cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

در جستجوی امیر

اینجا امیر دنبال خودش میگرده. @AmirSbbz https://t.me/HarfinoBot?start=081d2ebed2b9905

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
243
Obunachilar
+224 soatlar
-27 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

آهنگساز: پرویز مقصدی شاعر: پرویز وکیلی اسم پرویز مقصدی رو شنیده بودم ولی شک داشتم کیه. شروع کردم سرچ کردن و متوجه شدم که چه آهنگساز درجه یکی بوده. خیلی از آهنگ‌های معروفی که می‌شناسیم مثل «درد و نفرین» کار پرویز مقصدیه. این کارش با ویگن رو خیلی دوست دارم.
Hammasini ko'rsatish...
ویگن - دریای بی‌آرام.mp311.28 MB
بچه‌ها این چنل دوستمه که منم ادمینم و گاهی آهنگ میذارم. الآنم چند تا آهنگ از پرویز مقصدی گذاشتم.
Hammasini ko'rsatish...
وایب جالبی داره این سرود. "پوبدنا پسما" (Pobedna Pesma) یا "آهنگ پیروزی" یک سرود ارتدکس صربی است. این سرود درباره بازگشت دوم مسیح است. این آهنگ هم زیبا و هم ترسناک توصیف شده است. این سرود عناصر پیروزی، شگفتی و مفاهیم آخرالزمانی را که در الهیات مسیحی رایج است، ترکیب می‌کند.
Hammasini ko'rsatish...
Female Clone Trooper - Pobedna Pesma.mp32.09 MB
👍 1
یکی از قدیمی‌ترین کتاب‌هایی که دارم این جلد تن‌تنه. از داییم بهم ارث رسیده. پیشنهاد میکنم انتشارات یونیورسال رو سرچ کنید و بخونید راجع بهش.
یونیورسال حق چاپ کتاب های تن تن رو از انتشارات کسترمن بلژیک ( Casterman ) خریداری کرده بود و از لحاظ کیفیت چاپ - کاغذ و جلد کاملا استاندارد و مطابق با نسخه های اصلی بود . حتی کسانی که این کتاب‌های ارزشمند رو دارند میدونند که برگه‌ها به جز چسب به هم دوخته هم شده‌اند .
Hammasini ko'rsatish...
٨- ادای دین چند نویسنده و کتاب تاثیر بسزایی در جهان‌بینی من داشتند: - اولینش بی‌شک هرژه، نویسنده بلژیکی کتاب‌های تن‌تنه. تن‌تن و کاپیتان هادوک، دست منِ بچه شهرستانی رو می‌گرفتن و دور تا دور دنیا می‌چرخوندن. هنوز هم این سری کامیک‌بوک‌ها برام جذابه. - ملانصرالدین! شخصیتی که معلوم نیست واقعی بوده یا افسانه. داستان‌های این آدم موجب شکل‌گیری نگاه انتقادیم به دنیا و به سخره گرفتن آن شد. - جمالزاده‌ی عزیزم. نویسنده‌ای که من رو از دنیای نوجوانی جدا و به دنیای بزرگسالی وصل کرد. کتاب صحرای محشر جمالزاده پتک محکمی بود بر اعتقادات پوسیده‌‌ای که توسط خانواده و جامعه در من نهادینه شده بود. هیچ نویسنده‌ای رو ندیدم که بتونه به سادگی و طنازی جمالزاده بنویسه.
Hammasini ko'rsatish...
👍 1🌚 1
٧- شهر کتاب و انقلاب تهران اختلاف سنی من و عمه‌ام حدود ١٠ ساله و خیلی رفیقیم. آخر هفته‌ها میومد دنبالم می‌رفتیم شهر کتاب و برام کتابی میخواستم رو می‌خرید. شیوه انتخاب کردن کتابی که خودش میخواست بخونه هم جالب بود. به من می‌گفت چند صفحه آخرش رو چک کن اگر پایانش غم‌انگیز نیست بخرمش! یکی از لذت‌بخش‌ترین زمان‌های زندگیم وقتایی بود میومدم تهران و خیابون انقلاب میوفتادم تو کتاب‌های دست‌فروش‌ها. چه کتاب‌های نفیسی که صید کردم اونجا.
Hammasini ko'rsatish...
🌚 1
۶- غیر قابل کنترل راهنمایی که بودم این کتاب خوندنم تبدیل به یک اعتیاد شد. دیوانه‌وار کتاب می‌خوندم. ٣٠٠ صفحه در روز گاهی. اینقدر اوضاع وخیم بود که بابام کتاب‌هام رو ازم گرفت و قایم کرد. گفت باید درس بخونی تا پسشون بدم بهت. البته من رفتم پیداشون کردم و قایمکی میخوندم هنوز. اصلا از این بچه‌هایی نبودم که فقط کتاب بخونه. ویدیو گیم و ورزش و شیطنت‌هامم سر جای خودش بود. جدی نمی‌دونم از کجا این همه زمان میوردم. احتمالا چون موبایل به این شکل وجود نداشت.
Hammasini ko'rsatish...
🌚 1
۵- خودکفا کم‌کم خوندن یاد گرفتم و خودکفا شدم. عاشق داستان بودم. هر داستانی که بگی. از زندگی پیامبران گرفته تا کلیله و دمنه. حتی میرفتم مجله‌های ماهانه مامانم رو برمیداشتم و داستان‌هاش رو می‌خوندم. هرکی ازم میپرسید دوست داری چکاره بشی؟ میگفتم نویسنده. شیفته‌ی داستان و صد البته طنز بودم. یک دسته کتاب بود «علوم ترسناک». انواع موضوعات علمی رو در غالب داستان‌های طنز آموزش می‌داد. تولد کلاس پنجم سری کاملش رو خانواده بهم هدیه دادن. یکی از بهترین هدیه‌‌های عمرم بود.
Hammasini ko'rsatish...
🌚 1
۴- هم اسمی روباه و عضو شریفم اولین شخصیت داستانی که از یک کتاب یادم مونده، روباهیست به نام بلور. چرا یادم مونده؟ چون به بنده گفته بودن اسم اون بی‌صاحابی که باهاش جیش میکنی، بلور هست. حالا شما فرض کنید قبل خواب دارن برات داستان میخونن و شخصیت اصلی هم اسم عضو شریف شماست. هی نقاشی کتاب رو نگاه میکردم میگفتم مامان این که بلور نیست، روباهها. مامانم میگفتم نه پسرم اسمشه.
Hammasini ko'rsatish...
😭 3🌚 1
٣- کتاب‌های ناموسی بعضی کتاب‌ها حکم ناموس داشت در خانواده ما. بابام هروقت کتاب می‌خرید میگفت اسم بنویس اولش عموهات بیان اینجا میگن کتاب فلان مال ماست می‌خوان ببرمش. این رسم بعدا به ما پسرعموها منتقل شد. بارها سر کتاب‌ باهم دعوامون میشد بچگی. همین جا اشاره کنم که کتابخون بودن هیچ ربطی به تحصیلات اداره. خانواده‌ای که دارم اشاره میکنم اکثرا مدرکشون دیپلم و کاردانی هست. حتی مادربزرگم سواد درست حسابی نداشت ولی ١٢-١٣ سالم که بود یادش دادم خوندن رو کامل و کتاب‌های ملانصرالدین براش می‌بردم بخونه.
Hammasini ko'rsatish...
👍 3
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.