cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

🦋بـ۪ٜـ۪ٜهـ۪ٜـ۪ٜتـ۪ٜـ۪ٜر۪ٜیـ۪ٜـ۪ٜن۪ هـ۪ٜـ۪ٜا🦋

↷ 𝓦𝓮𝓵𝓬𝓸𝓶𝓮 ‹💕💎› ------------------------------------ 𝑺𝒕𝒂𝒓𝒕 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍==> 𝑱𝒖𝒏𝒆 𝟏𝟔,𝟐𝟎𝟐𝟑 𖧷 𖧷 𖧷 𖧷 همیشہ ﻫﺴﺘﻨﺪ ڪﺴﺎنے ڪہ نمےﺧﻮﺍﻫﻨـﺪ ﭘــﺮﻭﺍﺯِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﺗﻮ بہ ﭘـــﺮﻭﺍﺯ فـڪﺮ ﮐﻦ ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁنــها🤍 ارتباط باما:📬 @Behtarin564bot

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
585
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-47 kunlar
+3330 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#خدایا‌شکرت بساز و پیش بیار اون چیزی که خودت برامون خیر میبینی🌱🌸 ┄•●❥ @Behtarin568🦋
Hammasini ko'rsatish...
2🥰 1💯 1
شش پارت تقدیم نگاه های مقبول شما 👀❤️ ری اکشن بدین و لینک کانال پخش کنین🍃🔗 که بیشتر بندازم💌
Hammasini ko'rsatish...
3
رمان_شجاع نویسنده_🤍 پارت_ 106 صبح از خاو وخیستوم دوش گرفتوم و لباس پوشیدوم و با رامین او بچه ها رفتیم طرف پوهنتون و هرکدوم طرف صنف ها خو وارد صنف شودوم آرین طرف مه لبخند زد 🙂 فرشته: مرغ ها عاشق چری کنار هم نمیشیینم😏 آرین: ت به مجیب خو برس لازم نکرده فضولی کنی ✋🏽😏 مصطفی: خوهر جو بفهمیدی دگ همگی: 😂 مجیب: سلام به همگی مجیب هم نشست و فرشته خوده چت به مجیب بگفت مجیب عصبانی شده بود ولی چون استاد آماده بود هیچی نگفت🙄 استاد فیروز: تب امروز تقسیم اوقات ها شما میدیم دو روز بعد امتحان هه😐 علی: استاد به ای زودی 😳 استاد: نه دل تو مایه یک دو سه هفته دگ هم صبر کنیم 😐 علی: نه استغفرالله 😐🔪 همگی: 😂🤭 تقسیم اوقات ها خو گرفتیم و درس ما خلاص شد از جای رامین اینا یک ساعت دک هم درس دیشتن با ارین رفتوم کافیشاپ و قهوه سفارش دادیم☕️✨ آرین: خب چخبرا جیگر آرین 😊♥️ مه: خبر خاص نیه از طرف جیگر تو آرین: جدی جیگر😂 مه: اینقدر جیگر نگو خش نداروم آرین: خب جیگری دگ😉♥️♥️ مه: خب جیگر نگو دگ چیزی بگو آرین: نفس خبه😁🫣 مه: از جیگر بهتره آرین: چشم نفسی🥰♥️ ای اخطلات میکردیم که ادامه.........
Hammasini ko'rsatish...
3
رمان_شجاع نویسنده_🤍 پارت_ 105 که رامین هم آماد رامین: سلام رایان: علیکم بیامادی رامین: مچوم بیامادوم 😂 مه: نمیشه چند ساعت هه سبکی نکنین شما دو نفر رایان: گناه ما نیه گناه سبکی یه خیلی بد بچه شده رامین رایان: 😂😂😂 مه: 😐🤦🏻‍♀ وخیستیم و رفتیم سالون غذا خوری و نشستیم نون خوردیم بعد وخیستوم و آمادوم منزل خو چون حوصله ندیشتوم بشینوم🙄🪫 گوشی مه پیام آماد که زود دریافت کردوم صفحه چت: آرین: عشق مه خبی♥️♥️♥️۰ مه: خبوم تشکر ✨ آرین: مثل امروز بچه میگی جاان😬😉 مه: پرو شدی هااا آرین: عاشق اینوم پیش تو پرو بشوم🫠 مه: بسه دگ رمانتیک بازی آرین: خیلی خش نداری 🙁✨ مه: نه آرین: باشه ولی خیلی ناز میکنی هلنااا مه: خب حس بد داروم رمانتیک بازی میکنی آرررین آرین: ای جاااان ولی خش داروم تو ناز بدوم🥰 دو ساعت دگ هم چت کردیم و خدافزی کردین و بعد خاو شودوم 😴 صبح از خاب وخیستوم که ادامه.........
Hammasini ko'rsatish...
1
