™خانومانه™تــقــاصـــ

فیلم " فقط یک ناشناس " ژانر┇#درام #عاشقانه ⛔️دارای محدودیت سنی و بدون سانسور 🔞#بزرگسالان امتیاز┇6.0 کیفیت┇720p مدت زمان┇117min سال ساخت┇2019 زیرنویس فارسی داستان این فیلم: داستان زن و مردی که نیمی از عمر خودشان را عاشق یک دیگرند، اما هرکدام در رابطه با شخص دیگری هستند...s⁶ دانلود فیلم فیلم های بیشتر 👇🏻👇🏻👇🏻 Channel Id : 🎬 @filimocanal 🎬 @filimocanal

🩶🫂

🫣😍طلسم خواب بند بسیار قوی که معشوق شما از فکر شما نمی تواند بخوابد و اگر بخوابد فقط خواب شما را میبیند😴 ✡ طلسم الفوز قویترین جامع الطلسم 🔶بخت گشایی فوری 👰‍♀🤵‍♂ 🔶برگشت معشوق از راه دور 👩‍❤️‍👨 🔸باطل السحر و طلسم قوی 🔮 🔸طلسم صبی 🪄 🔶موفقيت در درس 👨‍🎓 🔶فروش ملک و زمین 6🧿 https://t.me/+jndX9wbuSKZmMDQ0 🆔 @ostad_seyed_hashemi ⚛ @ostadseyed

- ✦

🔴 زیر قیمت بازار از بندر گناوه با کیفیت ترین اجناس رو با قیمت مناسب مستقیم از بندرگناوه بخر 😍🛳 مگه داریم پرداخت درب منزل فقط درب منزل🏡 قیمت و جنساشونو با بقیه جاها مقایسه کنید 🥰 ☎️ +989175332550 از دلال نخرید تمام اجناس با گرانتی اصالت💯👇 https://telegram.me/joinchat/AAAAAFQL5yFNUPDc4hur2Q 🎁ست جهیزیه با تخفیف ویژه ویژه تا اخر هفته 😍👆

‌ نيازمند يه رفیقِ همیشگي..! - ✦

🎞فیلم Nasha 🔍 خلاصه داستان : پسر 18 ساله ای عاشق معلم 25 ساله اش می شود، در حالیکه زن دچار انحرافات جن‌سی است و .... https://t.me/+nNuZMzCwLjMwNWQ8

قاب گوشی گوگولی میخوای؟😍 https://t.me/+el7RzarY7HBkMmRk 🐻 برات منبعشو پیدا کردم☝️🏻✨

دنبال قاب گوشی پینترستی هستی😍🥰 @Ghab_Center 🪐🌏💫      @Ghab_Center 🌚🛸 بیا پیداش کردم🫠😍💜

#part153 خوراکی هارو روی مبل رها کردم و سریع از در بیرون زدم... هرچقدر خاتون صدام زد توجهی نکردم؛ هه! چه فکر هایی داشتم برای امروز رفته بود پی گربه؟ می دونستم چیکارش کنم! در حیاط رو باز کردم و با صدای بلند اسمشو  صدا زدم. هر چقدر صداش زدم کسی جواب نداد، معلوم نبود کدوم گوری رفته کوچه های نزدیک رو هم گشتم ولی انگار واقعا نبود! کم کم نگرانی هم چاشنی خشمم  شده بود نکنه بلایی سرش اومده باشه! اینجا محل نا امنی نبود، همه منو می شناختند ولی آیدا  رو که نمی شناختند! نکنه کسی براش مزاحمت درست کرده باشه! با فکر به همین چیز ها، مغزم شعله کشید و دیوانه وار توی کوچه ها دنبالش گشتم ولی نبود. زن من...   زن آقا خان نبود و من بی غیرت کوچه کوچه دنبال زن یاغی ام می گشتم.  نمی دونم چقدر گذشته بود که زانو هام از رمق افتاد و توی تاریکی دنبال رد و نشونه ای از آیدا بودم. چطور اصلا باید بر می گشتم خونه؟ لعنت بهت آیدا... دعا کن جنازه ات برسه دستم وگرنه زنده ات رو خودم می کشم! خسته راهی خونه شدم تا حداقل رسولی رو خبر کنم، اینجوری بهتر می تونستم دنبالش بگردم. نزدیکی های خونه با دیدن در باز حیاط، ابرو هام گره خورد. نکنه پلیس خبر کرده باشند؟ نه! جرات نداشتند بدون اجازه ام همچین کاری کنن از افکار که به ذهنم  می افتاد پوزخند می زدم... اجازه کجا بوده؟