جوک قومیتی روزانه

قزوینیه ی بچه رو گول میزنه میبره تویِ باغ پسره شروع میکنه ب داد و فریاد زدن و کمک خواستن قزوینیه بهش میگه: پسر جون داد و بیداد نکن اینجا هر کی بیاد میاد کمک من نه کمک تو

مازندرانیه میره مشهد توبه میکنه، بعد میره قم یه دختر خوشگل میبینه به حضرت معصومه میگه: براره مه سلام برسن وره بو اونتا قضیه کنسله..

به مشهدی میگن با مداد جمله بساز میگه : یه دوست دختر داشتم آی مداد، آی مداد ،آی مداد

عجب چنلی شد، زیر یکسال انقدر محتوای خوب گذاشتیم و رشد عالی هم داشتیم، دم همه اونایی که حمایت کردن گرم تا حدود ساعت ۶ لینک خدمت شما اگر انتقادی پیشنهادی جوکی چیزی داشتید بفرستید اینجا که میخوانم جواب هم شاید دادم.

لره از خدا میپرسه خدایا چرا ما لرا رو آفریدی؟ خدا میگه: میخواستم به ترکا روحیه بدم

بلوچه میره مکه با خودش آر پی جی میبره میگن این دیگه برا چیه؟ میگه با این سنگا که شما می زنین شیطون نمیمیره !

دوستانی که پرمیوم دارن خوشحال میشیم چنل رو بوست کنن

رشتیه میره خونه می بینه یه مرده وایساده تو حیاط میگه: خانم جان این کیه؟ زنش میگه: ابو ریحان بیرونی بعد میبینه یه مرد لخت پشت تخته میگه: خانم جان این دیگه کیه؟ میگه بابا طاهر عریان. شب که میشه رشتیه میبینه یه مرد با چراغ قوه اومد تو خونه به زنش میگه: خانم جان پاشو که شیخ فضل الله نوری اومده باهات کار داره

ترکه ميخواسته بره بهشت زهرا، ‌گل گيرش نمياد كمپوت مي‌بره