cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

سرزمین جنیوا 𝙅𝙚𝙣𝙞𝙫𝙖 𝙇𝙖𝙣𝙙💎

سرزمین جنیوا 𝙅𝙚𝙣𝙞𝙫𝙖 𝙇𝙖𝙣𝙙💎 به قلم: رومینا قاف🔮 یه رمان جدید، جذاب و پرماجرا🪄❄🔥 #تخیلی #فانتزی #ترسناک

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
322
Obunachilar
-324 soatlar
+527 kunlar
+4030 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
- بس کن....ولمممم کن.....🔞💯 خودش رو روی بدنم تنظیم کرد و با لذت گفت: - ولت کنم؟ تازه میخوام دیونه ات کنم خدا خدا میکردم یه نفر فقط به طبقه بالا بیاد تا صدامو بشنوه.... دیوانه وار و پر از نیاز جای جای بدنم گاز می‌گرفت و می بوسید.... - دختر تو محشرییی... و با فرو کردن چیزی درونم جیغی پر از درد کشیدم که.... https://t.me/+0XnocVXLgI41NzRk https://t.me/+0XnocVXLgI41NzRk #ارتوتیک💦 #عاشقانه_رازآلود‼️
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
متیو صدای خنده ای شنید. در اتاقش رو آروم باز کرد.دایانا لخت روی تخت به شکم خوابیده بود و آروم پاهاش رو تکون میداد. -اوه عزیزم. تو میتونی منو هم داشته باشی! -لبام؟ -هرچیزی که تو بخوای. اتفاقا الان شاید دلت بخواد منو ببینی. متیو سرجاش خشک شد. چه غلطی داشت می‌کرد؟ با کدوم خری حرف می‌زد که اینطوری براش می‌خندید -چی پوشیدم؟ راستش هیچی. -عکس؟ اوه. مطمئن باشم که پیش خودت می‌مونن؟باشه میفرستم متیو تند تند نفس می‌کشید. رگای گردنش نبض میزد. داشت باهاش شوخی می‌کرد؟ دیگه طاقت نیاورد. به سمتش پا تند کرد. دختره داره با دوستش شوخی میکنه اما پسر فکر میکنه میخواد برای یه پسر نود بفرسته 😂🔞 https://t.me/+2uu9yFHYDzY2Zjk0 https://t.me/+2uu9yFHYDzY2Zjk0 https://t.me/+2uu9yFHYDzY2Zjk0 24پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
عماد پسری که میفهمه‌ عشقش قراره بشه خواهر عروسش و.....😳❌ خیره میشه به جایی و با مکثی میگه   سـ ..... سلین ... سلین   ...  عروس منیر شده ...... ناخودآگاه بلند میگم چـــــــــــــــــی ؟؟؟ https://t.me/+dZ7oV6B3Kc5jNThk https://t.me/+dZ7oV6B3Kc5jNThk با نفرت یقمو‌ گرفت و تو صورتم غرید _جفتتونو امشب آتیش میزنم زن مننننننن‌ عروس خواهرم شده قهقهه‌ ی هیستریکی‌ میزنه و در کسری از ثانیه با کوبیده شدنم به دیوار جیغی میکشم _عماد توروخدا برات توضیح میدم پوزخند سردی زد _کاری میکنم که بخوای هم نتونی عروس کسی بشی..... https://t.me/+dZ7oV6B3Kc5jNThk https://t.me/+dZ7oV6B3Kc5jNThk https://t.me/+dZ7oV6B3Kc5jNThk دوساعت دیگه لینک باطله❌💦 24پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
پرونده ی بزرگترین مافیای خاور میانه رو قبول کردم، فکر میکردم قراره همه چیز درست بشه ولی با عاشق شدن اون دیونه همه چیز به هم ریخت، من شده بودم معشوقه پنهونی یک مافیای بی‌رحم و کسی خبر نداشت تا روزی که انقدر عطش داشت که جلوی قاضی ازم درخواست رابطه کرد و تو دادگاه منو....🔞💯 https://t.me/+TH1mH7Z1wkcwYWI0 غزل دختری که هیچ وقت قرار نبود عاشق بشه ولی با ورود نیما تهرانی کسی هر  خط قرمزی و قانونی رو رد میکرد ..... ❌🔞توجه کنید که لینک vip این رمان داره پخش میشه و اگه نویسنده بفهمه باطل میکنه پس معطل نکنید❌
Hammasini ko'rsatish...
دلتون برای آرامان و نلا تنگ شده؟Anonymous voting
  • آره اونا جذاب تر بود
  • نه این فصل قشنگ تره
0 votes
01:10 ✨
