cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

مشق‌های معنوی

مشق‌های معنوی: در رهگذر باد عقلانیت نگهبان لاله معنویت باشیم. Instagram.com/Mashghayemanavi صفحه اینستاگرام

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
1 414
Obunachilar
+824 soatlar
+157 kunlar
+3530 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

⭕️گردگیری روح و دیوید ثورو ثورو تکه‌ی زیبایی از سنگ گچ در خانه‌اش داشت. بعد از این که می‌بیند خاک رویش را گرفته، به فکر گردروبی از آن می‌افتد؛ اما به ناگاه فکری به نظرش می رسد. من مدت‌هاست که روحم را گردگیری نکرده‌ام، پس تا کار آن را تمام نکرده ام به سراغ این نخواهم آمد، به همین خاطر سنگ گچ را با تمام قوا به بیرون پرت می‌کند. به‌نظر فرزانگان همین برداشت، ریشه‌‌ی نابسامانی‌هاست در زندگی. 🌂فلسفه اخلاق ،موسسه پرسش ،@porseshiha،ترم 3 @mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
⭕️وقت نمی کنم ! 🔹فرض کنید شخصی بنا به نیازهای درونی خود، بعد از ظهر خود را می خواهد صرف رمان خواندن کند. یک دفعه به خاطرش می رسد که یکی از ماشین هایش کثیف است و باید شسته شود(با این فرض که ضروریات زندگی او، یک ماشین بیشتر نیست). در نهایت آن زمانی را که قرار بود صرف رمان خواندن(پرداختن به نیازهای درونی) کند، صرف شستن آن ماشینی می کند که اضافه بر نیازهای ضروری خود خریداری کرده است. در این مثال، این فرد نیازهای درونی خود را فدای امور غیر ضروری زندگی کرده است و به نیازهای واقعی خود پاسخ نداده است. 🔹در این مواقع، انسان می گوید که "وقت نمی کنم" و تعبیری که دیوید ثورو از این عبارت دارد این است که: "انسان این لفظ مبهم را برای پوشاندن تقصیر خود استفاده می کند. چرا که همه ی انسان ها وقتی برابر دارند و اینکه عده ای برای پرداختن به نیازهای روحی خود وقت ندارند، بدان دلیل است که عمر خود را صرف پول درآوردن هایی فراتر از ضروریات زندگی کرده اند. 🌂گفتگوی شفاهی، 1395 @mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
(ادامه)👇👇👇 4️⃣اما چرا انسان اساساً، خواهان درآمد و مال و ثروت فراوان می شود تا به این پی آمدهای نامطلوب دچار شود؟ پاسخ این پرسش به وضوح این است: چون نمی خواهد به ضروریات زندگی قناعت و اکتفا ورزد و می خواهد زندگی متجملانه داشته باشد. انسان اگر از چهار امر ضروری و اجتناب ناپذیر زندگی، یعنی خوراک، پوشاک، سوخت و سرپناه، به حد ضرورت شان اکتفا می ورزید و در باب هیچ یک از این چهار امر ضروری، حتّا یک گام به سوی تجمل بر نمی داشت، می توانست با زمانی در حدود سه ساعت کار در شبانه روز یا یک روز کار در هفته، درآمدی کسب کند که از عهده ی تامین آن ضروریات برآید. و در این صورت، می توانست تقریبا سیزده ساعت از شبانه روز یا شش روز از هفته اش را در اختیار خود بگیرد و مصروف برآوردن نیازهای روانی و معنوی خود کند. برآوردن نیازهای زیستی انسان که همان نیاز به خوراک، پوشاک، سوخت و سرپناه اند، در واقع بیش از سه ساعت کار در شبانه روز نمی طلبد. 