cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

رܩߊ‌ܔ "ܢܚ݅ــܢ̣ـح و ߊ‌ܦ̇ܢܚـوܝ̇ߺــܭَܝ‌"

دلدادگی میان خون🩸

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
449
Obunachilar
-124 soatlar
+87 kunlar
+2130 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

فروش فیلتر شکن های v2ray 🏳
قابل استفاده برای اندروید🤖 آیفون🍏 ویندوز💻
تو این دوران فیلتری شدید این چنلا نیازت میشه 📷💬📱📺
Hammasini ko'rsatish...
فیلترشکن رایگان 🔐
پشتیبانیV2ray👨‍💻
فیلترشکن ویندوز 💻
#شبح_و_افسونگر #پارت۳۱۱ مهرسام وقتی دید کیاراد تمایلی به پاسخ دادن ندارد کلماتی که بار تأسف را به دوش می‌کشیدند پشت هم چیند _میدونم لحظه آخر دیدیش! حتما خیلی اذیت شدی. واقعا سخته. هرکی دیگه باشه از همه‌چی می‌بُره! به کیاراد چشمی انداخت. ساکت بود و در خودش فرو رفته بود. _کاش خونه می‌رفتی! خدمتکارتون همش سراغتو می‌گرفت. با طمأنینه آرام پاسخ داد _اون مادربزرگ ناتنی‌مونه، همسر دوم حاج وهاب! بعد از فوت مامانم برای منو کامیار مادری کرده! راستی بی‌بی از کجا تو رو دیده؟ و بلافاصله‌ بدون انتظار برای پاسخ، با منظور بخصوصی ادامه داد _البته مهم نیست. خودم می‌دونم. بدون چشم گرفتن از ثامر لب زد _این چند وقت خیلی درگیر بودم. وقت سرخاروندن نداشتم. یه مطلبی بود که کلا از خاطرم رفته بود بهت بگم! پرسشگرانه سرش را به طرف کیاراد چرخاند _چی؟ _فلورا! با گفتن نام او مثل تلنگر سرجا تکانی خورد و لبانش را تر کرد. وقت توضیح بود گرچه می‌دانست خیلی دیر شده. _آره، آره! چشمانش را روی هم کمی فشرد و باز کرد _شرمنده داداش، راستش میخواستم خودم باهات صحبت کنم. و یک دستش را پشت گردنش گذاشت و دست دیگرش را به توضیح‌گرانه بالا برد _به قول خودت، اینقدر که این چند مدت اتفاق پشت اتفاق پیش اومد که اصلا همه‌چیو پاک فراموش کردم. ادامه دارد...
Hammasini ko'rsatish...
#شبح_و_افسونگر #پارت۳۱۰ شش نفر از بچه‌های اداره که گروه خونی‌شان به ثامر می‌خورد همان شب به بیمارستان آمده و مشغول دادن خون بودند. مهرسام با دیدن کیارادی که از پشت شیشه به ثامر می‌نگریست، راهش را به سمت او کج کرد. ساعت از دوازده و نیم می‌گذشت. کنارش که قرار گرفت بعد از دم عمیقی لبانش را به حرکت واداشت _بچه ها رو آوردم. دارن خون میدن. _خوب کردی! زنجیره نگاهش از خط های مانیتورِ بالای سر ثامر کشیده شد و به نیم‌رخ کیاراد چشم سپرد. با لحن منظورداری پرسید _حالت خوبه؟ افراد تیم و علل‌الخصوص رفیق دوران آموزشی او می‌دانستند به کیاراد چه گذشته بود. همگی نگران حال سرگرد بودند. افراد استواری چون او وقتی در تار و پود مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنند ذره ذره متلاشی می‌شدند. چنین شخصیت‌هایی خاصیت "بی‌صدا نابود شدن" را دارا هستند. یعنی آن‌قدر یک تنه مشقت و زجر را به جان می‌خرند که هر آن احتمال دارد کم بیاورند و کم‌آوردن این گونه افراد یعنی بم‌بست! یعنی تهِ راه! اطرافیانشان با درک این موضوع پیوسته نگران آنان اند. همانند کوهی که بدانند از درون درحال خرد شدن است و در یک لحظه ناگهانی فرو می‌ریزد، کیاراد هم هر آن امکان داشت ضربه جدیدی که وارد می‌شد، آخرین و کاری‌ترین ضربه باشد. ادامه دارد...
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
فروش فیلتر شکن های v2ray 🏳
قابل استفاده برای اندروید🤖 آیفون🍏 ویندوز💻
تو این دوران فیلتری شدید این چنلا نیازت میشه 📷💬📱📺
Hammasini ko'rsatish...
فیلترشکن رایگان 🔐
پشتیبانیV2ray👨‍💻
فیلترشکن ویندوز 💻
🎸آهنگاشو حتما Save میکنی :)🎶 🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼 🎧پلی لیستتو بروز کن🩵
Hammasini ko'rsatish...
4.68 KB
ترند اینستاگرام 💅
رپ و پاپ🔥
ریمیکس شمالی🌿
چالش تیک‌تاکی💃
Hammasini ko'rsatish...
🥂❥‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎ ســـــاقـے شـ؏ـــــ۪ر‎‌‎‌‌‎‌‌ ❥