خودم خواستم با تمامِ وجود با تویی که نبود عاشقانه بمانم... :) من این عشق را با همین کوهِ غم رویِ دوشِ دلم تا ابد می‌کشانم...💔🚶🏻‍♀
@mega_artist_iran
Hammasini ko'rsatish...
Roozbeh Bemani Khodam Khastam.mp37.31 MB
😍 2
Repost from N/a
پرونده ی بزرگترین مافیای خاور میانه رو قبول کردم، فکر میکردم قراره همه چیز درست بشه ولی با عاشق شدن اون دیونه همه چیز به هم ریخت، من شده بودم معشوقه پنهونی یک مافیای بی‌رحم و کسی خبر نداشت تا روزی که انقدر عطش داشت که جلوی قاضی ازم درخواست رابطه کرد و تو دادگاه منو....🔞💯 https://t.me/+TH1mH7Z1wkcwYWI0 غزل دختری که هیچ وقت قرار نبود عاشق بشه ولی با ورود نیما تهرانی کسی هر  خط قرمزی و قانونی رو رد میکرد ..... ❌🔞توجه کنید که لینک vip این رمان داره پخش میشه و اگه نویسنده بفهمه باطل میکنه پس معطل نکنید❌
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
_بوسیدن تو برام گناه به حساب نمیاد...🔥♨️ دستش گودی کمرمو لمس کرد.خنده ی ریزی سر دادم و موهامو پشت گوشم روونه کردم. آروم و با حجب و حیا خندید _به چی میخندی؟ دو تا دستامو رو شونش گذاشتم و صورتمو نزدیک تر بردم:_ به یه آدم عاشق که از رسم و رسوم عاشقی چیزی بلد نیست... 😄 متعجب پرسید:_ من بلد نیستم؟ دوباره ریز خندید و این بار بینیشو به بینیم چسبوند.نجوا کنان لب زد: _برای اغوای تو زیادی آروم پیش میرم🤤 نگاه خیرش به لبام دوخته شده بود و صدای نفس نفس های ملحیشو می‌شنیدم... آروم آروم نزدیک نقطه ای شد که براش به خروش اومده بود.بیشتر منو به خودش فشرد و حالا درست موقعی بود که میتونست از اولین طعم حرفی بزنه ،اروم پچ زد: _ بسه یا بیشتر خودمو نشون بدم؟💦 چشام تو خمارترین حالت ممکن بود وقتی بهش نزدیک تر شدم و.. https://t.me/+dZ7oV6B3Kc5jNThk https://t.me/+dZ7oV6B3Kc5jNThk https://t.me/+dZ7oV6B3Kc5jNThk سلین،تو یه شب نسخه ی یه عشق تب دار رو میپیچه اما سرنوشت همیشه جلوی اون نسخه مانعی میزاشته، آخرین مانع هم اذدواج اجباری با خواهر زاده ی عشقش بود..🥲 18پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
اغوا گرانه خندید و توی بغل مردش جمع شد -دوست داری گریه کنم؟ پوست نرم #گردنش رو به دندون گرفت و محکم گازش گرفت +اوهوم.. ولی فقط وقتی زیر منی.. و از #لذت اشک می‌ریزی و التماس میکنی که محکم تر داخلت #بکوبم! 🫀🔞🔥
کی میدونست دختری که گروگانش گرفتم تا پولم رو پس بده، من رو.. رئیس مافیا رو اینطوری به زانو دربیاره؟
من عذابت دادم، تو ازم متنفر بودی! تو دشمنم بودی و حالا وضعیتمون رو ببین. حتی اگه ازت دور بشم دیگه نمیتونم بدون تو نفس بکشم.. حالا من بچه تو رو حامله‌م! #پیشنهاد_ویژه داستانی توی #نیویورک و بین دو تا از کله شق ترین آدما! کدومشون تسلیم میشه؟ https://t.me/+2uu9yFHYDzY2Zjk0 https://t.me/+2uu9yFHYDzY2Zjk0 https://t.me/+2uu9yFHYDzY2Zjk0 18پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
-نمیخوامت🔥❌ -شوهرت و نمیخوای؟ -به زور شوهرم شدی،من همش ۱۷سالمه،اصلا دوست ندارم مگه زوره؟ یک جایی حوالی سینه‌ام،درست سمت چپش تیر کشید،نفسم رو با آهی بیرون دادم -عیب نداره بچه‌م،درعوض من تو رو جای هردوتامون دوست دارم https://t.me/+P8xhpC8PA-9mZTM0 https://t.me/+P8xhpC8PA-9mZTM0 جهان ۳۲ساله‌ یک لر باغیرت و اصیل که مجبور میشه برای حفظ جان آیلین ۱۷ساله بهش تعرض کنه یک عاشقانه‌ی زیبا و نفسگیر
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.