🔹اما، البته و صد البته به شرط اینکه فقط در پیِ برآوردنِ نیازهایِ زیستی مان باشیم، نه درصدد برآوردن خواسته های زیستی مان. خواسته های زیستی بر خلاف نیازهای زیستی، حدِّ یقف ندارند، سیری نمی پذیرند و هر چه برآورده تر شوند مطالبه گرتر و خواهنده تر می شوند. به تعبیر دیگر، صاحب نظران و متخصصان به سهولت تمام، می توانند تعیین کنند که آدمی دقیقا به چه مقدار خوراک، پوشاک، سوخت و سرپناه نیاز دارد تا از طول عمر طبیعی و از سلامت، نیرومندی و زیبایی جسمانی اش محروم نشود. اما هیچ کس نمی تواند تعیین کند که آدمی چه مقدار از این چهار چیز را می خواهد، چون خواستن پایان ناپذیر است. پایان ناپذیری خواستن هم به این معنا است که هر چه بیابی باز هم می خواهی و هم به این معنا که هر چه بیشتر بیابی بیشتر می خواهی. و البته این روندِ در پیِ خواسته ها، و نه نیازها، یِ زیستی رفتن، به محض اینکه آغاز شود، به برآورده شدن همان نیازهای زیستی نیز لطمه می زند و صدمه وارد می کند و این بدین معنا است که در پی ارضای خواسته های زیستی رفتن، نه فقط از ارضا شدن نیازهای روانی و معنوی جلو می گیرد، بل مانع ارضا شدن نیازهای زیستی نیز می شود، چرا که خواسته ای که از حد نیاز در بگذرد، در خلاف جهت نیاز سیر خواهد کرد. مثلا اگر بدن من در شبانه روز، به m گرم پروتئین و n کالری گرما نیاز داشته باشد و من 2m گرم پروتئین و 2n کالری گرما به آن برسانم، نباید تصور کنم که نیاز بدن ام به پروتئین یا گرما را برآورده کرده ام و پروتئین یا گرمای افزوده ای نیز به آن داده ام. بل باید بدانم که در بدن ام دگرگونی ها ای در خلاف جهت نیازها و و مصالح آن پدید آورده ام. 5️⃣ولی مهمتر این است که دویدن در پی خواسته های زیستی و اکتفا نورزیدن به نیازهای زیستی، انسان را از برآورده شدن نیازهای روانی و معنوی اش باز می دارد. یعنی زندگی متجملانه و فراتر از حد ضروریات زیستی، انسان را از نیل به ضروریات روانی و معنوی اش مانع می آید. زندگیِ به لحاظ زیستی متجملانه، بر روی ویرانه های روانی و معنوی بنا می شود و سر بر می آورد. فقط با چوب حراج زدن بر استعدادهای روانی و معنوی می توان درآمد و پول لازم برای پی ریختن و برآوردن یک زندگی متجملانه را فراهم آورد. 6️⃣حال، جای این پرسش هست که انسان چه نیازهای روانی و معنوی ای دارد که زندگی متجملانه، او را از ارضای آن باز می دارد؟ پیش از پاسخ گویی به این پرسش، نیازهای روانی را از نیازهای معنوی تفکیک کنیم. نیازهای روانی، نیازهایی اند که که اگر برآورده شوند، سلامت روانی ما تامین می شود و بنابراین، برآوردن آن ها کاری مصلحت اندیشانه است، چون موجب پیدایش احساسات و عواطف مثبت در ما می شود، احساسات و عواطف ای مانند آرامش، بی دغدغگی، آسایش، رضایت، رضایت از خود، خرسندی، شادی، شادمانی، خوشی، شعف، سپاسمندی، و امیدواری. برعکس، برآورده نشدن نیازهای روانی، موجب ابتلا به احساسات و عواطف ای مانند اضطراب، تشویش، برانگیختگی، ترس، وحشت، هراس، غم، اندوه، تاسف، افسوس، حسرت، خشم، غیظ، کینه، نفرت، انزجار، ملال، نومیدی، سرخوردگی و شکستگی می شود. نیازهای معنوی، نیازهایی اند که اگر برآورده شوند، فضیلت و کمال اخلاقی و روحانی ما تامین می شود و بنابراین، برآوردن آن ها وظیفه ی اخلاقی و معنوی ما است، چون موجب ارتقا و تعالی مرتبتِ اخلاقی و روحانیِ ما می شود. این نیازها، بر خلاف نیازهای روانی، که به خوشی روانی زندگی ربط دارند، به خوبیِ اخلاقی و روحانی زندگی مرتبط اند و برآورده شدن شان از ما انسان هایی می سازد اهل صداقت، فروتنی، نیکوکاری، عدالت، شفقت، عشق، دلسوزی، همدلی، همدردی، شجاعت، اعتماد، امانت و وفاداری. 