cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

آغوشت بوی بهشت می‌دهد حق‌عضویتی

﷽ به قلم؛ پری رزور تبلیغات https://t.me/tablighet_mah

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
6 237
Obunachilar
-3024 soatlar
-3137 kunlar
+67330 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

رقابت دوتا آلفای بزرگ که دشمن های قسم خورده ی همن بر سر امگای مظلوم و ریزه میزه ای به نام سامی که هر دوتا آلفا رو باهم میخواد و یه شب تو زمان هیت جوری هردوتاشونو با عطر خوشش مست میکنه که دونفری مارکش میکنن و س. وراخ تنگ..شو ج.ر میدن اما با حامله شدنش........ امگاورس_امپرگ_اسمات_سلطنتی https://t.me/+wvat-3v-EWk1YjNk
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
خلاصه: سپنتا صوفی پسری که اکس سابقش براش پاپوش درست میکنه و باعث میشه اون از کار بیکار بشه. سپنتا با دلی شکسته به محل های پایین تری اسباب کشی میکنه و مشکل از جایی شروع میشه که یه دختر بهش گیر مید؛ غافل از این که دوست پسر اون دختر قرار نیست ساده از این قضیه بگذره... https://t.me/+ScZS-w1Qk58xYTY8
Hammasini ko'rsatish...
با سلام خدمت اعضای چنل. ادمین چنل رمان و وی ای پی هستم. بنده بخاطر داشتن کنکور نتونستم جوابگوی شما برای خرید وی ای پی و غیره... باشم. امروز جوابگو هستم و اگر برای خرید پیامی دادید و جوابگو نبود مجدد پیام بدیدو پیام قبلی پاک بشه تا پی ویتون رو سریعتر جواب بدم. ممنون از همکاری شما🙏🧡 @maha_goll
Hammasini ko'rsatish...
7👍 1💔 1
انــفــرادی«🌱🖤» 📝 #صفحه‌سیصدوشصت‌و‌پنج «جان چه می‌دانست از دنیا چه‌ها خواهد کشید.» _‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌__‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌🔐🖤 -من و ببوس . انگار منتظر همین یک کلمه از طرفم بود که وحشیانه حمله کرد و دستاش و داخل موهام هل داد و لباش و محکم به لبام کوبید . حین بوسیدنم پایین تنش و محکم به پایین تنم کوبید که آه کشداری تو دهنش کشیدم . بدنش و رو بدنم حرکت می‌داد و من عاجزانه بازوهاش و تو چنگم گرفته بودم . بی قراری از تک تک رفتار های دوتامون بی‌داد می‌کرد . بعد از دقایق طولانی لباش و روی چونم گذاشت و پایین تر آورد . چونه ، گردن ، سینه ، شکم ، ناف و.... همه جام و با لباش رصد کرد . لباش و از نافم پایین تر آورد و به ع.ضوم  که بازم به خودم لرزیدم . با حس انگشتاش دور س.وراخم ناخوداگاه خودم و منقبض کردم. لباش و نزدیک گوشم آورد و بعد از مکیدن لاله گوشم با صدای خش داری لب زد؛ +شل کن محراب من مراقبتم . با همین ی جمله همه ی حس های بدم دود شد و انقباض ماهیچه هامم کم شد .
Hammasini ko'rsatish...
89👍 6🔥 6🎉 3😈 3
من آبانم🔥 پسری نوزده ساله که وقتی به هوش اومدم خودمو با حافظه ای از دست رفته تو اتاقی زنجیر شده به تخت پیدا کردم. به من گفتن من معشوقه شیطان بودم و سزای معامله با شیطان همچین زندگیه... زندگی مثل سگ! غافل از این‌که من خیلی بالاتر از معشوقه بودن بودم... من همسر قانونی شیطان بودم!🔥 https://t.me/+PKplzBhEriRiNzVk
Hammasini ko'rsatish...
👍 3
من فریانم.🔥 فرمانده‌ای که کشورش جنگ رو به بدنام‌ترین شاهزاده‌ی آریایی دوران‌ها باخت. میخواست کل مردمم رو قتل عام کنه طوری که نسلمون از بین بره اما.... با دیدن من پيشنهادی داد که هر مردی بعد از شنیدنش بخواد بمیره... https://t.me/+7KBPv9gam-wzZjhk
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