رمان_شجاع نویسنده_🤍 پارت_ 104 آمادوم خونه او رفتوم اتاق خو و قرار خاو شودوم تا ساعت 5 عصر بعد وخیستوم دوست رو خو شستوم و نشستوم کمی درس خوندوم😒🔪 که گوشی مه زنگ خورد آرین بود به استیکر ثبت کرده بودوم✨ پشت خط: مه: الو آرین: خبی نفس مه🙂 مه: خبوم تخبی آرین: شکر کجایی چی خبررر مه: همینجی درس میخوندوم خاطره نزدیک امتحان هه🙄 آرین: میگوم چری صدا تو خسته یه😂 مه: نخند آرین هیچی از درس خش مه نمیایه آرین: هههه خیره دگ میگذره 😂 مه: باشه فعلاً خدافز باز گپ میزنیم ♥️🙂 آرین: باشه خدافز عشق مه گوشی بگدیشتوم او رفتوم بالا مه: سلام😐 رایان: تو از صبح بکجایی؟؟ مه: درس میخوندوم رایان: هوم 🥴 مه: کو رامین؟ رایان: رفته خمچه ها تحویل بده شاید حالی بیایه مه: خبه نشستوم و با رایان تلویزیون نگاه میکردوم ادامه........
Hammasini ko'rsatish...
👍 1 1😍 1
رمان_شجاع نویسنده_🤍 پارت_ 103 دو ساعت دگ هم خوندیم او خلاص شد و آمادوم داخل پوهنتون به چکر✨ که یکی از بچه ها تیر شد او کاغذ انداخت وردیشتوم باز کردوم داخل یو نوشته بود (جان چی یک دختری .................. ای شماره منه خواستی زنگ بزن مقبولکک) مه: ای تو سیل کن بگردوم حساب یو برسوم بوزنه کچل😒🔪 کاغذ وردیشتوم او داخل یو نوشتوم (جااان چی یک پسر کچل هه خواستی بیا جلو مه تا بزنوم به زیر گوش تو چرسی مچله ) کاغذ لوله کردوم او رفتوم نزدیک او بچه ها🔪 بچه: واوا انی خودیو بیاماد نکنه تو دگ فکر کردی 😂😂 بچه دوم: حیف تو نکرده مال یکی باشی بیا از ما سه نفر کاغذ انداختوم او دور شودوم که یکی مر صدا کرد آرین: هلنااا مه: بله آرین: کجا بودی سه ساعت هه دنبال تو میکردوم مه: هیچی داخل پوهنتون چکر میزدوم🙂 آرین: چند ساعت دگ درس داروم مه: یک ساعت دگ هم داریم خلاص میشه ✋🏽 آرین: یعنی حالی وقت داروم خوده تو باشوم مه:  ها 😅 اخطلات میکردیم که فرشته تیر شد فرشته: انی تو هم کو بخو پیدا کردی هلنا😂 مه: زر اظافی نزن گربه زرد گمشووو😡 فرشته: باشه جیغ نکش آرین: چری عصبانی میشی هلنا مه: نمیبینی چی میگه شغال 😒 آرین: خیره عصاب خوشکل خو خراب نکن که مقبول تری میشی قلب مه میسته😂 مه: مسخره نکن آرین: 😬 یک ساعت دگ هم درس خوندیم او رخصت شدیم با آرین خدافزی کردوم او آمادوم خونه.... ادامه........
Hammasini ko'rsatish...
1🥰 1👌 1
رمان_شجاع نویسنده_🤍 پارت_ 102 صبح از خاب وخیستوم خود خ آماده کردوم و با رامین رفتیم پایین که لینا خود خو پشت شهرزاد قائم میکرد 🤦🏻‍♀😅 مرسانا: لینا چری قایم میشی😉 لینا: 🤫😠 مرسانا: چری اشاره بازی میکنی 🤭 لینا: 🤫😫 مرسانا: چری قواره خو کج میکنی طرف رامین نگاه کردوم که ریز ریز میخندید شهرزاد: مرسانا میشه آزار ندی برین شما ها داخل موتر بشینین برین مکتب مام موتر بیایه میریم پوهنتون 😐✨ مرسانا: باشه🙄 مرسانا اینا رفتم و موتر آماد او مام رسیدیم پوهنتون و طرف صنف ها خو رفتیم رفتون صنف آرین با مصطفی اخطلات میکرد مر دید او چشمک زد که از چشم مصطفی دور نموند او مصطفی هم خندید🤦🏻‍♀ نشستوم به میز استاد زلمی: صبح بخیر 🙂✨ همگی: صبح بخیر استاد زلمی: خب تا یک هفته دگ امتحان ها شما است همکی شما خبر دار باشین و یک سمستر شما خلاص میشه ✋🏽 بهار: استاد یک هفته بعد چقدر کم مونده 🤦🏻‍♀ استاد خنده کرد او گفت استاد زلمی: خب بیشتر هواس خو جمع میکردیم😅 ادامه.........
Hammasini ko'rsatish...
1😍 1
از چپ بخورم از راست میزنم کینه ای نیستم جبران لطفه نگاه به ظاهر آرومم نکن اسید هم قیافش مثه آبه... 😏👋🏻 ┄•●❥ @Behtarin568🦋
Hammasini ko'rsatish...
👍 1 1🥰 1💯 1
Photo unavailableShow in Telegram
روانشناسی میگه: ناراحت بودن با آدم‌های درست بهتر از خوشحال بودن با ادم‌های اشتباهه . . .✨💛 ┄•●❥ @Behtarin568🦋
Hammasini ko'rsatish...
😍 2👍 1 1
جاهایی که تو هستی مه خودمه نمیام! «جاهایی که مه هستم امثال تور راه نمیدن» اینه فرق ما😏✋🏽🔪 ┄•●❥ @Behtarin568🦋
Hammasini ko'rsatish...
👍 2💯 1