💢مقدمه مصطفی ملکیان بر کتاب "دارندگی در بسندگی است."ترجمه غلامعلی کشانی @mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
✅ساده زیستی: راهی به تعالی 🔻شاید بتوان پیامِ ساده زیستیِ هنری دیوید ثورو(Henry David Thoreau) متفکرِ بزرگ، اصیل، و انسان دوست امریکایی(1862-1817) را، که سلسله جنبانِ جنبشِ جهانی ساده زیستی شد، بدین صورت تلخیص و تدوین نمود: 1️⃣انسان، در آنِ واحد، موجودی است زیست شناختی، روان شناختی، و روحانی(biological, psychological, spiritual)، یعنی هم نیازهای زیستی دارد، هم نیازهای روانی، و هم نیازهای روحانی/معنوی. برآورده شدن نیازهای زیستی موجب استمرارِ کمّی زندگی، یعنی طول عمر می شود، و برآورده شدن نیازهای روانی و روحانی/ معنوی موجب ارتقای کیفی زندگی، یعنی بهروزی زندگی. 2️⃣چون از اصل عمر و حیات برخوردار بودن، شرط لازم و البته نه کافی، برای کیفیت مطلوب داشتن زندگی است، طبعا برآورده شدن نیازهای زیستی، شرط لازم، و باز هم نه کافی، برای برآورده شدن نیازهای روانی و روحانی/معنوی است. اما از این بر نمی آید که نیازهای روانی و معنوی کم اهمیت تر از نیازهای زیستی اند، بل برعکس، بسیار مهم تر اند. انسانی که همه ی نیازهای زیستی اش برآورده شده باشند و این برآورده شدن مقدمه ای نشده باشد برای برآورده شدن نیازهای روانی و معنوی اش، حیوانی است که همه ی نیازهای زیستی اش بر آورده شده اند و از این حیث، با هیچ حیوان دیگری تفاوت ندارد. تفاوت از لحظه ای پدید می آید که نیازهای روانی و معنوی، که مختص انسان اند و انسان در آن ها با سایر حیوانات شریک نیست نیز، نرم نرمک، برآورده شوند. به تعبیر دیگر، آدمی به صرف برآورده شدن نیازهای زیستی اش، هنوز از قلم روِ سایر حیوانات بیرون نرفته است و برای این که صف اش از صفِ سایر حیوانات متمایز و ممتاز شود، باید موجب مختص انسان را در خود، از حالت بالقوگی به حالت فعلیت برساند، یعنی استعداد های خاص انسان را شکوفا کند، و این چیزی نیست جز همان برآورده شدن نیازهای روانی و معنویِ او. 3️⃣ولی در زندگی بیشتر انسان ها، این نیازهای روانی و معنوی، چنان که باید و شاید، برآورده نمی شوند و این برآورده نشدن، معلول عللی است که مهمترین آن ها اقتصاد است، بدین معنا که بیشتر انسان ها کمابیش همه ی عمر، نیروها، استعدادهای درونی و فرصت های بیرونی خود را صرف کسب و کار و پول درآوردن می کنند و از این رو دیگر برای خود، وقت، نیرو، استعداد و فرصتی باقی نمی گذارند تا مصروف برآوردن نیازهای روانی و معنوی شان شود. کسی که خواهان درآمد و مال و ثروت فراوان باشد چاره ای ندارد جز اینکه یا تقریبا همه ی ساعات بیداری شبانه روز اش را به اشتغال به شغل و حرفه اش بگذراند و یا اگر نمی خواهد همه ی اوقات اش به این اشتغال بگذرد، شغل و حرفه اش