cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

آئـــــورا

حتی برای یک‌روز.

Ko'proq ko'rsatish
Eron211 275Forsiy196 338Toif belgilanmagan
Reklama postlari
116
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-37 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

بین مرز خواستن و نخواستن ایستادن. بودن و نبودن. رفتن و آمدن. راست و دروغ. عشق و نفرت. در میانه‌ی همه‌چیز‌ بودن و هیچ نبودن. قصه‌ی تو همین بود عزیزم.
Hammasini ko'rsatish...
Nima Masiha Bi Gharar.mp310.31 MB
3💔 2
بیا قبول کنیم اون‌که رفته؛ دیگه هیچ‌وقت نمی‌آد.
Hammasini ko'rsatish...
Dariush-Cheshme-Man-128.mp34.97 MB
به غرق شدن عادت نکن.
Hammasini ko'rsatish...
8🕊 1
مهم نیست چقدر دست‌و‌پا بزنیم، چون به‌هر حال رو به ناپدیدشدن می‌رویم. آه، فرزندم، تو هرگز مرا نجات نخواهی داد. تو هرگز چیزی که من می‌خواستم باشم نخواهی شد. هرگز مرا چنان که نیاز دارم دوست نخواهی داشت. هرگز خودم را به من پس نخواهی داد. و با این همه، من تو را می‌بخشم. تا مدت‌ها این را نمی‌فهمی راوی کوچک‌من، دوربین درشت چشم من! تو این را نمی‌فهمی، اما من مدت‌هاست که تو را بخشیده‌ام. •از داستان «پشیمان»| دن شاون
Hammasini ko'rsatish...
💔 6 1🕊 1
با خودم گفتم این اتفاق برای من نخواهد افتاد. من هیچ‌وقت نمی‌گذارم بچه‌هایم از من متنفر شوند. حالا که دارند بزرگ می‌شوند، می‌دانم نفرتْ احتمالی است قطعی در انتهای تونل دور و دراز پدر و مادر بودن. و گمان می‌کنم کار چندانی هم نمی‌شود کرد. •از داستان «پشیمان»| دن شاون
Hammasini ko'rsatish...
💔 5 2
آرزو داشت یک روز من هم «یاد پدر بخیر» را بخوانم. برای خودش بود که اشک می‌ریخت. انگار با هر قطره اشک می‌خواست بگوید «یک‌ روز بی‌هیچ قید و شرطی مرا دوست خواهی داشت. یک‌ روز مرا می‌بخشی. یک‌ روز پشیمان می‌شوی و حسرت می‌خوری.» این درست همان چیزی بود که من آن‌موقع حاضر نبودم بشنوم. •از داستان «پشیمان» •مجموعه‌داستان «در میان گمشدگان»| دن شاون
Hammasini ko'rsatish...
💔 5🕊 1
آرزو داشت یک روز من هم «یاد پدر بخیر» را بخوانم. برای خودش بود که اشک می‌ریخت. انگار با هر قطره اشک می‌خواست بگوید « یک‌ روز بی‌هیچ قید و شرطی مرا دوست خواهی داشت. یک‌ روز مرا می‌بخشی. یک‌ روز پشیمان می‌شوی و حسرت می‌خوری.» این درست همان چیزی بود که من آن‌موقع حاضر نبودم بشنوم. از داستان «پشیمان» مجموعه‌داستان «در میان گمشدگان»| دن شاون
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
وَ پایان طب‌ا‌ورژانس - تیرماه ۰۳
Hammasini ko'rsatish...
15🍓 2
با وجود اینکه بیشتر روز‌ها در خانه هستم و همان روتین همیشگی‌ام را انجام می‌دهم اما باز هم جمعه‌ها برایم فرق می‌کند. انگار بابت هرکاری که در طول‌هفته خودم را مجبور به انجام دادنش می‌کنم، جمعه‌ها می‌توانم سخت‌گیری را کمتر کنم و حس کنم که یک‌روز تعطیلی در هفته را باید طور دیگری بگذرانم. به‌قول دوستی این‌روز‌ها خیلی زن‌ِِزندگی‌ام. یعنی بیشتر از آن‌که در پی آن باشم که چرا باید کاری را انجام بدهم، در پی درست انجام‌دادنش هستم. مثلن به این فکر می‌کنم که چه ادویه‌هایی غذاهایم را خوش‌طعم‌تر می‌کند. چطور کتاب‌هایم را بخوانم که بیشتر آن‌هارا به‌خاطر بسپارم. چطور باید با بیماران حرف بزنم تا از درد و رنجشان کمی کمتر شود. چطور درس بخوانم تا برایم مفید‌تر باشد. امروز دوستم برایم از باغشان یک‌ظرف‌بزرگ آلبالو آورده بود و من بعد از آن‌که برگ‌ و ساقه‌شان را جدا کردم و آن‌هارا خوب شستم، به سه‌دسته تقسیم‌شان کردم. دسته اول را کف‌سینی پهن کردم و توی بالکن گذاشتم. هسته‌های دسته دوم را جدا کردم و آن‌هارا برای چند‌‌وعده آلبالو‌پلو فریز کردم. و دسته‌سوم را به‌ چایی‌آلبالو اختصاص دادم. اگر می‌خواستم مثل گذشته به این فکر کنم که چرا باید این‌ کارها را انجام بدهم، همه را کنار گذاشته بودم و احتمالن چند روز دیگر خراب شده بودند. اما به چطور انجام دادنش فکر کردم و با وجود این‌که آشپزخانه‌ام حسابی کثیف شد، از انجام دادنش احساس رضایت می‌کردم. حالا نشسته‌ام و دارم فوتبال آلمان و اسپانیا را تماشا می‌کنم. چایی آلبالویم دم کشیده و رنگش مستم می‌کند. بازیکن‌ها دارند دنبال توپ می‌دوند، گزارشگر دارد گلوی خودش را پاره می‌کند و مدام اعلام می‌کند که هنوز هم می‌توانید در انتخابات شرکت کنید و آخرین تلاش‌های نا‌موفقش را برای جمع‌کردن رای انجام می‌دهد. و من انگار که در این سیاره نباشم، دارم به این فکر می‌کنم که باید خودم را ببخشم. بابت تمام روزهایی که به‌خاطر اعتماد به آدم‌ها و حرف‌هایشان خودم را رنجانده‌ام. باید ببخشمش و گذشته را رها کنم. باید چشم‌هایم را خوب باز کنم و درس‌هایی که باید را بگیرم. احساساتم را پشت در بگذرام و بفهمم که هر چه اتفاق افتاده باید پیش‌ می‌آمده. باید ببخشمش و از این عذاب بیهوده رهایش کنم. باید دوباره برگردم به غار تنهایی‌هایم و آدم‌ها و دروغ‌هایشان را پشت در بگذارم.
Hammasini ko'rsatish...
9🤝 3💔 1
بهم می‌گفت بابت سوال‌های بی‌جوابی که آدم‌ها برات به‌جا گذاشتن خودت رو رنج نده. صبور باش. گذر زمان همه‌چی رو برات روشن می‌کنه. راست می‌گفت.
Hammasini ko'rsatish...
8
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.