بیرون از سیاره زمین

اینم دیر رسیدم

ساعتم

اون کاریو که نباید کنم کردم از خودم بدم میاد زیاد کار بدی کردم مجبور بودم حس خوبی به خودم ندارم حرفام دیگه ارومم نمیکنه انگار یه چیزی چسپیده روی بدنم مثل آدامس جدا نمیشه هر کاری میکنم کش میاد بدتر میشه انگار یه لکه بزرگ افتاده رو لباسم شسته نمیشه انگار یه سطل رنگ ابی ریخته شده رو نقاشیم پاک نمیشه از خودم متنفرم :)

اون کاریو که نباید کنم کردم از خودم بدم میاد کار بدی کردم حس خوبی به خودم ندارم انگار یه چیزی چسپیده روی بدنم جدا نمیشه انگار یه لکه بزرگ افتاده رو تنم شسته نمیشه انگار یه سطل رنگ ابی ریخته شده رو نقاشیم پاک نمیشه من از خودم متنفرم :)

تویی که بیداری و فکرت اینجاست بیا @mooAbi

- دلم میخوادت چه لَخت چه فِر |

00:47

3فر

اگه چشای همه ابی بود یا برگ درختا آبی بود فکر کردی به اینکه پوست ادما آبی بود به اینکه حتی تاریکی شب آبی بود اگه جاده ها رنگشون آبی بود چی؟ موی ادما ابی بود تصور کن خون ادما ابی بود چی میشد؟ هیچی تهش یه مداد سیاه برمیداشتم همشو سیاه میکردم :)))