را با کم فروشی، گران فروشی، دزدی، اختلاس، احتکار، رشوه، فریب کاری، تقلب، کلاه برداری، دروغ گویی و مانند این کارهای ضد اخلاقی توام سازد. در صورت اول، تا می تواند بر کمیت اشتغال اش به کسب و کار می افزاید و در صورت دوم، از کیفیت اشتغال اش می کاهد و در هر دو صورت، مانع برآمدن نیازهای روانی و یا معنویِ خود می شود. صورت اول بیشتر از خوشی زندگی، یعنی همان نیازهای روانی محروم اش می سازد و صورت دوم بیشتر از خوبی زندگی، یعنی همان نیازهای معنوی. (ادامه)👇👇👇 @mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
🔅 دیوید ثورو می گوید کالا تجسد و تبدیل یافته ی عمر و روح است. قیمت هر کالا مقدار عمر و روحی است که می دهی تا آن را بدست آوری اما باقی عمرت را برای استعلای خود یعنی رسیدگی به فریاد کودک درون و رایگان بخشی برای خودت باقی بگذار؛ تا هرگز و نیز در دوران ناتوانیِ پیری و احتضار، حسرت از ناکرده ها و پشیمانی از جبران نکردن اشتباهات نداشته باشی؛ چون حسرت و پشیمانی برای کسی که همه ی روح و عمرش را برای کسب کالای ناضروری داده، حسی است قطعی . #مصطفی_ملکیان 🗝درسگفتار فلسفه اخلاق، مؤسسه پرسش،ترم 3 @porseshiha @mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
⭕️ "ما سه هدف در زندگی داریم: یک سلسله فعالیت برای درآمدزایی که همان شغل و حرفه است و دو سلسله فعالیت دیگر که عبارتند از : یکی علقه‌پردازی و دیگری رایگان بخشی." ✍️ مصطفی ملکیان 🔹دیوید ثورو می‌گفت که ما برای این‌که زندگی بهروزانه‌ای بکنیم باید به ضروریات زندگی اکتفا کنیم و به بیش از ضروریات زندگی روی نیاوریم. ضروریات همه آن چیزهایی است که صاحب‌نظران مختلف بدون آنها زندگی ما را کمی و کیفی درخطر بدانند. 🔹 تمام بحث ثورو این بود که از آنچه هستی در اختیار فرد گذاشته به حد ضرورت باید مصرف کند، اما نه به انگیزه‌های دیگری که قبلا در طول تاریخ گفته شده است. مثلاً در طول تاریخ می‌گفتند ساده‌زیست باشید تا بتوانید مازاد درآمدتان را به فقرا بدهید. یعنی نوعی فقر ارادی در پیش بگیرید تا بتوانید به آنهایی که فقر غیرارادی و اضطراری دارند کمک کنید. ثورو به این‌گونه توجیهات کاری نداشت. به عقیده او اگر ما به ضروریات زندگی اکتفا بکنیم آن وقت مقدار وقتی که باید برای کسب درآمد در شبانه‌روز مصرف کنیم پایین می‌آید. به اعتقاد او هیچ انسانی برای تأمین ضروریات زندگی به بیش از ۳ ساعت کار در روز نیازی ندارد. اضافه بر این سه ساعت را می‌توانید صرف کار دوم و سومی که در زندگی باید بکنید، بکنید. 🔹 بنابراین فلسفه ساده‌زیستی که او عرضه می‌کرد این بود که ساده‌زیستی سبب می‌شود شما سه ساعت در شبانه‌روز صرف شغل و حرفه و درآمد بکنید و باقی را به دو کار خیلی مهم‌تر زندگی بپردازید: یکی علقه‌بخشی‌ها و دیگری رایگان ‌بخشی‌ها. اما اگر بنا باشد زندگی را از حد ساده‌زیستی بالاتر ببرم و زندگی مرفهانه، متجملانه یا اشرافی داشته باشم، پولی که برای آن زندگی نیاز دارم باید وقتم را در شغل و حرفه‌ام بگذارنم و آن وقت به هدف دوم و سوم زندگی نمی‌رسم. 