نمی‌دونست افکارش چرا تا این حد کثیف شدن. "آه! دارم عقلم رو از دست میدم... اما یک روز این حموم باید شاهد معاشقه‌مون باشه و تو کسی باشی که بغلم می‌کنی نه این وان لعنتی." 《 برای دیـدن ویدیـو+18 کلیـک کنیـن 》 🔴این ویدیو فقط یه ایمجینه! اگه اسمات دوست ندارین به هیچ‌وجه سمتش نرین‼️ ᯊ @VkookvClubVK
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
اگه هنوز اینو استارت نزدی از دستش نده همین حالا بیا سکه جمع کن💸 https://t.me/hamstEr_kombat_bot/start?startapp=kentId1565730132
Hammasini ko'rsatish...
00:18
Video unavailable
ᯓ #Imagine🔞 #Nsfw • #Homoqi طبق معمول، روزهای تعطیل رو به کلیسا می‌رفت؛ اما نه برای اعتراف به گناهانش! تنها به یک دلیل وارد مکانی که به دست شیاطین می‌چرخید، می‌شد و اون هم پسر حبس شده‌‌ای بود که حتی اسمش رو نمی‌دونست. کسی که برخلاف تمام یکشنبه‌ها، این‌ بار خودش رو درون اتاقی که انتهای سالن قرار داشت، پنهان نکرده و با لباسی متفاوت‌تر به حضور تهیونگ رسیده بود. "هنوز هم نمی‌خوای اسمت رو بهم بگی، الهه‌ی شهوت؟" "همین حالا هم طوری زیبا صدام می‌زنی که دلم نخواد اسم خودم جایگزینش بشه." دست‌های تهیونگ رو گرفت و با رسوندنشون به کمرش، خودش رو نزدیک‌تر کشید. دست‌های مرد شروع به بستن بند محکم لباس جئون کردن؛ با هر بار کشیدن بند‌ها، بدن کوک رو بیشتر جلو می‌کشید و قوس بیشتری به بدنش هدیه می‌کرد. "قراره با این لباس‌ها گناهانم رو پاک کنی؟ یا می‌خوای بیشتر به عمق جهنم کشیده بشم؟" "می‌خوام رقص یک الهه رو به چشم ببینی و اگر همراهیم کنی، چیزی که هر بار برای داشتنش به اینجا میای رو بهت تقدیم می‌کنم." 《 برای دیـدن ویدیـو+18 کلیـک کنیـن 》 🔴این ویدیو فقط یه ایمجینه! اگه اسمات دوست ندارین به هیچ‌وجه سمتش نرین‼️ ᯊ @VkookvClubVK
Hammasini ko'rsatish...
1.12 MB
Photo unavailable
ᯓ #Imagine🔞 #Nsfw • #Homoqi هیچوقت فکر نمی‌کرد خنده‌هایی که از سر شادی تمام پادگان رو پر می‌کردن، تبدیل به ناله‌هایی بشن که فقط گروهبان جئون اجازه‌ی شنیدنشون رو داشته باشه! درحالی که بدنش روی پاهای اون مرد می‌لرزید، دست‌های مشت شده‌ش رو به‌هم فشرد و با ضربه‌ی بعدی مرد به باسنش، لبش رو گزید. "جئون... باید بریم بیرون؛ منتظرن." جونگ‌کوک حین رد کردن انگشت‌هاش به زیر باکسر تهیونگ، سرش رو پایین برد و کنار گوشش زمزمه کرد. "از کی یه سرباز جرئت می‌کنه به گروهبانش بگه چی درسته و چی غلط؟" انگشت‌هاش رو به حفره‌‌ی سربازش رسوند؛ دست دیگه‌ش رو به قوس کمرش کشید و انگشتش رو به نرمی واردش کرد. "به من یادآوری نکن توی چه موقعیتی قرار دارم؛ چون ممکنه دلم بخواد به همه‌ی سربازهای اینجا نشون بدم کیم تهیونگ با چه قصدی وارد اتاقم می‌شه." شروع به حرکت دادن انگشتش کرد و توجهی به ناله‌های معشوق ممنوعه‌ای که قلبش رو در اختیار گرفته بود، نکرد. "بیا این راز کوچک رو بین خودمون نگه داریم تهیونگا..." 