cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

«تابوت ماه»Aydawriter

بقول افشین یداللهی یک روز می‌آیی که من دیگر دُچارت نیستم میای دلبر، میای. برای تبلیغات پیام بدین : @Baran6850 «وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» 

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
17 402
Obunachilar
-7024 soatlar
+1027 kunlar
+94030 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

کانال وی ای پیمون رسیدیم به قسمتهای جذاب رمان
Hammasini ko'rsatish...
برای عضویت در کانال خصوصی رمان عاشقانه ی تابوت ماه شما می‌تونید با تخفیف عیدانه و پرداخت 35 هزارتومان به شماره حساب بانک تجارت ۵۸۵۹۸۳۱۱۶۵۶۹۲۴۷۵ به نام آیدا باقری و فرستادن شات واریز به پیوی ادمین @Aydaadmin وارد کانال وی آی پی ما بشین❤️ این کانال بدون هیچ تبلیغ و تبادل، با پارت گذاری منظم و هرروزه به جز روزای جمعه و  پنجشنبه و تعطیلات رسمی با روندی سریع تر از این کانال جلو میره و همه ی تلاشم رو خواهم کرد که مطابق میل شما باشه. 😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
Hammasini ko'rsatish...
یه تکه از دلبریهای کانال وی آی پیمون😍😍😍 که حدود ۶ ماه دیگه اینجا آپ میشه ولی شما میتونید همین الان بخونید #part366 دخترک با لبخندی بین حرفش می‌آید و با گفتن _ای وای ببخشید آقای مهندس فراموش کردم بگم .....همسرتون رفتند نماز بخونن برای همین دیر کردند ....اگر سئوالتون این بود متعجب و مات می‌شود.... و فقط می‌تواند سری برای تأیید چیزی که نمی‌فهمد تکان دهد به همان اندازه که شنیدن واژه‌ی همسرش برایش شیرین بود ...به همان میزان هم نماز خواندن آیلار برايش غیر قابل درک و باور  ، نمی‌داند چند دقیقه آنجا می‌ایستد که باز هم کریمی با گفتن _اِ مهندس خانمتون اومدند او را متوجه آیلاری می‌کند که با آرامش خاصی که دارد به طرف میز می‌رود .....نگاهش می‌کند عمیق و دقیق و آن لبخند کمرنگی که اکثر مواقع به چهره دارد و عجیب هم زیباترش می‌کند.....درست مثل مادرش و باز هم مثل مادرش که وقتی از دست او ناراحت می‌شد نگاهش نمی‌کرد و شاهین جان می‌کند تا دوباره بتواند آن نگاه زیبا و خواستنی را به دست بیاورد یعنی شریعتی هم با او قهر کرده...... با یادآوری حرفهای آیلار که گفت " با تاکسی تلفنی می‌رود و مزاحم او نمیشود " لبخند بیچاره ای می‌زند و متاسف برای خودش  سری تکان می‌دهد و .... 👇👇👇👇👇👇👇 برای خوندن ادامه‌ی پارتها میتونید عضو کانال وی آی پیمون بشین که حدود 6 ماه جلوتر از اینجاست و رمان تو کانال وی آی پی به اوج خودش رسیده و بیش از 120 پارت جلوتر از اینجاست و شما میتونید با تخفیف ویژه و پرداخت 🌸  مبلغ 35 هزار هزار تومان، به شماره حساب: ۵۸۵۹۸۳۱۱۶۵۶۹۲۴۷۵ به نام : آیدا باقری و فرستادن شات واریزی خودتون رو به آیدی @aydaadmin و با گفتن اسم رمان، لینک کانال رو دریافت کنید و وارد کانال بشید.
Hammasini ko'rsatish...
👍 3
یه تکه از دلبریهای کانال وی آی پیمون😍😍😍 که حدود ۶ ماه دیگه اینجا آپ میشه ولی شما میتونید همین الان بخونید #part366 دخترک با لبخندی بین حرفش می‌آید و با گفتن _ای وای ببخشید آقای مهندس فراموش کردم بگم .....همسرتون رفتند نماز بخونن برای همین دیر کردند ....اگر سئوالتون این بود متعجب و مات می‌شود.... و فقط می‌تواند سری برای تأیید چیزی که نمی‌فهمد تکان دهد به همان اندازه که شنیدن واژه‌ی همسرش برایش شیرین بود ...