cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

•رمـان سرای آئـورا•

🪧منبع اصلی تمام رمان ها 🎭درخواست آزاد 📌حمایت دلی انجام میشه 📝گپ درخواست رمان آئورا👇🏻 @darkhast_rooman

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
1 775
Obunachilar
+1124 soatlar
+87 kunlar
+1330 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
•|°اِگــ🔞ـلاف°|• اجازه‌ی عقب کشیدن نداد و سریع دستی پشت گردنم انداخت و با جلو کشیدن سرم، لب‌هام رو توی دهنش کشید و محکم مک زد. با دست آزادش چنگی به بالاتنه‌ام انداخت و همزمان با تغییر زاویه سرمون، وحشیانه به جونِ لب‌هام افتاد. لحظه‌ای عقب کشید و زمزمه‌ی پر از هوسش با همون لحن خش‌دار و تحریک آمیز توی گوشم پیچید: _لبات ولی طعم عسل میده. عسلی که به اندازه اون کهربایی‌ها شیرینه! نیشخندی زدم و با نفس‌نفس نگاهی توی صورتش چرخوندم. مرتیکه تا نفسِ آخرم رو بلعیده و از طعم لب‌هام دَم می‌زد! _ دوست داری زیر این تن و بدن جر بخوری جوجه حنایی؟! _همیشه زیاد حرف میزنی مستر! من عمل کردنو بیشتر دوست دارم. _اینکه پارتنرت توی تخت ازت تعریف کنه رو دوست نداری؟ اجازه‌ی حرف زدن نداد و گازی از گردنم گرفت و یکی از سینه سفیدمو از داخل بلوزم بیرون آورد و مثل یک نوزاد گرسنه مکید، که جیغم رو توی نطفه خفه کردم و مشتی به سینه‌ی ستبرش زدم. _ آخ وحشی! تعریف کردن که اینجوری نیست. پیشونی‌اش رو به پیشونی‌ام چسبوند و توی صورتم با خنده نفس زد: _وحشی دوست نداری بیبی گرل؟! منتظرِ جواب نشد و دستش سمتِ زیپ شلوارم رفت. _چطوره با یه کارِ دیگه صدای آه و ناله‌‌هات رو بلند کنم بیب؟ گفت و چشم‌های شرورش رو توی صورتم انداخت.💦😈🔞 https://t.me/+CCtAl41NIOY4ZjFk https://t.me/+CCtAl41NIOY4ZjFk 12پاک جهت رزرو تبلیغات رمان کلیک کنید🤤👇 @Delbar_editm
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
ولم کن راستین. بهت میگم ولم کن لعنتی!!. ولم که نکرد هیچ....بلکه بیشتر خودشو بهم چسبوند و همون‌طور که بینیش رو به بینیم میزد گفت: _ولت کردم که الان زن اون داوود حرومزاده شدی. ولت کردم که دیگه نمی‌خوای نزدیکت باشم!!. پس.... مکثی کوتاه کرد و گفت: _دیگه ولت نمیکنم. اعصابم ناجور خورد شد. _برو اونور بهت میگم. من شوهر دارم. و اتفاقا عاشقش هم هستم. گمشو از خونه ام. تموم شد اون دورانی که می‌مردم برات. تموم شد. انگار ضامن یه بمب رو کشیدم که باعث شد یهو رم کنه و با گرفتنم تو آغوش مردونش منو رو تخت بندازه . طی حرکتی شروع کرد به بوسیدن لبام. هرچقدر سعی داشتم تقلا کنم بازم نمیشد از زیر بدن تنومندش بیرون بزنم. نمی‌دونم یهو چیشد که صدای داد بلندی رو شنیدم. و اون صدا صدای کسی نبود جز..... داوود!!!!.😱🔥🔞 https://t.me/+BnZZ7mQ_zHdkNjFk https://t.me/+BnZZ7mQ_zHdkNjFk https://t.me/+BnZZ7mQ_zHdkNjFk 12پاک
Hammasini ko'rsatish...
همه شرکت کنیدا فعال باشید تا منم فعال باشم براتون🥹💋
Hammasini ko'rsatish...
انتخاب بیشتر کدومه؟Anonymous voting
  • غذای نونی
  • غذای برنجی
0 votes
📌رمان: #دیوار 🎭ژانر: #عاشقانه #همخونه_ای 📝نویسنده: #اسما_چنگایی 🪧خلاصه: واران وکیل مسیحی دختربازی که مجبور می شه برای مادرش پرستار بگیره... یه پرستارمسلمون به اسم دریا که مذهبی و چادریه... #رمان چنل مارو داری 😳🔞👇🏻 @rooman_pdf
Hammasini ko'rsatish...
دیوار.pdf6.98 MB
🎉 1
✅ تمایل دارید ادمین دِلی شوید برای فعالیت در این چنل به ایدی زیر پیام بدید🙏🏻
Hammasini ko'rsatish...
✅ کسانی که مایل به تبادل با این چنل هستند اعلام حضور کنن
Hammasini ko'rsatish...
❤‍🔥 2🎉 1
یه عذرخواهی جانانه از طرف #مدیر به شما همراهان سرای آئورا،بابت کم کاری این مدت انشالله از این به بعد پرقدرت تر از قبل ادامه میدیم همراه ادمین های خفنم🙏🏻🤍
Hammasini ko'rsatish...
❤‍🔥 3😍 1
Repost from N/a
_یه شب با من باش منم تورو از این باتلاقی که توش هستی نجاتت بدم عصبی از پشت میز بلند شدم _عمرا برای نجات جونم تن به همچین کاری ... با کشیده شدن چادرم هینی کشیدم و سینه به سینش وایستادم که دستشو سفت دورم حلقه کرد و نیشخندی زد _خودت میدونی از هرجا بچرخی تهش مجبوری تو این سینه حبس باشی پس چرا الکی دست و پا میزنی حاضرم بخاطرت باعث و بانی این وضعتو‌ به خاک سیاه بنشونم‌ ولی تو... https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 https://t.me/+rMw7BH_mR_syMjM0 دختری که به جرم قتل تو زندانه و آدمی از گذشته پیدا میشه که میخواد نجاتش‌ بده ولی شرط و شروطی داره که.....♨️ 1شب پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
_ عزیزم! میشه کمکم کن... او مثل اینکه مهمون داری عشقم، پس من برم بعدا م... با لبخند عمیق و چهره خونسرد چشم از صورت عصبی ارغوان برداشته و خیره ایوا همسر ظریف و به شدت خواستنیم‌ شدم، حس آرامش توی چهره اش باعث آروم شدن طوفان درونم شد، دستم و دراز کردم سمتش. _ تو هیچ وقت مزاحم نیستی نفس آراج، بیا اینجا ببینم فنچولم. لبخند روی صورت دوتامون پر رنگ تر شد. جلوتر اومد و دستم و‌ گرفت که با یه فشار نسبتا محکم کشیدمش‌ تو بغلم اون کوچولو رو، واقعا مثل فنچ بود تو بغلم.🔥🤤 https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk https://t.me/+wXSH1lxWuqE1M2Rk 12پاک
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.