🔹ما سه هدف در زندگی داریم: یک سلسله فعالیت می‌کنیم برای درآمدزایی که همان شغل و حرفه است و دو سلسله فعالیت که از نظر ثورو خیلی مهم است هم انجام می‌دهیم: یکی علقه‌پردازی و دیگری رایگان بخشی است. اگر به ضروریات زندگی اکتفا کنم. عیبی به جسم و بدن و روانم وارد نمی‌شود و در عین حال وقت زیادی به دست می‌آورم برای رشد شخصی خودم. رشد شخصی من با دو کار به دست می‌آید یکی پرداختن به علقه‌پردازی‌ها و دیگری با رایگان‌بخشی‌ها. 🔹 اما بحث دیگری که وجود دارد این است که کسانی که این جنبش ساده زیستی را از اوایل قرن بیستم پی گرفته‌اند که مرکزش در امریکا بود و بعد به اروپا تسری پیدا کرد، حوزه سخن خود را از دیوید ثورو هم گسترده‌تر کردند و گفتند فقط مسئله این نیست که من می‌توانم به علقه‌پردازی‌ها و رایگان‌بخشی‌های خودم بها بدهم،‌ مهم این است که وقتی ساده‌زیست نیستم،‌ مشکلات دیگری را هم برای خودم به وجود می‌آورم که یکی از آنها همین اضطراب است. چرا؟ چون وقتی که من بخواهم بیش‌تر از ضروریات زندگی داشته باشم، آن وقت طبعاً باید به بسیاری از کارها تن بدهم که با آرمان‌های من سازگار نیست. به فرض اگر من روزی ۲۰ دلار خرج داشته باشم من به هر کاری تن نمی‌دهم. بین کارها دست به گزینش می‌زنم و آن کاری را انجام می‌دهم که با آرمان‌های من و کام من سازگار است. اگر به جای روزی ۲۰ دلار به روزی ۲۰۰ دلار نیاز داشته باشم میزان گزینشم خیلی کم‌تر می‌شود و خیلی کارها را باید بپذیرم که ممکن است با آرمان‌های اخلاقی، روانی یا اجتماعی ما سازگار نباشد. 🔹بنابراین اولین اثرش این است که از آرمان‌های خود فاصله می‌گیریم. همین باعث می‌شود شخصیت ما به شخصیت اضطرابی بدل شود چراکه واقع زندگی یک چیز و آرمان‌ها چیز دیگری است و انسان بی‌قرار می‌شود. این مورد برای کسب ثروت بود اما در باب حفظ آن ثروت هم می‌توان صحبت کرد. وقتی به ضروریات زندگی اکتفا نکنیم یعنی چیزهایی داریم که به آن نیاز نداریم اما به هر حال باید حفظش کنیم. حفظ آن چیزها به عوامل زیادی بستگی دارد که در اختیار من نیست. نیاز به پلیس وظیفه‌شناس، جامعه امن و ... داریم که تحت ضبط و مهار من نیست. برای باقی ماندن ثروتم باید دل‌نگران بالا و پایین شدن قیمت ارز و تجارت جهانی هم باشم. اینها در اختیار منِ فرد نیست. بنابراین واکنش طبیعی من فقط اضطراب خواهد بود. 🔹ساده زندگی نکردن به دو جهت می‌تواند به ما اضطراب وارد کند، یکی به جهت انجام کارهایی که با آرمان‌هایمان سازگار نیست و دیگری به جهت این‌که عوامل دخیل در حفظ آن ثروت در اختیار ما نیست. اما اگر دعای حضرت مسیح برای ما مستجاب می‌شد که خدایا نان هر روز من را همان روز بده، همان روز نان را می‌گرفتید و مصرف می‌کردید و کسی نمی‌توانست آن را از شما بگیرد. نان فردا هم فردا به دستتان می‌رسید و شما نان اندوخته نخواهید داشت که کسی بخواهد از شما بگیرد. 🔅سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان چاره اندیشی برای اضطراب ، جلسه اول @mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
🔈 فایل صوتی سخنرانی اصول اندیشه‌های هنری دیوید ثورو| مصطفی ملکیان| 13 آبان 1402| بوکلند مارکیز تهران @mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