به همان میزان هم نماز خواندن آیلار برايش غیر قابل درک و باور  ، نمی‌داند چند دقیقه آنجا می‌ایستد که باز هم کریمی با گفتن _اِ مهندس خانمتون اومدند او را متوجه آیلاری می‌کند که با آرامش خاصی که دارد به طرف میز می‌رود .....نگاهش می‌کند عمیق و دقیق و آن لبخند کمرنگی که اکثر مواقع به چهره دارد و عجیب هم زیباترش می‌کند.....درست مثل مادرش و باز هم مثل مادرش که وقتی از دست او ناراحت می‌شد نگاهش نمی‌کرد و شاهین جان می‌کند تا دوباره بتواند آن نگاه زیبا و خواستنی را به دست بیاورد یعنی شریعتی هم با او قهر کرده...... با یادآوری حرفهای آیلار که گفت " با تاکسی تلفنی می‌رود و مزاحم او نمیشود " لبخند بیچاره ای می‌زند و متاسف برای خودش  سری تکان می‌دهد و .... 👇👇👇👇👇👇👇 برای خوندن ادامه‌ی پارتها میتونید عضو کانال وی آی پیمون بشین که حدود 6 ماه جلوتر از اینجاست و رمان تو کانال وی آی پی به اوج خودش رسیده و بیش از 120 پارت جلوتر از اینجاست و شما میتونید با تخفیف ویژه و پرداخت 🌸  مبلغ 35 هزار هزار تومان، به شماره حساب: ۵۸۵۹۸۳۱۱۶۵۶۹۲۴۷۵ به نام : آیدا باقری و فرستادن شات واریزی خودتون رو به آیدی @aydaadmin و با گفتن اسم رمان، لینک کانال رو دریافت کنید و وارد کانال بشید.
Hammasini ko'rsatish...
کلی پارت دلبرررر منتظرتونه
Hammasini ko'rsatish...
برای عضویت در کانال خصوصی رمان عاشقانه ی تابوت ماه شما می‌تونید با تخفیف عیدانه و پرداخت 35 هزارتومان به شماره حساب بانک تجارت ۵۸۵۹۸۳۱۱۶۵۶۹۲۴۷۵ به نام آیدا باقری و فرستادن شات واریز به پیوی ادمین @Aydaadmin وارد کانال وی آی پیمون بشین.
Hammasini ko'rsatish...
برای عضویت در کانال خصوصی رمان عاشقانه ی تابوت ماه شما می‌تونید با تخفیف عیدانه و پرداخت 35 هزارتومان به شماره حساب بانک تجارت ۵۸۵۹۸۳۱۱۶۵۶۹۲۴۷۵ به نام آیدا باقری و فرستادن شات واریز به پیوی ادمین @Aydaadmin وارد کانال وی آی پیمون بشین.
Hammasini ko'rsatish...
برای عضویت در کانال خصوصی رمان عاشقانه ی تابوت ماه شما می‌تونید با تخفیف عیدانه و پرداخت 35 هزارتومان به شماره حساب بانک تجارت ۵۸۵۹۸۳۱۱۶۵۶۹۲۴۷۵ به نام آیدا باقری و فرستادن شات واریز به پیوی ادمین @Aydaadmin وارد کانال وی آی پیمون بشین.
Hammasini ko'rsatish...
برای عضویت در کانال خصوصی رمان عاشقانه ی تابوت ماه شما می‌تونید با تخفیف عیدانه و پرداخت 35 هزارتومان به شماره حساب بانک تجارت ۵۸۵۹۸۳۱۱۶۵۶۹۲۴۷۵ به نام آیدا باقری و فرستادن شات واریز به پیوی ادمین @Aydaadmin وارد کانال وی آی پیمون بشین.
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
تنها چیزی که از این دنیا می‌خواستم یه زندگی معمولی بود. دلم می‌خواست هر روز با خیال راحت منتظر شوهرم بمونم و براش غذا درست کنم تا از سر کار برگرده! اما پدر مادرم منو برای سرگرد آیین نشون کرده بودن. کسی که از هر مأموریت با خودش یه زخم خونه می‌اورد، کسی که کله گنده‌های خلاف در به در دنبال یه نقطه ضعف ازش می‌گشتن! اصلا برای همین ترسا بود که من از زندگی باهاش فرار کردم تا به کسی که دوسش داشتم برسم. یه مرد معمولی که قرار بود مرد آرزو‌های من باشه. من فکر می‌کردم اون یه مرد معمولیه اما شب عروسیم، فهمیدم سر سفره عقد رئیس بزرگترین مافیای جواهرات تقلبی نشستم! حالا دیگه سرگرد آیین محال بود از من بگذره، چون من با دشمن قسم خورده‌ش قرار عقد گذاشته بودم! https://t.me/+DePOESFNqWgyMDg0
Hammasini ko'rsatish...
⌝زیر درخت سیب🍎|مهشید حسنی⌜

به یاریِ خدای عزیزِ قلم. زیرِ درختِ سیب. پارت گزاری از شنبه تا چهار شنبه هر شب دو پارت.