cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

شبهای دلتنگی

منِ گم رو تو پیدا کن❤ ꨄ‌به کانال شب‌های دلتنگی خوش آمدیدꨄ ‌ پیج اينستاگرام شب‌های دلتنگی ⬇️ Instagram.com/Shbhaye_deltangii ارتباط با ادمین @Shbhaye_deltanqii

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
815
Obunachilar
+624 soatlar
+87 kunlar
+8630 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

قراره ی داستان صوتی داخل کانال بزاریم با گویندگی دوست بسیار خوبم... خودم ب شدت این کار رو دوست دارم. میدونی بنظرم صوتی گوش داستان خیلی بهتره تا نوشتاری... مخصوصا ب خاطر ارامشی ک تو صدا هست. امیدوارم توام بپسندی رفیق من❤️
Hammasini ko'rsatish...
4👍 1👎 1
اگه ازم بپرسن مهم‌ترین چیزی ک تو زندگی یاد گرفتی چی بوده؟؟ میگم رها کردن در اوج خواستن وقتی ک لازم بود از خودم مراقب کردم @Shbhaye_deltangii
Hammasini ko'rsatish...
👍 3
روح او پاره پاره بود و روح من سوخته اما وقتی با هم بودیم زخم‌هایمان کمی کمتر درد میکرد. @Shbhaye_deltangii
Hammasini ko'rsatish...
💔 3 2
اگه الان بهم بگم ۴ تا رفیقتو جمع کن یه جا نمیتونم چون ندارم ۴ تا رفیق البته به وقتش خیلی داشتم، خیلی قورمه‌سبزی های مادرمو رد کردم بیرون با رفیقام ساقه طلایی خوردم ولی فایده نداره به زندگیتون برسید @Shbhaye_deltangii
Hammasini ko'rsatish...
5👍 2👎 1💔 1
بزار نادیده بگیرن همه ی از خود گذشتن هاتو بزار بگن از خوبی خودشونه که خوبی می کنی بزار سکوت هاتو بزارن پای حرفی برای گفتن نداشتنت اصلا بزار هرچی می خوان بگن! تو خودت خوب میدونی کجا وایستادی کجا امیدواری دادی وقتی امیدی نبود کجا باور کردی وقتی همه ی باورهات خورد شده بود کجا باز احترام گذاشتی وقتی دلیلی برای احترام وجود نداشت کجا بزرگوار بودی و بخشیدی و خندیدی بخاطر  ارزشمند بودن خودت باور داشتن خودت تکیه گاه بودن خودت پس به خودت خیلی افتخار کن #عادل_دانتیسم @Shbhaye_deltangii
Hammasini ko'rsatish...
👍 6 2
Photo unavailableShow in Telegram
اگر عشق، عشقی حقیقی باشد و رابطه، رابطه سالمی؛ تو دوباره عاشق خواهی شد! یکبار عاشق او، یکبار با کمک او عاشقِ خودت... @Shbhaye_deltangii
Hammasini ko'rsatish...
👍 4 1
Photo unavailableShow in Telegram
شب را دوست دارم❤️ برای غرق شدن در آغوش تویی که قشنگ ترین شب بخیر دنیای منی C᭄ شب بخیر @Shbhaye_deltangii
Hammasini ko'rsatish...
6💔 1
#آغوش_تو #به_قلم_زهرا_فاطمی #قسمت_181 خواستم بهش بتوپم اما با این حرفش غش کردم از خنده و محکم به بازوش چسبیدم: -روانیتم! لبخند معنی داری زد و دستمو گرفت؛ لمس کرد حلقه مو:  -سلیقه ام تکه ها! -من یا این؟! -بماند... -عه امیر عباس؟ خندید... -کجا میریم حالا؟ -یه جای خوب!... -مشهد که نیست؟! لبخند زد از گردنش آویزون شدم: -عاشقتم! به زور از خودش جدام کرد: -خودتو کنترل کن به این انرژی هات نیاز داری الکی هدرش نده! زدم به بازوش: -لوس.. دلتم بخواد، اصلا مگه دیگه بهت دست زدم؟!  -زشته دوتا مجرد میبینه حسرت میخوره گناهش میفته گردن ما! -برو بابا باز فاز حاج آقاییش عود کرد؛ -باز گفت حاج آقا! -حقته! بی احساس از تهران خارج شده بودیم و من به حالت قهر باهاش حرف نمیزدم، گوشیش زنگ خورد، هندزفزیشو گذاشت توی گوشش و جواب داد: -جانم عزیز؟ -آره... اومدیم بیرون -چیزی شده؟؟ لبخند زد: -واقعا؟! -باشه... باشه،حتما میگم -نه بر که نمیگردیم اومدنی میریم پیشش باشه، دستتون درد نکنه! خداحافظ گوشی رو گذاشت سرجاش،چیزی نمی گفت ولی همچنان لبخند به لب داشت. -عزیز چی گفت که همچنان لبخند مونالیزا به لب داری حاج آقا؟ اخم کرد و نگام کرد: -میگم نگو حاج آقا... نیشم باز شد: -حاج آقا؟؟ -لا اله الا الله!! حالا که اینطور شد منم خبر خوبو بهت نمیدم! -چه خبری؟ -نمیگم... -عه امیر عباس؟  -حالا شدم امیر عباس؟؟ -نگی خودمو از ماشین پرت میکنم بیرونا! سری از تاسف برام تکون داد: -خبر خوش... سرکار خانم ساغر خانومتون از کما اومده بیرون و الان هوشیار... چنان جیغ زدم و پریدم بغلش که به زور ماشینو کنترل کرد تا تصادف نکنیم... صورتش رو غرق در بوسه کردم: -عاشقتم به خدا ماشین رو یه گوشه جاده نگه داشت: -اینجوری نمیشه باید به فکر یه هتلی مسافرخونه ای باشم این هیجان تورو تخلیه کنم، شک دارم تا مشهد جون  سالم به در ببریم! -منحرف! ابجیمه عشقمه! دلم براش یه ذره شده دور بزن برگردیم! ماشین رو روشن کرد و به راهش ادامه داد: -نه دیگه شرمندتونم من به امام رضا قول دادم نمی خوام بد قول بشم! -امیر عباس؟ -نه... -خیلی لجبازی! -می دونم... زدمش که خندید: -برگشتنی می بینیمش! -دلم براش یه ذره شده می فهمی!؟؟ -قول میدم اینقدر بهت خوش بگذره که اصال یادت بره ساغر کیه! -اینطوریه؟ سرشو با لبخند تکون داد. -حاج آقا؟؟ و این چنین زندگی قشنگ ما شروع شد... پراز عشق، دوستی، خواستن، لجبازی، شوخی محبت ،گذشت و یکدلی... همه چیز داستان مشخص شد جز امیر علی, امیر علی که پرونده اشیا عتیقه ای که باباش از مملکت خارج کرده بود دست پلیس بود! امیر عباس پرونده رو سپرد به یکی ازهمکاراش و خودشو وقف فاطی کرد.میخواست خوش باشه و بهشون خوش بگذره! شاید دیر یا زود زندگی امیر علی با اون پرونده دگرگون بشه اما این دیگه بستگی به تقدیرش داره... راضیه,رها,محمدرضا,ابی... اینا همگی سرگذشتشون رو به تقدیرشون می سپرم و ادامه نمیدم فاطی تحمل کرد مبارزه کرد و جنگید، آخرش هم به خوشبختی محضش رسید خوشبختی که وقت برگشتن از ماه عسل شیرینشون در کنار عزیز رها محمدرضا و عباس و افسون مادر بزرگ واقعیش که به خواست امیر عباس و عزیز به جمعشون پیوسته بود، یک زندگی پراز مهر و خوشی رو تجربه کرد! فاطی مصداق بارز این آیه است: آیه ای که خداوند توی کتاب مقدسش به بنده های خودش وعده میده: "ان مع العسر یسرا همانا بعد از گذشت سختی ها آسانی به همراه است...در پناه حق تعالی #پایان @Shbhaye_deltangii
Hammasini ko'rsatish...
8👍 6
نرو خواهش میکنم دارم گناهم و میگم میدونم اون که غرور ِ تو ازت گرفت منم اگه می تونی ببخش وگرنه بعد ِ رفتنت شک نکن که از نفس کشیدنم دل میکنم ━━━━━◉──────  ↻ㅤ  ◁ㅤㅤ❚❚       ▷       ⇆ 🎧 @Shbhaye_deltangii
Hammasini ko'rsatish...
7-Band-Naro-Khahesh-Mikonam-256.mp39.34 MB
👍 2 2
اتفاقی دیدمش، و از کنار هم رد شدیم، و به هم نگاه کردیم، و لبخند زدم، و مرا نشناخت. فهمیدم بسیار شکسته شده‌ام، و او نیز آن‌قدرها که می‌گفت دل نبسته‌بود. #حمید_سلیمی @Shbhaye_deltangii
Hammasini ko'rsatish...
4💔 3
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.