انــفــرادی«🌱🖤» 📝 #صفحه‌سیصدوشصت‌و‌چهار «جان چه می‌دانست از دنیا چه‌ها خواهد کشید.» _‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌__‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌🔐🖤 سرتقانه سرم و به معنای مخالفت بالا انداختم که خندید و اینبار بی.. ضه هام و داخل دهانش برد . حرکت زبون داغش تو پایین تنم دیوونم کرده بود . طوری که کمرم و از تخت فاصله دادم و محکم به تخت کوبیدم . دوباره از همون خنده های معروفش کرد و اینبار پایین تا بالای آل... تم و لیسید . داشت آروم پیش می‌رفت و این از شخصیت اصلانی که با خشونت خو گرفته بود بعید بود. آروم پیش رفتنش نشون می‌داد داره من و برای قسمت اصلی آماده میکنه و مواظبمه تا بهم سخت نگذره و فکر به رفتارش باعث شد دلم بلرزه و. گرمای عجیبی و زیر پوستم حس کنم . دندوناشو با لباش پوشونده بود و ماهرانه عضوم و داخل دهنش حرکت می‌داد و لرزش بدنم دست خودم نبود . نزدیک بود ار... ضا شم که آلت.. م و از دهنش بیرون کشید . +هنوز زوده خوشگلم . توجه ای به حرفش نشون ندادم و با رفتاری که کنترلش از دستم خارج شده بود سرش و نزدیک صورتم آوردم و لباش و به دهن گرفتم . ناشیانه مشغول بوسیدنش بودم و اون از پاستوریزه بودنم لذت می‌برد که با چشمای پر خنده صامت وایستاده بود و نگاه می‌کرد تا کجا پیش میرم . کلافه لبام و کمی از لباش دور کردم و با نفس های منقطع لب زدم؛
Hammasini ko'rsatish...
86👍 11🔥 5😁 4
پسر شیطون و شنگولی که میخواد خراب بازی دربیاره و حال یه مرد پاک رو بگیره🫠😂 و بخاطر شانس خوبش اون مرد عاشقش میشه اونم نه یه دل بلکه هزار دل♥️😍 و پسرک قصه رو توی مشتش میگیره تا واسه خودش بشه اما پسره با جفتک سعی می کنه❤️‍🔥🫰 ولش کنه اما مرد قصه جوری نگهش میداره که تا ابد اسمش هک بشه😭🔥🏳‍🌈 https://t.me/+Cf3EVIuABoU0ZTA0
Hammasini ko'rsatish...
انــفــرادی«🌱🖤» 📝 #صفحه‌سیصدوشصت‌و‌سه «جان چه می‌دانست از دنیا چه‌ها خواهد کشید.» _‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌__‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌_‌🔐🖤 مسخ شده نگاهش کردم و منتظر حرکت بعدیش موندم. عاشقش نبودم ولی به طرز احمقانه ای براش شق کرده بودم و واسه رابطه باهاش بی قرار شده بودم . بوسه خیس دیگه ای روی د.. یکم نشوند و با دندوناش باکسرم و از پام در آورد . نمی‌تونستم باور کنم قصد داره واسم س. اک بزنه...از اصلان بعید بود . +پشمات و بزنی بد نمیشه ها . خندید و من با خجالت پاهام و بهم نزدیک کردم که نذاشت . +نگفتم خجالت بکشی . اخمی کردم و وجود سرکشم نتونست ی گوشه ساکت بشینه؛ -خجالت نکشیدم...اصلا ابهت مرد به پشمشه . کلا... هک آل.. تم و داخل دهنش برد و مکی زد . با تموم شدن حرفم د... یکم و از دهنش بیرون کشید و خندید . امشب خیلی خوش خنده شده بود . +ربطی به ابهت نداره به نظافت مربوطه.
Hammasini ko'rsatish...
🤩 68 28👍 14❤‍🔥 7🤣 6😁 1💅 1
#رمان<آغوشت بوی بهشت می‌دهد> #پارت_۱۶۶ با خنده سری تکون داد و انگشت وسطش و جلوی صورتم تکون داد؛ -اندازه اونا بهت حقوق نمیدم ولی اونقدی میدم که راضی نگهت داره . چشم غره ای از اینکه حرفم و نادیده گرفت حواله اش کردم و تو دلم از فحشام مستفیضش کردم . -حالا میخوای با حقوقات چیکار کنی ؟ بدون مکث جواب دادم؛ +موتور میخرم. متعجب شق و رق سرجاش نشست؛ -داشتی که. +وقتی که دانشگاه قبول شدم حاجی پسرم و عروس کرد رفت ‌. خیره به چهره متفکرش ادامه دادم؛ +تو چیکار به این کارا داری...حقوقم و دوبل بده قول میدم دعات کنم . بی‌ربط به حرفم با شیطنت به پایین تنم اشاره زد؛
Hammasini ko'rsatish...
200👍 25😁 9🎉 4🍓 3🤬 1🗿 1
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.