ROMAN
●صَحنهدار ، بزرگسال ، خشن ...🔥 ●رَدهسنی𝟏𝟖+🚷 ●یهروزدرمیانیهپارت ...🥤 ●لینک چنل محافظ : @M_emaratarbaby ●لینک ناشناسم : @EmaratArbabyBot
Ko'proq ko'rsatish519
Obunachilar
-1224 soatlar
+317 kunlar
+28130 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Repost from N/a
#خلاصه_ای_از_ممنوعه_تریت_رمانها
به چشمانش خیره شدم.
نگاهم نمیکرد.
دستم را جلو بردم و گونه اش را لمس کردم.
بالاخره نگاهم کرد. چشمانش کدر و بی فروغ بودند.
+ باهات ازدواج میکنم
جا خورد.
ابرو های در هم گره خورده اش از هم فاصله گرفتند و با ناباوری لب زد: چی؟
+ من برای نجات جون دوتاییمون باهات ازدواج میکنم سیروان صدر
https://t.me/+25_5OVk_pV5hOGZk
2300
Repost from N/a
- ام... امی... امیر داری اشتباه....
- هیششش! گند نزن تو حس و حالم هرزه!
گاز محکمی از گردنم گرفت و من جون ناله کردن هم نداشتم:
- برای راند بعدی آماده باش!
چشم هام به زور باز شد و با ته مونده ی توانم نالید:
- نمی.. نمی تو...
چک محکمی روی رون پام زد که جیغم توی گلوم خفه شد:
- اجازه نخواستم مادر***. گفته بودم بهت اگر دروغ و خیانت ازت ببینم، رحم نمی کنم. گفته بودم کاری میکنم هر لحظه آرزوی مرگ کنی. گفتم یا نههههههه؟
فریادش با چک محکمی که روی رون برهنه م زد، جیغمو هوا برد:
- گفتیییییی.
🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
https://t.me/+u81fIB2A_MhkZjdk
🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
4400
Repost from N/a
🔥🔥🔥🔥❌❌
_ اون دخترمه! شیش سال دختر داشتم و نمیدونستم! چرا؟
آب دهانم را قورت دادم. چیز های زیادی بود که سیروان آن ها را نمیدانست.
در سکوت کنارش نشستم و به رو به رو خیره شدم.
صدایش را کمی بالا برد: چرا این همه سال دخترمو ازم قایم کردی؟ چطور تونستی؟
باز هم جوابی ندادم که بلند شد و فریاد زد: حرف بزن دیگه، بگو چرا شیش سال من حتی نمیدونستم که یه دختر دارم؟
آرام زمزمه کردم: داد نزن
بلند تر فریاد زد: جوابمو بده، چرا انقدر بی رحمی؟ این همه سال به دخترم چی گفتی؟ گفتی بابات مرده؟ گفتی ولت کرده؟ گفتی دوست نداره؟ گفتی یه آشغاله که عین خیالشم نیست دختر داره؟
سرم را بالا گرفتم: نه نگفتم بابات مرده گفتم بابات تو ایرانه، نگفتم ولت کرده گفتم نمیدونه تو دخترشی، نگفتم دوستت نداره گفتم اگه بفهمه دختر داره تمام دنیا رو میریزه به پاش
https://t.me/+25_5OVk_pV5hOGZk
17پاک❌
5300
Repost from N/a
چنلت اگه 100+ ممبر داره ومیخوای رایگان پیشرفت کنه تو گسترده من شرکت کن 🙂🌼
@Umbrella_tab
1000
Repost from N/a
#مافیایی_صحنهدار🔥🔞
وحشیانه گازی از گردنم گرفت که با التماس نالیدم:
- ولم کن....من...هیچی...تو...نیستم!
کمرمو توی دستش فشرد و با خشم غرید:
- شوهر تو منم همین امشب هم بچمو توی شکمت میکارم!
- برو کنار روانی تو مستی برو کنارررر!
بی رحمانه لباسام رو تو تنم پاره کرد و با لذت خیره به بدنم شد...
- توروخدا...
بدون اینکه بزاره حرفم کامل بشه لباشو روی لبام قرار داد و...
https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0
https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0
2100
Repost from N/a
دختره مجبور میشه بخاطر نجات دادن عشقش، با کسی ازدواج کنه که اونو نمیخواد ♨️🔥
https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0
- این دختره از اول وزه بود!
اول که با هیراد ازدواج کرد و مهریهی سنگین گرفت ازش، الآنم که با رئیس هیراد، امیرسام داره ازدواج میکنه.
خدا میدونه چه مهریهی سنگینیهم قراره از این یکی بگیره.
بغض راه گلوم رو سد کرده!
چطور باید بهشون میفهموندم که ازدواجم با امیر فقط بخاطر نجات دادن هیراده!
هیرادی که فکر میکرد من به خاطر اینکه عاشق امیر شدم ترکش کردم...
- این عقد باطله!
با شنيدن صدای هیراد، سرمو بالا میارم
با ترس به هیراد خیره میشم که با چیزی که میگه تیر خلاصی رو به قلبم میزنه
- این خانوم بچهی منو بارداره!🔥
https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0
#ممنوعه
2910
Repost from N/a
بهش میگفتن امیرخان، مردی خشن و ترسناک که چشمش دخترعموی ریزِ میزشو گرفته بود...
دختری که تو عمرش نزاشته هیچ پسری سمتش بره ولی با وارد شدن به عمارت امیرخان همه چیز تغییر میکنه...
و یه شب که داره لباساشو عوض میکنه با ورود امیر....
https://t.me/+AJ65YVAQkgo3YmM8
https://t.me/+AJ65YVAQkgo3YmM8
دل بستم به دختری که از اولش ماله من نبود ولی من میخواستمش...
پس برای به دست اوردنش یه شب.....🔞❌
#انتقامی_عاشقانه
3500
Repost from N/a
می فهمی تو زن منی این بچه ام بچه ی منه تو شکمت پس چرا این همه اعصاب منو خورد نکن...راه بیفت بریم...
با داد گفتم که چشم هاش اومد روی هم دیگه : من طلاق می خوام..
دستش رو گرفتم و کشیدم.
_من امشب یه طلاقی روی تخت نشونت بدم که دم به دقیقه نگی..
بیا بریم ببینم...
https://t.me/+PqlWdFfF1UIyYThk
15پاک❌
3900
Repost from N/a
کیاراد پسر 27 ساله ی دست و پا چلفتی و کیوتی که بخاطر مشکل مالی که داره بادیگارد پسر 19 ساله ی تازه از خارج برگشته ی برگترین خلافکار ایران میشه و هیراد تو اولین دیدار نظرش بهش جلب میشه و از هر راهی برای خفت کردنش استفاده میکنه و یه روز که برای کاری به اتاقش اومده بود گوشه اتاقش خفتش میکنه و باهاش ور میره... 🔞🔥
https://t.me/+mVdW7wrRjx5kZmNk
https://t.me/+mVdW7wrRjx5kZmNk
2210
Boshqa reja tanlang
Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.