فایل صوتی سخنرانی اصول اندیشه‌های هنری دیوید ثورو| مصطفی ملکیان| 13 آبان 1402| بوکلند مارکیز تهران @mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
_اصولِ_اندیشه‌ها‌ی_هنری_دیوید_ثورو.mp327.49 MB
✅چرا هیچگاه لباس روحانیت نپوشیدید؟ ✍️مصطفی ملکیان ❓شما هیجده سال در حوزه درس خواندید و طبیعی بود که در این مدت مدارج تحصیلی مختلفی را طی کنید و سؤال من این است که آیا لباس روحانیت هم به تن کردید؟ 🔹نه! هیچوقت. چون به پوشیدن لباس روحانیت معتقد و علاقه‌مند نبودم. هدف من از تحصیل در حوزۀ علمیه یافتن پاسخ برای پرسش‌های فلسفی و فکری خودم بود و با این هدف از سال ۵۸ تا ۷۶ که از قم به تهران آمدم به مدت ۱۸ سال در حوزه ماندم اما کم کم به نظرم رسید که آن چه در آن جا تدریس می‌شود برایم قانع‌کننده نیست و بسیاری از پرسش‌های من به پاسخ نرسیده است. البته در تمام هیجده سالی که در حوزۀ علیمه قم تحصیل می‌کردم و در قم ساکن بودم هفته‌ای دو روز به تهران می‌آمدم و در دانشگاه‌های مختلف تدریس می‌کردم از جمله دانشگاه‌های تربیت مدرس، دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه تهران حتی مدت کوتاهی در دانشگاه امام صادق هم تدریس کردم و در همۀ این شرایط به دنبال یافتن پاسخ برای پرسش‌های فکری خودم بودم.   ❓در هیجده سالی که در حوزۀ علمیه تحصیل کردید و درواقع یک طلبه بودید آیا در این مدت به فکر رفتن به پایه‌های بالاتر تحصیلی و مدارج بالاتر حوزوی نبودید؟ 🔹ابدا. هدف من فقط درس خواندن و دانستن بود و به فکر دریافت عناوین تحصیلی و رفتن به مدارج بالاتر حوزوی نبودم. یا به فکر این که خودم را از نظر علمی‌برای تدریس در دانشگاه آماده کنم. مسئلۀ اصلی و دغدغۀ من یافتن پاسخ برای پرسش‌های شخصی‌ام در فلسفه بود و رسیدن به حقیقت. حتی به یاد ندارم که مثلا درس خوانده باشم که فردا بروم دانشگاه و سر کلاس چیزهایی را که خوانده‌ام تدریس کنم. البته در طی تحصیل آن‌قدر اندوخته‌های علمی‌ پیدا کرده بودم که به من امکان تدریس در دانشگاه را می‌داد بنابراین هیچ وقت برای این که بروم درس بدهم مطالعه نمی‌کردم و آن قدر اندوختۀ فکری داشتم که بتوانم تدریس کنم. حتی در سیزده سال اخری هم که در دورۀ دکترا تدریس می‌کردم نیازی نمی‌دیدم که برای رفتن به سر کلاس و درس دادن مطالعه کنم و بخواهم برای تدریس یک درس دو واحدی مطالبی را بخوانم و برای رفتن سر کلاس آماده شوم. ➖گفتگو استاد ملکیان با نشریه آزما، شماره 177 @Mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
✅باید به فرزندانمان درس های زندگی یاد بدهیم. ✍️ مصطفی ملکیان 🔹نهاد آموزش و پرورش ما و کشورهای با شرایط مشابه ما، یک عیب بسیار عمده دارند که تشریح می کنم. لازم به ذکر است که منظورم از آموزش و پرورش صرفا وزارت آموزش و پرورش نیست و منظور، همه نهادهای درگیر آموزش و پرورش است. فرزند من و شما را در دو سالگی در مهد کودک تحویل می گیرند و ۳۰ سال بعد با مدرک دکتری تحویل می دهند. ۳۰ سال عمر در اختیار نهاد آموزش و پرورش قرار می گیرد. اما ما در این ۳۰ سال چه می کنیم؟ ما تا ۱۸ سالگی مطالبی به فرزندانمان می آموزیم که هیچ سودی برای زندگی آنها ندارد. مطالبی که مشکل گشای زندگی نیستند 🔹اما راه درست این است که به بچه ها سه چیز یاد بدهیم. اول، زبان و ادبیات را خوب یاد بدهیم به طوری که خوب بگویند و خوب بنویسند. دوم، ریاضیات در حد مسائل روزمره زندگی یاد داده شود و سوم، تاریخ کشورمان را بیاموزند زیرا آدمی که تاریخ کشور خود را نداند، مثل آدمی است که پدر و مادر خود را نشناسد. بعد از این موارد، دیگر تمام وقت را تا ۱۸ سالگی صرف یاد دادن درس های زندگی باید بکنیم. بعد از ۱۸ سالگی باید یک استدلال هفت مقدمه ای آموخت. اول، اینکه یکی از ویژگی های زندگی خوب، اخلاقی بودن است. دوم، برای اخلاقی بودن باید استقلال داشت. سوم، یکی از مهم ترین وجوه استقلال، استقلال مادی است. چهارم، برای استقلال مادی، مجبوریم ثروت داشته باشیم. پنجم، برای ثروت باید درآمد داشته باشیم. ششم، برای درآمد نیاز به شغل و حرفه داریم و هفتم، برای این که شغل و حرفه ای داشته باشیم، باید در یک علم، یک فن یا یک هنر متخصص باشیم.. 🔹درس های زندگی دو قسم است. بعضی باید درس هایی باشند که زندگی ما را موفقیت آمیز کند، سلسله درس هایی که ما را به اهدافمان برساند. بعضی دیگر، باید چیزهایی بیاموزند که موفقیت ها به قیمت زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی نبوده باشد. پس به عبارتی دیگر، درس های زندگی شامل مهارت های زندگی و نیکی های زندگی می شوند. قبلا نیکی های زندگی را به ۲۴ مورد منحصر کرده اند اند و امروز مورد بحث من نیست و به مهارت های زندگی می پردازم. مهارت های مشترکی که همه انسان ها به آن نیاز دارند. 🔹مهارت های مشترک، ۲۰ مورد هستند که آن ها را بیان خواهم کرد. اول، خودتان را به هیچ مکتب و مسلکی مقید نکنید، هر جا خوبی بود یاد بگیرید. دوم، اتکای به خود و استقلال داشته باشید. سوم، هنر نقادی را باید گرفت، نباید زیر آوار نظرات له شویم. چهارم، گشودگی ذهن داشته باشید و سینه شما برای آرای مختلف گشوده باشد. پنجم، تا می توانیم در حال زندگی کنیم، در گذشته و آینده سیر کردن، موفقیت حال را هم از ما می گیرد. ششم، قدرت تغییر دیدگاه را باید داشت. هفتم، قدردان داشته ها باشیم. مورد دیگر، بحث آرمان گرایی است. رویا پردازی و خیال پروری افراطی، موفقیت آدمی را کم می کند و باید تعادل داشت. مورد بعدی، ما باید بیشترین کار را با کمترین دردسر انجام بدهیم. بعدی، اشتیاق به یادگیری است که در کودکان هست اما هرچه سن بالاتر می رود کمتر می شود. مورد دیگر، خودآگاهی است یعنی توجه داشتن به نقاط قوت و ضعف خود. بعدی، انضباط شخصی است. گاهی باید از لذاتی چشم پوشی کرد که بعدا لذات بزرگتری را به دست آورد. انعطاف پذیری مورد بعدی است که اگر هدف از بین نمی رود، به وسایل جمود نورزیم. مورد دیگر، شناخت سنخ شخصیتی است و مورد بعدی، صبوری می شود. موفقیت، صبوری می خواهد. مورد دیگر، مهارت گفتگو است، گفتگو به معنای فلسفی و نه گپ و گفت. بعدی، مدیریت زمان است و در نهایت هم مهارت های چهارگانه ارتباط را بدانیم. مثلا رابطه های همکاری، دوستی، خویشاوندی و... را با هم خلط نکنیم. 💢نشست "رونمایی از مجموعه کتاب های زندگی خوب" @mostafamalekian
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.