《 برای دیـدن ویدیـو+18 کلیـک کنیـن 》 🔴این ویدیو فقط یه ایمجینه! اگه اسمات دوست ندارین به هیچ‌وجه سمتش نرین‼️ ᯊ @VkookvClubKV
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailable
ᯓ #Imagine🔞 #Nsfw • #Homoqi طبق‌ خواسته‌ی مردی که با خونسردی دکمه‌های آستینش رو باز می‌کرد، پاهاش رو بالا نگه داشت. "بعد از این آزادم می‌کنی... فهمیدی؟" "نه تا وقتی که اون عکس‌ها رو از دوربینت پاک نکنی." "گفتم که، اون دوربین رو به صاحبش برگردو..." جمله‌ش رو با بالاتر رفتن درجه‌ی ویبراتور داخلش، متوقف و صدای ناله‌ش تمام اتاق رو پر کرد. "فکر نکنم بتونم کسی که از یه بند مافیایی عکس گرفته رو آزاد کنم! تو از پدرم عکس داری پس باید بکشمت؛ مگر اینکه بخوای باهام همکاری کنی." و بعد نگاهش رو روی بدن برهنه‌ی مقابلش کشید. دست‌های مشت شده‌ش، کمری که قوس زیادی به خودش گرفته بود، زانوهای خمیده‌ش و حفره‌ای که به آرومی باز و بسته می‌شد؛ همه‌شون کیم رو وادار می‌کردن تا بخواد بیشتر با طعمه‌ی جدیدش بازی کنه. "خرگوش سرکش..." به صورت کوک نزدیک‌تر شد، بوسه‌ای کنار لبش گذاشت و به چشم‌های پر از حرصش لبخندی زد. "برام ناله کن؛ اما نه بلندتر از وقتی که زیر ضربه‌هام به جنون می‌رسونمت." 《 برای دیـدن ویدیـو+18 کلیـک کنیـن 》 🔴این ویدیو فقط یه ایمجینه! اگه اسمات دوست ندارین به هیچ‌وجه سمتش نرین‼️ ᯊ @VkookvClubVK
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailable
ᯓ #Imagine🔞 #Nsfw • #Hogo "چرا اینقدر نرمی ته؟" تهیونگ ریز خندید و همونطور که با عقب و جلو کشیدن خودش روی رون‌های پسر، گره دست‌هاش رو دور گردن جونگ‌کوک محکم‌تر کرد و با لحن بی‌تابی پرسید: "ن‍... نرم؟" جونگ‌کوک پلک‌هاش رو روی هم گذاشت، سرش رو جلوتر برد، لب‌هاش رو روی گودی گردن تهیونگ فشرد و همونطور که پوست لطیفش رو با سر انگشت‌هاش لمس می‌کرد، زمزمه کرد: "مثل پنبه... تو گل پنبه‌ی کوچولوی خودمی ته!" "بیخیال کوک!" باسنش از زیر شلوار به عضو سخت پسر برخورد کرد. جونگ‌کوک گاز ریزی از حلال گوشش گرفت و جواب داد: "وقتی بین بازوهام انقدر آسیب‌پذیر و شکننده می‌شی، مگه می‌تونم طور دیگه‌ای هم باهات حرف بزنم؟" 《 برای دیـدن ویدیـو+18 کلیـک کنیـن 》 🔴این ویدیو فقط یه ایمجینه! اگه اسمات دوست ندارین به هیچ‌وجه سمتش نرین‼️ ᯊ @VkookvClubKV
Hammasini ko'rsatish...