جامِ مِی از هر کِه خوردیم ؛ ساعتی ماند و پرید غزلی از توشنیدیم؛خماریم هنوز... کانالی جذاب برای عزیزان اهل مشاعره وعلاقمند اشعار دوبیتی ،تک بیتی،چند بیتی و... ســـــاقـے شـ؏ـــــ۪ر‎‌‎‌‌‎‌‌‎ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎  ‌‎‌‌‎‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎

https://t.me/+i1xumkuCJQQ2ZDRk

Hammasini ko'rsatish...
💞 تـــــــرنــم ؏ــِشــــــق 💞

زیباترین_کانال_تلگرام عاشقانه ترین متنها و قشنگترین دلنوشته ها ❤️موسیقی متن هایی آمیخته به عشق و رویا کانالی متفاوت برای عزیزانی که اهل شعر و متن ناب هستند دلبرانه💔 و عاشقانه😍 اهل دلا جوین شن 👇 💞 تـــــــرنــم ؏ــِشــــــق 💞

https://t.me/taranom3143

⭕️ ⭕️ ⭕️ ⭕️ به تعدادی ادمین 👨‍💼 تبلیغات📢 موزیک🎙️ تایپ⌨️ نیازمندیم
جهت فعالیت در تلگرام و اینستاگرام
برای اطلاعات بیشتر #کلیک کنید👩‍💻
Hammasini ko'rsatish...
🔥Click the join💸
کفر می گویم که ایمان نیز آرامم نکرد گریه های زیر باران نیز آرامم نکرد خواب می بینم که دنیا با توشکل دیگری ست خواب صادق یا پریشان نیز آرامم نکرد..) #شبح_و_افسونگر #شانای #کیاراد
Hammasini ko'rsatish...
Baran - Lanat.mp39.12 MB
👍 1
#شبح_و_افسونگر #پارت۳۰۹ باورم نمی‌شد کسی که به آن سهولت از فنا و نیستیِ من حرف می‌زد، همان یارِ غارِ بی‌کسی‌هایم بود! کسی که برای هلاکت من چاره‌جویی می‌کرد، همان چاره‌جوی روزهای نابم بود! همان رفیق روزهای سخت، همان علوانِ مهربانم بود! برادرم بود که به نشانه توافق بر سر مرگ خواهرش تاییدیه داد _فقط هوا دستت باشه. شانای‌ اولویته! خدایا من باید از خانواده خودم هم بگریزم؟! اشک در چشمانم جمع شد و چشمانم به آسمان ابری گره خورد. خدایا از پیش کیاراد به آرنا پناه بردم. از پیش آرنا به که پناه ببرم؟ خدایا می‌شود امشب جانم را بستانی؟ می‌شود الان نفسم برود و باز نگردد؟ خدایا حالا باید برادرم را لعنت کنم؟ برای بار چندم دلم به حال خودم سوخت... من تا آن قدر در دنیای پاکی می‌زیستم که دلم برای کسی که باید به مرگش راضی باشم... برای کیارادی که جز دروغ و نیرنگ نگذاشت برایم، باز هم نگران و دلتنگ بودم. پا به کابین گذاشتم. رفتم جانِ نیمه‌‌زنده‌ام را تازه کنم، که همان را هم ربودند. دلم پر بود به قدر یک کره خاکی... نه! به قدر کهکشان... نه، نه! به قدر تمامِ کیهان. خودم را روی تخت انداختم و های‌های گریه‌ام در لابلای پتو بلند شد. چرا این‌قدر بی‌کسم من، خدا؟ چرا دست از سر من برنمی‌دارند، خدا؟ این رسم زندگانی نبود، خدااا!! تا آنجایی دل زدم و خدا از میان زجه‌هایم صدا زدم که سرم عین وزنه ده تنی سنگین شد. شاید یک ساعت، دوساعت، شاید هم بیشتر. تا وقتی که بی‌رمق، چشمانم که گویا درونش سوزن خالی کرده بودند را بستم. همین‌که چند لحظه چشم روی هم گذاشتم و نفسی ثابت کردم، خواب مرا به چنگ خود گرفت. *** ادامه دارد...
Hammasini ko'rsatish...
👍 2
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.