™خانومانه™تــقــاصـــ
سیاوش مرد هوسباز وخشنی که بهخواهرزنش تجاوز میکنه💦
Ko'proq ko'rsatish18 597
Obunachilar
-5124 soatlar
-4607 kunlar
-47230 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Repost from استاد هات من « خانوم باش »
کانال تخصصی علوم غریبه استاد 🍀سید عباس چراغی 🍀
💥 پیشگویی، تشخیص و بررسی فقط و فقط با پرسیدن اسم و سن شما ناگفته هایی که شما را شگفت زده خواهد کرد
👫بازگشت معشوق ۲۴ ساعته تضمینی💯
💀 دفع سحر و جادو و چشم زخم ۲۴ ساعته تضمینی💯
🏠فروش ملک ۲۴ ساعته تضمینی 💯
💥افزایش رزق و روزی و گره گشایی در کمترین زمان تضمینی💯
🌟با ضمانت کتبی معتبر برگشت وجه.
🧞♂تنها کاتالیست که با احضار موکلین اعظم مشاوره، علت یابی و تحریر ادعیه و طلسمات انجام میگیرد 💯
🚚 ارسال ۳ روزه به تمام نقاط کشورو خارج از کشوربصورت کاملا محرمانه 🚚
☄☄☄☄☄☄☄☄☄
منتظرتان هستیم؛ 10♧Aa
@seyed_abbas1340🧑💻
09199884477☎️
@seyed_abbas40📣
15100
Repost from استاد هات من « خانوم باش »
🫣😍طلسم خواب بند بسیار قوی که معشوق شما از فکر شما نمی تواند بخوابد و اگر بخوابد فقط خواب شما را میبیند😴
✡ طلسم الفوز قویترین جامع الطلسم
🔶بخت گشایی فوری 👰♀🤵♂
🔶برگشت معشوق از راه دور 👩❤️👨
🔸باطل السحر و طلسم قوی 🔮
🔸طلسم صبی 🪄
🔶موفقيت در درس 👨🎓
🔶فروش ملک و زمین 10r🔮
https://t.me/+jndX9wbuSKZmMDQ0
🆔 @ostad_seyed_hashemi
⚛ @ostadseyed
12500
🫣😍طلسم خواب بند بسیار قوی که معشوق شما از فکر شما نمی تواند بخوابد و اگر بخوابد فقط خواب شما را میبیند😴
✡ طلسم الفوز قویترین جامع الطلسم
🔶بخت گشایی فوری 👰♀🤵♂
🔶برگشت معشوق از راه دور 👩❤️👨
🔸باطل السحر و طلسم قوی 🔮
🔸طلسم صبی 🪄
🔶موفقيت در درس 👨🎓
🔶فروش ملک و زمین 12🔮
https://t.me/+jndX9wbuSKZmMDQ0
🆔 @ostad_seyed_hashemi
⚛ @ostadseyed
👍 1
3 46500
آهنگ شاد برا عروسی، تولد و مهمونی بیا اینجا 😍💃
https://t.me/+IyWEljVjmas3ODdi
2 88390
سوار ماشین دوستم بودم ، آهنگ هایی که پخش میکرد بی نظیر بود 😍 ازش پرسیدم از کجا اینا رو دانلود کردی 💜
این کانالو داد 👈🏻
https://t.me/+IyWEljVjmas3ODdi
👍 1
2 80630
#part149
زن نمونه ای بود در مهربانی...
به دعای خیرش لبخند زدم و تعارف کرد برم تو
گویا حال امیر چندان تغییری نداشته و این منو داشت نگران می کرد...
رفیقم بود، دنیای رفاقت کرده بودیم با هم ولی این روزا بیشتر از این ها بهش نیاز داشتم.
حساب و کتاب هام داشت گره می خورد و می ترسیدم بار خوب امسال، اون روز که می خوام سود نده.
باید خودم بهش سر می زدم و حالش رو می دیدم، این طور بهتر می تونستم تصمیمم بگیرم...
من هنوز امید داشتم امیر امروز و فردا بهم ملحق بشه ولی اینطور نمی شد انگار...
مادرش اتاق امیر رو بهم نشون داد و ازش تشکر کردم.
چند ضربه به در زدم و وارد شدم....
هوای سنگین اتاق، بوی مریضی و کسالت می داد.
با چهره ای درهم تو رفتم و امیر سعی داشت از روی تختش نیم خیز بشه.
- هی هی! چیکار می کنی؟ راحت باش پسر؛ راحت باش.
سرفه خشکی کرد و ماسکشو روی صورتش تنظیم کرد.
- سرت سلامت مرد، چرا اومدی؟ مریض می شی توهم
صداش خش دار و مریض بود و هنوز کرخت بود و توی جا افتاده...
ازش فاصله گرفتم و روی صندلی مقابل تختش نشستم.
- باید میومدم، دل نگرانت بودم، بهتر نشدی انگار!
خبری بود حرفم... حتی بدتر هم شده بود!
رنگش کامل زرد شده بود، زیر چشم هاش گود رفته بود و حالش اصلا خوب به نظر نمی رسید.
نفس عمیقی کشید و صورتش از درد توی هم رفت.
- اتفاقا خیلی بهترم، جون نداشتم از جا تکون بخورم، انگاری رفته بودم تو کما!
دلم از شنیدن این حرف ها داشت مچاله می شد.
دوست نداشتم خار به پاش بره، اما حالا این طور مریض شده بود.
❤ 82👍 20🤬 1
2 791110
بادستش چاک بهش*تم از هم فاصله داد تا ویبراتور درست لای چاک بهش*تم و روی چو**ولم بشینه.
با لرزش چو**ولم جوری که انگار برق بهم وصل شده بدنم لرزش بدی کرد
_ ددی....
کوچکترین توجهی بهم نکرد و عقب گرد کرد
روی صندلی مخصوصش نشست و تکیه زد و اروم تابش داد و گفت:این مرحله اولش ببینم چیکار میکنی خانوم کوچولو....
https://t.me/+p945yp-mH69hODY0
2 67130