_عروس دومادو ببوس یالا... یالا یالا یالا...هوهو هوهو شُله شُله شُله شُله...هو هو
دستامو بالا بردم و با اون لباس عروس سفید یه قری به کمرم دادم.با دیدن کیسان که روی تخت نشسته بود نیم قر تو کمرم خشک شد.
_چی شُله که اینقدر خونه رو گذاشتی رو سرت؟
گوشه لبمو گزیدم و صدامو صاف کردم :
_ سلام آقا... ببخشید متوجه نشدم اومدین...
بدون کوچکترین نگاه سرشو رو بالشت گذاشت.
_ای خاک عالم!
دستی به صورتم زدم.حالا به این مرد عبوس چطوری میگفتم شورتم زیر سرشه...
آروم بالاسرش جا خوش کردم و زدم به بازوش
_اقا،سرتونو بلند کنین من..
حرفم کامل نشده بود که با چشایی قرمز به سمتم برگشت.
گوشه ای از شورتم و دست انداختم و با قدرت تموم از زیر سرش بیرون کشیدم اما قدرتم در برابر سر گندش کم بود.
سکندری خوردم و روش پهن شدم.
فاجعه ی تاریخ اتفاق افتاد.
سرشو فاصله داد که از فرصت استفاده کردم و شورتو تو مشتم قایم کردم.
یه نفس راحتی کشیدم که صدای نفس بلند شد :
_ نمیخوای اینا رو از دهن ما بکشونی بیرون؟
آروم چشامو سمت سرش بردم که لای سینه هام مخفی شده بود.
هینی کشیدم:
_خاک به سرم
تند تند از روش بلند شدم و اونم محتاطانه بلند شد.
با قدمایی بلند نزدیکم شد.
_اقا...ببخشید...چیزه...این لباس..این لباس دوستمه دو روز دیگه عروسیشه.. گفتم منجوقاشو من بزنم... اصلا بهش گفته بودم از اون اول هم نحسه ها... الان...
_هیش...
فاصلش با هام یه نفس بود.یه نفس عمیق نه،یه نفس معمولی!
دستشو پشتم برد و سعی داشت دستمو پیدا کنه:
_ این چیه قایم کردی؟
اگه به اون مرد مذهبی میگفتم شورتم زیر سرش بوده انواع و اقسام غسل هاو رو خودش انجام میداد.
استرس تو تموم سلولای تنم رخنه کرده بود. با دستاش چنگی به دستم زد تا چیز مرموزو از دستم بکشه بیرون اما جا خالی دادم و تنها چیزی که انگشتاش تونست لمس کنه باسنم بود.
سریع دستشو از پشتم بیرون آورد. دستپاچه از دستی که به باسنم خورده بود آروم لب زد:
_ ببخشید...
وقتش بود. باید تحریکش میکردم.باید دست میزاشتم رو نقطه عطف اون مرد
_چیو ببخشم آقا؟شما از قصد به من نزدیکی کردی چون وقتی سرت رفت اون تو نتونستی خودتو کنترل کنی...ببخشم؟
سگرمه هاش عمیق تر شد و صورتش رو به سرخی میرفت.خواستم فرار کنم که دستشو به دیوار تکیه داد و مانع رفتنم شد:
_تنگه...خودم گشادش میکنم...
چشام گرد شد.
از چیزی که تو فکر مریضم بود لبخند خرسندی زدم. اشاره ای زد به لباسم:
_ کمرش تنگه واست گشادش میکنم.حالا که لباس عروس دوست داری همینو از دوستت میخرم...
https://t.me/+c9X7uLgHQ5JlNjU0
https://t.me/+c9X7uLgHQ5JlNjU0
https://t.me/+c9X7uLgHQ5JlNjU0
https://t.me/+c9X7uLgHQ5JlNjU0
یه پسر مذهبی که نمیدونه با همخونه وزش چی کار کنه 😂💦